نقد فیلم افسر و جاسوس آخرین ساخته‌ی رومن پولانسکی؛ من متهم می‌کنم

۲۰ شهریور ۱۳۹۹ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۵ دقیقه
نقد فیلم افسر و جاسوس
در نقد فیلم افسر و جاسوس خطر لو رفتن داستان وجود دارد.

فیلم آخر رومن پولانسکی با نام «افسر و جاسوس» درباره‌ی جریان عدالت و تا حدی یک اعتراض پنهان به قضاوت‌ها درباره‌ی خود فیلم‌ساز است. اسم فرانسوی فیلم «من متهم می‌کنم» است. این که تیتر نقد را اسم خود فیلم بگذاریم شاید کار خیلی متداولی نباشد. خوشبختانه فیلم پولانسکی را بیشتر به اسم انگلیسی آن یعنی «افسر و جاسوس» می‌شناسند و در نتیجه با خیال راحت‌تری اسم فرانسوی فیلم، «من متهم می‌کنم» را روی یادداشت گذاشتم. به نظرم اسم فرانسه‌ی فیلم پولانسکی که بیشتر متناسب با داستان فیلم است چکیده‌ی همه‌ی چیزی است که پولانسکی در فیلمش به تصویر می‌کشد. متهم کردن جاسوس که لایه‌ی اولیه‌ی قصه است. متهم کردن قاضیان متعصب، متهم کردن بی‌عدالتی و متهم کردن سیستم قضایی فاسد چیزی است که پولانسکی در فیلم افسر و جاسوس به تصویر می‌کشد.

پرونده‌ی آلفرد دریفوس در تاریخ قضاوت یکی از نقاط ننگ است. اتفاقی که بر اثر تعصبات مذهبی و یهودی ستیزی رخ داد. فیلم با نمای بازی از کاخ وزارت جنگ آغاز می‌شود. پنجم ژانویه‌ی ۱۸۹۵ روزی است که آلفرد دریفوس خلع لباس می‌شود. فضایی مه گرفته که در آن فقط صدای مارش سربازان به گوش می‌رسد. این جزء معدود نماهای لانگ شات فیلم است. نمایی که تماشاگر مرعوب سردی و قساوتش می‌شود.

پولانسکی در آخرین فیلمش نه شکوه «پیانیست» را تکرار می‌کند، نه هیجان «محله‌ی چینی‌ها» و نه پیچیدگی «مستأجر» و «بچه‌ی رزمری». با این حال افسر و جاسوس با وجود میزانسن‌های تخت و قصه‌ی نه چندان پر پیچ و خم هم درگیرکننده از کار درآمده و هم یکی از استیلیزه‌ترین کارگردانی‌های رومن پولانسکی را در آن می‌بینیم. برگ برنده‌ی فیلم بازی ژان دوژوردان در نقش پیکار است. مردی که برای ارتش بیشتر از هر چیزی در این دنیا احترام قائل است و به همین دلیل بر احساسات ضدیهودش غلبه می‌کند و وقتی شواهدی دال بر بی‌گناهی دریفوس می‌بیند پرونده‌ی مختومه‌ی او را دوباره باز می‌کند.

پولانسکی احتمالا خودش را در نقش دریفوس فیلم دیده است. بی‌گناهی که سال‌هاست برایش پرونده‌سازی شده و جنبش‌های مختلف باعث شده‌اند نتواند حتی برای گرفتن اسکارش به آمریکا برود. او هم مثل دریفوس سال‌هاست تبعید شده بدون آنکه به او فرصت دفاع بدهند. با این حال کارگردان جلوی وسوسه‌ی نمایش قربانی را می‌گیرد. محور فیلم دریفوس نیست بلکه دوربین احساسات، عواطف و عکس‌العمل‌های کسانی را به تصویر می‌کشد که دریفوس را متهم می‌دانند. برخی از آن‌ها مثل پیکار تغییر عقیده می‌دهند و تصمیم به تحقیق بیشتر می‌گیرند و برخی دیگر مثل وزیر یا آن سرگرد هانری دون‌پایه ترجیح می‌دهند شرافت ارتشی را قربانی تعصبات خودشان کنند.

پیکار اتفاقا ساده‌تر از همه می‌تواند جریان بی‌عدالتی در حق دریفوس را نادیده بگیرد. او درجه گرفته و جوان‌ترین سرهنگ ارتش است و رئیس مرکز آمارگیری شده یعنی جایی که شبیه اطلاعات ارتش است و حواسشان به تحرکات ارتشی‌هاست. پیکار نسبت به دریفوس به هیچ وجه حس همدلی ندارد. در نیمه‌ی ابتدایی فیلم کاراکتر دوست‌داشتنی نیست. خوشگذران و سرد و بوالهوس به نظر می‌رسد و به‌خصوص احساسات ضد یهودش را به صراحت ابراز می‌کند. سخت است که پیکارت را به‌عنوان قهرمان فیلم پولانسکی درنظر بگیریم. به همین دلیل نیمه‌ی ابتدایی فیلم کمی سرد و سخت جلو می‌رود. فیلم از جایی جان می‌گیرد که پیکار در پست جدیدش متوجه ساختگی بودن پرونده‌ی خیانت دریفوس می‌شود و سعی دارد حقیقت را کشف کند که آیا دریفوس خائن است یا بی‌گناه.

اینکه صحت تاریخی فیلم پولانسکی چقدر است محل بحث نیست. قاعدتا تاریخ‌دانان جواب این سؤال را بهتر می‌دانند. اما پولانسکی موفق می‌شود ما را متقاعد کند که چطور تصمیم جمعی باعث سرپوش گذاشتن روی حقیقت و تبعید یک بی‌گناه می‌شود. او هنرمندانه شک پیکارت را به سمتی می‌برد که واقعیت روشن شود. اما کشف اصل ماجرا نقطه‌ عطف نهایی نیست. حالا پیکارت باید بین حقیقت و وفاداری به ارتش یکی را انتخاب کند چون ارتش تصمیم گرفته دریفوس خائن باقی بماند. جدال سخت پیکار با خودش را بیشتر از طریق دیالوگ‌هایش با دیگران و به‌خصوص یک دیالوگ روشنگر با سرگرد هانری متوجه می‌شویم. سرگرد هانری نقطه‌ی مقابل پیکار است. او قبول کرده که در ارتش بله قربان‌گو باشد و دستورات را تمام و کمال اطاعت کند.

جذاب‌ترین و هیجان‌انگیزترین سکانس فیلم احتمالا جایی است که پیکار برای روشنفکران به سرکردگی امیل زولا، نویسنده‌ی بزرگ واقعیت ماجرا و گمانه‌هایش را توضیح می‌دهد. فردای آن روز امیل زولا نامه‌ای در صفحه‌ی یک روزنامه خطاب به رئیس جمهور می‌نویسد. تیتر نامه‌ی زولا این است: «من متهم می‌کنم.»

فرانسه همیشه تحت‌تأثیر روشنفکرانش بوده است. در حالی که پیکار به‌عنوان سرهنگ ارتش نتوانسته بود کار به جایی ببرد و حتی مقام و منصبش را از او گرفتند نامه‌ی زولا باعث می‌شود دادگاه دوباره‌ای تشکیل شود که در آن دریفوس را از تبعید باز می‌گردانند. هفت سال طول می‌کشد تا حکم تبرئه‌ی دریفوس صادر شود.

پایان فیلم اما بی‌گناهی دریفوس نیست. پایان فیلم چرخه‌ی ادامه‌دار بی‌عدالتی‌هاست. دریفوس یهودی به ارتش فرانسه برگشته و پیکار وزیر جنگ شده است. دریفوس از درجه‌اش ناراضی است. سال‌های زندان او را حساب نکرده‌اند و حالا سرگرد است در حالی که اگر در ارتش بود باید سرهنگ می‌شد. دریفوس شکایتش را به پیکار می‌گوید. پیکار کاری برایش انجام نمی‌دهد با وجود آن که احتمالا درخواست دریفوس به حق است. این پایان تلخی است که پولانسکی برای کاراکترهایش رقم می‌زند. پایان فیلم می‌توانست حکم تبرئه‌ باشد اما دریفوس همچنان وصله‌ی ناجور جماعت ضد یهود فرانسوی است و تبعیض‌ها علیه او برقرار است.

این چیزی است که پولانسکی در فیلمش متهم می‌کند؛ تبعیض. فیلم افسر و جاسوس بهتر از تمام فیلم‌های این سال‌ها که تحت‌تأثیر جنبش‌های اجتماعی ساخته شده و تحویل گرفته شده‌اند «تبعیض» و تلخی آن را به تصویر می‌کشد اما فیلم افسر و جاسوس توسط منتقدان و جشنواره‌ها تحویل گرفته نمی‌شود. چون پولانسکی هم مثل دریفوس است. او هم قربانی قضاوت‌هاست و پیکاری هم نیست که منجی‌اش شود.

شناسنامه‌ی فیلم افسر و جاسوس

کارگردان: رومن پولانسکی
نویسنده: رابرت هریس برمبنای داستانی از خودش
بازیگران: ژان دوژوردان، لویی گارل
موسیقی: الکساندر دسپلا
امتیاز متاکریتیک: ۵۶ از ۱۰۰
امتیاز imdb به فیلم: ۷٫۲ از ۱۰
امتیاز نویسنده: دو و نیم از چهار ستاره
مدت زمان فیلم: دو ساعت و ۱۲ دقیقه
محصول ۲۰۱۹

نقد فیلم افسر و جاسوس بازتاب دیدگاه نویسنده است و لزوما موضع دیجی‌کالا مگ نیست.

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه