چرا «روزی روزگاری در هالیوود» تارانتینو به یک دنباله‌ی وسترن اسپاگتی نیاز دارد؟

۱۸ مهر ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۷ دقیقه
روزی روزگاری در هالیوود

انتظارها برای تازه‌ترین اثر کوئنتین تارانتینو تا چند روز دیگر به پایان می‌رسد؛ انتشارات هارپرکالینز در آستانه‌ی انتشار نخستین اثر انتقادی کارگردان «پالپ فیکشن» با نام «تعمق در سینما» ( Cinema Speculation) است. تارانتینو در این کتاب به آثار سینمایی دهه‌ی ۷۰ میلادی پرداخته که بر جهان‌بینی و سینمایش تاثیر گذاشتند. البته او سال گذشته هم آخرین فیلمش یعنی «روزی روزگاری در هالیوود» را در قالب یک رمان بلند با جزئیات بیش‌تر به رشته‌ی تحریر درآورد که این کتاب هم توسط هارپرکالینز منتشر و با واکنش‌های انتقادی خوبی مواجه شد.

به نظر می‌رسد تارانتینو با ساخت فیلم سه ساعته‌ی «روزی روزگاری در هالیوود» محصول سال ۲۰۱۹ و  تبدیل آن به یک رمان ۴۰۰ صفحه‌ای شیره‌ی داستان کابوی تلویزیونی ریک دالتون (با بازی لئوناردو دی کاپریو) و بدلکار شیرینش کلیف بوث (با بازی برد پیت) را کشیده است و چیز تازه‌ای برای ارائه وجود ندارد. با این حال هنوز یک بخش از داستان نادیده گرفته شده که اگر به آن پرداخته شود، می‌تواند بهترین قسمت کتاب و فیلم باشد؛ حضور ریک و کلیف در رم برای فیلم‌برداری یک فیلم وسترن اسپاگتی مهجور. اما چرا این طرح داستانی می‌تواند گزینه‌ی مناسبی برای فیلم بعدی تارانتینو باشد؟

فیلم و کتاب از دردسرهای ریک و کلیف در ایتالیا چشم‌پوشی کردند

روزی روزگاری در هالیوود

یکی از اولین سکانس‌های فیلم (و البته رمان) مربوط به ملاقات ریک دالتون با تهیه‌کننده‌ای به نام ماروین شوارتز (با بازی آل پاچینو) است. شوارتز به ریک می‌گوید تنها بلیتی که در حال حاضر برای این کابوی تلویزیونی کهنه‌کار وجود دارد،سفر به رم و حضور در فیلم‌های وسترن اسپاگتی است.

وسترن اسپاگتی ژانری بود که ایتالیایی‌ها با الهام از فیلم‌های وسترن آمریکایی ابداع کردند و غالبا کپی دست چندمی از این فیلم‌ها بود. البته اتفاقی شبیه به آن چه برای ریک در «روزی روزگاری در هالیوود» افتاد در دنیای واقعی هم سابقه داشته و بازیگران مطرحی مثل کلینت ایستوود، لی ون کلیف و آنتونی کوئین در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ میلادی در برهه‌ای مجبور می‌شوند برای نجات حرفه‌شان در فیلم‌های این ژانر بازی کنند.

ریک دالتون مغرور که تا چند سال قبل ستاره‌ی فیلم‌های وسترن بود و طرفداران زیادی در سراسر دنیا داشت، نمی‌تواند با این واقعیت کنار بیاید که حرفه‌اش در سراشیبی سقوط قرار گرفته و باید برای نجات آن به حضور در فیلم‌های وسترن اسپاگتی تن دهد. نتیجه این انکار هم می‌شود عصبانیت و افسردگی دیوانه‌وار و خنده‌داری که گریبان او را می‌گیرد. در این شرایط فقط دوست و بدلکار او کلیف است که با ریک هم دردی می‌کند و به او اطمینان می‌دهد که رفتن به رم برای بازی در یک فیلم سینمایی آن‌قدرها هم که فکر می‌کند، بد نیست.

اما چه فیلم و چه کتاب به اتفاقاتی که آن‌ها در ایتالیا و هنگام فیلم‌برداری با آن مواجه می‌شوند، اشاره‌ی زیادی نمی‌کند و تنها گفته می‌شود که ریک و کلیف برای فیلم‌برداری یک وسترن اسپاگتی به سمت ایتالیا پرواز می‌کنند. البته تارانتینو در فیلم به این مورد تاکید می‌کند که زمان اقامت آن‌ها در ایتالیا شش ماه بوده و با مونولوگ کوتاه کرت راسل، به تجربیات خوب و بدی که آن‌ها در این مدت از سر گذراندند، اشاره‌ی کوتاهی می‌شود:

(ریک) روش فیلم‌سازی ایتالیایی‌ها رو دوست نداشت، این که «هر بازیگر به زبان خودش صحبت کنه» رو دوست نداشت و شیوه فیلم‌برداری فیلم‌های اروپایی رو مسخره می‌دونست.

این مونولوگ به واقعیتی اشاره دارد که بعضی از کمپانی‌های سازنده‌ی فیلم‌های وسترن ایتالیایی مثل چینه چیتا در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ میلادی در پیش گرفته بودند و بر اساس آن هر بازیگر به زبان مادری خودش دیالوگ‌ها را می‌گفت و این باعث می‌شد که یک هنرمند غیر ایتالیایی حتی دیالوگ‌های بازیگر مقابلش را متوجه نشود. تارانتینو در این مونولوگ به شیوه‌ی طنزآمیز به چالشی که بازیگران انگلیسی زبان با آن دست به گریبان بودند می‌پردازد اما ماجرای سفر ریک و کلیف به ایتالیا را هم در همین سطح خلاصه می‌کند تا به داستان اصلی که ماجرای شارون تیت و خانواده‌ی منسون است برسد.

اما وضعیت در کتاب کمی متفاوت‌تر است و به نظر می‌رسد تارانتینو بدش نمی‌آید به ماجراهای سفر ایتالیا نگاه ویژه‌تری داشته باشد. مثلا در بخشی از کتاب کلیف خاطره‌ای از آن دوران تعریف می‌کند؛ او برای بدلکاری مقابل یک بازیگر آماتور ایتالیایی که نقش راهزن مکزیکی را ایفا می‌کرده، قرار می‌گیرد و به دلیل اصابت قنداق تفنگ به چشمش آسیب می‌بیند. با این اوصاف شاید تارانتینو روایت‌های بیش‌تری از زمان فیلم‌برداری وسترن‌های اسپاگتی با حضور ریک و کلیف داشته باشد و در آینده آن‌ها را در قالب یک دنباله‌ی سینمایی یا رمان به طرفداران «روزی روزگاری در هالیوود» ارائه دهد.

صنعت فیلم ایتالیا در دهه‌ی ۶۰ میلادی دست ‌کمی از غرب وحشی نداشت

روزی روزگاری در هالیوود

استودیو ایتالیایی چینه چیتا در مقایسه با استودیوهای کارآمد هالیوودی برای خودش یک پا غرب وحشی بود و حوادث عجیب و غریب و خطرناکی را در دهه‌ی ۶۰ میلادی رقم زد. این را بگذارید کنار ترسو بودن ذاتی ریک دالتون تا با یک کمدی بانمک مواجه شوید.

از جمله ماجراهای محیرالعقول حین فیلم‌برداری وسترن‌های اسپاگتی می‌توان به اتفاقی که زمان فیلم‌برداری «خوب، بد، زشت» (The Good, the Bad, and The Ugly) در سال ۱۹۶۶ افتاد اشاره کرد؛ ظاهرا در یک سکانس نزدیک بوده ایلای والاک در اثر عبور قطار سرش را از دست بدهد. البته خوشبختانه والاک خوش شانس بوده و تا سن ۹۸ سالگی در کمال صحت و سلامت زندگی می‌کند. نمونه‌ی دیگر سکانس جنگ داخلی در همین فیلم است که کلینت ایستوود حاضر نمی‌شود از پل در حال انفجار رد شود چون کارگردان‌های وسترن اسپاگتی مثل سرجو لئونه برای سکانس‌های انفجار از ترفندهای بدلکاری استفاده نمی‌کردند و در عوض صحنه را با دینامیت واقعی به آتش می‌کشیدند!

با توجه به همه‌ی این موارد فقط یک لحظه ریک دالتون را در آشفته‌بازار پشت‌صحنه‌ی فیلم‌های وسترن اسپاگتی تصور کنید تا به تعداد زیادی سکانس بانمک و خون‌بار به سبک تارانتینو برسید؛ مثلا فکر کنید بازیگر مقابل ریک در حین فیلم‌برداری و درست مقابل چشمان او، سرش را از دست می‌دهد و کلیف در حالی که سعی می‌کند خون را از سر و صورت خودش و ریک پاک کند، در تلاشی نافرجام رفیق شفیقش را آرام می‌کند تا به ادامه‌ی فیلم‌برداری برسد.

یا صحنه‌ای را تصور کنید که ریک روی یک تخته‌ی برش دراز کشیده و سعی می‌کند مونولوگی را تکرار کند اما هر بار بدتر از دفعه‌ی قبل این کار ر انجام می‌دهد. علت این عدم تمرکز زیاده‌روی در نوشیدن نیست بلکه به این دلیل است که اره‌ی واقعی درست بغل گوشش در حال کار کردن است و سر و صدایش مانع ادای درست مونولوگ می‌شود!

تارانتینو می‌تواند حداقل یک فصل از رمانش را به وسترن اسپاگتی اختصاص دهد

برد پیت و لئوناردو دی کاپریو

سوالی که پس از انتشار رمان «روزی روزگاری در هالیوود» ذهن بسیاری از طرفداران پر و پا قرص تارانتینو را مشغول کرد، این است که آیا آقای کارگردان که عادت دارد بسیاری از پروژه‌هایش را نیمه تمام رها کند، محض رضای خدا و حتی سود بیش‌تر به سراغ نگارش این کتاب رفته یا نقشه‌های دیگری در سر دارد؟

در هر صورت اگر واقع بین باشیم باید اعتراف کنیم از آن جایی که تارانتینو و لئوناردو دی کاپریو علاقه‌ای به دنباله‌های سینمایی ندارند، شانس کمی برای ساخت «روزی روزگاری در هالیوود ۲» وجود دارد. البته تارانتینو «بیل را بکش ۱ و ۲» را در کارنامه دارد اما این دو قسمت از همان ابتدا هم یک فیلم بودند که به دلیل زمان طولانی به دو بخش تقسیم شدند. از این‌ها گذشته برد پیت هم به جز سه‌گانه‌ی «اوشن» (Ocean) استیون سودربرگ، دنباله‌ی سینمایی دیگری را در کارنامه ندارد. با این اوصاف آیا تارانتینو نمی‌تواند یک رمان را به ماجراهای کلیف و ریک در ایتالیا اختصاص دهد؟ پاسخ احتمالا مثبت است و خود جناب کارگردان حداقل به یک فصل از این کتاب احتمالی فکر کرده است.

کوئنتین تارانتینو سال گذشته در مصاحبه‌ای با هالیوود ریپورتر درباره‌ی «جنگو و جنگو» (Django & Django) مستند ایتالیایی که به زندگی سرجو کوربوچی کارگردان مشهور وسترن‌های اسپاگتی می‌پردازد، جزئیات زیادی را درباره‌ی یک فصل از رمان که درباره‌ی ملاقات شام ریک دالتون و تهیه‌کننده ماروین شوارتز با سرجو کوربوچی و همسرش نوری است را فاش کرد. این شام نوعی آزمون برای حضور ریک در فیلم بعدی این کارگردان است اما کم‌هوشی ریک این جا هم کار دستش می‌دهد و بارها و بارها سرجو کوربوچی را با سرجو لئونه اشتباه می‌گیرد و فیلم‌های قبلی‌اش را مسخره و لحظات شرم‌آوری را خلق می‌کند.

کتاب تازه‌ی تارانتینو نخستین اثر غیر داستانی او است

کتاب تازه‌ی تارانتینو

اگر تارانتینو واقعا تصمیم بگیرد دنباله‌ی دستانی را برای «روزی روزگاری در هالیوود» به رشته‌ی تحریر درآورد، سال‌ها طول می‌کشد تا به دست خوانندگان برسد؛ چون تلاش‌های دیگری مثل نمایشنامه‌نویسی، نگارش رمان «سگ‌های انباری» (Reservoir Dogs) و ده‌ها فیلم‌نامه را ناتمام رها کرده و هنوز هم به سراغ ساخت دهمین فیلم سینمایی‌اش که گفته می‌شود آخرین اثر او است، نرفته.

بنابراین طرفداران «روزی روزگاری در هالیوود» فعلا باید با «تعمق در سینما» به عنوان اولین اثر غیر داستانی تارانتینو، روزگار بگذرانند و منتظر تصمیم‌های عجیب و ناگهانی او بمانند.

منبع: movieweb

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه