دو دهه پس از اکران ماتریکس هنوز یک پرسش باقی مانده؛ آیا ماتریکس واقعی است؟

۵ دی ۱۴۰۰ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه
فیلم ماتریکس

اوایل سال ۱۹۹۹ بود و مردم، مضطرب، نگران آینده بودند. قرنی جدید پیش‌رو بود و وعده -یا خطر- تغییری بزرگ را با خود به همراه داشت. آیا قرار بود قرن پیش‌رو ما را به سمت آرمانشهری مبتنی بر فناوری سوق دهد؟ یا همان‌گونه که عده‌ای از آن واهمه داشتند، موعد آخرالزمان فرا‌ رسیده بود؟ روزهای عجیبی بود، به یک اندازه پر از تشویش و انتظار. بهترین زمان برای فیلمی تفکربرانگیز همچون «ماتریکس».

این تریلر سایبری شصت میلیون دلاری به کارگردانی دو فیلمساز تقریباً ناشناخته (لانا و لیلی واچوفسکی) و سرمایه‌گذاری تبلیغاتی روی یک ستاره‌ی تجاری نامتعارف (کیانو ریوز)، بعد از اکران به‌ سرعت مثل توپ در تمام دنیا ترکید. بعضی مخاطبان تحت تأثیر خط داستانی پیچیده و درگیرکننده‌اش، درباره‌ی هکری به نام نئو که به یکباره متوجه می‌شود بشر در یک شبیه‌سازی کامپیوتری به بردگی گرفته شده است، قرار گرفتند. بعضی دیگر تنها با صحنه‌های مهیج و به لحاظ جلوه‌های ویژه خلاقانه‌ی مبارزه‌ و زد و خوردِ فیلم انگشت به دهان باقی ماندند.

شاید بتوان گفت سال ۱۹۹۹، سال فیلم‌های مهیج و تماشایی بزرگ بود، اما در پایان سال مشخص شد که ماتریکس اثر «برگزیده»‌ است: اولین بلاک‌باستر واقعی عصر دیجیتال، فیلمی که خبر از تأثیر گسترده‌ی، چه خوب یا بد، فناوری نه فقط در صنعت فیلمسازی که زندگی روزمره‌مان می‌داد. فیلم برادران دیروز و خواهران امروز واچوفسکی، جهان معاصری را که امروز در آن زندگی می‌کنیم، پیش‌بینی و در عین حال دگرگون کرد.

فیلم ماتریکس

اما اینها همه پس‌لرزه‌های سطحی فیلم بودند. میراث عمیق‌تر ماتریکس تا سال‌ها فاش نمی‌شود. پخش نسخه‌ی دی‌وی‌دی فیلم، از آنجا که امکان تماشای دوباره‌ی فیلم را به علاقه‌مندانش داده بود، رکورد فروش را در زمان خود شکست. اما این اینترنت بود که در واقع طرفداران ماتریکس را در وضعیت بغرنج و پیچیده‌ای قرار داد. فیلمنامه‌ی واچوفسکی‌ها از اواسط دهه‌ی نود میلادی، زمانی که اینترنت و فضای مجازی در مراحل ابتدایی خود بود، شکل گرفته بود. اما سال ۱۹۹۹، میلیون‌ها امریکایی در حال چت کردن، رجزخوانی و خرید آنلاین بودند. همزمان، معضل باگ تاریخی سال ۲۰۰۰  که به «اشکال هزاره» Y2K هم معروف است، بر همه‌چیز سایه انداخته بود. (از آنجا که کامپیوترها طوری طراحی شده بودند که تنها دو رقم آخر عدد یک سال را بخوانند، ورود به سال ۲۰۰۰ و دو رقم آخر این عدد که صفر بود، برای سیستم‌های کامپیوتری مشکل ایجاد می‌کرد. چون نمی‌توانست فرق میان ۱۹۰۰ و ۲۰۰۰ را تشخیص دهد.)

تأثیر این فیلم بر فرهنگ عامه چند ماه پس از اکران آن مشخص شد. در جلوه‌های بصری فیلم می‌شد تأثیرپذیری واچوفسکی‌ها از فیلم‌های اکشن هنگ‌کنگی گرفته تا «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» استنلی کوبریک را دید، اما در جلوه‌های دیجیتالی دست به نوآوری‌های زده بودند که به شخصیت‌ها اجازه می‌‌داد در هوا، بی‌حرکت، بمانند یا به اصطلاح منجمد شوند، یا گلوله‌ها را در هوا ثابت نگه دارند و از رگبار تیراندازی در امان بمانند، و دوربین‌ها هم تمام حرکات را با چرخشی نزدیک به ۳۶۰ درجه ثبت کنند. در نتیجه، ماتریکس شبیه هیچ فیلم دیگری نبود، و سبک بصری کند و بسیار جزئی آن خیلی زود از سوی فیلمسازان هم تمسخر و هم اقتباس شد. آخرین فیلمی که این چنین به سرعت شکل و حال و هوای جریان اصلی فیلمسازی را متحول کرد، «جنگ ستارگان» بود که سال ۱۹۷۷ اکران شد.

دوره‌ای متشنج و در حال تحول بود که ماتریکس لب کلامش را بازگو کرد. اگر مردم آن زمان به فناوری جدید مشکوک بودید، داستان این فیلم نسبت به دستگاه‌هایی که آمده بودند بر زندگی ما غلبه کنند، هشدار می‌داد. اما اگر پیش از این خیلی درگیر فضای مجازی بودید، ماتریکس گواهی بود که نشان می‌داد اینترنت پر از امکان است – و اگر اوضاع بد پیش می‌رفت، مردم این قدرت را داشتند که قیام کنند و انسانیت خود را بازیابند.

فیلم ماتریکس

اینها ایده‌های بزرگی بودند و مباحث بزرگی را هم مطرح کردند، که بسیاری‌شان به فضای مجازی هم راه پیدا کرد، جایی که روز و شب و در سراسر جهان بحث‌ و بررسی عمیق مسائل در جریان بود. «آیا کامپیوترها ما را کنترل می‌کنند؟»، «اگر ماتریکس واقعی است، چه کاری می‌توان در برابرش کرد؟» یا «از کجا می‌توانم عینک‌های‌ آفتابی‌ ماتریکس را تهیه کنم؟»، بعضی پرسش‌هایی بود که مخاطبان سینما آن زمان مطرح می‌کردند. واچوفسکی‌ها فیلمی ساخته بودند که به نظر می‌رسید مستقیماً با اینترنت صحبت می‌کرد و اینترنت نمی‌توانست جوابش را ندهد.

برای طرفداران ماتریکس، همیشه زیرمتنی تازه برای به بحث گذاشتن و چند گیف جدید مورفئوس برای به اشتراک گذاشتن وجود داشت. اما در طول دهه‌ی بعد – که شاهد انتشار دو دنباله بود – بعضی صحبت‌ها به سمت جذاب‌ترین نوآوری واچوفسکی‌ها رفت: قرص قرمز. در فیلم اول، مورفئوس (لارنس فیشبرن) به نئو این انتخاب را می‌دهد که یا قرص آبی را ببلعد، که او را با خوشحالی از بردگی خود غافل کند، یا قرص قرمز را که به او اجازه می‌دهد حقیقت را ببیند. به طرز عجیبی، زمانی که فیلم اکران شد، توجه چندانی به این استعاره‌ی پیچیده نشد. اما در سال‌های پس از انتشار قسمت اول، زمانی که حال و هوای ایالات متحده و بسیاری از نقاط جهان، دچار وحشت وجودی شد، بحث‌برانگیز شد. تصور عدم واقعیت حملات یازده سپتامبر و به دنبال آن حمله‌ی منحرف‌کننده‌ی اذهان عمومی امریکا به عراق و افغانستان، توفان کاترینا و بحران مالی سال ۲۰۰۸، بسیاری را بر آن داشت که بپرسند: «صبر کنید ببینم، آیا [ماتریکس] واقعاً دارد اتفاق می‌افتد؟»

به زودی، عصر رسانه‌های اجتماعی از راه رسید، که حتی فضای بیشتری را برای بحث درباره‌ی ماتریکس و دلالت‌ها -و کارکردهایش- بر و در دنیای واقعی به وجود آورد. از حدود سال ۲۰۱۲، به لطف مستندی ضد فمینیستی به نام «قرص قرمز» (The Red Pill) به کارگردانی کیسی جی، جریان زشت و زن‌ستیزانه‌ای راه افتاد که در آن مردان جوان عصبانی روایت‌های خود را از «قرص قرمز شدن» به اشتراک می‌گذاشتند، یعنی «به این حقیقت پی بردند» که فمینیسم نیرویی سرکوبگری علیه مردان است. از آن زمان، «قرص قرمز شدن» (یا همان پی بردن به حقیقت) به نوعی اصطلاح فراگیر برای توصیف «بیداری‌های سیاسی» تبدیل شده است. سال گذشته وقتی ایلان ماسک از میلیون‌ها دنبال‌کننده‌اش در توییتر خواست که «قرص قرمز را بخورید»، هم از ایوانکا ترامپ جواب گرفت (که گفت «خوردم!») و هم خود لیلی واچوفسکی (که گفت «لعنت به هر دوی شما»).

فیلم رستاخیزهای ماتریکس

کیانو ریوز و کری-آن ماس در «رستاخیزهای ماتریکس»

منبع: theguardian

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه