چگونه انیمیشن «قرمز شدن» به کمک پاندای قرمز و بلوغ، قلب مخاطبان را تسخیر کرد؟

۲۷ فروردین ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۳ دقیقه
قرمز شدن

انیمیشن تازه‌ی پیکسار با نام هوشمندانه‌ی «قرمز شدن» (Turning Red) روایتگر ماجرای دختر ۱۳ ساله‌ی کلاس هشتمی به نام میلین لی (روزالی چیانگ) است که باید در آستانه‌ی بلوغ با راز خانوادگی وحشتناکی دست و پنجه نرم کند؛ زمانی که می احساسات شدیدی را تجربه می‌کند به یک پاندای قرمز پشمالو و غول‌پیکر تبدیل می‌شود. این در حالی است که باید با شرم ناشی از دوران بلوغ، مادر سخت‌گیر و علاقه‌ی پنهانی‌اش به جنس مخالف هم کنار بیاید و تمام تلاشش را بکند که غول بی‌شاخ و دم قرمز را کنترل کند و درونش نگه دارد.

پیکسار و دیزنی در تسخیر قلب مخاطبان مهارت ویژه‌ای دارند و بدیهی است که همکاری آن‌ها با دومی شی کارگردان «بائو» (Bao) و یکی از ایده‌پردازان «درون و بیرون» (Inside Out) به اثر مهمی مثل قرمز شدن ختم شود. این فیلم از کودکان و بزرگسالان می‌خواهد به جادوی درونی‌شان فکر کنند و به جای خفه کردنش، آن را در آغوش بگیرند.

داستان قرمز شدن در اوایل دهه‌ی ۲۰۰۰ می‌گذرد و برای بسیاری از مخاطبان به طرز شگفت‌انگیزی نوستالژیک است؛ از مد Y2K و اسباب بازی‌های تاماگوچی گرفته تا گروه معروف دستینیز چایلد و دوربین‌های VHS. همه‌ی این‌ها را به محله‌ی چینی‌ها در دل تورنتو پیوند بزنید تا با انیمیشن تاثیرگذاری طرف شوید که در بعضی از لحظات مثل یک فیلم مستند زنده و پویا است. بدون شک جذاب‌ترین بخش فیلم ترجمه‌ی ذهن پرجنب و جوش یک نوجوان و روند فعال شدن تخیل او است.

می با تلاش بسیار علاقه‌اش به جنس مخالف را با موفقیت از مادر سختگیرش پنهان می‌کند. از طرف دیگر در جنگلی که مدرسه‌ی راهنمایی نام گرفته، کوچک‌ترین مشکل برای دختری در سن و سال بلوغ می‌تواند به مثابه طوفانی تمام عیار تلقی شود و دست و پنجه نرم کردن با آن دشوارترین کار دنیا باشد.

می درباره‌ی راه حلش برای کنترل پاندای قرمز می‌گوید: «وقتی احساساتی می‌شوم، تنها کاری که می‌کنم این است که به افرادی که در دنیا بیش‌تر از همه دوستشان دارم، فکر کنم». البته بر خلاف تصور مادر، می خانواده‌‌اش را تصور نمی کند بلکه ذهن او و دوستان دیگرش پر از تصاویر گروه پاپ پسرانه‌ای به نام «۴ شهر» است و در حقیقت این تصور دوستانش است که او را تا اندازه‌ای آرام می‌کند!

قرمز شدن

قرمز شدن هم مثل بسیاری از آثار پیکسار روایتگر داستان کودکانی است که به دنبال استقلال، به چالش کشیدن والدین و پیدا کردن مسیر تازه‌ای در زندگی‌شان هستند. این روایت‌ها به مواردی مثل بلوغ می‌پردازند اما شاید بتوان قرمز شدن را نخستین فیلم پیکسار دانست که بدون شرم و به صورت مستقیم به بلوغ دختران و قاعدگی اشاره می‌کند.

یکی دیگر از نکات کلیدی انیمیشن تمرکز آن بر شکاف نسل‌ها است. اعضای خانواده‌ی می به یکدیگر نزدیک هستند و کاملا به هم اهمیت می‌دهند اما از سوی دیگر فیلم نشان می‌دهد میان مادران گمراه و کودکان کج فهم چه شکاف عمیق و دردسرسازی می‌تواند شکل بگیرد. در بسیاری از لحظات فیلم، پویایی خانوادگی می بررسی می‌شود و گاهی به نظر می‌رسد طرح داستانی بیش از اندازه محدود شده است اما هرچه داستان جلوتر می‌رود متوجه می‌شویم این خرده داستان‌ها در حقیقت تار و پود قرمز شدن را تشکیل و نشان می‌دهند انسان‌ها چطور تغییرات را می‌پذیرند.

پیکسار با قرمز شدن از نظر نمایندگی آسیایی و به طور کلی ایجاد تنوع نژادی گام مهمی برمی دارد و زمان از دست رفته را تا حدی جبران می‌کند. با این حساب این فیلم هم به زمره‌ی آثار اخیر دیزنی مثل «شانگ چی و افسانه‌ی ده حلقه» (Shang-Chi and the Legend of the Ten Rings) و «جاودانگان» (Eternals) با بازیگران آسیایی می‌پیوندد.

بسیاری از اقلیت‌های رنگین‌پوست و مهاجر با نوعی سندروم کمال افراطی دست و پنجه نرم می‌کنند. احساسی که به واسطه‌ی آن می‌خواهند خودشان را به جامعه‌ی تازه‌ای که در اصل تعلقی به آن ندارند، اثبات کنند. می و خانواده‌اش هم به نوعی از این ماجرا رنج می‌برند و به همین دلیل هم او تمام تلاشش را می‌کند که در همه‌ی درس‌ها نمره‌ی کامل بگیرد و در برنامه‌های فوق برنامه به خوبی عمل کند تا شاید بتواند مادر سخت‌گیرش را اندکی راضی کند اما قرمز شدن در نهایت به این پیام تامل‌برانگیز می‌رسد که مهم نیست چه کسی هستید و این پیشینه‌ی خانوادگی نیست که شما را تعریف می‌کند بلکه جادوی واقعی، عشق به خویشتن است که انسان را می‌سازد.

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. کارشناس

    فیلم همچین خوبی هم نبود🙄

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه