۱۰ پیشنهاد خرید کتاب از نشر نی

۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ | ۱۱:۴۳ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳۹ دقیقه
معرفی کتاب‌های نشر نی

اگر تازه شروع به خواندن کتاب کرده‌اید ناگزیر برای شکل دادن به سلیقه و ذائقه‌ی شخصی‌تان باید دست به آزمون و خطا بزنید اما این به آن معنی نیست که هر کتابی که دستتان آمد بخوانید. حتی اگر یک کتابخوان باتجربه باشید باز هم پیدا کردن کتابی خوب برای خواندن دشوار است. بازار کتاب مثل هر بازار دیگری می‌تواند برای مشتری گمراه‌کننده باشد. گاهی کتاب‌هایی با تبلیغات معروف می‌شوند که ارزش خواندن ندارند. این در گذشته مشکل بزرگی نبود چون کتاب کالایی به نسبت ارزان محسوب می‌شد. اما در سال‌های اخیر که کتاب‌ها روزبه‌روز گران‌تر می‌شوند، خرید هیجانی و از روی تبلیغات غیرواقعی به هیچ عنوان توجیه اقتصادی ندارد. در چنین شرایطی باید با تحقیق و پرس و جو انتخاب کنید و در دام تبلیغات بی‌اساس نیفتید. اما خود پروسه‌ی تحقیق و پرس و جو هم گاهی به دلایلی مثل کمبود وقت و نداشتن تجربه‌ی کافی پروسه‌ی دشواری است. برای همین در این مطلب ۱۰ کتاب از نشر نی را معرفی کرده‌ایم تا اگر مایل بودید در لیست خریدتان قرار بدهید.

۱. جاناتان مرغ دریایی

جاناتان مرغ دریایی

«جاناتان مرغ دریایی» اثر ریچارد باخ اولین بار در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. داستان این کتاب راجع به یک مرغ دریایی و تلاشش برای یادگیری بیشتر در مورد زندگی از طریق اکتشاف و آزمایش است.

ریچارد دیوید باخ نویسنده‌ای آمریکایی است که در دهه ۱۹۷۰ به خاطر پرفروش‌ترین‌هایش، «جاناتان مرغ دریایی» (۱۹۷۰) و «پندار» (۱۹۷۷) به شهرت رسید. کتاب‌های باخ عمدتاً داستانی هستند، اما مضامین غیرداستانی‌ دارند که توسط بسیاری به عنوان «نیمه اتوبیوگرافیک» توصیف می‌شوند. به این دلیل که نویسنده از رویدادهای تخیلی و روزمره برای نشان دادن فلسفه‌های شخصی خود استفاده می‌کند. موضوعات اصلی در آثار باخ عبارتند از: فلسفه، مرگ و میر، محدودیت‌های فیزیکی و همچنین حمل و نقل هوایی (یکی از موضوعات مورد علاقه‌ی شخصی باخ).

باخ ابتدا این داستان را به عنوان مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه در یک مجله منتشر کرد و به موفقیت محدودی دست پیدا کرد. پس از جمع‌آوری داستان‌ها در یک کتاب، باخ تبدیل به یک نویسنده‌ی پرفروش شد و برای سی و هشت هفته‌ی متوالی به صدر فهرست «فهرست پرفروش‌های نیویورک تایمز » رسید. نام این کتاب از نام یک خلبان آزمایشی شرکت هواپیماسازی واکو به نام جان اچ لیوینگستون گرفته شده است که پس از آزمایش یک هواپیمای خانگی، بر اثر حمله‌ی قلبی جان خود را از دست داد.

«جاناتان مرغ دریایی» ، خواننده را با ایده‌ی هدفمند زندگی کردن و دنبال کردن رویاهای افراد آشنا می‌کند. جاناتان مرغ دریایی از زندگی روزمره و پوچی مرغ‌های دریایی که او را احاطه کرده‌اند، خسته شده. او می‌خواهد با جستجوی دانش و آزمایش از طریق پرواز از این نوع سبک زندگی فراتر رود.

جاناتان اگر مانند بقیه‌ی مرغ‌های دریایی رفتار می‌کرد، قادر به داشتن هدفی در زندگی خود نبود. با این حال، جاناتان با مخالفت با هنجارهای سنتی مورد حمایت دسته‌اش، رویای خود را دنبال می‌کند و هدف جدیدی را در زندگی کشف می‌کند. جستجوی مداومش برای دانش او را به موجودی باهوش و مهارت تبدیل می‌کند. جاناتان با دنبال کردن رویای خود برای پرواز، می‌تواند به خوشبختی واقعی دست یابد. این خوشبختی که باخ بارها به آن اشاره می‌کند، معادل بودن در حالتی بهشتی است. باقی ماندن در یک زندگی نافرجام مانند بقیه‌ی دسته‌ی جاناتان، مانع از دستیابی به این وضعیت می‌شود و توسط باخ در نوری منفی به تصویر کشیده می‌شود.

«جاناتان مرغ دریایی» اهمیت دنبال کردن یک زندگی معنادار را نشان می‌دهد. هرچند که برای داشتن یک زندگی رضایت‌بخش، همیشه باید فراتر از انتظار ظاهر شویم. به یک معنا، جاناتان بسیار شبیه یک دانشجوی مدرن امروزی است. به جای پذیرش صرف تحصیلات دبیرستانی به دنبال مدارکی هستند که درک آنها را از دنیای اطرافشان بیشتر می‌کند و مهارت‌هایی را توسعه می‌دهد که در دراز مدت برای آنها مفید است. همانطور که داستان نشان می‌دهد، انسان باید همیشه اهدافی را برای خود تعیین کند و مسیرهایی را برود که از او انسان‌ بهتری می‌سازند. هنگامی که یک فرد به مجموعه‌ای از اهداف دست می‌یابد، باید به نوبه‌ی خود انتظارات بیشتری برای آینده‌اش داشته باشد، درست مانند جاناتان، که با پیگیری رویای خود هرگز از یادگیری پرواز دست نکشید.

در مجموع، این کتاب اثری ۵ ستاره است که خواندن آن به همه‌ی کسانی که به دنبال رسیدن به هدف یا معنایی در زندگی خود هستند، به شدت توصیه می‌شود. «جاناتان مرغ دریایی» در عین کوتاه بودن، چشم‌اندازی منحصر به فرد از زندگی را ارائه می‌دهد که خواندنش یک تجربه‌ی لذت‌بخش و در عین حال آموزنده است.

در بخشی از کتاب «جاناتان مرغ دریایی» که با ترجمه‌ی کاوه میرعباسی توسط نشر نی منتشر شده می‌خوانیم:

اغلب مرغ‌های دریایی دغدغه‌شان فقط این است که ابتدایی‌ترین شیوه‌های پرواز را یاد بگیرند: چگونه خود را از کرانه به خوراک برسانند و برگردند. برای اغلب مرغ‌های دریایی، سیر کردن شکم بر اشتیاق به پرواز می‌چربد؛ اما برای این مرغ دریاییِ خاص، خوردن مهم نبود، بلکه به پرواز اهمیت می‌داد. بیش از هر چیز دیگر در دنیا. جاناتان لیوینگستون شیفته‌ی پرواز بود.

بعد از مدتی، فهمید که این طرزِ فکر باعث نمی‌شود محبوب سایرِ مرغان باشد. حتی پدر و مادرش هم از این‌که جاناتان هرروز صبح تا شب، تنها و دور از جمع، پرواز در سطح پایین را صدها بار تمرین می‌کرد متحیر و نگران بودند.

از خیلی چیزها سر در نمی‌آورد؛ مثلاً این‌که چرا وقتی در ارتفاعی کم‌تر از نصفِ گستره‌ی بالش بر فراز آب پرواز می‌کند، می‌تواند، با تلاش کم‌تر، زمانی درازتر در هوا بماند. فرود آمدن‌هایش، برخلاف معمول، به شلپ شلپ آب، که از برخورد با پاها به اطراف شتک می‌زد، ختم نمی‌شدند بلکه از تماس پاهای چسبیده به بدنش با سطح دریا شیاری مستقیم و طولانی بر آب باقی می‌ماند. وقتی شروع کرد هنگام فرود بر ساحل پاهایش را بالا بگیرد و خود را بر ماسه‌ها بسُراند و سپس طول سُریدنش را قدم‌به‌قدم بشمارد، پدر و مادرش راستی راستی دلواپس شدند.

کتاب جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ

۲. تاریخ جهان

تاریخ جهان

هنگامی که A Little History of the World در سال ۱۹۴۲ منتشر شد، سر و صدای زیادی به پا کرد. این کتاب به عنوان مقدمه‌ای عالی برای تاریخ جهان تلقی می‌شد. روایتی سرراست و خوشخوان از تاریخ که می‌توانست برای خوانندگان در تمام سطوح مفید باشد. با استانداردهای اوایل دهه ۱۹۴۰، می‌توان آن را یک تاریخچه‌ی کوتاه و کلی و از هر نظر مناسب در نظر گرفت.

نویسنده به شیوه‌ای بسیار غیررسمی می‌نویسد و این برای جذب خوانندگان جوان کاملاً مؤثر است. استفاده از زبان عامیانه، حداقل زبان عامیانه‌ی رایج در دهه ۱۹۴۰، در نقاطی از روایت وجود دارد و شاید کمی به برقراری ارتباط کمک کند. همچنین سعی می‌کند داستان انسان‌ها را در سرتاسر جهان بازگو کند، بنابراین از اروپا، با تأکید زیادی که در کتاب وجود دارد، به آسیا، به آمریکا، به آفریقا و به عقب حرکت می‌کند. ادغام موفقیت آمیز همه این رشته‌ روایت‌ها در کنار هم کار بسیار مهمی است و گامبریچ این کار را نسبتاً خوب انجام می‌دهد.

اما جنبه‌های نگران‌کننده‌ای نیز در این کتاب وجود دارد که باعث می‌شود استفاده از آن به‌ عنوان یک کتاب مرجع تاریخ عمومی در قرن بیست و یکم با تردیدهایی همراه شود. مثلا با اینکه این کتاب در زمان انتشار راهگشا بوده است اما گامبریچ بر تجربه‌ی اروپائی بیش از حد تأکید می‌کند که به قیمت بی‌توجهی به تاریخ بقیه‌ی قاره‌ها تمام شده. در حالی که فصل‌هایی در مورد تحولات آسیایی و برخی تحولات در آمریکا و آفریقا نیز وجود دارد، به مناطق دیگر بسیار کمتر از آنچه که به نظر سزاوار آن هستند توجه می‌شود. این رویکرد به هژمونی اروپا در بیشتر نقاط جهان در زمانی که گامبریچ این کتاب را می‌نوشت، ربط دارد. در واقع، به نظر می‌رسد که او تحولات جهانی را از دریچه‌ی نگاه یک اروپایی، هرچند یک اروپایی بسیار جهان وطن، می‌نگرد.

کتاب «تاریخ جهان» گامبریج حول داستان شاهزادگان و رهبران، پادشاهان و جنگجویان، حکومت‌ها و ملل می‌چرخد. البته اینطور نیست که نباید این مسائل در کتاب‌های تاریخی گنجانده شوند. اتفاقا کاملا برعکس؛ توجه به این داستان‌ها از ملال یک کتاب تاریخی می‌کاهد و خواننده را به ادامه‌ی خواندن مشتاق می‌کند اما به نظر افراط این کتاب در این زمینه باعث شده تلاش کمی برای بحث در مورد مسائل اجتماعی بزرگ انجام شود. او به ندرت وارد تحلیل زندگی روزمره و سبک‌های زندگی در ادوار تاریخی شده.

گرایش‌هایی که اکنون آن‌ها را «فراملی» می‌نامیم، به ویژه استعمار، جایگاه چندانی در این کتاب ندارند. حتی موضوعات شرم‌آوری مانند نژادپرستی و برده‌داری، عملاً هیچ بحث پایداری ندارند. گامبریج در مورد ظهور و افول فئودالیسم، روشنگری و عصر انقلابی پس از آن نوشته. همچنین راجع به کارل مارکس و ایده‌های او در مورد اتوپیا، بنابراین این یک امتیاز مثبت است.

در مجموع، عناصری ستودنی در این تاریخ وجود دارد، اما همچنین چندین زمینه وجود دارد که کمتر از انتظار مفید هستند. این کتاب برای تدریس در دوره‌ی تاریخ جهان کتاب مناسب و قابل اعتنایی نیست اما برای خوانندگانی که به دنبال کتابی سبک، خواندنی و جذاب برای مطالعه‌ی تاریخ جهان می‌گردند کتاب به شدت مناسبی است چون می‌تواند مخاطب عام را به تاریخ علاقه‌مند و زمینه‌ی مناسبی برای مطالعات گسترده‌تر بعدی فراهم ‌کند.

در بخشی از کتاب «تاریخ جهان» که با ترجمه‌ی علی رامین توسط نشر نی منتشر شده می‌خوانیم:

رخدادی بس شگفت‌انگیز بین سال‌های ۵۵۰ و ۵۰۰ قبل از میلاد به وقوع پیوسته است. من خود به‌راستی آن را نمی‌فهمم، ولی چه‌بسا همین مسئله آن را این‌چنین جالب‌توجه کرده باشد. در سلسله جبال مرتفعی که از شمال بین‌النهرین می‌گذرد، یک قوم کوه‌نشین وحشی برای زمانی طولانی می‌زیستند. آن‌ها دینی زیبا داشتند: آن‌ها نور و خورشید را می‌پرستیدند و بر این باور بودند که در جنگی بلاانقطاع با تاریکی به سر می‌برند؛ یعنی با قدرت‌های تاریک و سیاه شیطان.

این جماعت کوه‌نشین، پارس‌ها بودند. آن‌ها صدها سال، نخست زیر سیطره آشوری‌ها و سپس بابلی‌ها به سر برده بودند. روزی صبرشان به پایان رسید. فرمانروای آن‌ها مردی بود با دلاوری و هوشمندی فوق‌العاده که کوروش نام داشت. انسانی که دیگر حاضر نبود انقیاد مردم خویش را تحمل کند. او سپاه سواره‌نظام خود را به دشت بابل حرکت داد و آن را رهبری کرد.

کتاب تاریخ جهان اثر ارنست گامبریج نشر نی

۳. حکومت نظامی

حکومت نظامی

«حکومت نظامی» هفتمین کتاب خوسه دونوسو، یک رمان سیاسی است که تصویری واقع‌گرایانه و واضح از شیلی دوران دیکتاتوری پینوشه ارائه می‌دهد. داستان درباره ی مانونگو ورا، یک خواننده‌ی پاپ است که به سانتیاگو بازمی‌گردد و درگیر آماده‌سازی مراسم تشییع جنازه ماتیلده نرودا همسر پابلو نرودا می‌شود. ورا با معشوق قدیمی خود جودیت توره دوباره ارتباط برقرار می‌کند و پس از سیر اتفاقاتی به یک جمعیت بزرگ که برای تشییع جنازه در گورستان جمع شدند می‌پیوندند که به میدان هرج و مرج چپ و راستی است که سعی دارند رویداد را به نفع خود مصاده کنند. این رمان در طول ۲۴ ساعت روایت می‌شود و به برنامه‌های عاشقانه فوریت می‌بخشد. دیدگاه قدرتمند و در عین حال غم‌انگیز خوسه دونوسو از شیلی، این کتاب را به یک اثر ادبی تامل‌برانگیز تبدیل کرده.

«حکومت نظامی» داستانی است که خواننده‌اش نمی‌تواند فضای تاریخی، ادبی و سیاسی شیلی در سال ۱۹۸۵ یا وابستگی‌های زندگی‌نامه‌ای بین مائونگو ورا و خوسه دونوسو را نادیده بگیرد. دونوسو رمان خود را در مراسم تشییع جنازه ماتیلده اوروتیا (بیوه پابلو نرودا) (۱۹۸۵) تنظیم کرده. چندین جناح سیاسی در مراسم تشییع و تشییع جنازه ماتیلده اوروتیا دوباره متحد می‌شوند. دونوسو این همه طبقات، آرمان‌ها و وابستگی‌های سیاسی مختلف را در تماس با یکدیگر ارائه می‌کند و دیدگاه متفاوت انقلاب خواننده را به فکر فرو می‌برد.

دونوسو، این کتاب را به سه بخش «غروب»، «شب» و «صبح» تقسیم می‌کند که در بازه‌ی زمانی یک روزه تمام می‌شود. قهرمانان داستان جودیت و مانونگو در مدت کوتاه یک روزه دگرگونی‌های زیادی را تجربه می‌کنند و باید هنگام حکومت نظامی یواشکی در سانتیاگو بگردند.

خوسه دونوسو، بزرگترین نویسنده‌ی زنده‌ی شیلی، توانسته است شیلی معاصر و واقعی را در ادبیات خود بازتاب دهد. دونوسو نقابی که قهرمانان و شروران، شهدا و قاتلان روی صورت خود کشیده‌اند برمی دارد تا زندگی پنهان شیلیایی‌ها را فاش کند. او آشکار می‌کند که حتی کسانی که علیه دیکتاتوری می‌جنگند ممکن است ترسو و ضدقهرمان باشند. قهرمان رمان، کسی است که همه‌ی شیلیایی‌های تحت فرمان پینوشه می‌توانستند با او همذات‌پنداری کنند. خواندن اثری از ادبیات شیلی که در آن هیچ یک از شخصیت ها بالاتر از تاریخ نیستند یا به نظر بر آن تسلط ندارند، آرامش‌بخش است. هیچ اقدام اعتراضی سیاسی فردی، گویاتر از زندگی غم‌انگیز شیلیایی‌ها نیست.

در مجموع، «حکومت نظامی» رمان قانع‌کننده‌ای است که از ابتدا تا انتها خوانندگانش را مجذوب خود می‌کند، زیرا حال و هوای شیلی تحت دیکتاتوری را به دقت نشان می‌دهد. دونوسو داستان خود را به صورت یک شبکه‌ی محکم در هم بافته. ارتباط عنوان با طرح رمان و مسائل سیاسی شیلی تحت دیکتاتوری پینوشه ، به خوبی ذهن خواننده را برای خواندن آماده می‌کند.

در بخشی از کتاب «حکومت نظامی» که با ترجمه‌ی عبدالله کوثری توسط نشر نی منتشر شده می‌خوانیم:

سفر کردن آسان است – و این را چه کسی بهتر از مانونگو می‌دانست که سرنشین همیشگی قسمت درجه‌یک جمبوجت‌هایی بود که او را از رم به توکیو و از لس‌آنجلس به آمستردام می‌بردند؟- اما سفر کردن چیزی را عوض نمی‌کند: چهار شب آکنده از موفقیت در فلان هیلتون یا شراتون یا هالیدی این، درست مشابه چهار شب در هر هیلتون یا شراتون یا هالیدی این دیگر است، هر کجا که باشند. سفر کردن به این خاطر که دیده شوی یا شنیده شوی، به این معنی است که نه می‌بینی و نه می‌شنوی.

سفری که اکنون برنامه‌اش را می‌ریخت. از مدت‌ها قبل در ذهنش شکل گرفته بود. این سفر پیامد سرگذشت ناروشن خودش بود. سرگذشتی گم شده در همان مهی که کشتی جادویی را از مسیرش منحرف می‌کند؛ سفری چون ضمیمه‌ای که قرار بود قرین تحولات دردناکی باشد که مانونگو امید رویارویی با آن را در دل پروریده بود. این‌همه حرف از اشتیاق به کسی دیگر بودن، خودآزاری است و بس. این را نادیا گفته بود بی‌آنکه دریابد بسیاری از امریکای لاتینی‌های امروزی اگر می‌خواهند آن تغییر آرزو شده چیزی فراتر از تمرینی برای گریز از واقعیت باشد، حتماً باید فصلی را در آن جهنم خاص بگذرانند. اما از همه‌چیز گذشته، فرار از چه چیزی، چرا که تمام این سال‌ها برای او آکنده از نعمت و مکنت بوده بود، و احتمالاً مواهب بیش‌تری هم در پی می‌داشت. خیلی راحت می‌توانست خودش را به این گفته کارگزار پاریسی‌اش دل‌خوش کند که به او اطمینان می‌داد هنوز دیر نشده و می‌تواند دوباره ستاره‌اش بشود، همه‌چیز دوباره به وضع سابق برمی‌گردد، به بهترین سال‌های زندگی او.

کتاب حکومت نظامی اثر خوسه دونوسو نشر نی

۴. پروفسور

پروفسور

«پروفسور» اولین رمان شارلوت برونته بود. او در طول زندگی‌اش نتوانست ناشری برای آن پیدا کند و سرانجام پس از مرگش در سال ۱۸۵۷ منتشر شد. این کتاب نیز مانند «جین ایر» و «ویلت» به صورت اول شخص نوشته شده است، اما با یک تفاوت: راوی مرد است. این قضیه جالب است چون نظرات شارلوت در مورد نحوه‌ی تفکر و رفتار یک مرد و احساسات او نسبت به زنان را به خوبی به ما نشان می‌دهد.

نام راوی ویلیام کریمسورث است و در ابتدای رمان مشغول کار جدیدی به عنوان کارمند است و برای برادرش ادوارد که یک کارخانه‌دار ثروتمند است کار می‌کند. با این حال، ویلیام به نظر می‌رسد که ادوارد کنار آمدن با او غیرممکن است – او بی‌رحم و خونسرد است و با ویلیام بد رفتاری می‌کند. ویلیام که دوباره بیکار می‌شود، از مشاوره‌ی تاجر دیگری به نام آقای هانسدن استفاده می‌کند و به بلژیک می‌رود تا در یک مدرسه‌ی پسرانه در بروکسل انگلیسی تدریس کند. در اینجا او با دو زن بسیار متفاوت آشنا می‌شود: یکی زوراید رویتر، مدیر مدرسه دخترانه‌ی همسایه، و دیگری یک دانش آموز-معلم فقیر بی‌دوست، فرانسیس هانری.

این رمان هم مانند «ویلت»، در مدرسه‌ای در بروکسل اتفاق می‌افتد و از بسیاری جهات داستانی بسیار شبیه به آن دارد، اما با این تفاوت که راوی «ویلت» زن است و طرحش هم پیچیده‌تر و چند لایه‌تر است. شارلوت هم در «پروفسور» و هم در «ویلت» از تجربه‌ی شخصی خود از تدریس و تحصیل در بروکسل استفاده کرد. این امر هم در توصیفات او از شهر و هم در این واقعیت که او می‌توانست تا این حد آگاهانه درباره آموزش و روابط بین معلمان و دانش‌آموزان بنویسد، آشکار است.

چیزی که نوشته‌های شارلوت برونته دوست‌داشتنی می‌کند، نحوه‌ی نوشتن او درباره‌ی احساسات و عواطف است. در «پروفسور» او به خوبی تنهایی و انزوایی را به تصویر می‌کشد که هر مردی در جهان با ورود به کشوری ناآشنا بدون پول و بدون دوست احساس می‌کند.

ویلیام آنطور که باید همدلی‌برانگیز نیست، زیرا شارلوت برونته برخی از دیدگاه‌ها و تعصبات خود را از طریق او بیان می‌کند. نژادپرستی زیادی در سراسر این داستان وجود دارد، به ویژه زمانی که ویلیام دختران مدرسه را توصیف می‌کند، فرضیاتی درباره‌ی آنها بر اساس ملیت‌شان ایجاد می‌کند و آنها را پست‌تر از دختران انگلیسی می‌داند. تصادفی نیست که زوراید رویتر مکار کاتولیک است، در حالی که فرانسیس ساکت و صادق پروتستان (و نیمه انگلیسی) است. حتی با در نظر گرفتن این واقعیت که این کتاب در قرن نوزدهم نوشته شده، باز هم برخی از این سوگیری‌ها معذب‌کننده است.

اما به هر حال نثر شارلوت برونته زیباست و به همین خاطر هم که شده این کتاب قطعا ارزش خواندن دارد. فقط این مورد را به عنوان شروع شارلوت برونته‌خوانی انتخاب نکنید –بهتر است با «جین ایر» شروع کنید و سپس به سراغ «ویلت» بروید. بعد برای کتاب سوم بین «شرلی» و «پروفسور» یکی را انتخاب کنید.

در بخشی از کتاب «پروفسور» که با ترجمه‌ی رضا رضایی توسط نشر نی منتشر شده می‌خوانیم:

هیچ مردی دوست ندارد اعتراف کند که در انتخاب حرفه‌اش اشتباه کرده است، و هر مردی هم که خودش را مرد واقعی می‌داند، مدت درازی خلاف جهت باد و آب پارو می‌زند تا بالاخره رضایت بدهد که بگوید« بی‌فایده است! » و خود را بسپارد به امواج تا او را به خشکی برگردانند. من از همان اولین هفته اقامتم در شهر دیدم که شغلم آزار دهنده است. خودِ شغلم. یعنی رونویسی و ترجمه کردن نامه‌های تجاری، به قدری خسته کننده و ملال‌آور بود، اما اگر فقط همین بود به هر جان کندنی بود مدت‌ها ادامه‌اش می‌دادم. آدم بی‌صبر و حوصله‌ای نیستم. هم می‌خواستم گذران کنم و هم می‌خواستم به خودم و دیگران بقبولانم که درست تصمیم گرفته‌ام که خواسته‌ام تاجر بشوم. به خاطر همین، تحمل می‌کردم و به روی خودم نمی‌آوردم که استعدادهایم عاطل و باطل مانده‌اند. حتی توی دلم به خودم نمی‌گفتم که شوق آزادی دارم.

کتاب پروفسور اثر شارلوت برونته

۵. سرگذشت فلسفه

سرگذشت فلسفه

داستان فلسفه نوشته برایان مگی یک شاهکار جاودانه است که سفری جذاب و روشنگر را در طول تاریخ فلسفه برای خوانندگان خود فراهم می‌کند. این کتاب مجموعه‌ای جامع از طیف وسیعی از ایده‌های فلسفی، از دوره‌ی کلاسیک تا دوران مدرن است. مگی با دانش گسترده و درک عمیق خود از فلسفه، گزارشی دقیق و جزئی از تکامل تفکر فلسفی ارائه می‌دهد.

این کتاب به صورت زمانی تنظیم شده است، که پیگیری آن را آسان می‌کند و خوانندگان متوجه توسعه‌ی ایده‌های فلسفی در طول تاریخ می‌شوند. مگی با فیلسوفان یونان باستان، مانند سقراط، افلاطون، و ارسطو شروع می‌کند و به بررسی مبانی فلسفه غرب و ایده‌هایی می‌پردازد که آن را شکل داده‌اند. او سپس به دوره‌ی قرون وسطی می‌رود و به بررسی آثار فیلسوفان بزرگی مانند آگوستین قدیس و توماس آکویناس می‌پردازد که زمینه‌ساز توسعه‌ی فلسفه‌ی مدرن شدند.

در دوره‌ی رنسانس فیلسوفانی مانند رنه دکارت و فرانسیس بیکن فلسف‌ی پیشینیان خود را زیر سوال بردند. با این حال، در دوران روشنگری بود که فلسفه واقعاً شکوفا شد. مگی ما را با ایده‌های متفکران بزرگی مانند امانوئل کانت، جان لاک و دیوید هیوم که عقاید گذشته را به چالش کشیدند و راه را برای گسترش مرزهای فلسفه هموار کردند آشنا می‌کند.

این کتاب همچنین به توسعه ایده‌های فلسفی معاصرتر در قرن بیستم، مانند اگزیستانسیالیسم و ​​پست مدرنیسم و ​​تأثیر این ایده‌ها بر کل جامعه می‌پردازد. مگی با سبک جذاب و قابل دسترس خود، ما را با نظریات پیچیده‌ی برخی از بزرگترین متفکران تاریخ آشنا می‌کند. این رویکرد برای خوانندگانی در تمام سطوح (حتی کسانی که در زمینه‌ی فلسفه صفرکیلومتر هستند) راهگشا است.

یکی از جنبه‌های برجسته‌ی «سرگذشت فلسفه»، توانایی مگی در ارائه‌ی نمای کلی از آثار یک فیلسوف با نگاهی اجمالی به زندگی شخصی او و زمینه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است که در آن زندگی می‌کرده. مگی با انجام این کار، این چهره‌ها را زنده می‌کند و به خوانندگان اجازه می‌دهد تا درک عمیق‌تر و ظریف‌تری از فلسفه‌ی آن‌ها به دست آورند.

یکی دیگر از نقاط قوت کتاب توانایی مگی در ارتباط دادن ایده‌های فلسفی با زندگی روزمره‌ی ما است. با خواندن این کتاب خواهیم دید که چگونه مفاهیمی مانند خود، معنای زندگی، و اخلاق در طول تاریخ مورد بحث قرار گرفته‌اند و چگونه همچنان به زندگی و وضع امروز ما مرتبط هستند. مگی با پر کردن شکاف بین فلسفه و زندگی روزمره، موضوع را برای طیف گسترده‌تری از مخاطبان قابل درک‌ کرده.

«سرگذشت فلسفه» علاوه بر ارائه‌ی گزارشی روشنگر از تاریخ فلسفه، خواندنی قابل تامل است و خوانندگان را تشویق می‌کند تا با تفکرات ارائه شده درگیر شوند و دیدگاه‌های فلسفی خود را شکل دهند. مگی خوانندگان را به چالش می‌کشد تا به طور انتقادی در مورد جهان اطراف خود فکر کنند و در نظر بگیرند که چگونه فلسفه می‌تواند دیدگاه ما را به جهان تغییر دهد.

به طور کلی، «سرگذشت فلسفه» نوشته‌ی برایان مگی برای هر کسی که به فلسفه علاقه دارد یا می‌خواهد درک خود را از جهان اطرافش گسترش دهد، انتخاب مناسبی برای ورود به دنیای پیچیده اما شیرین فلسفه است. این کتاب با سبک جذاب و قابل فهم خود یک شاهکار واقعی و مقدمه‌ای استثنایی برای یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین موضوعات تاریخ است.

در بخشی از کتاب «سرگذشت فلسفه» که با ترجمه‌ی حسن کامشاد توسط نشر نی منتشر شده می‌خوانیم:

سوای ریاضیات هیچ چیز را به یقین نمی‌دانیم. ولی با این حال باید زیست: و زیستن عمل کردن است. اعمال ما همه بر پایه فرضیاتی درباره واقعیت است. هیوم مانند لاک معتقد به مقدمه بنیادی اصالت تجربه بود که می‌گوید نهایتا فقط از راه تجربه است که شناخت ما از وجود هر چیز خارج از خودمان می‌توان به دست آید، خواه تجربه خود ما باشد خواه تجربه کس دیگر. در ضمن همساز با بارکلی موافق این اصل بود که این مقدمه را باید یکدست و پیگیر به کار برد. و همین موجب شد با بارکلی هم عقیده شود که، دست کم، ما هرگز نمی‌توانیم با ایقان مطلق بدانیم که نوعی جهان مادی خارج از ما، و مستقل از ما، وجود دارد. ولی هیوم این را در درجه اول حکمی درباره شناخت می‌دانست و نه حکمی درباره جهان: رسیدن به یقین، به ویژه در مورد امور واقع، در حد ما نیست. سروکار ما با احتمالات امیدوار کننده است، نه با قطعیات و یقینیات…

کتاب سرگذشت فلسفه اثر برایان مگی نشر نی

۶. بیچارگان

بیچارگان

«بیچارگان» هنگامی که برای اولین بار در سال ۱۸۴۶ منتشر شد، به عنوان یک شاهکار کوچک از داستان‌های رئالیستی معروف شد. داستایوفسکی زندگی زن جوان و مردی میانسالی از ساکنان طبقه‌ی کارگر سن پترزبورگ، ماکار آلکسیویچ دووشکین و واروارا آلکسیونا دوبروسلووا را بازگو می‌کند. دووشکین یک منشی دولتی میانسال است که در بدبختی زندگی می‌کند و خانه‌ای را با ده‌ها مستأجر دیگر و خانواده‌هایشان شریک است. او دستمزد ناچیزی می‌گیرد، مدام از وضعیت نخ‌نماشده‌ی کمد لباس خود نگران است و به عالم و آدم هم بدهکار است. با این حال، او به یکی از اقوام دورش به نام واروارا، که در موقعیتی مشابه آن طرف خیابان زندگی می‌کند، دلبسته می‌شود و اغلب برای او نامه می‌نویسد و به او هدایای گران‌قیمتی می‌دهد که توانایی خرید آن را ندارد.

این رمان کاملاً هوشمندانه سر هم شده. داستایوسکی ما را در میانه‌ی مکاتبات آنها رها می‌کند تا در هر نوبت بینش تازه‌ای در مورد شرایط زندگی‌ شخصیت‌ها به دست ‌آوریم. حتی در این مرحله که داستایوفسکی هنوز در ابتدای راه نوشتن حرفه‌ای بود، حصر تاریک سن پترزبورگ به عنوان یک «شخصیت سوم» در پس‌زمینه احساس می‌شود. محدودیت‌ها و ناامیدی‌های هر دو قهرمان‌، در قوی‌ترین حالت، با انرژی بی‌نظیری توصیف می‌شود. این رمان ناتورالیستی است اما داستایوفسکی هنگام نوشتن آن هنوز در زندگی حرفه‌ای خود به نقطه‌ای نرسیده بود که همه چیز به شدت معنادار باشد. برای همین این خامی به جذابیت طبیعت‌گرایانه‌ی رمان می‌افزاید. عناصری در «بیچارگان» وجود دارد که انسان را به یاد دیکنز می‌اندازد، اما این یادآوری‌ها ظریف هستند. گفتگوهای داستانی شخصیت‌ها پر از محتوای پیش پا افتاده است اما جزئیات زیادی از سختی‌هایی که با آنها روبرو هستند آشکار می‌کند. این جنبه از رمان با سبک ناتورالیستی مطابقت دارد و تضاد کاملی با آثار احساسی‌تر داستایوسکی ایجاد می‌کند.

وقتی واروارا دفتر خاطراتی را که در جوانی نوشته بود فاش می‌کند، داستان چرخشی تلخ پیدا می‌کند. این دفتر شرح مبارزات خانواده‌ی او پس از نقل مکان از روستا به سن پترزبورگ است، که شامل مشکلات بدهی، مرگ نابهنگام پدرش و رابطه‌ی عاشقانه بدش با معلمش پوکروفسکی بود. بازگویی خاطرات او تأثیر عاطفی قابل توجهی بر خواننده می‌گذارد. .

سبک روایی داستایوفسکی به گونه‌ای است که خواننده زندگی شخصیت‌ها را فقط از طریق مکالمات معرفتی آن‌ها می‌شناسد، اما واضح است که آن‌ها فقط آنچه را که انتخاب می‌کنند برای یکدیگر فاش کنند، به اشتراک می‌گذارند. به این ترتیب، رمان‌نویس لبه‌ی ناهموار ملودرام احساساتی را بدون عبور از آن دور می‌زند.

«بیچارگان » یک شاهکار واقع‌گرایانه است که مصائب و مصیبت‌های دو نفر از طبقه کارگر را که با فقر، ننگ اجتماعی و محدودیت‌های خود مبارزه می‌کنند مستند کرده. داستایوفسکی از طریق سبک روایت، نگاهی به پیچیدگی روابط انسانی و آسیب‌پذیری آنها در برابر شرایط زندگی می‌اندازد. داستایوفسکی در اولین اثر خود و پیش از اینکه نویسنده‌ی بزرگی شود شخصیت‌هایی واقعی، زنده و قابل ربط با مصائبی جهان‌شمول خلق می‌کند.

در واقع، «بیچارگان» یک اثر ادبی مهم است که نقطه عطفی در انتقال بین نسلی نویسندگان روسی به نسل بعدی است. داستایوفسکی به عنوان پیشگام رمان روان‌شناختی شناخته می‌شود و آثار اولیه‌ی او اساس کتاب‌های بعدی‌اش را که از نظر روان‌شناختی پیچیده‌تر بودند، پایه‌گذاری کرد. این رمان پایه و اساس مهمی برای توسعه مضامین همیشگی داستایوفسکی است: جستجوی انسان برای معنا، رستگاری و مبارزه با ناامیدی.

اما، فراتر از اهمیتی که در مسیر ادبیات روسی دارد، «بیچارگان » به عنوان یک اثر داستانی سوسیال رئالیستی شایستگی‌های خاص خود را دارد. این رمان پرتره‌ای از زندگی در سنت پترزبورگ فقیر قرن نوزدهم و مبارزات روزمره‌ی طبقه کارگر روبروی مخاطب قرار می‌دهد. داستایوفسکی به جزییات کوچک زندگی شخصیت‌هایش از لباس‌های نخ نما گرفته تا مشکلات و درگیری‌های روزمره‌ای که گریبانشان را سفت گرفته، توجه زیادی دارد.

او از طریق شخصیت‌های ماکار و واروارا، پیامدهای زندگی در فقر، از جمله بی‌پولی، بیماری و وابستگی اجباری به دیگران را نشان می‌دهد. این رمان همچنین روشن می‌کند که چگونه فقرا غالباً در معرض هوا و هوس و قضاوت کسانی هستند که در موقعیت اجتماعی و اقتصادی بالاتری قرار دارند. بنابراین محدودیت‌های تحرک اجتماعی و تأثیرات غیرانسانی فقر را کاملا ملموس و باورپذیر توصیف می‌کند.

فرمت نامه‌نگاری رمان تاثیر آن را بیشتر می‌کند و به خواننده اجازه می‌دهد تا به درون ذهن شخصیت‌ها نفوذ کند و مبارزات آنها را بدون قضاوت از نزدیک تجربه کند. سادگی زبانی که در مکاتبات بین دو قهرمان داستان موج می‌زند، در انتقال وضعیت محدود آنها مؤثر است.

به طور کلی، «بیچارگان » نقطه‌عطفی در ادبیات روسیه است که به شکل‌گیری ژانر رئالیسم روان‌شناختی کمک شایانی کرد و در در نوع خود اثری درخشان داشت. تجسم داستایوفسکی از تجربه‌ی طبقه کارگر در سن پترزبورگ همچنان تحسین می‌شود. این کتاب تداعی‌کننده‌ی مبارزات و احساسات جهانی است و مخاطبان با هر پیشینه‌ای از خواندن آن متاثر می‌شوند.

در بخشی از کتاب «بیچارگان» که با ترجمه‌ی خشایار دیهیمی توسط نشر نی منتشر شده می‌خوانیم:

پدرم همیشه مشغول امور مربوط به کسب و کار بود، و مادرم کارهای خانه را به عهده داشت؛ هیچکس در پی تعلیم دادن به من نبود، که از این بابت سپاسگزار بودم. یادم می آید که از همان اول صبح می‌دویدم به طرف آبگیر، یا جنگل، یا مزرعه، یا دروگران_ و هیچ برایم مهم نبود که آفتاب می‌سوزاند و می‌پزد، و من خدا می‌داند چقدر گشت‌زنان از دهکده دور افتاده‌ام، چقدر بوته‌ها دست و پایم را خراش داده‌اند و لباسم را پاره کرده‌اند_ البته بعدش در خانه توبیخ می‌شدم، اما اهمیتی نمی‌دادم. و فکر می‌کنم اگر لازم بود همه‌ی عمرم را در آن دهکده بگذرانم و هرگز پایم را از آنجا بیرون نگذارم و فقط و فقط همانجا بمانم واقعا شاد و خوشبخت می‌بودم.

اما قضا چنین بود که می‌بایست آن گوشه‌ی زادگاهم را در همان کودکی ترکم کنم. دوازده سال بیشتر نداشتم که به پطرزبورگ نقل مکان کردیم. آه، با چه اندوهی آن آماده شدنمان را در افسردگی به یاد می‌آورم. وقتی با همه چیز وداع می‌کردم یک ریز گریه می‌کردم. یادم می آید از گردن پدر آویزان شدم و اشک در چشم از او خواهش کردم کمی دیگر در دهکده بمانیم. پدرم سرم داد کشید، و مادر گریه کرد؛ مادر گفت چاره‌ای نیست و کار پدرم اینطور حکم می‌کند. پرنس پیر مرده بود. وارثها پدر را اخراج کرده بودند. پدر پولی داشت که دست یک عده از افراد در پطرزبورگ بود. به امید کاستن از مشکلات مالی، پدر تصمیم گرفته بود بهتر است خودش هم در پایتخت حاضر باشد.

کتاب بیچارگان اثر فیودور داستایفسکی نشر نی

۷. کتاب راهنمای استرس

راهنمای استرس

استرس بخش رایج و طبیعی زندگی روزمره است. با این حال، هنگامی که استرس مزمن و از کنترل خارج می‌شود، تأثیر منفی قابل توجهی بر سلامت جسمی و روانی ما می‌گذارد. یکی از کتاب‌های خودیاری مناسب برای مدیریت استرس «کتاب راهنمای استرس» است که توسط جمعی از نویسندگان خبره نوشته شده و راهکارهایی را معرفی می‌کند که می‌توان به کمک آنها استرس را مدیریت کرد. مدیریت استرس برای سلامت جسمانی ما حیاتی است. استرس مزمن با طیفی از پیامدهای منفی سلامتی از جمله بیماری قلبی، فشار خون بالا و چاقی مرتبط است .هنگامی که استرس داریم، سیستم پاسخ به استرس بدن ما بیش از حد فعال می‌شود و سطح هورمون استرس یعنی کورتیزول بالا می‌رود. که می‌تواند فشار قابل توجهی بر سیستم‌های تنظیم‌کننده‌ی طبیعی بدن وارد کند و در طول زمان منجر به طیف وسیعی از بیماری‌های جسمی شود.

علاوه بر این، استرس مزمن اثرات منفی بر سلامت روان هم دارد و در نتیجه تأثیر قابل توجهی بر کیفیت کلی زندگی ما دارد. زمانی که استرس داریم، به احتمال زیاد تحریک‌پذیر می‌شویم، مشکل می‌خوابیم و مجموعه‌ای از علائم منفی دیگر را تجربه می‌کنیم. این علائم در توانایی ما برای عملکرد مؤثر در زندگی روزمره تداخل ایجاد می‌کنند و تأثیر منفی قابل توجهی بر روابط ما و توانایی ما برای رسیدن به اهدافمان دارند. مدیریت استرس برای بهره‌وری و موفقیت ما در زندگی شخصی و حرفه‌ای مهم است. وقتی استرس داریم، کمتر قادر به تفکر واضح و تصمیم‌گیری موثر هستیم.

خوشبختانه، طیف وسیعی از تکنیک‌های موثر مدیریت استرس وجود دارد که افراد می‌توانند برای مدیریت استرس خود و بهبود سلامت و رفاه کلی امتحان کنند مثلا ورزش، مدیتیشن و ذهن آگاهی کتاب «راهنمای استرس» این استراتژی‌ها را مو به مو برای مخاطب تشریح می‌کند. مثلا تمریناتی برای تمدد اعصاب معرفی می‌کند. این تمرینات تکنیک‌هایی هستند که با هدف کاهش تنش فیزیکی و عاطفی انجام می‌شوند و سطح استرس را پایین می‌آورند. نمونه‌هایی از تمرینات آرامش بخش شامل تنفس عمیق، آرام‌سازی پیشرونده‌ی عضلانی، تجسم و مراقبه‌ی ذهن‌آگاهانه است. این تمرینات پاسخ آرام‌سازی بدن را فعال و پاسخ استرس را خنثی می‌کنند. انجام منظم  تمرینات تمدد اعصاب می‌تواند به افراد کمک کند تا استرس را به طور موثرتری مدیریت کنند، احساس کلی سلامتی خود را بهبود بخشند و توانایی مقابله با موقعیت‌های چالش‌برانگیز را افزایش دهند. همچنین منجر به افزایش خودآگاهی و خودتنظیمی می‌شود که به جلوگیری از تأثیر منفی استرس بر سلامت روانی و جسمی فرد کمک می‌کند.

گوش دادن فعال یکی دیگر از تکنیک‌هایی است که در کتاب «راهنمای استرس» یاد می‌گیریم. تکنیکی ارتباطی برای فهمیدن و درک کامل پیام گوینده. این تکنیک شامل توجه کامل، صرف زمان برای گوش دادن و درک کردن، و پاسخ همدلانه به گوینده است. گوش دادن فعال می‌تواند در مدیریت استرس نقش داشته باشد چون باعث می‌شود افراد، اطرافیان خود را بهتر درک کنند و با آنها ارتباط سالم‌تری برقرار کنند. چنین تکنیکی کیفیت روابط را با کاهش سوء‌تفاهم‌ها و تعارضات بهبود می‌بخشد و از تنش‌های بیجا جلوگیری می‌کند.

ابراز وجود و شجاعت به خرج دادن یکی دیگر از تکنیک‌های آموزش‌داده شده در این کتاب است. این تکنیک شامل به اشتراک گذاشتن احساسات و افکار با دیگران، به صورت کلامی یا غیر کلامی است. ابراز وجود می‌تواند مصادیق مختلفی داشته باشد، مانند صحبت کردن با یک دوست، نوشتن در یک مجله یا درگیر شدن در یک فعالیت خلاقانه. ابراز وجود از طریق رهاسازی احساسات و افکار فروخورده نقش مهمی در کنترل استرس ایفا می‌کند.

همچنین این کتاب راهبردهایی برای برخورد با افراد پرخاشگر دارد. برخوردهایی که ذاتا استرس‌زا هستند و باعث می‌شوند دست و پایمان را گم کنیم. اما اگر از قبل آماده باشیم می‌توانیم سریع‌تر خودمان را جمع و جور کنیم. حفظ آرامش و خونسردی هنگام مواجهه با پرخاشگری مهم است. به یاد داشته باشید که ما نمی‌توانیم رفتار دیگران را کنترل کنیم، اما می‌توانیم واکنش‌های خود را کنترل کنیم و از موقعیت‌های سخت به سلامت خارج شویم.

این کتاب راجع به رفتار درست هنگام بازخورددادن و بازخوردگرفتن هم راهبردهایی دارد؛ گرفتن و دادن بازخورد می‌تواند مشکل‌ساز باشد اما راه‌هایی وجود دارد که می‌توان این کار را با دردسر کمتری انجام داد. مثلا اینکه هنگام ارائه‌ی بازخورد، مهم است که کلی‌گویی نکنید و عینی باشید و به جای حمله به شخصیت فرد، بر رفتارش تمرکز کنید. قبل از اشاره به انتقادات، با بازخورد مثبت شروع کنید و پس از انتقاد حتی‌المقدور پیشنهاداتی سازنده مطرح کنید. هنگام دریافت بازخورد، مهم است که ذهنی باز داشته باشید و بر روی خود بازخورد تمرکز کنید نه اینکه حالت تدافعی بگیرید یا آن را شخصی کنید. در صورت نیاز توضیح بخواهید و از بازخورد ارائه‌شده تشکر کنید. به یاد داشته باشید که بازخورد فرصتی برای رشد و پیشرفت است. سعی کنید آن را خیلی شخصی نگیرید.

کتاب «راهنمای استرس»‌ به تمام این مسائل مفصل پرداخته. می‌پرسید آیا تمام تعلیماتی که برای مدیریت استرس نیاز دارید در همین کتاب وجود دارد ؟ بله تقریبا… پس خواندن این کتاب برای مدیریت استرس کافی است؟ نه مسلما… نمی‌توانید صرفا با خواندن این فصول یا حتی تمام کتاب‌های مرتبط با مدیریت استرس یک‌شبه استاد مدیریت استرس شوید. باید حتما اراده را هم چاشنی کار کنید و تمریناتش را انجام دهید. زمان زیادی می‌برد تا بتوانید در موقعیت‌های استرس‌زا آرامش خود را حفظ کنید و راهبردها را به طور خودکار اجرا کنید.

در بخشی از کتاب «راهنمای استرس» که با ترجمه‌ی مهناز خزائیلی توسط نشر نی منتشر شده می‌خوانیم:

کنترل کردن تنفس‌تان، یا تنفس کردن به طرزی خاص برای چند دقیقه، خیلی وقت‌ها فی‌نفسه روش مؤثری برای کسب آرامش است. تمرین‌های تنفس معمولا در یوگا و مراقبه و بعضی از تکنیک‌های زایمان طبیعی مورد استفاده قرار می‌گیرند. تنفسی که با بازدم طولانی و آهسته همراه باشد، آرامش‌بخش است برای مثال، وقتی که «آه» می‌کشید. وقتی شما هوا را داخل می‌کنید (عمل دم)، دیافراگم‌تان منبسط می‌شود، یعنی می‌گیرد. وقتی هوا خارج می‌شود، با بازدم انجام می‌شود، دیافراگم رها می‌شود؛ بنابراین یک‌راه برای رها شدن یا آرام شدن، صرف زمان بیشتر برای بازدم است. تنفس دیافراگمی نه‌تنها شما را به استفاده از حداکثر ظرفیت ریه وا می‌دارد، بلکه باعث بازدم طولانی‌تر و آهسته‌تر و بنابراین آرامش یافتن – می‌شود.

افراد وقتی تنش بیشتری دارند، سریع‌تر و سطحی‌تر نفس می‌کشند. تمرین تنفس این نقص را برطرف می‌کند و افراد را وامی‌دارد که از سرعت خود بکاهند که همین اولین قدم برای آرام شدن و به دست آوردن کنترل به شمار می‌رود. تنفس می‌تواند به تنهایی یا در ترکیب با سایر تمرین‌های آرام‌سازی، مثل شل کردن تدریجی ماهیچه‌ها و تجسم، مورد استفاده قرار گیرد. بعضی از افراد تجسم کردن «تخلیه» تنش را به هنگام بازدم مفید می‌یابند.

کتاب راهنمای استرس اثر جمعی از نویسندگان نشر نی

۸. آئورا

آئورا

برخی از داستان‌ها بلافاصله شما را می‌گیرند و به عنوان خواننده همراه آنها به یک سفر دور و درا ز  می‌روید. برخی داستان‌ها هم این کار را انجام می‌دهند اما کم‌کم… فقط باید به نویسنده اعتماد کنید تا جادویش را سر فرصت ببینید. فوئنتس این کار را در «آئورا» انجام می‌دهد. «آئورا» در سال ۱۹۶۲ منتشر شده اما هنوز هم اهمیت و تازگی خود را حفظ کرده.

فیلیپه مونترو مورخ جوانی است که روزی یک آگهی شغلی در روزنامه می‌بیند و توجهش جلب می‌شود. شخصی به دنبال یک فرانسوی‌زبان جوان و علاقه مند به تاریخ است که قادر به انجام وظایف منشی هم باشد و بتواند خاطرات همسر متوفی خود، ژنرال یورنته، را سازماندهی و تکمیل کند. مونترو احساس می‌کند که این آگهی همه‌ی مشخصات او را داده و فقط نامش را کم دارد! برای چند روز، مونترو این آگهی را نادیده می‌گیرد، با این فرض که شخصی قبلاً این کار را گرفته، اما هر روز مونترو به روزنامه باز می‌گردد، در نهایت دیگر نمی‌تواند مقاومت کند. آگهی آدرس «دونسلس ۸۱۵» را نشان می‌دهد، خیابانی با خانه‌های قدیمی و جدید در کنار هم.

با رسیدن به آدرس، مونترو متوجه می‌شود که خانه کاملاً تاریک است و در باز است، گویی صاحب خانه منتظر رسیدن اوست. سپس مونترو وارد خانه تاریک می‌شود و صدایی را در تاریکی می‌شنود که او را صدا می‌کند. صدا او را به اتاقی هدایت می‌کند که در آن یک پیرزن، کونسئولو، در تختش دراز کشیده است. به نظر می‌رسد که بیوه‌ی پیر منتظر مونترو بوده چون بلافاصله شروع به توضیح می‌کند که مونترو چه کاری را باید انجام دهد: سازماندهی، تکمیل و انتشار نوشته‌های شوهر مرده‌اش. در حالی که او این کار را برای مونترو توضیح می‌دهد، دختری جوان به نام آئورا، که از اقوام پیرزن است وارد اتاق می‌شود. مونترو مسحور زیبایی دختر و به ویژه چشمان سبز روشن او می‌شود. اندکی بعد، زن، مونترو را به اتاقی که در آن زندگی خواهد کرد هدایت می‌کند. مونترو شب را در اتاقی نیمه‌تاریک می‌گذراند.

صبح روز بعد، مونترو از خواب بیدار می‌شود و آئورا را در آشپزخانه در حال آماده کردن صبحانه می‌بیند. در حالی که پیرزن خواب است. آئورا و مونترو با هم صبحانه می‌خورند، اگرچه مونترو صبحانه را ناخوشایند و طولانی می‌داند زیرا دخترجوان به سختی صحبت می‌کند. پس از آن، مونترو به دفتر می‌رود تا کار خود را برای ساختن خاطرات و مجلات ژنرال یورنته آغاز کند. در حالی که او نوشته‌های ژنرال را می‌خواند، در مورد ناباروری کنسوئلو، فانتزی او برای بچه‌دار شدن و وسواس او به جوانی به کشفیاتی دست می‌یابد. به نظر می‌رسد که مونترو در حین کار نمی‌تواند تصویر زیبای آئورا را از ذهنش بیرون کند…. به زودی شروع به خیال‌پردازی درباره‌ی او می‌کند. این فانتزی‌ها در نهایت شروع به قوی‌تر شدن می‌کنند و غالباً بسیاری از افکار مونترو را تسخیر می‌کنند. سپس، طی چند روز آینده، مونترو متوجه ارتباط عجیبی بین پیرزن و آئورا می‌شود: اغلب، هر زمان که کنسوئلو صحبت می‌کند، لب‌های آئورا نیز حرکت می‌کنند، و حرکاتی که کنسوئلو انجام می‌دهد نیز توسط آئورا در همان زمان انجام می‌شود! داستان از اینجا جالب می‌شود و تازه می‌فهمیم کارلوس فوئنتس چه نویسنده‌ای است.

به نظر می‌رسد کتاب فوئنتس در مورد زیبایی و پیری است و مهم‌تر از آن اینکه چگونه شور عشق می‌تواند واقعیت شما را پنهان کند. دیدگاه دوم شخص کتاب در ابتدا بی‌ربط به نظر می‌رسد، اما در پایان، متوجه می‌شوید دیدگاه درستی برای داستان بوده. اگر فوئنتس از دیدگاه اول شخص یا سوم شخص با راویان در حال تغییر استفاده می‌کرد، داستان فاقد لنز دور مورد نیاز برای رمان بود.

در بخشی از رمان «آئورا» که با ترجمه‌ی عبدالله کوثری توسط نشر نی منتشر شده می‌خوانیم:

آگهی را در روزنامه می‌خوانی. چنین فرصتی هر روز پیش نمی‌آید. می‌خوانی و باز می‌خوانی. گویی خطاب به هیچ‌کس نیست مگر تو. حتی متوجه نیستی خاکستر سیگارت در فنجان چایی که در این کافه ارزان کثیف سفارش داده‌ای، می‌ریزد. بار دیگر می‌خوانی‌اش، «آگهی استخدام: تاریخ‌دان جوان، جدی، با انضباط. تسلط کامل بر زبان فرانسه محاوره‌ای.» جوان، تسلط بر زبان فرانسه، کسی‌که مدتی در فرانسه زندگی کرده باشد، مقدم است … «چهار هزار پسو در ماه، خوراک کامل، اتاق راحت برای کار و خواب.» تنها جای نام تو خالی است. این آگهی می‌بایست دو کلمه دیگر هم می‌داشت، دو کلمه با حروف سیاه بزرگ: فلیپه مونترو. مورد نیاز است، فلیپه مونترو، بورسیه سابق در سوربون، تاریخدانی انباشته از اطلاعات بی‌ثمر، خوکرده به کندوکاو در لابلای اسناد زرد شده، آموزگار نیمه وقت مدارس خصوصی، نهصد پسو در ماه. اما اگر چنین آگهی می‌دیدی بدگمان می‌شدی و آن‌را شوخی می‌گرفتی. «نشانی، دونسلس ۸۱۵». شماره تلفنی در کار نیست، شخصا مراجعه کنید…

انعامی روی میز می‌گذار، کیفت را برمی‌داری، برمی‌خیزی. در این فکری که شاید تاریخدان جوان دیگری، درست با موقعیت تو، همین آکهی را دیده، بر تو پیشی جسته و هم‌اکنون این شغل را به‌دست آورده است. به سمت چهارراه می‌روی و می‌کوشی این فکر را فراموش کنی. ایستاده به انتظار اتوبوس، تاریخ‌هایی را مرور می‌کنی که باید حاضر و آماده بر نوک زبانت باشد تا شاگردان خواب‌آلود احترامت را نگه دارند. اتوبوس نزدیک می‌شود و تو به نوک کفش‌های سیاهت خیره شده‌ای. باید آماده باشی. دست در جیب کنی، میان سکه‌ها می‌گردی و سرانجام سی سنتاوو بیرون می‎‌آری. باید آماده باشی. به دستگیره چنگ میزنی-اتوبوس از سرعتش می‌کاهد اما نمی‌ایستد- و بالا می‌جهی. با فشار راهی باز می‌کنی، سی سنتاوو را به راننده می‌دهی، خود را میان مسافرانی که وسط اتوبوس ایستاده‌اند جا می‌کنی، دستگیره بالای سرت را می‌گیری، کیفت را تنگ‌تر زیر بازوی چپت می‌فشاری و بی‌اختیار دست چپت را بر جیب پشت که دسته اسکناس‌هایت در آن است می‌گذاری.

کتاب آئورا اثر کارلوس فوئنتس

۹. در هزارتو

در هزارتو

«در هزارتو» اثر آلن رب گریه در یک شهر کوچک می‌گذرد که نیروهای دشمن در آستانه‌ی ورود به آن هستند. به گفته‌ی نویسنده، وقایع توصیف شده در رمان کاملا واقعی‌اند، یعنی او ادعای هیچ‌گونه اهمیت تمثیلی ندارد اما واقعیتی در آن به تصویر کشیده شده که برای خواننده آشنا نیست بلکه خیالی است.

داستان اینگونه شروع می‌شود که یک سرباز خاص، خسته و بی حس از سرما، در زیر برف نزدیک یک چراغ می‌ایستد و منتظر کسی است. در دستانش یک جعبه‌ی حلبی پیچیده شده در کاغذ قهوه‌ای شبیه جعبه کفش است که در آن چیزهایی قرار دارد که باید به کسی بدهد. او نه نام خیابانی را که قرار است ملاقات در آن انجام شود، به یاد می‌آورد و نه زمان آن را. او نه می‌داند اهل کدام واحد نظامی است و نه کت چه کسی را پوشیده است. هر از گاهی به خیابان دیگری می‌رود، دقیقاً همانند قبلی، پوشیده از برف، غرق در مه، دقیقاً نزدیک همان چراغ می‌ایستد، گویی از مازی می‌گذرد، در امتداد تقاطع کوچه‌های متروک و مستقیم پرسه می‌زند و نمی‌داند چرا اینجاست و چه مدت را در اینجا سپری کرده است… قرار است وسایل شخصی یک رفیق کشته شده را به کسی بدهد. دشمن به شهر می‌رسد و سرباز مجروح می‌شود. او به آپارتمان زنی که شوهرش در جنگ می‌جنگد، می‌رسد و بقیه‌ی ماجرا.

می‌توانیم ببینیم که حداقل تا حدی، این قضایا از تجربیات خود رب گریه در جنگ ناشی می‌شود و تأثیر کافکا نیز مشهود است. اما این نه یک رمان کافکایی است و نه یک رمان اتوبیوگرافیک. اگرچه ترس از هزارتوها، از گم شدن در شهر، حس کافکایی دارد اما این نکته‌ی کلیدی رمان نیست. کاری که رب گریه انجام می‌دهد، همانطور که در رمان‌های قبلی خود انجام داده است، تمرکز بر اشیا، اعمال و جزئیاتی است که از نظر او معنای خاص خود را دارند.

رمان «در هزارتو» از ابزار توصیف به شکلی جامع استفاده می‌کند تا خواننده را به احساس رضایت برساند، احساس رضایتی که نویسنده فقط می‌خواهد برهمش بزند. این رمان با انتظارات آرامش‌بخش رمان رئالیستی فقط برای ناامید کردن و در نهایت واژگون کردن آنها بازی می‌کند.

در بخشی از کتاب «در هزارتو» که با ترجمه‌ی مجید اسلامی توسط نشر نی منتشر شده می‌خوانیم:

من اکنون این جا تنها هستم، زیر سرپناه. بیرون باران می‌بارد، بیرون سر را زیر می‌اندازی و زیرِ باران پیش می‌روی، بااین حال یک دست را سایبان چشم‌ها می‌کنی و به جلو خیره می‌شوی، به چند متر جلوتر، چند متر آسفالت خیس؛ بیرون هوا سرد است، باد بین شاخه‌های سیاهِ بی برگ می‌پیچد؛ باد بین برگ‌ها می‌پیچد، تمام ساقه‌ها را می‌جنباند، آن‌ها را می‌جنباند، می‌جنباند، سایه‌هایشان بر دیوارهای کاهگلیِ سفید تکان می‌خورد. بیرون آفتاب می‌درخشد، درختی نیست، بوته‌ای نیست که سایه‌ای بیفکنَد و تو زیر آفتاب یکدست را سایبان چشم‌ها می‌کنی و به جلو خیره می‌شوی، فقط به چند متر جلوتر، چند متر آسفالتِ پرغبار که باد روی آن طرح‌هایی می‌سازد از خطوط موازی، مشبک و مارپیچ. آفتاب را به اینجا راهی نیست، باد هم باران هم غبار هم. غبارِ ریزی که سطوح افقی را از جلا می‌اندازد، چوب لاک‌خورده میز، کفپوش واکس خورده، طاقچه مرمریِ بخاری، مرمر روی یخدان، مرمر ترک‌دار روی یخدان، غبار از خود اتاق است: شاید از شکاف‌های کف‌پوش، یا نه از تخت، یا از پرده‌ها یا از خاکستر بخاری. روی چوب صیقلیِ میز، غبار جای اشیای کوچکی را علامت گذاشته که مدتی ــ چند ساعت، روزها، دقیقه‌ها، هفته‌ها ــ آنجا را به تصرف خود درآورده‌اند و دست آخر برشان داشته‌اند و طرحشان هنوز تا مدتی واضح باقی‌مانده…

۱۰. روح پراگ

روح پراگ

ایوان کالیما رمان، داستان کوتاه و جستار نوشته و با اینکه رمان‌ها و داستان‌های کوتاه کالیما همیشه عالی نیستند در عوض جستارهایش حرف ندارند. این جستارها به قدری خوب نوشته شده‌اند و آنقدر مملو از دیدگاه‌های خود کالیما در مورد زندگی و فرآیندهای فکری او هستند که خواندن آنها به تنهایی می‌تواند همان لذت خواندن یک رمان را داشته باشد. «روح پراگ» شامل مجموعه‌ای از مقالات یا سخنرانی‌هایی است که کالیما در طول سال‌ها نوشته است. بسیاری از این مقالات در سال‌هایی که آثار کالیما توسط رژیم‌های کمونیستی چک منتشر نشد. اولین مقاله، یک کودکی نسبتاً غیر متعارف، سال های کودکی کالیما را در اردوگاه کار اجباری نازی‌ها شرح می‌دهد. همانطور که می‌توان انتظار داشت چنین کودکی اثری پاک‌نشدنی در جهان بینی کالیما بر جای گذاشته. کالیما در توصیف زندگی خود در زمان نازی‌ها و سپس رژیم کمونیستی چک، با جامعه‌ای که بر اساس بی صداقتی بنا شده است، مخالفت می‌کند. این جهان‌بینی در داستان‌ها رمان‌های او هم مشهود است.

کالیما در مقاله‌ی خود، ادبیات و خاطره، به این سوال متداول می‌پردازد که چرا کسی می‌نویسد؟ کالیما با تاسی از میلان کوندرا اظهار می‌دارد که «اگر حافظه خود را از دست بدهیم، خودمان را گم کرده ایم.» از نظر کالیما، یک اثر واقعاً ادبی، در اصل، اعتراضی به فراموشی است.

مانند داستان‌های کالیما، این مجموعه نیز سبک نشخوارکننده‌ی مشخص او را در حالی که گذشته‌های خود و ملتش را واکاوی می‌کند و افکارش درباره‌ی توتالیتاریسم، زبان و کافکا را آشکار می‌کند. اگر ابتدا رمان‌ها یا داستان‌های کالیما را خوانده باشید، نگرانی‌های آشنای زیادی را متوجه خواهید شد.

این اثر کوتاه شگفت‌انگیز از نویسنده‌ی برجسته‌ی اهل چک، ایوان کالیما، کمک زیادی به درک روح پراگ می‌کند: مردم چک– تاریخ آنها، آنچه دیده‌اند و آنچه به آن تبدیل شده‌اند. اگر تا به حال کالیما را نخوانده‌اید، این مجموعه مقالات انتخاب خوبی برای شروع است.

در بخشی از کتاب «روح پراگ» که با ترجمه‌ی خشایار دیهیمی توسط نشر نی منتشر شده می‌خوانیم:

گرسنگی، و اقامت اجباری در یک محیط بسته پر از نگهبانانی که ما را می‌پاییدند، یقینا دوران کودکی مرا از دوران کودکی هم‌سن‌وسال‌هایم بسیار متفاوت کرد. اما آن‌چه بیش از همه دوران کودکی مرا متمایز می‌کرد حضوردامی مرگ بود. آدم‌هایی در همان اطاقی که من زندگی می‌کردم می‌مردند. آن‌ها نه یک به یک بلکه دسته دسته می‌مردند. ارابه‌های حمل جسد در سرتاسر دوران کودکی من از برابرم عبور می‌کردند – واگون‌های تشییع جنازه‌ای که تا خرخره پر از جعبه‌های چوبی با چوب‌های ناصاف رنگ نشده بود، واگون‌هایی که آدم‌ها پرشان می‌کردند و خودشان هم آن را می‌کشیدند، آدم‌هایی که خودشان هم به زودی می‌بایست در آن واگون‌ها جای بگیرند. هر روز، در کنار دروازه، من فهرست طولانی نام کسانی را می‌خواندم که دیگر زنده نمانده بودند تا صبح بعدی را ببینند. تهدید دائمی «اعزام» همیشع بالای سرمان بود، و اگر چه من هیچ خبر از اتاق‌های گاز نداشتم، به نظرم می‌آمد که قطارهای اعزام آدم‌ها را به سوی مکانی بی‌انتها می‌برند. هر کسی که سرانجام سوار این قطار‌ها می‌شد به کلی محو می‌شد و دیگر هیچ خبری از او به‌دست نمی‌آمد. در روزهای پایانی جنگ، زمانی که نازی‌ها همه‌ اردوگاه‌های لهستان و آلمان شرقی را تخلیه کردند و زندانیانِ این اردوگاه‌ها را به تِزرین منتقل کردند، من هر روز نظاره‌گر واگون‌های انباشته از اجساد درب و داغان بودم. از میان چهره‌های گودافتاده تکیده، غالبا چشمان بی‌روحِ مثل سنگ به من خیره می‌شدند، چشمانی که کسی را نداشتند که آن‌ها را ببندد. دست‌ها و پاهای خشکیده، و جمجمه‌هایی عریان بیرون زده بودند و رو به آسمان داشتند.

کتاب روح پراگ اثر ایوان کلیما نشر نی

 

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه