۱۵ فیلم تاثیرگذار دهه‌ی ۶۰ میلادی که فرهنگ عامه را متحول کردند

۲۴ مهر ۱۴۰۰ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۳ دقیقه
15 فیلم برتر سینمای دهه 60

سینما یکی از مدیوم‌های رسانه است که تأثیر زیادی بر فرهنگ عامه دارد. با اینکه هر سال و هر دهه، فیلم‌های تأثیرگذار مخصوص زمانه‌ی خود را دارد، سینما و سایر عرصه‌های هنری دهه‌ی شصت میلادی تأثیر منحصربه‌فرد و ویژه‌ای بر خود سینما و فرهنگ عامه داشته است. به طوری که بسیاری از آثار سینمایی امروز عمیقاً تحت تأثیر تولیدات برتر سینمایی این دهه بوده‌اند. یا در بعضی موارد، مثل سری فیلم‌های «جیمز باند» دقیقاً تقلیدی از نسخه‌های قدیمی‌.

دهه‌ی ۱۹۶۰ در امریکا و بسیاری از نقاط دنیا شاهد تغییر و تحولات زیادی در شیوه‌ی زندگی مردم و خودِ پدیده‌ی رسانه بوده است. شاید بتوان گفت آنچه ما امروز در کشور خودمان به عنوان مرحله‌ی گذار از سنت به مدرنیته با آن مواجهیم، در دهه‌ی شصت میلادی در غرب اتفاق افتاد و طبعاً سینما هم از این قاعده مستثنا نبود. این دهه از بسیاری لحاظ، نقطه‌ی تحولی در جهان بود و محبوب‌ترین فیلم‌های دهه‌ی ۱۹۶۰، این تحول را بازتاب دادند. نگاهی به بعضی از مهم‌ترین فیلم‌هایی که بیشترین تأثیرگذاری را روی فرهنگ جامعه داشتند، می‌اندازیم.

۱. جانگو (Django)

جانگو

  • محصول ۱۹۶۶
  • کارگردان: سرجیو کوربوچی
  • بازیگران: فرانکو نرو، لوردانا نوشاک، خوزه بودالو، آنخل آلوارس، ادواردو فاخاردو
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: در مرز ایالات متحده و مکزیک و بحبوحه‌ی درگیری‌های خشونت‌بار گروه‌های تروریستی امریکایی و انقلابی‌های مکزیکی، یک هفت‌تیرکش ماهرِ سابقاً سرباز به نام جانگو (فرانکو نرو) همراه با یک تابوت و روسپی دورگه‌ای (لوردانا نوشاک) که او را از دست باند مکزیکی‌ها نجات داده است، تشنه‌ی انتقام خون همسرش است که فردی به نام سرگرد جکسون (ادواردو فاخاردو) ریخته است.

به دنبال شکوفایی و مجبوبیت فیلم‌های وسترن در دهه‌ی سی و بعد دهه‌ی پنجاه میلادی، این ژانر در دهه‌ی شصت میلادی دستخوش تغییرات عمده‌ای شد. نتیجه‌اش پیدایش و محبوبیت زیرشاخه‌های به نام «وسترن اسپاگتی» بود که بیشتر تولیدات ایتالیایی بودند که قصه‌شان در غرب امریکا یا مکزیک می‌گذشت، اما در واقع عمدتاً در اسپانیا فیلمبرداری می‌شدند.

در این زیرشاخه‌ی تقریباً دارای مخاطب خاص اما همچنان تأثیرگذار، دو کارگردان بیشتر از سایرین در ذهن مخاطبان سینما نقش بسته‌اند: اولی سرجیو لئونه و دومی سرجیو کوربوچی که دومی تحت تأثیر اولی بوده و هر دو تحت تأثیر آکیرا کوروساوا، فیلمساز بزرگ ژاپنی هستند. ماندگارترین اثر کوربوچی همین قصه‌ی هفت‌تیرکش مرموز، جانگو، است که نامش تا به امروز، البته بیشتر به لطف «جانگو: زنجیر گسسته» (Django Unchained) کوئنتین تارانتینو، با حضور افتخاری ستاره‌ی نسخه‌ی اصلی جانگو، فرانکو نرو، در یادها مانده است. سبک انتقام‌جویانه‌ی فیلم اصلی هنوز در بسیاری از قصه‌های عامه‌پسند در سینما، تلویزیون و انیمه‌ها به‌ وضوح قابل مشاهده است.

«جانگو» کوربوچی را یکی از خشن‌ترین فیلم‌های آن دوران می‌دانستند و به همین خاطر تا ۱۹۹۳ در بریتانیا اجازه‌ی نمایش نداشت. کوربوچی که می‌خواست موفقیت تجاری رقیب خود «به خاطر یک مشت دلار» (A Fistful of Dollars) محصول ۱۹۶۴ سرجیو لئونه را به دست بیاورد، همچون لئونه فیلم را با اقتباسی آزادانه و غیررسمی از «یوجیمبو» (Yojimbo) کوروساوا ساخت. از شانس خوب کوربوچی، فیلم در زمان اکران به موفقیت تجاری دست یافت و خارج از ایتالیا تبدیل به فیلم کالت شد و به خاطر تحسین منتقدان از کارگردانی، نقش‌آفرینی نرو، ساندتراک لوئیس باکالوف، در فهرست بهترین‌ فیلم‌های ژانر وسترن اسپاگتی قرار گرفت.

از زمان اکران فیلم تا اوایل دهه‌ی هفتاد میلادی، با هدف پولسازی بیشتر با استفاده از موفقیت نسخه‌ی اصلی، در بیش از سی «دنباله» به جانگو ارجاع داده شده است، البته بیشتر به طور غیررسمی و بدون حضور کوربورچی و نرو. تنها دنباله‌ی رسمی فیلم در ۱۹۸۷ با عنوان «جانگو دوباره می‌تازد» (Django Strikes Again) با حضور نرو و به کارگردانی نلو روزانی با نام مستعار تد آرچر ساخته و اکران شد که نرو بعدها در مصاحبه‌ای در ۲۰۱۲ از حضور در آن ابراز نارضایتی کرد.

۲. لورنس عربستان (Lawrence of Arabia)

لورنس عربستان

  • محصول ۱۹۶۲
  • کارگردان: دیوید لین
  • بازیگران: پیتر اوتول، الک گینس، آنتونی کوئین، جک هاکینز، عمر شریف، خوزه فرر، آرتور کندی
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: در دوران جنگ جهانی اول، ستوان بریتانیایی تی ئی لارنس (پتیر اوتول) به واسطه‌ی دانشی که از قبایل بدوی بومی دارد، مأموریت پیدا می‌کند به عربستان برود تا شاهزاده فیصل (الک گینس) را پیدا کند و بین بریتانیایی‌ها که به کمک عرب‌ها برای جنگ علیه ترک‌ها نیاز دارند، واسطه شود. او که مجذوب بیابان‌های بکر و مردان یک‌دنده‌ی قبایل عرب می‌شود، با کمک شریف علی (عمر شریف) که از بومیان منطقه است، علیه دستورات افسر مافوقش شورش می‌کند و سفری مخاطره‌آمیز را با شتر در بیابان‌های بی‌رحم عربستان آغاز می‌کند تا به بندر شدیداً محافظت‌شده‌ی ترک‌ها حمله کند.

تا مدت‌ها بعد از ۱۹۶۲، تمام فیلم‌های بیابانی به‌گونه‌ای به این دارم تاریخی حماسی دیوید لین ارجاع می‌دادند. فرهنگ عامه دیگر تصاویر بیابانی را با نماهای باز و وسیع مناظر نفس‌گیر «لورنس عربستان» و موسیقی متن پرشور موریس ژار می‌شناخت؛ تأثیر فیلم بر انتظار مخاطب از سیر و سفر سینمایی که دیگر جای خود دارد. فیلم نامزد ده جایزه‌ی اسکار شد و هفت جایزه از جمله جایزه‌ی بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود کرد. و حتی با اینکه پیتر اوتول، جایزه‌ی بهترین بازیگری را به گریگوری پک برای «کشتن مرغ مقلد» (To Kill a Mockingbird) باخت، هنوز بازی او در نقش توماس ادوارد لورنس، باستان‌شناس، دیپلمات و نویسنده‌ی بریتانیایی، که «لورنس عربستان» را بر اساس شخصیت او و کتابش «هفت رکن حکمت» (Seven Pillars of Wisdom) ساخته‌اند، در دوران مدرن تقلید می‌شود. «لورنس عربستان» را یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین فیلم‌های تمام دوران، جزو صد فیلم برتر امریکایی و سومین فیلم مهم تمام دوران بریتانیا می‌دانند.

۳. سیاره‌ی میمون‌ها (Planet of the Apes)

سیاره میمونها

  • محصول  ۱۹۶۸
  • کارگردان: فرانکلین جی. شافنر
  • بازیگران: چارلتون هستون، رادی مک‌داول، کیم هانتر، موریس اوانس، لیندا هریسون، جیمز وایت‌مور
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۸۶ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: گروهی از فضانوردان بر سیاره‌ای عجیب در آینده‌ای دور مجبور به فرود اضطراری می‌شوند. با اینکه در ابتدا سیاره، دورافتاده و متروکه به نظر می‌رسد، بازماندگان گروه فضانوردان با اجتماعی از میمون‌ها مواجه می‌شوند که شبیه انسان‌ها با همان میزان هوش، قدرت تکلم دارند و می‌توانند راه بروند؛ با این تفاوت که در این سیاره جای انسان و حیوان عوض شده است و میمون‌ها حاکم هستند و انسان‌ها برده. این میمون‌ها حتی سیستمی طبقاتی و نظامی سیاسی را طراحی کرده‌اند. فضانوردان به ناگاه در این جامعه خود را گونه‌ی بی‌ارزشی می‌بینند که به دام میمون‌ها افتاده‌اند و زندانی آنها هستند.

این فیلم علمی تخیلی امریکایی اقتباسی از رمانی فرانسوی منتشرشده در ۱۹۶۳ به همین نام (La Planète des Singes) نوشته‌ی پیر بول، در زمان اکران به موفقیت تجاری دست یافت و با چنان استقبالی از سوی مخاطبان و منتقدان مواجه شد که تبدیل به فرنچایز شد. چهار دنباله، یک مینی سریال تلویزیونی، سریال انیمیشنی، کتاب مصور و … بر اساس آن ساخته شد. در ۲۰۰۱ هم تیم برتون یک «سیاره‌ی میمون‌ها»ی دیگر ساخت.

شاید سکانس پایانی فیلم هنوز مشهورترین بخش فیلم و تا به امروز معروف‌ترین نمونه‌ی پایان غافلگیرکننده در سینما باشد، اما «سیاره‌ی میمون‌ها» بدون شک یکی از تأثیرگذاترین فیلم‌های ژانر علمی تخیلی است. گریم میمون‌ها، اگرچه به نسبت استانداردهای امروزی ضعیف است، جهش بزرگی در فیلمسازی ژانر به حساب می‌آید و نگرش صریحش به استعاره‌های اجتماعی همچنان در میان مخاطبان دهه‌ی ۲۰۱۰، با سریال «خیزش سیاره‌ی میمون‌ها» (Rise of the Planet of the Apes) به کارگردانی روپرت وایت، ثابت کرده است که همچون گذشته پرطرفدار است.

۴. بچه‌ی رزماری (Rosemary’s Baby)

بچه رزماری

  • محصول ۱۹۶۸
  • کارگردان: رومن پولانسکی
  • بازیگران: میا فارو، جان کاساوتیس، روث گوردون، رالف بلامی، سیدنی بلکمر
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: رزمری وودهاوس خانه‌دار (میا فارو) و همسر بازیگر ناموفق در حرفه‌اش، گای (جان کاساوتیس) به آپارتمانی در نیویورک نقل مکان می‌کنند که به بدیمنی معروف است و دو همسایه‌ی عجیب و غریب، رومن (سیدنی بلکمر) و مینی (روث گوردون) دارد. رزمری که باردار می‌شود، روز‌به‌روز بیشتر منزوی می‌شود و تحت تأثیر فضا و القای همسایگان به این نتیجه می‌رسد که فرزندش هویتی انسانی ندارد و این حقیقت شیطانی بعد از وضع حمل رزماری آشکار می‌شود.

همچنان تمام فیلم‌های فاخر و معتبر ترسناکی که امروز ساخته می‌شوند، «بچه‌ی رزماری» را سرمشق خود قرار می‌دهند تا همان سطح کیفی را به دست بیاورند؛ همان درامی که در رابطه‌ی میان زوج نیویورکی میا فارو و جان کاساوتیس در مواجهه با تصاویر وحشتناک وجود دارد و همان از جا پریدن‌های از روی ترس. بررسی و برجسته‌ کردن احساسات مربوط به بارداری و مادرانگی، که در همان زمان خود اقدامی پیشگامانه محسوب می‌شد، در بستر وحشت تأثیرگذار، چیزی است که بسیاری از منتقدان همچنان در فیلم‌هایی همچون «موروثی» (Hereditary)، «بابادوک» (The Babadook) و «باید درباره‌ی کوین حرف بزنیم» (We Need to Talk About Kevin) ردیابی می‌کنند.

فیلم امریکایی در ژانر وحشت روان‌شناختی پولانسکی که بر اساس رمانی منتشرشده در ۱۹۶۷ به همین نام نوشته‌ی آیرا لوین، نویسنده‌ی امریکایی، ساخته شده است، به مفاهیمی همچون پارانویا، آزادی زنان، کاتولیسم و علوم خفیه یا فراطبیعی می‌پردازد. و به عقیده‌ی بسیاری دقیقاً به دلیل مفاهیم و مباحثی که روی آنها دست گذاشته شده است، آغاز مصائب بی‌پایان کارگردان فرانسوی لهستانی‌تبار، از کشته شدن همسر باردارش، شارون تیت به دست فرقه‌ی منسون‌ها تا پرونده‌سازی‌های متعاقبش که سال‌هاست او را از امریکا بیرون رانده، بوده است. «بچه‌ی رزماری» در زمان اکران بلافاصله با استقبال جهانی مخاطبان و منتقدان قرار گرفت، جوایز زیادی را از آن خود کرد و به عنوان یکی از مهم‌ترین فیلم‌های ترسناک تمام دوران شناخته می‌شود.

۵. یوجیمبو (Yojimbo)

یوجیمبو

  • محصول ۱۹۶۱
  • کارگردان: آکیرا کوروساوا
  • بازیگران: توشیرو میفونه، تاتسویا ناکادای، یوکو تسوکاسا، ایسوزو یامادا، کاماتاری فوجیوارا، تاکاشی شیمورا
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: سلحشوری بی‌نام یا سامورایی بدون استاد وارد روستایی کوچک در ژاپن زمین‌سالار می‌شود که در آن دو تاجر در نبرد برای به کنترل گرفتن بازار قمار محلی هستند. این سامورایی با نام مستعار سانجورو هر دو تاجر را که یکی تاجر ابریشم (کاماتاری فوجیوارا) و دیگری تاجر نوشیدنی ژاپنی (تاکاشی شیمورا) است، متقاعد می‌کند او را به عنوان محافظ خود استخدام کنند و بعد با نیرنگ و ماهرانه یک نبرد گانکستری تمام‌عیار بین این دو مرد جاه‌طلب و بی‌وجدان راه می‌اندازد.

شاهکار سامورایی آکیرا کوروساوا نه فقط بعد از دهه‌ی ۱۹۶۰ که در همان دوران خودش تأثیر بسیار عمده‌ای بر فیلمسازی جهانی داشت. بازسازی غیررسمی سرجیو لئونه، کارگردان امریکایی، که بخش زیادی از قصه‌ی «به خاطر یک مشت دلار» را از «یوجیمبو» برداشته بود، منجر به شکایت صاحبان پخش فیلم ژاپنی شد. کلینت ایستوود، پرسونای بی‌رحم و صورت سنگی خود بر پرده‌ی سینما را از شخصیت توشیرو میفونه الهام گرفته است. همین خود برای اثبات قدرت تأثیرگذاری فیلم کافی است؛ از سویی، طرح قصه‌ی هوشمندانه‌ی فیلم کوروساورا، به اندازه‌ی اهمیت شاهکار حماسی دیگر «هفت سامورایی» (Sevem Samaurai)، سنگ بنای تحول فیلم‌های اکشن بوده است. «یوجیمبو» که در زمان اکران با استقبال بی‌نظیر منتقدان مواجه شد، به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های کوروساوا و بهترین فیلم‌های تمام دوران شناخته می‌شود.

۶. شب مردگان زنده (Night of the Living Dead)

شب مردگان زنده

  • محصول ۱۹۶۸
  • کارگردان: جرج رومرو
  • بازیگران: دوین جونز، جودیت اودی، مریلین استمن، کیت وین
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: هفت انسان متفاوت در خانه‌ای روستایی در غرب پنسیلوانیا پناه می‌گیرند و به زودی جسدهایی از قبرستان سر برمی‌آورند تا از گوشت تازه‌ی انسان تغذیه کنند. بِن همه‌فن‌حریف (دوین جونز) برای کنترل این وضعیت تمام تلاش‌اش را می‌کند، اما وقتی جسدهای احیاشده دور تا دور خانه را احاطه می‌کنند، بازماندگان دچار وحشت می‌شوند. کم‌کم تک‌تک ساکنان خانه پراکنده می‌شوند و زامبی‌ها به طریقی وارد خانه می‌شوند و تک به تک انسان‌ها را شکار می‌کنند.

زامبی‌ها در فرهنگ‌های مختلف سالیان سال موضوع افسانه‌ها و اسطوره‌ها بوده‌اند، اما در جهان سینما کسی توجهی به آنها نمی‌کرد تا اینکه جورج رومرو کالت کلاسیک «شب زندگان مرده» را ساخت. به جز فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی بسیاری که در سال‌های آتی از «شب مردگان زنده» الهام گرفتند، این فیلم در زمان اکران خود به خاطر به بازی گرفتن یک سیاهپوست در نقش اصلی پیشگام محسوب می‌شود.

رومرو در اولین تجربه‌ی کارگردانی فیلم بلندش، که تصویربرداری، تدوین و نویسندگی (مشترک با جان روسو) آن را نیز بر عهده داشته است، تصمیم گرفت با تکیه بر تجربه‌هایش در فیلمسازی مستقل و ساخت آگهی‌های تجاری و صنعتی با بودجه‌ای اندک فیلمی در ژانر وحشت بسازد تا بتواند مخاطبان زیادی را به خود جذب کند. ریسک رومرو و گروه سازنده و بازیگرانش که بیشتر متشکل از دوستان و فامیل‌هایشان بود، بعد از اکران با وجود جنجال‌های گسترده و نقد‌های منفی‌ای که به خاطر خشونت و خونریزی زیاد دریافت کرد، موفق شد ۲۵۰ برابر بودجه‌ی اولیه‌ی فیلم درآمد داخلی و جهانی کسب کند و بدین ترتیب، تبدیل به یکی از سودآورترین تولیدات سینمای زمان خود شود.

فیلم با وجود بازتاب‌های ضد و نقیضی که بعد از اکران دریافت کرد، به زودی تبدیل به فیلم کالت شد، نظر منتقدان را با خود جلب کرد و وارد فهرست بهترین فیلم‌های تمام دوران از سوی نشریه‌هایی چون نیویورک تایمز و امپایر شد. «شب مردگان زنده» از پس این موفقیت‌ها تبدیل به فرنچایز شد و بین سال‌های ۱۹۸۷ تا ۲۰۰۹ پنج دنباله‌ی رسمی آن به کارگردانی رومرو ساخته شد. در پی محبوبیت عمومی این فیلم، چندین بازسازی غیررسمی و یک بازسازی رسمی به نویسندگی رومرو و کارگردانی تام ساوینی در ۱۹۹۰ ساخته و اکران شد که آن هم تبدیل به کالت شد.

۷. دکتر نو (Dr. No)

دکتر نو

  • محصول ۱۹۶۲
  • کارگردان: ترنس یانگ
  • بازیگران: شان کانری، اروزولا اندرس، جوزف وایزمن، جک لورد، آنتونی داسن
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: مأمور ۰۰۷ (شان کانری) در مأموریتی به جامائیکا فرستاده می‌شود تا پی ناپدید شدن یک مأمور بریتانیایی دیگر را بگیرد. در جریان این جست‌وجو، او به مقر زیرزمینی دکتر نو (جوزف وایزمن)، دانشمند نابغه‌‌ی مرموزی که قصد دارد برنامه‌ی فضایی ایالات متحده را نابود کند، راه پیدا می‌کند. جیمز باند در جامائیکا به همراه هانی رایدر زیبارو (اروزولا اندرس) در تلاش برای مقابله با دکتر نو در جزیره‌ی وسیعش که پایگاه عملیات ویرانگر اوست، و جلوگیری از فاجعه‌ی در شرف وقوع است.

جیمز باند در جهان سینما شخصیت مهم و معروفی است. وقتی صحبت از فیلم‌های جاسوسی به میان می‌آید، بسیاری بلافاصله یاد مأمور ۰۰۷ می‌افتند، که تا به امروز یکی از پولسازترین سری فیلم‌ها به حساب می‌آید. فیلم اکشن جاسوسی «دکتر نو» که بر اساس رمانی منتشرشده در ۱۹۵۸ به همین نام نوشته‌ی ایان فلمینگ، نویسنده‌ی بریتانیایی، ساخته شده، اولین فیلم سری فیلم‌های جیمز باند است. این فیلم که با بازی شان کانری در نقش ابرجاسوس بریتانیایی آغاز شد، نسل به نسل به بازیگرانی رسید که هر کدام به واسطه‌ی آن، به شهرت و محبوبیت جهانی رسیدند. «دکتر نو» با شرارت منحصربه‌فرد و لوکیشن‌ها و لباس‌های زیبا، آغازگر ژانر فیلم‌های «مأمور مخفی» در دهه‌ی شصت میلادی شد و تمام فیلم‌های جاسوسی بعد از خود را به لحاظ فرم یا ساختار تحت تأثیر قرار داد. «دکتر نو» با بودجه‌ای اندک به موفقیت تجاری دست یافت و با وجود بازخوردهای انتقادی ضد و نقیض در زمان اکران، در طی سال‌ها به عنوان یکی از بهترین قسمت‌های سری فیلم‌های جیمز باند شناخته شد.

۸. روانی (Psycho)

روانی

  • محصول ۱۹۶۰
  • کارگردان: آلفرد هیچکاک
  • بازیگران: آنتونی پرکینز، ورا مایلز، جان گوین، مارتین بالسام، ژانت لی
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۶ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: مارین کرین (ژانت لی) که به دلیل مشکلات مالی نمی‌تواند با نامزدش سام لومیس (جان گوین) ازدواج کند، برای تهیه‌ی پول ازدواج نقشه می‌کشد که از کارفرمایش دزدی کند. او که بعد از این دزدی در حال فرار از پلیس است، در شبی بارانی به متل بیتس می‌رود. آنجا با صاحب مؤدب اما عجیب و غریب متل، نورمن بیتس که به تاکسیدرمی علاقه و با مادرش مشکل دارد، آشنا می‌شود. ناپدید شدن مارین، پای کارآگاهی خصوصی (مارتین بالسام) و سام لومیس و خواهر مارین، لیلا (ورا مایلز) را وارد ماجرا می‌کند.

سخت بتوان به این دوره از سینمای قرن بیست و یکم فکر کرد و یادی از آلفرد هیچکاک نکرد. فیلم‌هایی مثل «ربکا» (Rebecca)، «پنجره‌ی عقبی» (Rear Window) و «سرگیجه» (Vertigo) کلاسیک‌هایی دهه‌ی چهل و پنجاه میلادی هستند، اما وقتی صحبت از دهه‌ی شصت می‌شود، نمی‌شود «روانی» از جمله معروف‌ترین فیلم ترسناک تمام دوران را نادیده گرفت.

فیلمی که در ابتدا با آشنایی تصادفی دختری در حال فرار و هتلداری خجالتی آغاز می‌شود، به‌ سرعت تغییر ژانر می‌دهد و وارد ابعاد روان‌شناختی تحلیل شخصیت یکی از معروف‌ترین ضدقهرمان‌های تاریخ سینما می‌شود. صحنه‌ی معروف چاقوزنی قاتل در حمام و موسیقی همراهش با صدای شبهه‌جیغی که از آرشه‌ی ویولن تولید می‌شود، به‌ سرعت تبدیل به نماد فیلم‌های ترسناک و آغازگز زیرشاخه‌ی اسلشر در دهه‌های بعدی شد.

درام معمایی در ژانر وحشت روان‌شناختی هیچکاک که بر اساس رمانی منتشرشده در ۱۹۵۹ با همین نام نوشته‌ی رابرت بلاک ساخته شده است، در واقع فاصله‌گیری هیچکاک از فیلم قبلی خود «شمال از شمال غربی» (North by Northwest) بود که سیاه و سفید و با بودجه‌ای اندک تولید شد. فیلم در ابتدا جنجال‌برانگیز شد و بازخوردهای ضد و نقیضی دریافت کرد، اما به دلیل استقبال مخاطبان و موفقیت در گیشه توانست نظر منتقدان را به خود جلب کند و نامزد چهار جایزه‌ی اسکار از جمله بهترین کارگردانی و بهترین نقش مکمل زن برای ژانت لی شد.

«روانی» در حال حاضر یکی از بهترین‌ها و معروف‌ترین فیلم هیچکاک محسوب می‌شود. منتقدان و متخصصان سینمایی بین‌المللی این فیلم را به خاطر کارگردانی ماهرانه، فضای پرتنش، فیلمبرداری تأثیرگذار، موسیقی متن و نقش‌آفرینی‌های به‌یادماندنی، یک اثر هنری سینمایی مهم می‌دانند. این فیلم که معمولاً در فهرست بهترین فیلم‌های تمام دوران قرار می‌گیرد، پذیرش خشونت و رفتارهای غیرمتعارف در سینمای امریکا را وارد سطح دیگری کرد. بعد از مرگ هیچکاک، یونیورسال پیکچرز سه دنباله، یک بازسازی و یک سریال پیش‌درآمد بر اساس «روانی» تولید کرد.

۹. در گرمای شب (In the Heat of the Night)

در گرمای شب

  • محصول ۱۹۶۷
  • کارگردان: نورمن جویسون
  • بازیگران: سیدنی پوآتیه، راد استایگر، وارن اوتس، لی گرانت
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۵ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: در شبی گرم در شهر کوچک اسپارتا در می‌سی‌سی‌پی، پلیس گشت، سم وود (وارن اوتس) جنازه‌ی کارخانه‌داری اهل شمال را که قصد داشته کارخانه‌ای راه بیندازد، پیدا می‌کند. او در ایستگاه قطار به مرد سیاهپوستی به نام ویرجیل تیبز (سیدنی پوآتیه)، که در واقع کارآگاه پلیس امریکایی افریقایی‌تبار اهل فیلادلفیاست، مظنون می‌شود و او را دستگیر می‌کند. رئیس پلیس شهر (راد استایگر) که همچون سایر اهالی شهر نژادپرست است، به تیبز اعتماد ندارد. اما تیبز نه تنها خودش که مرد دیگری را از این اتهام تبرئه می‌کند و به نیروهای پلیس می‌پیوندند تا قاتل اصلی را پیدا کند.

درام معمایی نورمن جویسون کانادایی که بر اساس رمانی منتشرشده در ۱۹۵۱ به همین نام نوشته‌ی جان بال ساخته شده است، یکی از صد فیلم برتر سینمای امریکا به شمار می‌آید. نگاه صریحی که این فیلم نسبت به مسئله‌ی نژادپرستی دارد، هم در زمان خود تحسین‌برانگیز شد و هم در طول زمان جایگاه خود را حفظ کرد. فیلم برنده‌ی پنج جایزه‌ی اسکار از جمله جایزه‌ی بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش اول مرد برای راد استایگر شد، دو دنباله و یک سریال تلویزیونی نیز با همین نام بر اساس آن ساخته شد.

۱۰. دکتر استرنج‌لاو یا: چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم (Dr. Strangelove or: How I Learned to Stop Worrying and Love the Bomb)

در گرمای شب

  • محصول ۱۹۶۴
  • کارگردان: استنلی کوبریک
  • بازیگران: پیتر سلرز، جورج سی اسکات، استرلینگ هِیدِن، کینان وین، اسلیم پیکنز، ترِیسی رید
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۸ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: اگر فردی اشتباه، دکمه‌ی اشتباه را فشار دهد چه اتفاقی می‌افتد؟ جک دی ریپر (پیتر سلرز)، ژنرال روان‌پریش نیروی هوایی ایالات متحده، دستور حمله‌ی هسته‌ای به شوروی را می‌دهد و بمب‌افکن خود را برای نابودی آن می‌فرستد. او دچار توهم می‌شود که کمونیست‌های در حال توطئه برای مسموم کردن مردم امریکا هستند. رئیس‌جمهور و سیاستمداران امریکا پس از آگاهی از این اتفاق، در اتاق فرماندهی جنگ ایالات‌متحده گرد هم می‌آیند تا راهی برای توقف حملات پیدا کنند.

از اسم عجیب و غریب شخصیت پیتر سلرز گرفته تا صحنه‌ی سواری اسلیم پیکنز روی بمب اتم، «دکتر استرنج‌لاو» یکی از فیلم‌های کل دهه‌ی شصت میلادی است که بیشترین ارجاعات به آن داده می‌شود. از این کمدی سیاه سیاسی استنلی کوبریک که نگاهی طعنه‌آمیز به جنگ سرد دارد، معمولاً به عنوان یکی از بهترین کمدی‌ها و همچنین از بهترین فیلم‌های تمام دوران یاد می‌شود. این فیلم پیشگویانه‌ که در واقع برداشتی آزادانه از رمان تریلر منتشرشده در ۱۹۵۸، «هشدار قرمز» نوشته‌ی پیتر جورج است، پنج نامزدی اسکار را دریافت کرد، اما بیشتر به مذاق بریتانیایی‌ها خوش آمد و دو جایزه‌ی بفتا را از آن خود کرد. پیتر سلرز در این فیلم سه نقش را بازی می‌کند.

۱۱. آپارتمان (The Apartment)

آپارتمان

  • محصول ۱۹۶۰
  • کارگردان: بیلی وایلدر
  • بازیگران: جک لمون، شرلی مک‌لین، فرد مک‌مورای، ری والستون، ادی آدامز
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: سی‌سی باکستر (جک لمون)، کارمند بیمه، آپارتمان خود در شمال غرب را به بالادستی‌های خود اجاره می‌دهد تا در آن خلوت کنند. وقتی مدیر باکستر، آقای شلدریک (فرد مک‌مورای) در ازاء ترفیع مقام او از آپارتمانش استفاده می‌کند، باکستر متوجه می‌شود معشوقه‌ی پنهانی او، فرن کوبلیک (شرلی مک‌لین)، دختر مسئول آسانسور محل کار است که خود باکستر به او علاقه‌مند است. به‌ زودی باکستر مجبور می‌شود بین دختر محبوب و پیشرفت حرفه‌اش یکی را انتخاب کند.

«آپارتمان» اولین فیلمی است که رابطه‌ی نزدیک میان زن و مرد را البته به شکل موقرانه‌ای بر پرده‌ی سینما به نمایش می‌گذارد و از این لحاظ، پا را از مرزها فراتر می‌گذارد. تا پیش از این فیلم، به تصویر کشیدن چنین روابطی در رسانه‌ها هنوز تابو بود. این درام کمدی رمانتیک به رغم جنجالی که به دلیل موضوع فیلم به همراه داشت، هم توانست نظر منتقدان را به خود جلب کند و هم به لحاظ تجاری موفق، هشتمین فیلم پردرآمد دهه‌ی شصت میلادی، شد. «آپارتمان» ده نامزدی اسکار و پنج جایزه از جمله جایزه‌ی بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه را از آن خود کرد. لمون و مک‌لین که هر دو نامزد جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اول مرد و زن اسکار بودند، این جوایز را از گلدن گلوب دریافت کردند. بر اساس این فیلم یک موزیکال برادوی به نام «وعده‌ها، وعده‌ها» (Promises, Promises) هم ساخته شد. «آپارتمان» را یکی از بهترین فیلم‌های تمام دوران می‌دانند.

۱۲. ۲۰۰۱: ادیسه‌ی فضایی (۲۰۰۱: A Space Odyssey)

2001: ادیسه فضایی

  • محصول ۱۹۶۸
  • کارگردان: استنلی کوبریک
  • بازیگران: کیر دوله، گری لاکوود
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: وقتی دکتر دیو بومن (کیر دوله) و گروهی از فضانوردان دیگر به مأموریتی مرموز فرستاده می‌شود، سیستم کامپیوتری سفینه‌ی آنها رفته‌رفته رفتار عجیبی از خود بروز می‌دهد که منجر به رویارویی انسان و ماشین و آغاز سفری بسیار پیچیده در فضا و زمان می‌شود.

«۲۰۰۱: ادیسه‌ی فضایی» یکی از بهترین و تأثیرگذارترین فیلم‌های تمام دوران است که ژانر علمی تخیلی را بازتعریف کرد و فیلم‌های مفهومی هالیوود را چه به لحاظ بصری و چه درک فلسفی به‌ کل تغییر داد. این فیلم علمی تخیلی حماسی بر اساس داستان کوتاهی به نام «نگهبان» (The Sentinel) و چند داستان کوتاه دیگر از آرتور سی کلارک، نویسنده‌ی انگلیسی، که در نوشتن فیلمنامه هم نقش داشته، ساخته شده است. منتقدان و متخصصان فیلم را به خاطر نمایشِ به لحاظ علمی دقیقِ پرواز فضایی، جلوه‌های ویژه‌ی پیشگامانه و تصویرسازی‌های بلندپروازانه تحسین می‌کنند. کوبریک در این فیلم کم‌دیالوگ، از تکنیک‌های روایی و سینمایی معمول اجتناب کرد؛ سکانس‌هایی طولانی در فیلم وجود دارد که تنها با موسیقی همراه است. آثار کلاسیک موسیقیدان‌های بزرگی چون ریشارد اشتراوس آلمانی، جان اشتراوس پسر اتریشی، آرام خاچاتوریان ارمنی و گئورگ لیگتی اتریشی مجارتبار در این فیلم استفاده شده است. فیلم از سوی منتقدان بازخوردهای متفاوتی دریافت کرد؛ عده‌ای آن را آخرالزمانی و تاریک می‌دیدند و عده‌ای نگرشی مثبت‌اندیشانه به امید به بشریت. فیلم نامزد چهار جایزه‌ی اسکار شد و جایزه‌ی بهترین جلوه‌های بصری را برای کوبریک به ارمغان آورد.

۱۳. صبحانه در تیفانی (Breakfast at Tiffany’s)

صبحانه در تیفانی

  • محصول ۱۹۶۱
  • کارگردان: بلیک ادواردز
  • بازیگران: اودری هیپبورن، جورج پپارد، پاتریشیا نیل، بادی ایبسن، میکی رونی، مارتین بالسام
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۸۹ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: زنی جوان به نام هولی گولایتلی (اودری هیپبورن) با مردی جوان (جورج پپارد) که نویسنده‌ای ناموفق است، در نیویورک آشنا می‌شود و این دو به‌ سرعت به هم نزدیک می‌شوند. مرد با زنی مسن اما ثروتمند در رابطه است، اما می‌خواهد نویسنده شود. دختر هم به دنبال مردی مسن و ثروتمند است تا با او ازدواج کند.

کمدی رمانتیک لطیف بلیک ادواردز با اودری هیپبورن دوست‌داشتنی و موسیقی متن و آهنگ زیبای «مون ریور» (Moon River) که در فیلم با صدای هیپبورن اجرا می‌شود و چندین خواننده‌ی دیگر هم آن را اجرا کرده‌اند، یکی از محبوب‌ترین کمدی رمانتیک‌های تمام دوران است. این فیلم کلاسیک که بر اساس رمان منتشرشده در ۱۹۵۸ ترومن کاپوتی به همین نام ساخته شده است، در زمان اکران هم نظر منتقدان را به خود جلب کرد و هم در گیشه موفق شد. طراحی مو و لباس منحصر‌به‌فرد شخصیت هیپبورن در سینما و دنیای مد نمادین شده است. فیلم در پنج رشته از جمله بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین فیلمنامه‌ی اقتباسی و بهترین کارگردانی هنری نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار شد، اما جایزه‌ی بهترین موسیقی متن و بهترین آهنگ (مون ریور) را دریافت کرد. موسیقی متن و ساندترک «صبحانه در تیفانی» در جوایز گرمی در چندین رشته از جمله بهترین تنظیم، بهترین آهنگ سال و بهترین اجرای ارکسترال موفق به دریافت جایزه شد. البته فیلم به دلیل بی‌تفاوتی نسبت به مسئله‌ی نژاد، میکی رونی نقش یک ژاپنی را در فیلم بازی می‌کند، با انتقادات زیادی روبه‌رو شد.

۱۴. خوب، بد، زشت (The Good, the Bad and the Ugly)

خوب، بد، زشت

  • محصول ۱۹۶۶
  • کارگردان: سرجیو لئونه
  • بازیگران: کلینت ایستوود، ایلای والاک، لی وان کلیف، آلدو جوفره
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۹۷ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: در جنوب غرب امریکا در جریان جنگ داخلی، خوب (کلینت ایستوود) و زشت (ایلای والاک) با هم کار می‌کنند و با شگرد خاصی با فریب دادن کلانترهای مناطق مختلف، پول درمی‌آورند. بد (لی وان کلیف) آدمکشی حرفه‌ای است که به خاطر پول حاضر به انجام هر کاری است. هر سه نفر در راه پیدا کردن بیست‌ هزار دلار پولی هستند که می‌دانند سربازی در بیابان دفن کرده است.

بعد از «به خاطر یک مشت دلار» (A Fistful of Dollars) و «به خاطر چند دلار بیشتر» (For a Few Dollars More)، «خوب، بد، زشت» با اینکه به تنهایی فیلمی کامل است، به عنوان سومین و آخرین قسمت «سه‌گانه‌ی دلار» (Dollars Trilogy) یا «سه‌گانه‌ی مرد بی‌نام» (Man with No Name) که اشاره به بی‌نامی شخصیت ایستوود در هر سه فیلم دارد، شناخته می‌شود. این وسترن اسپاگتی حماسی محصول مشترک اسپانیا، آلمان غربی و ایالات متحده که بیشتر فیلمبرداری آن در اسپانیا انجام شده است، به خاطر استفاده از نمای دور و نزدیک در فیلمبرداری و همچنین استفاده‌ی متمایز از خشونت، تنش و هفت‌تیرکشی‌های به ظرافت طراحی‌شده معروف و قابل توجه است.

فیلم با وجود اینکه در زمان اکران با فروش ۲۵ میلیون دلاری در گیشه بسیار موفق عمل کرد، به دلیل جوی که علیه ژانر وسترن اسپاگتی وجود داشت، بازخوردهای ضد و نقیضی از سوی منتقدان دریافت کرد، اما در سال‌های بعد تحسین منتقدان را برانگیخت و معیار تعریف وسترن اسپاگتی شد. «خوب، بد، زشت» نه فقط همراه با موسیقی متن شاهکار انیو موریکونه نماد ژانر وسترن اسپاگتی و بهترین وسترن تاریخ سینمای جهان شد، به دنبال مسائل حقوقی که بر سر شباهت «به خاطر یک مشت دلار» و «یوجیمو» کوروساوا برایش به وجود آمد، هر سه فیلم در طول یک سال در ایالات متحده اکران شد و به همین خاطر، سرآغاز ورود کلینت ایستوود به دنیای ستارگان شد و حضور در نقش‌اول‌های موفق سینمای هالیوود را رقم زد.

۱۵. ایزی رایدر (Easy rider)

ایزی رایدر

  • محصول ۱۹۶۹
  • کارگردان: دنیس هاپر
  • بازیگران: پیتر فوندا، دنیس هاپر، جک نیکلسون
  • امتیاز راتن تومیتوز: ۸۳ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: وایت (پیتر فوندا) و بیلی (دنیس هاپر) دو هیپی هارلی‌سوار، یک معامله‌ی مواد را در جنوب کالیفرنیا به سرانجام می‌رسانند و در پی حقیقت معنوی، راهی سفری دور تا دور امریکا می‌شوند. در طول سفر، این دو با تعصب و نفرت اهالی شهری کوچک مواجه می‌شوند و همچنین با مسافران دیگری آشنا می‌شوند که به دنبال زندگی متفاوتی هستند. بعد از یک شب مصرف مواد وحشتناک در نیو اورلئان، این دو مسافر با خود می‌اندیشند که آیا هرگز می‌توانند راهی پیدا کنند که در امریکا با آرامش و در صلح زندگی کنند یا نه.

این درام جاده‌ای مستقل به نویسندگی و بازیگری مشترک دنیس هاپر و پیتر فوندا و کارگردانی هاپر و تهیه‌کنندگی فوندا، اتفاقی مهم در پایان دهه‌ی شصت میلادی محسوب می‌شود و در کنار فیلم‌هایی همچون «بانی و کلاید» (Bonnie and Clyde) و «فارغ‌التحصیل» (The Graduate)، آغازگر موج هالیوود نو در اوایل دهه‌ی هفتاد میلادی شد. داستان دو موتورسواری که بعد از یک معامله‌ی مواد دور امریکا می‌چرخند، نقش مهمی در تغییرات عمده‌ی دهه‌ی بعد خود داشت. فراگیرترین جنبه‌های جنبش‌های مختلف پادفرهنگی دهه‌ی شصت که در جریان اصلی جامعه ریشه دواند، از همین‌جا نشأت گرفت.

«ایزی رایدر» به مشکلات و تنش‌های نوجوان‌های در حال بلوغ در امریکای دهه‌ی شصت، مثل پیدایش جنبش هیپی‌ها، مصرف دراگ و سبک زندگی کومونی می‌پردازد. تصویر این دو نفر سوار بر موتور در جاده‌های وسیع و خلوت با آهنگ «به دنیا آمدم که وحشی باشم» (Born to be Wild) با صدای استپن‌ولف (Steppenwolf) به‌ سرعت معروف و پرطرفدار و به عنوان یکی از مهم‌ترین فیلم‌های موتورسواری جاده‌ای تمام دوران شناخته شد. فیلم تنها با بودجه‌ی ۴۰۰ هزار دلاری توانست به فروش جهانی شصت میلیون دلاری برسد. منتقدان فیلم را به خاطر نقش‌آفرینی‌ها، کارگردانی، فیلمنامه، ساندترک و جلوه‌های بصری تحسین کردند. فیلم از سوی آکادمی اسکار دو نامزدی برای بهترین فیلمنامه‌ی غیراقتباسی و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جک نیکلسون و جایزه‌ی فیلم اول را از کن دریافت کرد.

منبع: Screenrant

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. Avatar ناشناس

    فیلمای خیلی خوبی تو لیست هستن ولی رتبه بندیش خیلی خوب نبود بنظرم اول باید ۲۰۰۱: ادیسه فضایی باشه دوم لورنس عربستان و سومم روانی و …

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه