۱۰ فیلم اقتباسی برتر از ریموند چندلر؛ نابغه‌ی متمول قصه‌های کارآگاهی

۲۵ تیر ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۰ دقیقه
ریموند چندلر

ریموند چندلر یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان رمان‌های جنایی و پلیسی تاریخ است که به احیای ژانر کارآگاهی کمک ویژه‌ای کرد. در دهه‌های نخست قرن بیستم، این نوع قصه‌ها چندان جدی گرفته نمی‌شد و داستان‌های پلیسی را می‌توانستید در مجلات زرد پیدا کنید اما چندلر آن‌ها را به ادبیات فاخر تبدیل کرد. بزرگ‌ترین شخصیت ابداعی این نویسنده‌ی نامی، «فیلیپ مارلو» است؛ یک کارآگاه خصوصی نسبتا موفق که هوش بالایی دارد، طریقه‌ی برخورد با مادام‌ها را بلد است، با جملاتش هر کسی را جادو می‌کند و برخلاف اکثر همشهری‌های لس‌آنجلسی‌اش، سعی می‌کند به اخلاقیات پایبند باشد.

فیلیپ مارلو فوق‌العاده بود و هر خواننده‌ای را شیفته‌ی خود می‌کرد؛ بنابراین چندان طول نکشید تا به دنیای سینما راه پیدا کند و بازیگران بزرگی نقش او را ایفا کردند: گارنر، میچم، گولد، مونتگومری، پاول و البته بوگارت. علی‌رغم این موفقیت‌ها، رابطه‌ی ریموند چندلر با صنعت سینما تا پایان پرآشوب باقی ماند تا حدی که یک بار در توصیف هالیوود گفت: «یک جامعه‌ی فاسد که آرمان‌گرایی‌ آدم‌هایش اغلب جعلی است. خودنمایی، شور و شوق‌های قلابی، نوشیدن‌های پیوسته، دعواهای مکرر به خاطر پول، قدم‌زدن‌های مغرورانه‌ی اشخاص مهم، ترس‌های تمام‌‌نشدنی به خاطر اینکه نکند ناگهان همه‌ی ثروت خود را از دست بدهند و به همان چیزی تبدیل شوند که ادعا می‌کنند نیستند، رفتارهای کنایه‌آمیز و عوام‌فریبانه. این آشفته‌بازار، باورکردنی نیست».

میراث سینمایی ریموند چندلر

چندلر در شیکاگو به دنیا آمد، سال‌های اولیه‌ی زندگی‌اش را در نبراسکا گذراند اما پس از اینکه پدر دائم‌الخمرش خانواده‌ را تنها گذاشت، همراه با مادر به انگلستان نقل‌ مکان کرد. در جوانی، روزنامه‌نگاری می‌کرد و گاهی شعر می‌نوشت اما در هر دو زمینه ناموفق بود. در نهایت به ایالات متحده بازگشت و در جنگ جهانی اول شرکت کرد، سپس در یک شرکت نفتی مشغول به کار شد، حقوق بالایی می‌گرفت اما دوام نیاورد و به خاطر گرایشش به الکل و خودکشی، اخراج شد.

در سن چهل‌و‌پنج‌ سالگی، اولین قصه‌ی رسمی‌اش به نام «باج‌گیرها شلیک نمی کنند» را برای یک مجله‌ی کارآگاهی نوشت اما اولین رمان وی تا سن پنجاه سالگی از راه نرسید. چندلر یکی از پدران گونه‌ی ادبی «هارد-بویلد» شناخته می‌شود و منتقدان تعدادی از آثار او را شاهکار توصیف کرده‌اند؛ علاوه بر این، قهرمان قصه‌های او، فیلیپ مارلو، یکی از مشهورترین بازرس‌های خصوصی دنیای ادبیات است. پس نباید چندان غافل‌گیرکننده باشد که هالیوود به نوع نگاه و داستان‌های جذاب چندلر علاقه‌مند شد. تا این لحظه، از هشت کتاب فیلیپ مارلو، تنها یک رمان به فیلم‌ سینمایی تبدیل نشده است.

اولین کتاب با حضور فیلیپ مارلو، رمان تحسین‌شده و پیچیده‌ی «خواب گران» (۱۹۳۹) بود که دو اقتباس سینمایی از آن ساخته شد. اولی، اثری نوآر به همین نام ساخته‌ی «هاوارد هاکس» است که در سال ۱۹۴۶ به نمایش درآمد و «همفری بوگارت» و «لورن باکال» را در نقش‌های اصلی داشت و فیلم‌نامه‌اش را «ویلیام فاکنر» بزرگ با همکاری نویسنده‌ی برجسته‌ی ژانر علمی-تخیلی، «لی براکت» و فیلم‌نامه‌نویس نامزد جایزه‌ی اسکار، «جولز فورثمن» نوشت. این فیلم که با نام «خواب ابدی» هم شناخته می‌شود، معمولا یکی از بهترین فیلم‌های نوآر تاریخ در نظر گرفته می‌شود. در این قصه، مارلو در جستجوی یک باج‌گیر است اما این پرونده‌ از آنچه فکر می‌کرد، چالش‌برانگیزتر می‌شود. قصه‌ی پیچیده‌ی رمان، حتی تیم فیلم‌نامه‌نویسان را هم به تکاپو انداخت و چندلر در یکی از گفتگوهایش گفته است که هاوارد هاکس با او تماس گرفت تا متوجه شود یکی از قتل‌ها را چه کسی انجام داده است، سوالی که حتی خود این نویسنده هم جوابی برایش نداشت!

این نشان می‌دهد که برای چندلر، فضاسازی و شخصیت‌ها اهمیت بیشتری از قصه داشته‌اند. این مسئله برای فیلم‌های «هاوارد هاکس» هم صدق می‌کند که جذابیت اصلی‌شان دیالوگ‌های کم‌نظیر و کشش متقابل شخصیت‌ها بود. اقتباس دیگر خواب گران را «مایکل وینر» در سال ۱۹۷۸ نوشت و ساخت. با حضور «رابرت میچم» شصت ساله در نقش اصلی، فیلم تفاوت‌های ملموسی با نسخه‌ی ۱۹۴۶ داشت، از نظر محتوایی شجاعانه‌تر بود و قصه را از لس‌آنجلس دهه‌ی ۴۰ میلادی به لندن دهه‌ی ۷۰ میلادی منتقل کرده بود. این اقتباس چندان از سوی منتقدان تحویل گرفته نشد که می‌گفتند فضاسازی نسخه‌ی اصلی به‌ دلیل تغییر لوکیشن به کلی از دست رفته است.

دومین رمان با حاضر مارلو، «بدرود محبوب من»، سه بار به فیلم تبدیل شده است. «شاهین تسخیر می‌کند» (۱۹۴۲) اولین فیلمی بود که ساختار قصه‌اش مبتنی بر رمان چندلر است اما شخصیت‌ها را تغییر می‌دهد؛ کاراکتر «فالکون» را «مایکل آرلن» برای فیلم طراحی کرد و داستان به جای لس‌آنجلس، در نیویورک اتفاق می‌افتاد. منتقدان تحت‌تاثیر این فیلم «درجه ب» ساخته‌ی «اروینگ ریس» قرار نگرفتند اما دومین اقتباس به اثر محبوب آن‌ها تبدیل شد. «قتل، عزیز من» (۱۹۴۴) یکی اولین فیلم‌های نوآر بود که با تشکر از تصویربرداری سیاه‌ و سفید، یک قصه‌ی پیچیده و استفاده‌ی مناسب از اِلمان‌های کارآگاهی، تاثیر زیادی روی آثار بعدی این ژانر گذاشت.

منتقدان نزدیکی اثر به رمان اصلی چندلر را دوست داشتند، فیلم در گیشه موفق ظاهر شد، چهار جایزه‌ی «ادگار آلن پو» را به خانه برد و مسیر را برای اقتباس رمان‌های دیگر این نویسنده هموار کرد. ریموند چندلر که حق امتیاز رمان را برای «۲ هزار دلار» فروخته بود، پولی از ساخت فیلم دریافت نکرد؛ با این حال، آن‌ را بهترین اقتباس سینمایی از آثارش توصیف کرد و حتی آن را یکی از دلایلی دانست که به محبوبیت و پرفروش‌ شدن کتاب‌هایش کمک کرده است.

سومین و آخرین نسخه‌ی بدرود محبوب من، اثر نئو-نوآر «دیک ریچاردز» است که در سال ۱۹۷۵ اکران شد. در این فیلم، رابرت میچم برای اولین بار نقش فیلیپ مارلو را ایفا کرد (تنها بازیگر تاریخ که دو بار نقش این کارآگاه را بازی کرده است). منتقدان نقش‌آفرینی میچم را تحسین کردند و «سیلیوا مایلز» با هشت دقیقه حضور در فیلم، برای دومین بار نامزد جایزه‌ی اسکار شد (اولی‌اش برای فیلم «کابوی نیمه‌شب» بود). «دیوید زلاگ گودمن» هم برای فیلم‌نامه‌اش نامزد جایزه‌ی ادگار آلن پو شد.

پس از بدرود محبوب من، نوبت به رمان «پنجره‌ی مرتفع» (۱۹۴۲) رسید که با نام «زمانی برای کشتن» در همان سال اکران شود؛ پنج سال بعد، نسخه‌ی بازسازی همین فیلم با نام «براشر دوبلون» (۱۹۴۷) نیز به نمایش درآمد. در اولی، «لوید نولان» نقش یک کارآگاه ساختگی به نام «مایکل شین» را بازی می‌کرد و در دومی به کارگردانی «جان برام»، «جورج مونتگومری» نقش فیلیپ مارلو را برعهده داشت. فیلم دوم اقتباس وفادارانه‌تری است.

ریموند چندلر

ماجراجویی بعدی مارلو، رمان «بانوی دریاچه» (۱۹۴۳) بود که در سال ۱۹۴۷ به فیلم تبدیل شد. «رابرت مونتگومری» علاوه بر ایفای نقش اصلی، برای اولین‌بار در پشت دوربین هم حضور پیدا کرد تا فیلم‌سازی را تجربه کند. او می‌خواست روایت اول شخص چندلر را به دنیای سینما بیاورد، به همین دلیل همه‌ی فیلم از زاویه دید شخصیت اصلی روایت می‌شود. فیلم‌نامه را ابتدا خود چندلر نوشته بود اما آن‌قدر طولانی بود که تهیه‌کنندگان به این نتیجه رسیدند نمی‌توانند آن را به فیلم تبدیل کنند، در نتیجه «استیو فیشر» استخدام شد تا قصه را بازنویسی کند. ریموند چندلر از اینکه رویدادها از زاویه دید اول شخص روایت می‌شود، رضایت نداشت اما منتقدان به فیلم عشق ورزیدند و آن را نوآورانه و شگفت‌انگیز خطاب کردند.

چندلر در سال ۱۹۴۹ رمان «خواهر کوچیکه» را نوشت که به فیلم نئو-نوآر «مارلو» (۱۹۶۹) به کارگردانی «پل بوگارت» تبدیل شد؛ آنجا نقش مارلو را «جیمز گارنر» ایفا می‌کرد. فیلم‌نامه‌نویس برنده‌ی اسکار، «استرلینگ سیلیفنت» کتاب چندلر را تاریخ مصرف گذشته می‌دانست و در همین راستا، ۹۰ درصد دیالوگ‌ها را از خودش نوشت. فیلم مارلو به دو دلیل مشهور است: آهنگ تیتراژ که گروه پاپ-راک محبوب آن‌ روزها «ارفیوس» اجرایش کرد و اولین حضور «بروس لی» در یک فیلم آمریکایی.

ششمین رمان مارلو، «خداحافظی طولانی» (۱۹۵۳) با فیلمی به همین نام (۱۹۷۳) ساخته‌ی «رابرت آلتمن» به دنیای سینما آمد. «لی براکت» فیلم‌نامه را نوشت و «الیوت گولد» نقش اصلی را بازی کرد؛ برداشت گولد و آلتمن از فیلیپ مارلو متفاوت‌تر از آن چیزی بود که خوانندگان رمان‌های اصلی انتظار داشتند. آلتمن می‌خواست این شخصیت یک مرد تنهای سرسخت باشد که در نهایت به یک بازنده تبدیل می‌شود. مارلوی الیوت گولد به شکلی رفتار می‌کرد که گویی در دهه‌ی ۵۰ میلادی زندگی می‌کند اما فیلم در دهه‌ی ۷۰ میلادی اتفاق می‌افتاد و این تضادها باعث شد تا خداحافظی طولانی در میان طرفداران رمان اصلی، مخالفانی هم داشته باشد.

تنها رمان مارلو که هنوز به فیلم تبدیل نشده، هفتمین و آخرین قصه‌ی تکمیل‌شده‌ی چندلر، یعنی «حق‌السکوت» (۱۹۵۸) است. البته این آخرین‌ ماجراجویی کارآگاه مشهور نبود، چندلر در اواسط نگارش کتاب هشتم، «پودل اسپرینگز» دار فانی را وداع گفت اما در سال ۱۹۸۹، «رابرت بی. پارکر» آن‌ را تکمیل و منتشر کرد. پودل اسپرینگز نسخه‌ی سینمایی ندارد اما در سال ۱۹۹۸، شبکه‌ی کابلی «اچ‌بی‌او» یک فیلم تلویزیونی براساس آن ساخت که نقش اصلی‌اش را «جیمز کان» بازی می‌کرد. این همچنین آخرین بار نیست که سینما‌دوستان با مارلو ملاقات می‌کنند. «نیل جوردن» در حال توسعه‌ی یک فیلم جدید با حضور «لیام نیسون» در نقش اصلی است که در سال ۲۰۲۳ منتشر خواهد شد. این فیلم به جای رمان‌های چندلر، اقتباسی از کتاب «بلوند چشم‌سیاه» است که آن را «جان بنویل» در سال ۲۰۱۴ چاپ کرد و یک ماجراجویی جدید از فیلیپ مارلو ارائه داد. بنویل که جایزه‌ی ادبی «بوکر» را در کارنامه دارد، با این قصه‌، طرفداران قدیمی را به شدت راضی کرد.

فارغ از رمان‌ها، ریموند چندلر چندین فیلم‌نامه‌ی اقتباسی و یک فیلم‌نامه‌ی اورجینال هم نوشت. او در سال ۱۹۴۴، یکی از نویسندگان فیلم نوآر روان‌شناختی «غرامت مضاعف» بود که به یکی از آثار موفق «بیلی وایلدر» تبدیل شد، حتی با اینکه او و چندلر دیدگاه‌های کاملا متفاوتی به قصه داشتند و با یکدیگر کنار نمی‌آمدند. اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته‌ی «جیمز کین» (خالق رمان «پستچی همیشه دو بار زنگ می‌زند»)، قصه درباره‌ی زنی بود که به قتل همسرش متهم می‌شود. فیلم نامزد هفت جایزه اسکار شد، از جمله بهترین فیلم‌نامه‌ی اقتباسی اما حتی یک جایزه‌ هم بدست نیاورد. حالا، غرامت مضاعف یکی از فیلم‌های کلاسیک شاخص و یکی از بهترین نمونه‌های فیلم نوآر به حساب می‌آید. در همین سال، ریموند چندلر فیلم‌نامه‌ی «و اینک فردا» را با همکاری نویسنده‌ی اصلی رمان، «ریچل فیلد» نوشت. قصه درباره‌ی یک ثروتمند و ناشنوا بود که با یک دکتر همکاری می‌کند تا راه درمانی پیدا کند. ریموند چندلر نگارش این فیلم‌نامه را به دلیل قراردادی که با شرکت «پارامونت» بسته بود، پذیرفت. فیلم در فصل جوایز به توفیقی دست نیافت اما در گیشه موفق بود.

در سال ۱۹۴۵، این نویسنده‌ی برجسته با کمک «هیگر وایلد»، رمان «خانه‌ی نیمه‌شب» نوشته‌ی «اِتِل لینا وایت» را به فیلم‌نامه تبدیل کرد که نتیجه‌اش فیلم «نادیده» به کارگردانی «لوئیس آلن» بود. او در سال ۱۹۵۱، رمان «بیگانگان در قطار» نوشته‌ی «پاتریشا های‌اسمیت» را برای «آلفرد هیچکاک» بازنویسی کرد. مطابق معمول، چندلر با هیچکاک هم رابطه‌ی خوبی نداشت و اختلاف نظرهای متعدد باعث شد تا او پس از اتمام دومین نسخه‌ی فیلم‌نامه، اخراج شود. هیچکاک سپس «زنزی اورموند» را استخدام کرد تا قصه را از ابتدا بازنویسی کند. هیچکاک و چندلر توافق کردند که نام چندلر در تیتراژ ذکر نشود اما شرکت «برادران وارنر» مخالف بود و نام او را برای «پرستیژ» در تیتراژ و پوسترها استفاده کرد.

میان نگارش نادیده و رابطه‌ی جنجال‌آمیزش با استاد تعلیق، او تنها فیلم‌نامه‌ی اورجینال خود را هم قلم زد. «کوکب آبی» (۱۹۴۶)، داستان مردی را روایت می‌کرد که یکی از مظنونین قتل همسرش است. فیلم همچنان یکی از بهترین آثار درام-جنایی و نوآر دهه‌ی ۵۰ میلادی در نظر گرفته می‌شود. کوکب آبی برای تماشاگران اتفاق هیجان‌انگیزی بود، زیرا «آلن لاد» پس از بازگشت از جنگ، در آن حضور پیدا کرد و پس از اتمام فیلم‌برداری به بار دیگر رهسپار جنگ شد. به دلیل حضور لاد و برنامه‌ریزی فشرده، تولید فیلم بدون اینکه فیلم‌نامه تکمیل شود، آغاز گشت و اگرچه پروسه‌ی نگارش آن برای چندلر دردسرساز بود اما تلاش‌هایش نتیجه داد و در نهایت نامزد اسکار بهترین فیلم‌نامه‌ی اورجینال شد.

برای فهرست زیر، در کنار اقتباس‌های اصلی، چند فیلم را هم انتخاب کرده‌ایم که براساس کتاب‌های چندلر نیستند اما با الهام از سبک نویسندگی‌ و شخصیت‌های محبوب وی ساخته شده‌اند.

۱۰- آجر (Brick)

ریموند چندلر

  • سال انتشار: ۲۰۰۵
  • کارگردان: ریان جانسون
  • بازیگران: جوزف گوردون لویت، نورا زهتنر، امیلی دی راوین، مت اولری، ریچارد راوندتری
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۰ از ۱۰۰

ریان جانسون کارنامه‌ی هنری‌اش را با یک فیلم پرانرژی و کوبنده آغاز کرد. آجر، خواب گران و «کلوپ صبحانه» را تلفیق کرده است و روایت چندلرگونه‌‌ی آن در خیابان‌های آفتابیِ غرق در جرم و جنایتِ لس‌آنجلس و مناطق مدرن‌تر کالیفرنیا می‌گذرد. جانسون برای فضاسازی تنها از ریموند چندلر الهام نگفته است، او نگاه گسترده‌تری به ژانر کارآگاهی دارد و ردپای «دشیل همت» هم در قصه‌ به چشم می‌خورد.

به سبک فیلیپ مارلو، شخصیت «براندون فِرای» (جوزف گوردون لویت) هم یک «کارآگاه» است. این دانش‌آموز پس از مرگ مرموز دوستش، تصمیم می‌گیرد تا حقیقت را کشف کند. یکی از دستاوردهای جانسون این است که موفق شده است الگوهای کلیشه‌ای آشنا از شخصیت‌های دانش‌آموز را به شکل متفاوتی ارائه دهد و با قرار دادن آن‌ها در کنار خلافکاران و نوع نگاهی تازه به فیلم‌های جنایی، یک تجربه‌ی بصری سورئال خلق کند. جانسون دیالوگ‌ها را هم با سنجیدگی و متانت، نزدیک به سبک نویسندگی ریموند چندلر نوشته‌ است.

۹- لبوفسکی بزرگ (The Big Lebowski)

ریموند چندلر

  • سال انتشار: ۱۹۹۸
  • کارگردان: برادران کوئن
  • بازیگران: جف بریجز، جان گودمن، جولیان مور، استیو بوشمی، جان تورتورو
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۳ از ۱۰۰

برداشتی آزاد از رمان خواب گران که از نظر ساختار روایی هم مبتنی بر همین قصه‌ی ریموند چندلر است (البته که از آثار دیگری هم الهام گرفته است). این فیلم کالتِ پرطرفدار برادران کوئن، شخصیت مارلو را با یک آدم بیکارِ معتاد و خوش‌گذران به نام «دود» عوض کرده است. شخصیت‌های عجیب‌وغریبی که دود در لس‌آنجلس ملاقات می‌کند، حاضرجوابی‌های شوخ‌طبعانه، ملاقات‌های خطرناک و برداشتی که دو فیلم‌ساز از حومه‌ی شهر ارائه داده‌اند، بی‌گمان ادای دینی جذاب به ژانر نوآر است.

لبوفسکی بزرگ، خشونت و بعضی از امضاهای چندلر را ندارد اما دود از نظر ذکاوت، دوست‌داشتنی بودن، جلب رضایت خانم‌ها و خشمگین کردن قانون و خلافکاران به یک اندازه، دست کمی از فیلیپ مارلو ندارد. و همانند او، دود هم یک کد اخلاقی دارد که باعث می‌شود با او ارتباط برقرار کنیم و حتی در لحظات حساس فیلم نگرانش باشیم. فیلم شاید در ظاهر ارتباطی با چندلر یا خواب گران نداشته باشد اما در باطن یک اثر ابزوردیستی است که در آن با عناصر ناهمگونی برخورد می‌کنید، همانند باج‌گیری‌های ناشیانه، بولینگ، آدم‌رباهای کم‌عقل، جانوران دوزیست و ده‌ها دیالوگ غیرعادی که می‌توانید آن‌ها را حفظ کنید و هر روز به کار ببرید.

۸- بانوی دریاچه (Lady in the Lake)

ریموند چندلر

  • سال انتشار: ۱۹۴۷
  • کارگردان: رابرت مونتگومری
  • بازیگران: رابرت مونتگومری، آدری تاتر، لوید نولان، تام تالی، لیون امس
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۰ از ۱۰۰

همان‌طور که بالاتر هم ذکر شد، رابرت مونتگومری برای این فیلم به معنای واقعی کلمه از روایت اول شخص استفاده می‌کند و قصه از دید مارلو روایت می‌شود. بی‌تردید اینکه تمام فیلم با نوع نگاه یک فرد نمایش داده شود، فیلم را به آثار تجربی نزدیک می‌کند و بیشتر همچون ابزاری برای جلب توجه به نظر می‌رسد اما اینکه همه چیز را از نگاه مارلو می‌بینیم، کاملا جواب داده و باعث شده است تا شاهد چند سکانس خاطره‌انگیز و نامتعارف باشیم (همانند لحظه‌ای که مارلو پس از کتک خوردن، تلاش می‌کند تا به یک سکه‌ی ده سنتی در باجه‌ی تلفن برسد).

داستان خوشبختانه یا متاسفانه، در اولویت دوم قرار دارد و تمرکز اصلی فیلم‌ساز رو پیاده‌سازی تکنیک‌های موردنظرش است اما در هر صورت، بانوی دریاچه خلاقانه و به شکل غیرمنتظره‌ای تاثیرگذار از آب درآمده است. با اینکه شخصیت اصلی را تنها زمانی که از کنار آینه رد می‌شود، می‌بینیم، مشت‌های آدم‌ بدهای قصه به شکلی احمقانه به سمت دوربین پرتاب می‌شود و بوسه‌ای که یکی از شخصیت‌ها بر دوربین می‌زند، شما را به خنده می‌اندازد اما شاید همین لحظات باشند که فیلم را متفاوت کرده‌اند.

۷- کوکب آبی (The Blue Dahlia)

ریموند چندلر

  • سال انتشار: ۱۹۴۶
  • کارگردان: جرج مارشال
  • بازیگران: آلن لاد، ورونیکا لیک، ویلیام بندیکس، هوارد داسیلوا، دوریس دولینگ
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۰۰ از ۱۰۰

با کوکب آبی، ریموند چندلر نشان داد که نه فقط در رمان‌نویسی بلکه در فیلم‌نامه‌نویسی هم تبحر ویژه‌ای دارد و قادر است تا امضاهای کارآگاهی و قصه‌های روزنامه‌ای کلاسیکش را در یک مدیوم متفاوت با همان کیفیت سابق عرضه کند. آلن لاد نقش «جانی موریسون» را بازی می‌کند، یک کهنه سرباز جنگ جهانی دوم که متوجه می‌شود در دورانی که او اسلحه به‌دست در حال جنگ بوده، همسرش «هلن» به وی خیانت کرده است. هنگامی که هلن به قتل می‌رسد، جانی متهم اصلی شناخته می‌شود.

ورونیکا لیکِ مسحورکننده، نقش «جویس هاروود» را بازی می‌کند، بانویی مرموز که از همان لحظه‌ی اول می‌توانید حدس بزنید برای قهرمان قصه دردسرساز خواهد بود. منتقدان فیلم را دوست داشتند و در گیشه هم موفق بود. از نظر چندلر، کوکب آبی بهترین تجربه‌ی او در وادی سینما بوده است که آن را به دلخواه نوشت و کسی در قصه‌اش دخل و تصرف نداشت.

۶- قتل، عزیز من (Murder, My Sweet)

فیلم قتل، عزیز من (Murder, My Sweet)

  • سال انتشار: ۱۹۴۴
  • کارگردان: ادوارد دمیتریک
  • بازیگران: دیک پاول، کلر تروور، آن شرلی، اوتوی کروگر، مایک مازورکی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰

اقتباسی از رمان بدرود محبوب من، به کارگردانی ادوارد دمیتریک، قتل عزیز من در واقع اولین فیلم بزرگی بود که براساس قصه‌های چندلر ساخته شد (دو اقتباس قبلی، زمانی برای کشتن و شاهین تسخیر می‌کند که هر دو در سال ۱۹۴۲ اکران شدند، اقتباس آزاد و غیروفادارانه به حساب می‌آمدند و فیلم‌های سینمایی چندان خوبی هم نبودند). در این فیلم، سینمادوستان برای اولین بار با فیلیپ مارلوی اصلی ملاقات کردند.

دیک پاول، افتخار بازی در نقش این قهرمان محبوب را پیدا کرد، اگرچه در دهه‌ی ۴۰ میلادی، مخاطبان او را بیشتر برای آثار عاشقانه و کمدی-موزیکال می‌شناختند، بنابراین برای وی حضور در یک نقش جدی متفاوت، همانند شرط‌بندی بود و ممکن بود در نهایت به شکست تجاری فیلم ختم شود. خوشبختانه شرایط خوب پیش رفت و همه پاول را در نقش مارلو دوست داشتند.

فیلم به یک تریلر نوآر پرکشش تبدیل شد که تا به امروز، یکی از بهترین اقتباس‌های چندلر در نظر گرفته می‌شود. قصه در قالب فلش‌بک روایت می‌شود، مارلو رویدادهایی که به نابینا شدن او انجامید را توضیح می‌دهد، ملاقاتش با «ولما»، «موس مالوی» و بدشانسی‌هایی که جلوی راهش سبز شد. در قتل عزیز من می‌توانید جوهره‌ی یک فیلم نوآر اصیل را پیدا کنید.

۵- غریبه‌ها در قطار (Strangers on a Train)

ریموند چندلر

  • سال انتشار: ۱۹۵۱
  • کارگردان: آلفرد هیچکاک
  • بازیگران: فارلی گرنجر، روت رومن، رابرت واکر، لئو جی. کارول، کیسی راجرز
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۸ از ۱۰۰

اقتباسی از رمان پاتریشیا های‌اسمیت (خالق «آقای ریپلی بااستعداد»)، داستان در رابطه با دو مرد است که در قطار با یکدیگر ملاقات می‌کنند و نقشه می‌چینند تا همسران یکدیگر را به قتل برسانند. همان‌طور که بالاتر اشاره داشتیم، چندلر پس از تحویل دادن نسخه‌ی دوم فیلم‌نامه، بازخوردی از هیچکاک دریافت نکرد، جز یک پیام که حاوی خبر اخراج او بود. فیلم‌نامه‌اش بازنویسی شد و چندلر پس از تماشای فیلم، نامه‌ای به هیچکاک نوشت که در آن آمده بود: «فارغ از اینکه نامم در تیتراژ بیاید یا نیاید، از اینکه کسی فکر کند من این چیزها را نوشته‌ام، ترسی ندارم. زیرا آن‌ها کاملا مطمئن خواهند بود که من ننوشته‌ام».

انتقادات شدیداللحن چندلر قابل‌درک است، حتی با اینکه نسخه‌ی نهایی بدون فیلم‌نامه‌ی اولیه‌ی او هم به یک شاهکار تبدیل شد و معمولا از آن به عنوان یکی از بهترین ساخته‌های هیچکاک نام برده می‌شود. چندلر برای فیلم‌نامه‌اش پول خوبی دریافت کرد و ظاهرا حتی از این مسئله هم ناراضی بود! او در پایان نامه‌اش به هیچکاک می‌گوید: «هیچکس نباید برای هدر دادن وقت دیگری پول بگیرد». با همه‌ی این تغییرات و با اینکه فیلم از جهانِ پاتریشیا های‌اسمیت آمده است اما در نسخه‌ی نهایی، ردپای ریموند چندلر اندکی دیده می‌شود.

۴- بدرود محبوب من (Farewell My Lovely)

فیلم بدرود محبوب من (Farewell My Lovely)

  • سال انتشار: ۱۹۷۵
  • کارگردان: دیک ریچاردز
  • بازیگران: رابرت میچم، شارلوت رمپلینگ، جان آیرلند، سیلویا میلز، سیلوستر استالونه
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۷ از ۱۰۰

رابرت میچم که منتقد مشهور، «راجر ایبرت» او را «روح فیلم نوآر» توصیف کرده است، در نقش فیلیپ مارلو شگفت‌انگیز جلوه می‌کند (او این نقش را در بازسازی نیمه‌موفق خواب گران در سال ۱۹۷۸ تکرار کرد). در بدرود محبوب من، یک حس نوستالژیک خاص وجود دارد و روح سینمای دهه‌ی ۴۰ میلادی در فیلم زنده است؛ وفاداری دیک ریچاردز به قصه‌ی اصلی ریموند چندلر نیز کمک کرده است تا لس‌آنجلس بی‌‌همتای او بار دیگر به درستی احیا شود.

شارلوت رمپلینگ نقش «هلن گِریل» را بازی می‌کند و یک سیلوستر استالونه‌ی جوان را هم داریم که نقش «جانی» را ایفا می‌کند. تماشای استالونه در یک فیلم اقتباسی از چندلر شاید حالا کمی عجیب به نظر برسد اما حضور کوتاه او شما را راضی خواهد کرد. برداشتی که چندلر در کتاب‌هایش از شهر لس‌آنجلس ارائه می‌دهد را ریچاردز با کمک فیلم‌بردار کارکشته، «جان ای. آلونزو» به حقیقت تبدیل کرده‌ است. آن‌ها در این مسیر همه‌ی تکنیک‌های فیلم نوآر را هم به کار گرفته‌اند تا با کمک سایه‌ها و دودها، یک اثر امپرسیونیستی خلق کنند. این نامه‌ی عاشقانه به سینمای دهه‌ی ۴۰ میلادی را از دست ندهید.

۳- غرامت مضاعف (Double Indemnity)

ریموند چندلر

  • سال انتشار: ۱۹۴۴
  • کارگردان: بیلی وایلدر
  • بازیگران: باربارا استانویک، فرد مک‌موری، ادوارد جی. رابینسون، پرتر هال
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰

غرامت مضاعف نه تنها یکی از اولین آثار نوآر استودیویی است که با بودجه‌ی بالا ساخته شد بلکه آن را می‌توانیم یک فیلم نمادین از ژانر نوآر درنظر بگیریم. اقتباسی از رمان کوتاهی به همین نام نوشته‌ی جیمز کین، قصه درباره‌ی یک مامور بیمه است که توسط زنی به نام «فیلیس دیتریکستون» راضی می‌شود همسرش را به قتل برساند تا دخترک بتواند ثروت حاصل از بیمه‌ی عمر شوهرش را بدست بیاورد. چندلر و وایلدر برای یکدیگر احترام قائل بودند اما دیدگاهشان به قصه متفاوت بود و هنوز هم مشخص نیست که چه میزان از فیلم براساس فیلم‌نامه‌ی اصلی چندلر است.

با وجود این، گره خوردن نام چندلر با این پروژه، به فیلم مشروعیت بخشید و آن را بیشتر مطرح کرد. هالیوود در آن دوران علاقه‌ی زیادی به آثار کارآگاهی پیدا کرده بود و غرامت مضاعف بخشی از این پروژه بود که به موفقیت‌های زیادی رسید. این فیلم همچنین تنها اثری است که چندلر در آن به ایفای نقش پرداخت. او البته حضوری افتخاری دارد و حتی نامش در فهرست بازیگران نیامده است. جالب است بدانید که تا سال ۲۰۰۹، یعنی ۶۶ سال پس از اکران اولیه فیلم، هیچکس متوجه حضور وی در فیلم نشده بود.

۲- خداحافظی طولانی (The Long Goodbye)

فیلم خداحافظی طولانی (The Long Goodbye)

  • سال انتشار: ۱۹۷۳
  • کارگردان: رابرت آلتمن
  • بازیگران: الیوت گولد، نینا فن پالاندت، استرلینگ هایدن، مارک رایدل، هنری گیبسون
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰

بعضی از منتقدان، خداحافظی طولانی را در زمان اکران چندان جدی نگرفتند و آن را یک «پارودی» می‌دانستند اما با گذر زمان، ارزش‌های فیلم بهتر درک شد. آلتمن قصه‌ی کلاسیک ریموند چندلر را به لس‌آنجلس دهه‌ی ۷۰ میلادی آورد و الیوت گولد یک برداشت متفاوت از مارلو ارائه داد که بی‌وقفه سیگار می‌کشد، عاشق گربه‌ها است و بیش‌ از حد حرف می‌زند. آلتمن، مارلوی فیلم را به شکلی طراحی کرده که گویی برای ۳۰ سال خواب بوده و حالا در یک دنیای جدید بیدار شده است. او از جنس یک دنیای دیگر است و سنخیتی با محیط اطرافش و دهه‌ی ۷۰ میلادی ندارد.

این مارلو، دغدغه‌های هستی‌گرایانه دارد و تلاش می‌کند تا خودش و تماشاگر را راضی کند که «وجود دارد»؛ او نمی‌خواهد بپذیرد که جهان بدون او و شغلش هم رو به جلو می‌رود. همانند دیگر ساخته‌های آلتمن، دوربین وی همه چیز را با انرژی و شجاعت به تصویر می‌کشد و با موسیقی جاز «جان ویلیامز» هارمونی کاملی دارد. خداحافظی طولانی حالا یکی از بهترین فیلم‌های دهه‌ی ۷۰ میلادی در نظر گرفته می‌شود و بدبینی‌هایش به جامعه‌ای که تحت‌تاثیر سلبریتی‌ها قرار دارد، شوخی‌های نامتعارف، فروماندگی شخصیت‌های نوآر و میان‌پرده‌های طنزش که به کمدی سیاه آغشته‌ شده‌اند، در جهان مدرن بیشتر قابل درک است.

۱- خواب گران (The Big Sleep)

ریموند چندلر

  • سال انتشار: ۱۹۴۶
  • کارگردان: هاوارد هاکس
  • بازیگران: همفری بوگارت، لورن باکال، دوروتی مالون، مارتا ویکرز، رجیس تومی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰

منتقد برجسته‌ی مجله‌ی نیویورکر، «پالین کیل» درباره‌ی خواب گران می‌گوید: «بخش‌های اکشن تعلیق‌آمیز و سریع هستند و فیلم همان فضای تیره و غم‌انگیز رمان‌ چندلر را دارد. شخصیت‌ها کلکسیونی از هیولاهای فرهیخته هستند… همه‌ی آن‌ها با گوشه‌کنایه حرف‌ می‌زنند، گویی سبک جدیدی از زبان آمریکایی اختراع کرده‌اند».

خواب گران دومین همکاری همفری بوگارت با هاوارد هاکس و لورن باکال بود که پیش از آن، «داشتن و نداشتن» (۱۹۴۴) را خلق کرده بودند. با فیلم‌نامه‌ای درخشان از ویلیام فاکنر، لی براکت و جولز فورثمن، فیلم بی‌گمان بهترین اقتباس ممکن از آثار ریموند چندلر است. در میان همه‌ی بازیگرانی که نقش فیلیپ مارلو را ایفا کرده‌اند، بوگارت همچنان سرآمد است و احتمالا هیچکس دیگری بهتر از لورن باکال نمی‌توانست نقش «ویویان استرن‌وود» را بازی کند.

مارلوی بوگارت به‌وقتش اهل دعوا و مرافعه است، عشق‌بازی را خوب بلد است، شما را گاهی به تفکر وادار می‌کند، مردانگی در چهره‌اش موج می‌زند و از اکثر شخصیت‌های مشابه آن دوران، باهوش‌تر به نظر می‌رسد. تجسم کامل شخصیت ماندگاری که چندلر در رمان‌هایش خلق کرده بود را در این فیلم تماشا می‌کنید و بوگارت هیچ حرف دیگری برای گفتن باقی نمی‌گذارد. خواب گران نشان می‌دهد چرا ریموند چندلر را یک نویسنده‌ی بزرگ خطاب می‌کنیم و یادآور می‌شود که یک فیلم کارآگاهی واقعی باید چگونه باشد. این فیلم به منبع الهام آثار پست‌مدرن متعددی تبدیل شد و امضاها و ایده‌هایش را در فیلم‌های نوآر گوناگونی مشاهده می‌کنید.

منبع: Taste of Cinema

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه