نقد کمالگرایی منفی در انیمیشن‌های «افسون» و «قرمز شدن»

۱۷ خرداد ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۷ دقیقه
نقد کمالگرایی منفی در قرمز شدن و افسون

مطالعه‌ی روانشناختی رفتار و حالات انسانی در یک دهه‌ی اخیر تبدیل به موضوع تمرکز اصلی دو کمپانی‌ بزرگ انیمیشن‌سازی دنیا پیکسار و دیزنی شده است. پیکسار که از ابتدای امر با چنین رویکردی وارد میدان شد، دیزنی هم از جایی بعد از پیدایش پیکسار قدم به این مسیر گذاشت، البته با حفظ استانداردها و خصیصه‌های خودش. این موج با انیمیشن «درون بیرون» شکل جدی‌تر و واضح‌تری به خود گرفت. به این شکل که حالا با هر محصولی که از این کمپانی منتشر می‌شود، مخاطبانشان منتظرند ببینند این بار این‌ شرکت‌ها چه مبحثی را در حوزه‌ی تربیت کودک انتخاب‌ کرده‌اند که به لحاظ روانشناختی آسیب‌شناسی کنند. در آخرین محصولات موفق دیزنی و پیکسار، «افسون» و «قرمز شدن»، مبحث کمالگرایی منفی در رویکرد تربیتی خانواده‌ها بررسی می‌شود. این دو روایت انیمیشنی به آسیب روحی روانی ناشی از انتظار بی‌نقص و کامل بودن از کسی، به طور ویژه والدین از فرزند، می‌پردازد و البته چگونگی جلوگیری از آن و ارائه‌ی راهکاری برای رفتار درست و مناسب.

«افسون» و «قرمز شدن» از این لحاظ نقاط مشترک زیادی دارندکه بسیاری از طرفداران متوجه آن شده‌اند. هر دو قصه قهرمان‌ زن جوانی دارند که در دوره‌ی حساس نوجوانی و بلوغ با انتظارات سختگیرانه‌ی خانواده‌های خود در جدال‌اند. در «افسون» میرابل، نوجوان پانزده‌ساله‌ی خوش‌طینت و سرزنده از خانواده‌ای مادرسالار لاتین می‌آید که همه جز او صاحب قدرتی جادویی‌اند و مادربزرگش نمی‌تواند این را بربتابد و به همین خاطر به میرابل سخت می‌گیرد، به او اعتماد ندارد و در واقع نادیده‌اش می‌گیرد. در «قرمز شدن» می دختر سیزده‌ساله‌ی کانادایی چینی‌تبار در ابتدای بلوغ بر اثر فشارهای مادر همیشه‌نگران و ایده‌آل‌طلبش و غلیان احساسات به پاندایی قرمز تبدیل می‌شود که البته طلسم موروثی خانواده‌شان است؛ تمام زن‌های خانواده یک پاندای قرمز درون دارند. اما واکنش این دو قهرمان به کمالگرایی منفی و فشار وارده از سوی خانواده از هم متفاوت است.

بسیاری از نوجوانان دیروز و امروز این دو فیلم می‌توانند با قهرمان‌ها هم‌ذات‌پنداری کنند و چه خوب که هر دو استودیو دست روی این معضلِ شوربختانه مشترک همگانی گذاشته‌اند. کمالگرایی شاید جنبه‌های مثبتی داشته باشد و شاید در بافت سنتی کار کند و مثمر ثمر واقع شود؛ اما در عصر مدرن کم‌کم دارد ثابت می‌کند که به سادگی می‌تواند سمت و سوی منفی و سمی پیدا کند و قابلیت اعتیادزایی دارد. در هر دو خانواده‌ی این قصه‌ها کمالگرایی چیزی موروثی است که از مادر به فرزندان به‌خصوص دختران می‌رسد و این چرخه دائم در جریان است. اما این چرخه در هر دو قصه یک‌جا از سوی نوجوانی که قدم به سرکشی‌ها و حساسیت‌های خاص دوران بلوغ گذاشته، و اینجا نماینده‌ی نسل نوجوانان امروز است، متوقف می‌شود. هر دو قهرمان بزرگ‌تر کمالگرا و کمی دیکتاتور خود را با عشق به مبارزه دعوت می‌کنند و خوشبختانه در این جدال عاشقانه به شکلی روشنگرانه برای نسل قبل به هدف خود می‌رسند. اما تفاوت عمده‌ی میرابلی که قدرت جادویی ندارد و می که تبدیل به پاندایی قرمز می‌شود، در شکلی است که این تنش را با مادربزرگ و مادر خود حل می‌کنند.

کمالگرایی منفی در کنار مادرسالاری سمی در هر دو روایت

کمالگرایی مفنی در «قرمز شدن»

در «افسون» میرابل میان سه خواهر جوان‌ترین است و در خانواده‌ای بزرگ به طور جمعی زندگی می‌کند. خیلی سریع در آغاز قصه مشخص می‌شوند که در خانواده‌ی جادویی مادریگال تنها کسی که صاحب قدرت جادویی نیست میرابل است و میرابل بدون این قدرت جادویی، اغلب اوقات احساس می‌کند که به خانواده تعلق ندارد. حرف‌های آزاردهنده‌ی مادربزرگش هم شک او را بیشتر می‌کند.

آبوئلا آلما مادریگال دائم در طول فیلم میرابل تحقیر می‌کند، چراکه معتقد است او به اندازه‌ی سایر اعضای خانواده نمی‌تواند کمک‌حال باشد. مادریگال‌ها در آستانه‌ی ظهور قدرت جادویی آنتونیو، یکی از بچه‌های کوچک خانواده و برگزاری مراسمی مخصوص به مناسبت این شب هستند و وقتی میرابل برای دکور خانه پیشنهادی می‌دهد، آبوئلا می‌گوید که بهتر است این کار را به دیگری بسپارد. جز این، میرابل در مرور عکس‌های خانوادگی بچه‌های خانواده که همه عکسی جلو در جادویی‌شان در کنار آبوئلا دارند، می‌بیند که خودش هیچ عکسی با مادربزرگش ندارد. بدتر از همه‌ی این‌ها، وقتی میرابل نگران ترک‌های دیوار عمارت است و آبوئلا نمی‌تواند آن‌ها را ببیند، حرفش را نمی‌پذیرد و میرابل را جلو کل شهر نادیده می‌گیرد.

در «قرمز شدن» هم با مادرسالاری سلطه‌جویانه در مادر و مادربزرگ می مواجهیم. وقتی فیلم شروع می‌شود، ما می را می‌بینیم که دارد می‌گوید بچه‌ی مستقلی است و خودش تصمیماتش را می‌گیرد. اما تنها ظرف چند دقیقه، می باید خیلی سریع از مدرسه به معبد خانوادگی برگردد، چراکه «به هر حال مسئولیت‌هایی هم دارد». می فقط مسئولیت‌هایی را که مادرش بر عهده‌اش گذاشته و کارهای بچگانه و نوجوانه مثل معاشرت با هم‌سن و سال‌ها را به صلاح نمی‌داند، انجام نمی‌دهد، یک سری «رفتار» مشترک هم به تقلید از مادرش دارد. البته این نخستین بار نیست که سینما سختگیری مرسوم میان خانواده‌های آسیایی را به نمایش می‌گذارد، اما «قرمز شدن» در عین اصیل بودن، موفق می‌شود این کار را به زیبایی انجام دهد.

در فیلم می‌بینیم که مینگ مادر می از دوستان او، که حلقه‌ی مهر و صمیمیت‌شان چنان آرامشی را به او می‌دهد که می‌تواند پاندای قرمز درونش را کنترل کند، بدگویی می‌کند، جای او تصمیم می‌گیرد و حرف می‌زند، تا جایی که می را جلو پسرکی بامزه سکه‌ی یک پول می‌کند. البته فقط می نیست. میگ با همسرش هم همین‌طور رفتار می‌کند. البته که مخاطبان جلوتر می‌بینند که دلیل این رفتار خرده‌گیرانه و وسواس‌گونه‌ی او مادرش است که حتی از مینگ هم ترسناک‌تر است.

میرایل «افسون» به نرمی در مقابل کمالگرایی منفی مادربزرگش می‌ایستد

کمالگرایی منفی در «افسون»

در «افسون» وقتی تنش خانوادگی به اوج خود می‌رسد، میرابل جلو مادربزرگش می‌ایستد. اما این کار را با آرامش می‌کند و بیشتر غمگین است تا رنجیده. در طول داستان، میرابل متوجه می‌شود که خواهران و بستگان صاحب جادویش هم فشار نگاه همیشه سنگین آبوئلا را احساس می‌کنند. و آن‌ها هم فکر می‌کنند که هرگز نمی‌توانند تمام انتظارات او را برآورده کنند. یکی از بچه‌های خانواده برونو که اصلاً به این خاطر خانواده را ترک کرده تا جلو مادرش نایستد.

در نقطه‌ی اوج احساسی داستان، آبوئلا با فریاد به میرابل می‌گوید که دارد به خانواده آسیب می‌رساند. میرابل، به جای واکنش تلافی‌جویانه، کنترل خودش را حفظ می‌کند و حتی جانش را به خطر می‌اندازد که شمع را نجات دهد. اما وقتی اوضاع به گونه‌ای پیش می‌رود که انگار همه‌چیز از دست رفته است، میرابل کنار می‌کشد چراکه هنوز فکر می‌کند هرچه در خانواده‌اش اتفاق می‌افتد، تقصیر اوست.

خوشبختانه در نهایت، آبوئلا می‌تواند ببیند که میرابل شاید قدرت جادویی نداشته باشد اما کارهایی از دستش برمی‌آید. حرف‌های میرابل واقعاً او را دگرگون می‌کند، قلبش را نرم می‌کند و باعث می‌شود با خودش صادق شود و پیش خانواده‌اش اعتراف کند که چه شد این‌چنین دل‌سخت شد و سعی کرد همیشه ترس را از خودش دور نگه دارد. هر دو فیلم ریشه‌ی فشاری که هر یک از اعضای خانواده در زندگی‌اش احساس کرده است، به مخاطب نشان می‌دهد و درمان را در همان ریشه می‌یابد.

می «قرمز شدن» خویشتن‌داری نمی‌کند

پیکسار

درست عکس میرابل، می سیزده ساله‌ی «قرمز شدن» تک‌فرزند خانواده است که سعی می‌کند همان دختر خوب شاگرد اولی که مادرش از او انتظار دارد باشد. البته اوضاع وقتی طلسم موروثی می سر باز می‌کند و او تبدیل به پاندایی قرمز می‌شود و باید یاد بگیرد چطور آن را کنترل کند، وخیم‌تر می‌شود. راز او بر مادر و پدر دوستانش برملا می‌شود و در بحبوحه‌ی یافتن راه‌حلی برای این اوضاع جدید، می به نقطه‌ی عطفی در مقابل مادرش می‌رسد که می‌خواهد با دوستانش به یک کنسرت پاپ برود اما مادرش با اینکه می ثابت کرده است می‌تواند بچه‌ی مسئولی باشد، مخالفت می‌کند. بعد از این است که می در مشورت با دوستانش برای پیدا کردن راهی برای خریدن بلیت و رفتن به کنسرت بدون اجازه‌ی مادرش در دیالوگی بسیار صادقانه می‌گوید: «وقتی این‌ها هیچ‌جوره به ما اعتماد ندارند، پس اصلاً ما برای چی باید تلاش کنیم؟»

همین لحظه منجر به اولین رفتار سرکشانه‌ی می می‌شود، و همین‌جا هم تمام نمی‌شود. می در حالی که همراه دوستانش به دور از چشمان مادرش مشغول درآمدزایی با قابلیت جدیدش که پاندا شدن باشد، است، باید در مراسم خاص خانوادگی سرکوب طلسم پاندا هم شرکت کند. از قضا تاریخ مراسم با تاریخ کنسرت یکی می‌شود و می مجبور است بین این دو یکی را انتخاب کند. دوستانش به کنسرت می‌روند و او در مراسم در آستانه‌ی خروج پاندا از بدنش همه‌چیز را بهم می‌ریزد، از حالت بیهوشی خودش را بیرون می‌اندازد و تو روی خانواده‌اش می‌ایستد که چرا می‌خواهند پاندای او را بکشند. می ویژگی‌های وحشی و هیولاصفت خودش را که از پاندای قرمز وجود او بیرون می‌آید، (چقدر زیبا که سازندگان تصمیم گرفتند یک پاندای پشمالو و نرم دوست‌داشتنی را برای نمایش وجه تاریک شخصیت یک نوجوان انتخاب کنند) می‌پذیرد و عملاً مادرش را، که خود پاندایی غول‌پیکر و بسیار ترسناک در درونش دارد، به مبارزه می‌طلبد و با او می‌جنگد. خوشبختانه مادر او هم به جای لعن و نفرین کردن بچه یاد می‌گیرد که او را همان‌گونه که هست بپذیرد، و هم رابطه‌ی خودش با مادرش هم بهتر می‌شوند.

«افسون» هم بر پذیرش خود تمرکز دارد، اما به دوره‌ای جلوتر در زندگی اشاره دارد. «قرمز شدن» همان معضل کلاسیک فاصله گرفتن نوجوان از خانواده را به نمایش می‌گذارد. نکته‌ی مثبت هر دو فیلم دفاع زنان جوان از حق خودشان و ایستادی پای خودشان است و همین‌طور در مرکز توجه قرار دادن کمالگرایی منفی و تأثیرات ویرانگر تلاش برای «بی‌نقص و کامل» بودن.

منبع: cbr

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. صالح

    عالی بود. افسون عالی تر:)

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه