۱۱ ترجمه‌ی برتر نشر ماهی؛ از «دانوب خاکستری» تا «مکتب دیکتاتورها»

۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۷ دقیقه

نشر ماهی معمولا به ترجمه کتاب‌های داستانی‌اش شناخته می‌شود. کتاب‌هایی با ته‌جلد نارنجی که در ویترین و قفسه‌های کتاب‌فروشی‌ها خودنمایی می‌کنند. ترجمه آثار ادبی و داستانی کار چندان آسانی نیست و مترجم باید تسلط کافی به زبان‌ و فرهنگ مبداء و مقصد داشته باشد. ترجمه‌ داستان‌های نشر ماهی عموما چنین ویژگی‌ای را دارند و زیبا و خواندنی هستند. در این یادداشت با برخی از آثار داستانی و غیرداستانی که توسط این نشر به چاپ رسیده‌اند، آشنا خواهیم شد. اما پیش از آن، مختصری از تاریخچه نشر ماهی خواهیم گفت.

مختصری درباره تاریخچه نشر ماهی

نشر ماهی فعالیت خود را از سال ۱۳۸۰ آغاز کرد و خیلی زود توانست در بین کتاب‌‌خوان‌ها محبوب شود. آثار منتشر شده توسط این نشر، معمولا در جامعه مبداء خود طرفداران بسیار زیادی دارند. اگر بگوییم آشنایی جامعه ایرانی با برخی از نویسندگان بزرگ دنیا، متاثر از فعالیت‌های این نشر بوده است، سخن گزافی نگفته‌ایم. همان‌طور که در مقدمه اشاره شد بیشتر ما، نشر ماهی را با ترجمه‌‌ی آثار ادبی و داستان‌ می‌شناسیم. با این وجود نشر فوق، علاوه بر ادبیات جهان، در حوزه تاریخ معاصر، تاریخ باستان، فلسفه سیاسی، نقد ادبی و کودک و نوجوان آثاری را ترجمه کرده و تالیف کرده است. تاکنون بالغ بر چهارصد عنوان کتاب، توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است.

۱. کتاب «آس و پاس در پاریس و لندن»

کتاب «آس و پاس در پاریس و لندن»، یکی از آثار کمتر مورد توجه قرار گرفته «جورج اورول» است. آقای اورول یک سوسیالیست مخالف دیکتاتوری و استالینیسم بود. برای همین رویکردی انتقادی نسبت به سرمایه‌داری داشت. داستان کتاب «آس و پاس در پاریس و لندن» تا مقدار زیادی شبیه به بخشی از زندگی نویسنده است. شخص اصلی این داستان به یک‌باره پولش را از دست می‌دهد و برای گذران زندگی به کارهایی سخت و طاقت‌فرسا دست می‌زند. او به سراغ شستن ظرف‌ها و دیگر مشاغل سختی می‌رود که با وجود انجام آن‌ها، به سختی می‌تواند زنده بماند و نمی‌تواند پولی برای بازگشت به زادگاهش پیدا کند. از سوی دیگر شخص اول کتاب به ما نشان می‌دهد که سازوکارهای حاکم بر کشور به چه شکلی مستقر شده‌اند تا افراد محروم، همیشه بی‌بهره، ضعیف و فقیر باقی بمانند و نتوانند پیشرفت کنند. امروزه به چنین چیزی، اسارت در تله فقر می‌گویند و دولت‌ها و نهادهای مدنی تلاش می‌کنند تا این تله‌ها را از بین ببرند و امکان رشد و پیشرفت را در اختیار فقرا قرار دهند. حتی در بخش‌هایی از کتاب، خود اورول نیز پیشنهادهایی برای رفع این مشکلات می‌دهد. خوشبختانه اورول شانس آن را داشت تا از این وضعیت هولناک رهایی پیدا کند. اما میلیون‌ها نفر در سراسر جهان هستند که چنین اقبال خوشی را برای نجات از تله فقر ندارند. این کتاب در سال ۱۹۳۳ به چاپ رسید. ترجمه فارسی آن برای نشر ماهی را نیز «بهمن دارالشفایی» انجام داده است. 

در بخشی از کتاب «آس و پاس در پاریس و لندن» می‌خوانیم:

مستأجرها مدام عوض می‌شدند. بیش‌ترشان خارجی‌هایی بودند که معمولا یک روز بدون چمدان سر وکله‌شان پیدا می‌شد, یک هفته می‌ماندند و بعد دوباره غیبشان می‌زد. از همه شغلی هم بینشان پیدا می‌شد – پینه دون خشت‌زن, سنگ‌تراش، عمله، دانشجو فاحشه، لباس کهنه جمع کن. آدم باور نمی کرد بعضی‌شان این قدر فقیر باشند. دریکی از اتاقک‌های زیرشیروانی, دانشجویی بلغار ساکن بود که برای بازارامریکا کفش‌های لوکس درست می‌کرد. او از ساعت شش صبح تا دوازده ظهر روی تختش می‌نشست. ده دوازده جفت کفش می‌ساخت و سی وپنج فرانک درمی‌آورد؛ بقیه روز سر کلاس‌های دانشگاه سوربن حاضر می‌شد. می‌خواست کشیش شود و کتاب‌های الهیات وارونه، روی کف چرمی اتاقش ولو بود. در اتاقی دیگر، یک زن روس و پسرش که خود را هنرمند می‌دانست زندگی میکردند. مادر روزی شانزده ساعت جوراب‌های مردم را در آزای جفتی بیست وپنج سانتیم رفو می‌کرد. درحالی که پسر با لباس‌های آراسته در کافه‌های مونپارناس ول می‌گشت. یکی از اتاق‌ها را به دو مستأجراجاره داده بودند. یکی‌شان کارگر روزکار بود وآن یکی شب‌کار، دریک اتاق دیگر مرد زن‌مرده‌ای با دو دختر بزرگش که هر دو مسلول بودند دریک تخت می‌خوابید. آدم‌های عجیب وغریبی در هتل پیدا می‌شدند. کلا حومه پاریس پاتوق آدم‌های عجیب وغریب است؛ آدم‌هایی نیمه‌دیوانه و گرفتار تنهایی که دیگر تلاش همزامی کنند عادی یا محترم باشند. فقر آن‌ها را از قیدوبند آداب معمول معاشرت رها کرده, همان‌طور که پول آدم‌ها را از قیدوبند کار رها می‌کند. زندگی بعضی از مستأجرهای هتل ما آن‌قدر غریب بود که قابل وصف نیست.
کتاب آس و پاس در پاریس و لندن اثر جورج اورول نشر ماهی

۲. کتاب «لبه‌ی تیغ»

کتاب لبه‌ی‌ تیغ داستانی جالب و پر از شخصیت‌های گوناگون است که در آمریکای پس از پایان جنگ جهانی اول، اتفاق می‌افتد. البته شخصیت‌های اصلی میان کشورهای مختلفی جا‌به‌جا می‌شوند و اتفاقات عجیبی در داستان رقم می‌خورد. یکی از شخصیت‌های تاثیرگذار داستان، خلبانی آمریکایی است که در جریان انجام عملیات هوایی یکی از داستان نزدیکش را از دست داده است و دوره‌ای از تردید و افسردگی را سپری می‌کند. او به دنبال یافتن جواب سوال‌هایی در زندگی خود است و برای همین به فلسفه مراجعه می‌کند. این داستان به خوبی فضای جهان غربی در دهه بیست و سی میلادی را ترسیم می‌کند. شخصیت‌های کتاب نیز کاملا متاثر از فضای سیاسی و اجتماعی آن دوران هستند. در داستان به رومانف‌هایی اشاره می‌شود که روسیه را ترک کرده‌اند و در اقصی‌نقاط اروپا ساکت شده‌اند. دخالت‌های گاه و بیگاه کلیسا در سیاست مشهود است و از آن مهم‌تر رکود بزرگ در همین دوران اتفاق می‌افتد و یکی از شخصیت‌های داستان را به خاک سیاه می‌نشاند.
در این کتاب، جزئیات و فضاها اهمیت بسیار زیادی دارند و به گونه‌ای توسط نویسنده نوشته شده‌اند تا بتوانیم خودمان را در آن‌جا، مثلا خیابان شانزلیزه تصور کنیم. راوی داستان نیز مشارکت فعالانه‌ای در جهت دادن به قصه دارد و در بسیاری از رویدادها دخیل است‌.

در این داستان، رنگ و بوی عرفان شرقی نیز وجود دارد و به نظر راوی، عنصری رهایی‌بخش برای کسب آرامش است.این کتاب را آقای سامرست‌ موام نوشت. «ویلیام سامرست موام» در ۲۵ ژانویه سال ۱۸۷۴ به دنیا آمد. او پدرش را در کودکی از دست داد و توسط عمویی نسبتا سخت‌گیر بزرگ شد. در ابتدا سراغ حرفه پزشکی رفت. اما چاپ اولین رمانش او را به شهرت و ثروتی بالا رساند.

سامرست موام انسانی دنیا‌دیده بود، او در دوران جنگ جهانی اول ابتدا با صلیب‌سرخ همکاری داشت اما از وی برای جاسوسی نیز کمک گرفتند.
نهایتا ویلیام در سال ۱۹۶۵ درگذشت. نشر ماهی ترجمه این کتاب را با قلم «شهرزاد بیات موحد» چاپ کرده است.

در بخشی از کتاب «لبه‌ی تیغ» می‌خوانیم:

در سال ۱۹۱۹ سرراه خود به خاور دور به دلایلی که اتفاقاً هیچ ربطی به این قصه ندارد. دو یا سه هفته در شیکاگو ماندم. به‌تازگی رمانی موفق نوشته بودم و چون اسمم سر زبان‌ها افتاده بود. به محض ورودم خبرنگاران با من مصاحبه کردند. صبح روز بعد, تلفن اتاقم زنگ زد. گوشی را برداشتم.

«الیوت تمپلتون هستم.»

«الیوت؟ مگرتو درپاریس نبودی؟»

«نه. آمده‌ام دیدن خواهرم. می‌خواستیم امروز بیایی و ناهار را با ما بخوری.»

«با کمال میل.»

ساعت ناهار را گفت و نشانی را به من داد.

پانزده سال بود که الیوت تمپلتون را می‌شناختم. نزدیک شصت سال داشت. مردی بود بلندقد. آراسته و خوش چهره. موهای پرپشت تیره و مجعدی داشت. که آن‌قدر خاکستری شده که به چهره‌اش جلوه‌ای خاص ببخشد. همیشه خوشلباس بود. پیراهن‌هایش را از شاروه می‌خرید. اما کت وشلوار، کفش و کلاهش را از لندن. در جنوب پاریس، در خیابان اعیان‌نشین سن گیوم آپارتمانی داشت. آن‌ها که از او خوششان نمی‌آمد می‌گفتند دلال است و این اتهام سخت آشفته‌اش میکرد.

کتاب لبه تیغ اثر سامرست موام

۳. کتاب «خانه خاموش»

کتاب «خانه خاموش»، در روستایی نزدیک استامبول به نام جنت‌حصار اتفاق می‌افتد. یک خانواده قصد دارند تا برای دیدار از مادربزرگشان‌ به این روستا بروند. مادربزرگ دلشوره زیادی دارد چرا که بعد از مدت‌ها قرار است نوه‌هایش را ببیند. او می‌خواهد همه چیز عالی باشد. در همین زمان است که با گذشته مادربزرگ آشنا می‌شویم. او همسر یک پزشک بود که ترجیح داد در این منطقه محروم بماند و آن‌جا زندگی کند‌. مادربزرگ این داستان به همراه یک نوکر زندگی می‌کند. او همه امورات خانه را می‌گرداند‌ و مادربزرگ به او کاملا وابسته است. در ادامه داستان متوجه می‌شویم که نوکر خانه، فرزند معشوقه آقای دکتر است.

نوه‌هایی که دارند به روستا می‌آیند هر کدام داستان زندگی خودشان را دارند. بزرگ‌ترین نوه خانواده، فاروغ (فاروک) دانشیار دانشگاه است و در رشته تاریخ درس می‌دهد. نیلگون یکی دیگر از نوه‌هاست. او شخصیتی حساس دارد و دارای تمایلات سوسیالیستی است.

متین نوه کوچک خانواده هنوز دارد درس می‌خواند و رویای این را دارد که از ترکیه برود و در ایالات متحده آمریکا زندگی کند. آیت کتاب تلاش دارد تا فضلی سیاسی و اجتماعی حاکم بر ترکیه در دهه هشتاد میلادی را نشان دهد. کاراکتر مادربزرگ به خوبی نشان‌دهنده عواطف و احساسات نسل گذشته ترکیه است. او افرادی را نمایندگی می‌کند که از همه چیز خود، برای رفاه نسل‌های دیگر، گذشته‌اند.

«اورهان پاموک» در سال ۱۹۵۲ در شهر استامبول دیده به جهان گشود. او برای تحصیل به سراغ رشته روزنامه نگاری رفت اما هیچ‌وقت این شغل را انتخاب نکرد. اولین کتابش را در سن سی‌سالگی نوشت و خیلی زود در جامعه ترکیه شهرت یافت.«اورهان پاموک» اولین نویسنده ترک‌تباری است که جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرده است. کتاب خانه خاموش این نویسنده که به داستان بودنبروک‌ها بی‌شباهت نیست؛ توسط «مژده الفت» و نشر ماهی به فارسی برگردانده شده است. 
در بخشی از کتاب «خانه خاموش» می‌خوانیم:

گفتم: «غذا حاضره. خانم‌بزرگ. بفرمایین سر میز»

چیزی نگفت. به عصایش تکیه داده و همان‌طور ایستاده بود. بازویش را گرفتم و نشاندمش پشت میز. زیرلب غرغر کرد. رفتم آشپزخانه. سینی غذا را آوردم و گذاشتم جلویش. نگاهی به سینی انداخت. اما دست به غذا نبرد. وقتی نق‌نق‌کنان سرش را خم کرد. تازه فهمیدم مشکل کجاست. جلو رفتم و پیشبند را بستم زیر گوش‌های بزرگش.

«امشب چی درست کرده‌ای؟ بذار ببینم چی سرهم کرده‌ای»

«ایمام بایلدی. دیروز هوس کرده بودین.»

«مال ظهره؟»

بشقاب را سراندم جلویش. چنگال را برداشت و غرغرکنان بادمجان را زیرورو کرد. بعد شروع کرد به خوردن.

گفتم: «خانم‌بزرگ، سالادتون هم این جاست.»

رفتم آشپزخانه و برای خودم هم کمی بادمجان کشیدم. نشستم و شروع کردم به خوردن. کمی بعد داد زد: «نمک… رجب! نمک کجاست؟»

رفتم و نگاهی به میز انداختم. درست کنار دستش بود. گفتم: «ایناهاش، نمکدونتون.»

کتاب خانه خاموش اثر اورهان پاموک نشر ماهی

۴. کتاب «مکتب دیکتاتورها»

کتاب «مکتب دیکتاتورها» یک داستان طنز سیاسی است که در حوالی دهه سی و چهل میلادی و در کشور سوئیس اتفاق می‌افتد. یک فرد متنفذ آمریکایی تصمیم گرفته است که همانند هیتلر و موسولینی ایالات متحده آمریکا را به یک دیکتاتوری فاشیستی بلد سازد و در این راه، همراه با مشاور خود به کشورهای مختلف سفر می‌کند تا با اندیشمندان گوناگون سخن بگوید و بیشتر در رابطه با حکومت‌های دیکتاتوری بیاموزد.

این داستان لحن طنزگونه‌ای دارد و نویسنده تلاش کرده تا در خلال کتاب فوق، پوچی و زندگی نظام‌های استبدادی را در قالب طنز به تصویر بکشد. داستان سرشار از جزئیات تاریخی مهم درباره ایتالیاست‌ و کتاب به خوبی شخصیت موسولینی و طرفداران فاشیست او را به هجو می‌کشد. این کتاب در سال ۱۹۳۹ و دقیقا پیش از وقوع جنگ جهانی دوم نوشته شده است.

نویسنده این کتاب «اینیاتسیو‌ سیلونه»، فعال سیاسی برجسته چپ‌گرای ایتالیایی است. سیلونه‌ در دوران جوانی خود به حزب کمونیست‌ ایتالیا پیوست. او مدتی را در ایتالیا مخفی بود زیرا با روی‌ کارآمدن فاشیسم، این حزب غیرقانونی شده بود و فعالان آن با خطر بازداشت و حتی مرگ روبرو بودند. با ریشه یافتن کیش شخصیت استالینی‌ در درون احزاب کمونیستی سراسر جهان، سیمونه از این حزب خارج شد و حتی مدتی را از فعالین سیاسی فاصله گرفت. اما بعدها ترجیح داد که به عنوان یک سوسیالیست مستقل به سیاست بازگردد. او پس از پایان جنگ جهانی دوم برای یک دوره در مجلس ایتالیا حضور داشت و پس از آن بیشتر به امر مطالعه و نوشتن مشغول بود. کتاب «مکتب دیکتاتورها»ی این نویسنده به نوعی یک پیش‌بینی درباره آینده فاشیسم بود. این اثر با وجود آن‌که یک کتاب داستانی است اما جزئیات تاریخی خیره‌کننده‌ای دارد و می‌تواند به خواننده اطلاعات بسیار خوبی را بدهد.

این اثر برجسته توسط مترجم شناخته‌شده ایرانی، «مهدی سحابی» به فارسی ترجمه شده و نشر ماهی آن را منتشر کرده است‌.

در بخشی از کتاب «مکتب دیکتاتورها» می‌خوانیم:

«در روزنامه‌ها خواندم که گویا به بیماری وخیمی دچار شده.»

«هوچیگری مطبوعاتی است. بعید نیست که وزارت خارجه امریکا هم در آن دستی داشته باشد. مستله نگران کننده‌ای در میان نیست. اما برای آزمایش‌های بیش‌تری باید چند روزی در این شهر بماند.»

پروفسور مرا به یک گوشه خلوت سالن هتل می‌برد. مشتری تنهایی در گوشه‌ای نشسته، لیوان شیری را جرعه‌جرعه می‌نوشد و یک مجله مصور را ورق می‌زند. اعتنایی به ما ندارد و حتی به ما پشت کرده است.

پروفسور می‌گوید: «از هدف سفرما به اروپا به‌ زودی باخبر می‌شوید. نیاز به تجدید سازمان توتالیتاریستی جامعه، در کشور ما هم کم کم حس می‌شود. روشن است که دوران دموکراسی به سر رسیده تا چه رسد به مزخرفاتی از قبیل آزادی مطبوعات و آزادی عقیده. به نظر من و به نظر همه کسانی که به اصول توتولوژی جامع معتقدند. حکومت حکومت است و نمی‌تواند حکومت نباشد، متأسفانه.

گسترش جنبش آزادی‌بخشی که باید به هجوم به واشینگتن و اخراج ستون پنجم «سوویتی‌ یهودی‌ سیاه‌پوستی» از کاخ سفید منتهی بشود دراین اواخر کمی کند شده. این بود که به دوستم پیشنهاد کردم سفری به اروپا بکنیم. و او هم پذیرفت. قاره خوشبخت اروپا از قدیم‌ترین دوران‌ها از رژیم‌های دیکتاتوری برخوردار بوده و الان هم دیکتاتوری در آن رونق دارد. به همدیگر گفتیم : برویم و با چشم

خودمان ببینیم که این دیکتاتوری‌های معروفی که این‌قدر ا زآن‌ها حرف می‌زنند چه طور به وجود آمده. این دیکتاتورها چگونه آدم‌هایی هستند. چه‌طور به قدرت رسیده‌اند. و از همه مهم‌تر از تجربیات آن‌ها چه چیزهایی می‌شود یاد گرفت.

کتاب مکتب دیکتاتورها اثر اینیاتسیو سیلونه نشر ماهی

۵. کتاب «ماه پنهان است»

«ماه پنهان است» رمانی کوتاه از «جان اشتاین بک»، نویسنده مشهور آمریکایی است که به فضای جنگ جهانی دوم ارتباط دارد. در طول جنگ جهانی دوم، ده‌ها هزار نسخه از این کتاب به شکل قاچاقی به مناطقی که تحت اشغال نازی‌ها بود فرستاده شد تا مردم امید خودشان به پیروزی را حس کنند و فراموش نکنند که آزاد زاده شده‌اند.

این داستان در شهری کوچک اتفاق می‌افتد که به تازگی توسط نازی‌ها اشغال شده است. از موقعیت مکانی این شهر اطلاعی نداریم اما با توجه به مشخصات گفته شده به نظر می‌آید که به اسکاندیناوی و احتمالا کشور نروژ تعلق دارد.

این شهر برای نیروهای نازی دارای اهمیتی راهبردی است زیرا در آن منابع زغال‌سنگ وجود دارد. در این کتاب از «جان اشتاین بک»، با مقاومت مردمان این شهر کوچک در برابر اشغال و زورگویی آشنا می‌شویم. این اثر توسط «شهرزاد بیات موحد» و نشر ماهی به فارسی ترجمه شده است‌.

در بخشی از کتاب «ماه پنهان است » می‌خوانیم:

«پس لابد از مقامات شهر هستید؟»

«نه، من پزشک شهر و دوست آقای شهردار هستم.»

افسر پرسید: «خود شهردار اوردن کجا تشریف دارند؟»

«دارند لباس می‌پوشند تا شما را به حضور بپذیرند. شما سرهنگ هستید؟»

«نه نیستم. من سروان بنتیک هستم.» تعظیمی کرد و دکتر وینتر هم با تعظیمی نصفه‌نیمه پاسخش را داد. سروان بنتیک. گویی معذب از آنچه قرار بود برزبان آورد. گفت: «مقررات نظامی ما ایجاب می‌کند پیش از ورود افسر فرمانده اتاق را بگردیم و مطمئن شویم اسلحه‌ای در کار نیست. آقا. به‌هیچ‌وجه قصد جسارت نداریم. آقا.» بعد سری برگرداند و صدا زد: «گروهبان!»

گروهبان به سمت ژوزف شتافت دستی روی جیب‌هایش کشید و گفت: «چیزی همراهش نیست. قربان.»

سروان بنتیک به دکتر گفت: «امیدوارم ما را ببخشید.» گروهبان به سمت دکتر رفت و دستی به جیب‌های او زد. دست‌هایش روی جیب‌های داخلی کت بی‌حرکت ماند. بهسرعت دستش را داخل جیب برد جعبه صاف چرمی سیاه‌رنگ و کوچکی را بیرون آورد و آن را به سروان بنتیک داد. سروان در جعبه را باز کرد و چند ابزار جراحی ساده درونش یافت: دو چاقوی جراحی، چند سوزن جراحی، چند پنس و یک سوزن تزریق زیرجلدی. در جعبه را بست و آن را به دکتر وینترپس داد

.

کتاب ماه پنهان است اثر جان اشتاین بک

۶. کتاب «دانوب خاکستری»

کتاب «دانوب خاکستری»، یکی از مجموعه داستان‌های «غاده‌السمان» نویسنده برجسته اهل سوریه است. این کتاب از شش داستان تشکیل شده است که سه‌تای اول آن از کتاب کوچ لنگرگاه‌های قدیمی و سه‌تای پایانی آن از کتاب شام غریبان است. این مجموعه داستان، بیشتر به درد و رنج مردمان مهاجر از خاورمیانه به اروپا می‌پردازد و از مشکلات آن‌ها به عنوان یک شهروند درجه دو می‌گوید. بعضی از این مشکلات، مربوط به از خودبیگانگی مهاجران و جذب نشدن در فرهنگ کشور میزبان است و بخشی دیگر از این مشکلات به مسائل نهادی و قانونی اشاره دارد. نویسنده بخشی از این داستان‌ها را بنا بر سفر خود به سرتاسر اروپا نوشته است.

داستان «دانوب خاکستری» به بحرانی برای اعراب اشاره می‌کند که پس از شکست جنگ شش روزه عمیق‌تر شده است. در این داستان، شخصیت اول ماجرا، یک گوینده رادیو است که هر روز خبر می‌خواند. او حس و حال خود از وضعیت حاکم بر اعراب را در این داستان روایت می‌کند.

عبارت دانوب خاکستری وام‌گرفته از داستان یک نویسنده اروپایی است که دانوب آبی نام دارد. دانوب آبی داستانی امیدبخش است. اما در دانوب خاکستری، یاس و غصه قرار دارد. اثر فوق توسط خانم «نرگس قندیل‌زاده» ترجمه شده و نشر ماهی آن را به چاپ رسانده است.

در بخشی از کتاب «دانوب خاکستری» می‌خوانیم:

حنجره حرمت‌دریده من… ابزار جنایت… وای من… (ژوئن ۱۹۶۷ بود و من دریکی از رادیوهای عربی کار می‌کردم. می‌گفتند میان مجریان رادیوهای عربی. من بهترین صدا را دارم. همه آنچه می‌دانم این است که هرگز به میکروفون توجهی نداشتم و وقتی نور قرمز در استودیو روشن می‌شد تا بدانم صدایم پخش می‌شود. حس می کردم پرده میان من و میلیون‌ها شنونده کنار رفته است. همیشه دیوار شیشه‌ای میان استودیوی پخش و اتاق کارگردانان و صدابرداران را ماتند دیوار شیشه‌ای زیردریایی می‌دیدم که آن سوبش میلیون‌ها چهره کوچک، با چشمان باز و کنجکاو و نگاه‌های کود کانه. گوش‌های خوگوشی‌شان را به شیشه چسبانده‌اند.آنان را دوست می‌داشتم و برایشان شعرهای زیبا و خبرهای تلخ و شیرین می‌خواندم. همواره احساس خوب پستچی درستکاری را داشتم که شبانه‌روز میان کلبه‌های روستایی آمدوشد دارد تا خبرها را چه تلخ و چه شیرین به مردم برساند.

تا این که آن شب شوم فرارسید… خدایاء هشتم ژوئن بود یا نهم؟ ولی چرا می‌گویم شوم؟ زیرا آن روز بود که دربافتم در چه گردابی از واقعیت‌های هولناک و پلید دست وپا می‌زنیم و سرانمان اصرار دارند که ما خود را فاتحان قلّه‌های تاریخ و هستی بپنداریم تا آنان کرسی‌های صدارت و یره کشی‌شان را حفظ کنند.. یا آن هفته را هفته جنگ ۱۹۶۷ را از یاد می‌برم؟ آن روز حازم به من دستور داد همه سرودهای ملی را از آرشیو موسیقی بیرون بیاورم و اشعار حماسی آماده کنم تا میان خبرها و قطعات موسیقی پخش شود.

روزهای اول، سرود «ای اعراب! عزت و سربلندی» را پخش می کردم. با تمام وجود خوشحال بودم و برادرم و رزمندگانمان را در آستانه ورود به نیمه اشغال‌شده قدس می‌پنداشتم.

کتاب بیروت 75 اثر غاده السمان

۷. کتاب «بیروت ۷۵»

کتاب «بیروت ۷۵»رمانی کوتاه و خواندنی از «غاده‌السمان»، نویسنده برجسته سوری است. او در این داستان، به فضای بیروت در سال ۱۹۷۵ اشاره می‌کند. داستان از مسافرت تعدادی شخصیت به این شهر آغاز می‌شود. برخی از آن‌ها با نگاهی امیدوارانه به بیروت آمده‌اند تا کار بهتری پیدا کنند یا از استیلای خانواده زورگویشان‌ رها شوند؛ شاید هم به معشوقتان برسند.
اما این داستان برای هیچ کسی عاقبت خوشی ندارد.

بیروت در فقر و فساد غوطه‌ور شده است و آرامش ساکنانش را می‌بلعد. این شهر چند‌فرهنگی، سامان اجتماعی گذشته‌اش را ندارد و ممکن است در جنگ داخلی و فرقه‌ای فرو برود.
در حقیقت بسیاری رمان «بیروت ۷۵» را اثری می‌دانند که وقوع جنگ داخلی در لبنان را پیش‌بینی کرده است. در این داستان، بر فراز آسمان بیروت، جنگنده‌هایی اسرائیلی پرواز می‌کنند که از صلحی شکننده و بی‌ثبات خبر می‌دهند. بیروت شهری است که ساکنانش را می‌بلعد و آن‌ها را نابود می‌کند. این داستان زیبای عربی توسط خانم «سمیه آقاجانی» به فارسی ترجمه شده و نشر ماهی آن را منتشر کرده است.

در بخشی از کتاب «بیروت ۷۵» می‌خوانیم:

دختر بغل‌دستی با خود گفت: «چه آفتاب گرم و دلچسبی! تب وتابم را برای سفر بیش‌تر می‌کند. چه دلنشین است نیش آفتاب روی صورتم.» بعد سرخوشانه گفت: «دمشق! دمشق! خداحافظ دمشق»

سواری از شهر بیرون زد و قدم در راه ربوه و هامه گذاشت. خرسنگ بلند کنار دروازه دمشق را پشت سر گذاشتند. دلداده‌ای بر آن سنگ کنده بود: «هرگز فراموشم نکن.» (شاید نام آن دلداده دمشق بوده). ولی او دختری بود که فراموش می‌کرد!

فرح نوشته را خواند، غمش تازه شد. خستگی ناآشنایی به چهارستون بدنش خزید. به راننده گفت با اجازه و پیچ رادیو را چرخاند. چهره راننده گرفته و گنگ بود. لام تا کام حرف نمی‌زد.

رادیو اخبار می گفت. سواری پر شد از صدای گوینده. نه. پرنشد. نجوای گریه‌ای آمد. سه زن نشسته بر صندلی پشتی می گریستند.

دختر با خود گفت: «شاید به فاتحه‌خوانی یکی از آشناهایشان می‌روند که در بیروت مرده.»

رح با خود گفت: «چرا این جور شیون می‌کنند؟ نکند به سوی مرگ می‌روم و پیشگویان سرنوشت. اشک ریزان, مرا به سوی گور می‌برند؟» رو به آن‌ها کرد. ببهوده تلاش کرد چهره‌شان را ببیند. انگار هیچ چهره‌ای زیر آن روبنده‌های سیاه نبود. هرچه بود دهان‌هایی باز بود. درون کاسه‌های سر بی گوشت وپوست و تهی از چشم. چاله‌هایی که آرام شیونی خاموش از خود می‌تراویدند؛ درست مثل گردوخاک و ناله‌ای که از دهانه آن معدن، که دیشب فروریخت، برمی‌خاست.

کتاب بیروت 75 اثر غاده السمان

۸. کتاب «قلب سگی»

کتاب «قلب سگی» نوشته نویسنده برجسته اهل روسیه، «میخائیل بولگاکف» است. بولگاکف به مفهوم انسان توجه بسیاری دارد و به عنوان فردی که در رشته پزشکی درس خوانده است، نسبت به پیشرفت‌های سرسام‌آور علم نگرانی دارد و به نظرش رشد فراوان دانش می‌تواند جامعه را با بحران‌هایی اخلاقی مواجه کند. داستان قلب سگی نیز یکی از همین کتاب‌هاست.
در این داستان، یک پزشک حاذق روسی تصمیم می‌گیرد تا یک عمل پیوند سخت را انجام دهد و اندام‌های یک سگ را با بدن انسان ترکیب کند. قلب این سگ نیز به بدن انسان پیوند می‌خورد و نتیجه شگفت‌آور و هولناک است. این موجود نیمه انسان نیمه حیوان کارهای شگفت‌انگیزی می‌تواند بکند.

صرف‌نظر از نگاه شخصی نویسنده به علم، این داستان یک بن‌مایه سیاسی قوی نیز دارد. نگارش کتاب فوق تنها چند ماه پس از مرگ لنین، بنیانگذار شوروی به پایان رسید.
در نگرش مارکسیست‌های روسی، آفرینش انسان طراز نوین، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بود و آن‌ها می‌انگاشتند تغییر شرایط زیستی و مناسبات اجتماعی، انسان‌ها را دست‌خوش تغییراتی عظیم خواهد کرد. در این‌جا، پزشک داستان در نقش حزب کمونیست روسیه است و سگ نیز مردم این کشور به حساب می‌آیند که با وجود تحمل رنج‌های بسیار، حال باید نظریه‌ای ناآزموده و نامطمئن را امتحان کنند. البته نتیجه این نظریه فاجعه‌بار خواهد بود.

کتاب «قلب سگی» پس از تالیف و انتشار اولیه، ممنوع‌الچاپ شد و نسخه بعدی آن در سال ۱۹۸۷ امکان و اجازه انتشار مجدد را پیدا کرد. «میخائیل بولگاکف» یکی از برجسته‌ترین نویسندگان منتقد شوروی است. کتاب مرشد و مارگاریتای‌ او شهرتی جهانی دارد. «قلب سگی» چندین بار به فارسی ترجمه شده است. ترجمه نشر ماهی آن به وسیله «آبتین گلکار» انجام شده است.

در بخشی از کتاب «قلب سگی» می‌خوانیم:

چرب غذا را دور می‌اندازند و می‌توانی آن‌قدر بلیسیشان که سیر شوی. فقط اگ رآن زنک جیغ جیغو نبود که در میدان پارک زیر نور ماه چنان «آیدای نازنین» می‌خواند که قلب آدم می‌ریزد، همه چیز عالی می‌شد. ولی حالا کجا می‌شود رفت؟ جنابعالی را با چکمه نزده‌اند؟ زده‌اند. دنده‌هایتان آجر نوش جان نکرده‌اند؟ به اندازه کافی صرف شده است. همه‌چیز را امتحان کرده‌ام؛ دیگر به سرنوشتم رضایت داده‌ام و اگر حالا دارم این‌جا زار می‌زنم فقط به خاطر درد فیزیکی و گرسنگی است. چون چراغ روحم هنوز خاموش نشده… روح سگ سخت‌جان است. در عوض تن مرا ببینید: درهم‌شکسته، کتک خورده؛ مردم هر توهین و تمسخری به آن روا داشته‌اند. تازه اصل مطلب این است: طوری آب جوش را روی من ریخته که تمام پشمم را برده و پهلوی چپم دیگر هیچ حفاظی ندارد. خیلی راحت ممکن است سینه‌پهلو کنم و آن‌وقت، همشهری‌ها اگر سینه‌پهلو کنم دیگر از گرسنگی تلف می‌شوم. با سینه‌پهلو واجب است که در ورودی ساختمانی زیر پله دراز بکشی.
آن‌وقت چه‌کسی به‌جای من. به جای این سگ مجرد بستری، به سطل‌های آشغال سربکشد و دنبال غذا بگردد؟ ریه‌هایم یخ می‌زند. مجبور می‌شوم روی شکم بخزم. ضعیف می‌شوم و آن‌وقت دیگر هر روشنفکری هم با چوب تا حد مرگ مرا می‌زند و بعد این رفتگرهایی که نشان فلزی به سینه‌شان زده‌اند پاهایم را می‌گیرند و توی گاری می‌اندازند…
در بین تمام پرولترها، رفتگرها مزخرف‌ترین جانوران هستند؛ تفاله‌های نوع بشر، پایین‌ترین رده انسان. توی آشپزها همه جو رآدمی پیدا می‌شود؛ مثلا ولاس خدابیامرز از پرچیستنکا. جان چند نفراز ما را نجات داد! چون موقع مربضی مهم‌ترین مستله این است که یک لقمهٌ حسایی توی دست وبالت باشد. سگ‌های پیر می‌گفتند گاهی‌وقت‌ها به استخوانی که ولاس در هوا تکان می‌داد. نیم چارک گوشت چسبیده بود. خدا بیامرزدش که آدم حسابی بود. آشپز اعیانی کنت‌های تالستوی بود، نه غذاخوری عمومی شورا. معلوم نیست در این غذاخوری‌های عمومی چه غلطی می‌کنند؛ به عقل سگ هم نمی‌رسد!
کتاب قلب سگی اثر میخاییل بولگاکوف

۹. کتاب «ه‌ح‌ه‌ه»

کتاب «ه‌ح‌ه‌ه» یا هایدریش هوش و حواس هیملر‌ اثر «لوران بینه» نویسنده جوان فرانسوی است.این کتاب در سال ۲۰۱۰ نوشته شد و نویسنده‌اش را به جایزه گنکور رساند. در داستان فوق تلاش شده است تا یکی از نفس‌گیرترین و جذاب‌ترین عملیات‌های چریکی در جهان ترسیم شود.

هایدریش‌ راینهارد، شخص شماره سه رژیم نازی‌هاست و با توجه به قدرت و هوش بالایی که دارد مسئول اداره کشور چکسلواکی شده است. او در این کشور، هسته‌های اعتراضی گروه‌های مقاومت را نابود کرده و باعث مرگ هزاران نفر شده است. دولت بریتانیا و رئیس‌جمهور در تبعید چکسلواکی خواهان آن هستند تا با انجام عملیاتی، روحیه مردم چک را بالا ببرند و یکی از خطرناک‌ترین دشمنان‌شان را حذف کنند. این عملیات به عملیات آنتروپوید معروف است که علی‌رغم موفقیت در کشتن هایدریش‌ راینهارد، تبعات برگشت‌ناپذیری را نیز ایجاد می‌کند. داستان «ه‌ح‌ه‌ه» یک بازآفرینی مدرن ار این حماسه تاریخی در جنگ جهانی دوم است. نویسنده تلاش می‌کند با استفاده از منابع تاریخی و رفتن به خود پراگ، به داستان فوق پرو‌بال بدهد. لوران‌ بینه داستان‌سرای موفق و تاثیرگذاری است و می‌تواند داستانی خلق کند که علی‌رغم برخورداری از دقت تاریخی، خواندنی و سرشار از ظرایف ادبی باشد. همان‌گونه که اشاره شد این داستان، جزئیات تاریخی زیادی دارد. آقای «احمد پرهیزی»، رمان «ه‌ح‌ه‌ه» را به همت نشر ماهی به فارسی ترجمه کرده است.

در بخشی از رمان‌ «ه‌ح‌ه‌ه» می‌خوانیم:

یادم نمی‌آید نخستین بار دقیقاً چه زمانی پدرم از این ماجرا برایم گفت. اما هنوز هم می‌توانم او را ببینم. نشسته در اتاق من, در همان خانه‌ای که اجره چندانی نداشت. می‌بینمش که کلماتی چند را پیوسته بر زبان می‌آورد. واژگانی از قبیل «پارتیزان‌ها». «اهالی چکسلواکی شاید «سوءقصد». بی‌شک سربه‌نیست کردن! و سرانجام «سال ۱۹۴۲». در کتابخانه‌اش تاریخچهٌ گشتاپو به قلم ژاک دلارو را یافته و چند صفحه‌اش را هم خوانده بودم. پدرم وقتی این کتاب را در دستم دید. چندنکته‌ای را گوشزد کرد: از هیملر فرمانده اس‌اس، نام برد و از دست راستش هایدریش. فرماندار بوهم و موراویا.

همچنین از کوماندویی اهل چکسلواکی برایم گفت که از لندن اعزام شده بود و نیز از تلاش برای سوءقصد، پدر جزئیات ماجرا را نمی‌دانست. به‌هرحال در آن زمان دلیلی هم نداشت که از او جزئیات را بخواهم. چون این واقعه تاریخی هنوز در ذهنم جایگاه کنونی‌اش را پیدا نکرده بود. اما در صدایش همان ته‌رنگ هیجانی را حس می‌کردم که همیشه, هنگام روایت هر ماجرایی که به‌ نوعی بر او اثر می‌نهاد. در کلامش به گوش می‌رسید. این داستان را برای صدمین بار تعریف کرد. چون به سبب شغلش که تدریس بود یا به خاطر عادت شخصی‌اش دوست داشت حرف‌های خود را تکرار کند. به گمانم خودش هم نمی‌دانست این قصه چه اهمیتی برایش دارد. به‌تازگی هم وقتی به او گفتم می‌خواهم کتابی درباره این موضوع بنویسم. صرفاً از سر ادب کنجکاوی‌ای نشان داد و هیچ واکنش خاص دیگری از او ندیدم. اما تردید ندارم که این ماجرا همواره مسحورش می کرد. گرچه بر من تأثیر بسیار عمیق‌تری گذاشت. بنابراین, با نگارش این داستان می‌خواهم هدیه‌اش را جبران کنم. این کتاب ثمره کلماتی است که این پدر به فرزند نوجوانش بخشید, پدری که آن زمان هنوز معلم تاریخ نبود، اما می‌توانست این ماجرا را دست وپاشکسته برای پسرش روایت کند. یک سرگذشت.

کتاب ه ه ح ه اثر لوران بینه نشر ماهی

تا به این‌‍‌جا تعدادی از کتاب‌های داستانی نشر ماهی را معرفی کردیم. در ادامه یادداشت به سراغ دو اثر غیرداستانی از نشر ماهی خواهیم رفت.

۱۰. کتاب «دانش خطرناک»

کتاب «دانش خطرناک» با نام کامل شرق‌شناسی و مصائب آن، اثر «رابرت اروین»، شرق‌شناس برجسته است. او در این کتاب تلاش می‌کند تا به ادوارد سعید و انتقادات او نسبت به شرق‌شناسی اروپاییان‌ پاسخ دهد. به باور اروین، تعدادی از ادعاهای ادوارد سعید به دور از حقیقت و نادرست است. به همین دلیل نویسنده تلاش می‌کند تا گزارشی از زندگی، روش مطالعه و باورهای شرق‌شناسان از ابتدا تا دوران معاصر را ارائه دهد.

ابن کتاب توسط «محمد دهقانی» و به همت بخش تاریخ نشر ماهی به فارسی ترجمه شده است‌. نویسنده این کتاب تلاش می‌کند تا تصویوی واقعی‌تر از دنیای شرق‌شناسان به ما ارائه دهد. به باور نویسنده همه شرق‌شناسان باورمند به برتری نژادی یا طرفدار استعمار نبوده‌اند. این اثر را می‌توان نوعی اعاده حیثیت از شرق‌شناسی دانست.

در بخشی از کتاب «دانش خطرناک» می‌خوانیم:

اگر هم ایرانیان نیازمند این بوده‌اند که به سراغ مفهوم «دیگری» بروند یا سیاهه‌ای از کلیشه‌های نژادی بسازند یا نمایشنامه‌هایی پدید آورند و تاریخ‌هایی بنویسند تا کشورگشایی‌های خود را توجیه کنند. این فعالیت‌ها هیچ کدام ثبت نشده‌اند. به نظر می‌رسد هم و غم آن‌ها فقط مصروف این می‌شده است که بر همسایگان خود غلبه کنند. در قرن ششم پیش ازمیلاد. امپراتوری ایران به سوی غرب گسترش یافت و لیدیا و شهرهای یونانی آسیای صغیر را دربرگرفت. سپس داریوش مقدمات فتح آتن را به‌دقت تدارک دید (۴۹۰ پ.م.). پس ازآن که گره کوری در منازعه افتاد. ایرانیان در ماراتن شکست سنگینی خوردند و, بعد از تلاشی نافرجام برای تسخیر آتن, نخستین جنگ ایران و یونان پایانی خفت‌بار به همراه آورد. داریوش در ۴۸۵ پ.م. درگذشت و این وظیفه به دوش پسرش خشایارشا افتاد که اردوکشی برای فتح یونان را از سر گیرد. در ۴۸۰ پ.م. سپاه عظیم ایران خاک اروپا را زیر پا نهاد. این سپاه بزرگ (که ضمناً شامل شمار زیادی از یونانیان می‌شد) در ترموپیل و پلاتایا شکست خورد و ناوگان آن‌ها در سالامیس درهم شکست. این پایان تلاش‌های ایرانیان برای فتح یونان بود. ممکن است این تلاش‌ها برای تسخیر یونان باعث شده باشد که یونانیان خود را بیش ازپیش نژادی متمایز بدانند. (ایرانیان مسلماً خود را نژادی متمایز می‌دانستند و همه بیگانگان را آناریه، غیرآریایی می‌شمردند. سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید نژادهای زیردست امپراتوری هخامنشی را در لباس‌های گوناگونشان نشان می‌دهد که به سروران پارسی خود باج و خراج تقدیم می‌کنند.)

پارسیان آیسخولوس نخستین بار در ۴۷۲ پ.م. هفت سال پس از عقب‌نشینی سپاه ایران از خاک اصلی یونان,روی صحنه رفت. هم نویسنده و هم مخاطبان او در زمره رزمندگان آن نبرد بودند. برادر آیسخولوس درپی جنگ ماراتن کشته شد. او وقتی ازیک کشتی ایرانی آویزان شده بود. دستش قطع شد. نمایشنامه آیسخولوس گرامیداشت پیروزی سپاهیان یونانی است بر نیروهایی بسیار قوی‌تر از خودشان.

کتاب دانش خطرناک اثر رابرت اروین نشر ماهی

۱۱. کتاب «توپ‌های ماه اوت»

کتاب «توپ‌های ماه اوت»، اثری سرشار از جزئیات است. این وقایع‌نگاری تاریخی به جنگ مهمی می‌پردازد که زیر سایه جنگ جهانی دوم گم شده است. توپ‌های ماه اوت فصل‌هایی مقدماتی دارد و پس از آن با اتکا به منابع موجود، یک ماه ابتدایی جنگ جهانی اول را روایت می‌کند. در داخل این کتاب، نکات مهم فراوانی درباره جنگ جهانی اول وجود دارد.
اثر فوق توسط  «باربارا تاکمن» نوشته و به وسیله «محمد قائد» به فارسی ترجمه شده است. اثر فوق به مجموعه تاریخ نشر ماهی تعلق دارد.

در بخشی از کتاب «توپ‌های ماه اوت» می‌خوانیم:

نیای اقوام آلمانی از جمله به قبیله باستانی واندال برمی گردد که با امپراتوری روم در ستیز بودند و در شمار «بربرها» دانسته می‌شدند. واندالیسم. برگرفته ازآن نام. در زبان‌های اروپایی به معنی ویرانگری و میل سیری‌ناپذیر به تخریب چیزهای زیبا و آثار هنری است. بعدها اقوام ژرمن به سرکردگی توتون‌ها مجموعه اقالیمی خودمختار ایجاد کردند و از قرن سیزدهم آن را امپراتوری مقدس روم نامیدند. این مجموعه تا اوایل قرن نوزدهم دوام آورد و سپس بخش اصلی و عمده آن پروس نام گرفت. در دهه ششم همان قرن, کشورآلمان امروزی از ادغام حکومت‌هایی ملوک‌الطوایفی سربرآورد. در سده ۱۴۰۰ «برلن یک مشت کلبه چوبی بود» و حوالی سال ۱۵۰۰ که معمولا سرآغاز عصر سرآمدشدن اروپای غربی دانسته می‌شود. آلمان جامعه‌ای جنگل‌نشین تلقی می‌شد. «واقعیت این است که آلمانی‌ها در قرن هفدهم و هجدهم ساکنان ولایتی کم‌وبیش عقب‌افتاده بودند.»

کتاب توپ های ماه اوت اثر باربارا تاکمن
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. Avatar حمداله

    چرا بعضی کتاب ها تخفیف ندارند؟

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه