۱۰ لحظه سکوت برتر در سینما؛ از «جنگ ستارگان» تا «گاو خشمگین»

۸ مهر ۱۴۰۲ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۳ دقیقه
10 لحظه سکوت برتر در سینما

سینما به‌عنوان هنری جامع که مجموعه‌ باشکوهی از تجربیات احساسی را در اختیار مخاطبان خود قرار می‌دهد و به همین خاطر مورد ستایش قرار می‌گیرد، به شکلی ماهرانه‌ عناصر شنیداری و بصری را در هم می‌آمیزد تا یکی از جذاب‌ترین و فراگیرترین اشکال هنر و سرگرمی را خلق کند. فیلمسازان مشهوری همچون استیون اسپیلبرگ، استنلی کوبریک، پل توماس اندرسون و مارتین اسکورسیزی پیوسته مهارت خود را در انتخاب ترکیب‌های موسیقایی ایده‌آل برای افزایش جذابیت لحظات خاص سینمایی نشان داده‌اند. با این حال، در آن روی سکه، سکوت هم می‌تواند به همان اندازه نقشی محوری ایفا می‌کند و همچون ابزاری استراتژیک برای برجسته‌کردن جاذبه‌های دراماتیک یا احساسی درونی در هر صحنه‌ عمل می‌کند. این مطلب ۱۰ لحظه سکوت برتر در سینما را معرفی می‌کند.

در این دوران معاصر که بی‌وقفه با رسانه‌های اجتماعی و حضور همه‌جانبه تولیدات تلویزیونی احاطه می‌شویم و واقعیت مدرن این چنین تعریف می‌شود، که نمونه آن برنامه‌هایی همچون «کابوس‌های آشپزخانه» (Kitchen Nightmares) گوردون رمزی است، سکوت اغلب فراموش می‌شود و اهمیت زیاد آن نادیده گرفته می‌شود. با این حال، فیلمسازان موفق این توانایی را دارند که ماهرانه‌ از قدرت سکوت استفاده کنند و از نبود موسیقی و جلوه‌های شنیداری برای انتقال پیام‌های عمیق و تأثیرگذار استفاده می‌کنند. این گواهی است بر مهارت چنین فیلمسازانی که می‌دانند سکوت صرفاً نبود صدا نیست، بلکه خود ابزار است، ابزاری هنرمندانه برای انتقال پیام‌های عمیق.

سکوت، زمانی که در جای درست به کار گرفته شود، می‌تواند به اندازه موسیقی قدرتمند باشد و باعث شود ارتباط عمیق‌تری بین مخاطب و قصه برقرار شود. اینجاست که پرده سینما را به بوم احساسات ناگفته بدل می‌کند و مخاطب را به رمزگشایی از حقایق ناگفته پنهان در شخصیت‌ها و قصه دعوت می‌کند. در این مطلب در تلاش برای گردآوری فهرستی جامع از ده لحظه برتر سکوت در تاریخ سینما، کاوشی جامع در هر گوشه و کنار چشم‌انداز وسیع سینمایی آغاز کرده‌ایم. مأموریت ما کشف آن نمونه‌های برجسته است که در آن همکاری هماهنگ کارگردانان و طراحان صدا لحظاتی از آرامش عمیق را به ارمغان می‌آورد که ارتباط عاطفی عمیقی با مخاطب برقرار می‌کند. با این حال، توجه به این نکته مهم است که با اینکه بیشتر این لحظات سکوت محض را دربر می‌گیرد، بعضی از آن‌ها صداهای محیطی را در خود جای می‌دهند؛ تفاوت‌های ظریفی که به خاطر اهمیت غیرقابل انکار آن‌ها در مجموعه خود گنجانده‌ایم.

مجموعه دقیق و نکته‌سنج ما از لحظات سکوت سینمایی، شما را به سفری جذاب در قلمروهای نوابغ سینما می‌برد؛ مجموعه‌ای از صحنه‌های مسحورکننده که کارگردانان نام‌آشنایی همچون مارتین اسکورسیزی، ژان لوک گدار، استیون اسپیلبرگ و جورج لوکاس خالق آن‌ها بوده‌اند. این مشاهیر دنیای فیلم ماهرانه از قدرت سکوت استفاده کرده‌اند تا تجربیات سینمایی‌ای را بسازند که مدت‌ها پس از پخش تیتراژ پایانی در قلب و ذهن بینندگان باقی می‌ماند. این فهرست شما را وارد یک اودیسه سینمایی می‌کند و لحظات آرام سینمایی را به یاد شما می‌آورد، جایی که عظمیت سکوت جای فقدان کلمات را می‌گیرد و جادوی داستان‌سرایی در آرام‌ترین زمزمه‌ها آشکار می‌شود.

۱۰. جنگ ستارگان: اپیزود دوم – حمله کلون‌ها (Star Wars: Episode II – Attack of the Clones)

جنگ ستارگان: اپیزود دوم - حمله کلون‌ها، لحظه سکوت برتر در سینما

  • سال اکران: ۲۰۰۲
  • کارگردان: جورج لوکاس
  • بازیگران: ایوان مک‌گرگور، ناتالی پورتمن، هایدن کریستنسن، ایان مک‌دیارمید، ساموئل ال. جکسون، کریستوفر لی، آنتونی دنیلز، کنی بیکر، فرانک اوز
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۵ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: ده سال بعد از تلاش برای نجات نابو، کهکشان در آستانه جنگ داخلی قرار میگیرد. تحت رهبری جدای خائن، هزاران سیستم خورشیدی تهدید به جدا شدن از جمهوری کهکشانی می‌شوند. شاگرد هوشیار و لجوج جدای که شوالیه‌ای دلیر است به همراه ملکه به قلب این کشمکش کشیده می‌شوند و جنگ آغاز می‌شود.

سه‌گانه پیش‌درآمد «جنگ ستارگان» جورج لوکاس اغلب در فضای مجازی مورد تمسخر قرار گرفته است که با توجه به اشکالاتی که این سه‌گانه دارد، حقیقتاً بسیاری از این انتقادات به آن وارد است. اما ساده‌انگاری است اگر همه چیزهایی را که به جهان جنگ ستارگان آورده است، نادیده بگیریم. حتی میان کاستی‌های این سه‌گانه، لحظات درخشان سینمایی وجود دارد، و یکی از این نمونه‌ها متعلق به فیلم «حمله کلون‌ها» محصول ۲۰۰۲ است که به کرات به باد انتقاد گرفته شده است. این فیلم تبدیل آناکین اسکای واکر را از یک جِدای جوان آتیه‌دار به شخصیتی شیطانی به‌ تصویر می‌کشد که در عین حال در کنار مربی جِدایش، اوبی وان کنوبی، برای کشف یک نقشه شوم تلاش می‌کند.

در این فیلم لحظه سکوت در صحنه‌ای نسبتاً غیرمنتظره رخ می‌دهد؛ صحنه‌ای که اوبی وان کنوبی در کیهان در پرواز است و جانگو فت شکارچی او را تعقیب می‌کند. جانگو فت در یک چرخش خیره‌کننده، یک بارِ لرزه‌ای عظیم (یک وسیله انفجاری قدرتمند) را پرتاب می‌کند. آنچه این لحظه را قابل توجه می‌کند، انفجار کرکننده ای نیست که می‌توان انتظارش را داشت، بلکه فقدان کامل آن صدا است. این سکوت، به شکلی متناقض، ماهیت مجموعه «جنگ ستارگان» را به تصویر می‌کشد؛ یک اپرای فضایی حماسی پرکشش با چاشنی طنز.

انفجار بی‌صدای بار لرزه‌ای استادانه هر دو جنبه عجیب و غریب و وحشتناک جهان «جنگ ستارگان» را در برمی‌گیرد. سکوت در برابر چنین نیروی مخرب غیرقابل انکاری، فریبنده و جالب است و هنر و خلاقیتی را که جورج لوکاس و تیمش به این جهان سینمایی آورده‌اند، برجسته می‌کند. در واقع، شاید سه‌گانه پیش‌درآمد «جنگ ستارگان» جورج لوکاس با انتقادات زیادی مواجه شده باشد، اما باید از لحظاتی مانند این قدردانی کرد، لظحاتی که مدیوم فیلم از منتقدان خود فراتر می‌رود و سکانس‌های خیره‌کننده فراموش‌نشدنی و تفکر‌برانگیزی را خلق می‌کند که همچنان در یاد مخاطبان مانده است.

۹. «داستان یک روح» (A Ghost Story)؛ لحظه سکوت برتر در سینما

داستان یک روح

  • سال اکران: ۲۰۱۷
  • کارگردان: دیوید لاوری
  • بازیگران: کیسی افلک، رونی مارا
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: روح مردی به نام سی بعد از کشته شدن در تصادف به خانه‌اش باز می‌گردد و در شکل شبح، شاهد همسرش، به نام ام، می‌شود که سعی می‌کند به زندگی عادی‌اش برگردد.

در قلمرو گسترده سینمای معاصر به نظر می‌رسد نام دیوید لاوری، فیلمساز آمریکایی، زمانی که با حضور پررنگ چهره‌های برجسته‌ای همچون کریستوفر نولان، دنیس ویلنوو، آری استر و رابرت اگرز مقایسه می‌شود، فراموش می‌شود. با این حال، در مجموعه آثار او یک جواهر پنهان نهفته است؛ درام پرطرفدار محصول سال ۲۰۱۷ «داستان یک روح» که گواهی بر هنر سینمایی لاوری است. این شاهکار سینمایی، با بازی رونی مارا و کیسی افلک، روایتی غم‌انگیز از چند نسل را به تصویر می‌کشد و حول خانه‌ای می‌چرخد که در دام روح مرد میانسالی افتاده است.

در قلب این روایت، شخصیت کیسی افلک، که به سادگی با نام سی شناخته می‌شود، قرار دارد که پس از مرگ نابهنگامش، همسرش در تنهایی غم‌انگیزی فرو می‌رود. شخصیت رونی مارا، ام، که تحت تأثیر سنگینی اندوه عمیق خود قرار گرفته، مجذوب خلأ همه‌جانبه پوچی‌ای می‌شود که او را احاطه کرده است. در لحظه‌ای که مدت‌ها پس از پخش تیتراژ به سختی از حافظه مخاطب پاک می‌شود، لاوری استفاده از سکوت را به‌عنوان قوی‌ترین ابزار خود انتخاب می‌کند. او با تمرکزی تزلزل‌ناپذیر بر ام، زنی را نشان می‌دهد که در پریشانی خود، آرامش را در کف سرد آشپزخانه می‌یابد و تنها همراه او یک کیک کامل است.

در این سکوت، لاوری عمقی از احساسات و آسیب‌پذیری عریان را به تصویر می‌کشد که فراتر از کلمات است. این گواهی بر استعداد کارگردانی او و توانایی سینما در انتقال تجربیات عمیق و اغلب وصف‌ناپذیر انسانی است. فقدان دیالوگ یا موسیقی ارتباط عمیقی بین مخاطب و درد و انزوای شخصیت ایجاد کند.
در واقع، «داستان یک روح» دیوید لاوری نشان می‌دهد که در دنیای پرآشوب سینمای مدرن، لحظات سکوت می‌توانند قوی‌ترین و خاطره‌انگیزترین لحظات را خلق کنند. انتخاب سکوت در این صحنه تلخ، قدرت سینما را در انتقال احساسات و روایت‌های پیچیده از طریق سادگی سکون به نمایش می‌گذارد و آن را به یک تجربه سینمایی حقیقتاً به‌یادماندنی و قدرتمند تبدیل می‌کند.

۸. جایی برای پیرمردها نیست (No Country for Old Men)

جایی برای پیرمردها نیست

  • سال اکران: ۲۰۰۷
  • کارگردان: جوئل کوئن، اتان کوئن
  • بازیگران: تامی لی جونز، خاویر باردم، جاش برولین
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: بعد از اینکه یک شکارچی از پیامد یک معامله مواد مخدر ناموفق، دو میلیون دلار به جیب می‌زند، خشونت و جنایت به آن منطقه، یعنی ریو گرانده می‌آید.

برادران کوئن که به‌عنوان استادان بلامنازع صنعت سینما شناخته می‌شوند، نام خود را با مجموعه‌ای از فیلم‌های کلاسیک و صحنه‌های به‌یادماندنی در تاریخ سینما ثبت کرده‌اند که منبع الهام فیلمسازان بی‌شماری در این صنعت بوده است. میان مجموعه آثار برجسته آن‌ها، شاهکار و برنده اسکار بهترین فیلم در سال ۲۰۰۷، «کشوری برای پیرمردها نیست» اوج مهارت قصه‌گویی آن‌ها را نشان می‌دهد. این جواهر سینمایی، روایتی پرکشش از یک معامله مواد مخدر را به نمایش می‌گذارد که داستانی از تعلیق و فتنه است با شخصیت‌هایی جذابی که که بازیگرانی همچون جاش برولین، تامی لی جونز و خاویر باردم آن‌ها را زنده کرده‌اند.

یکی از عناصر مهم این پیروزی سینمایی، استفاده استادانه از سکوت به‌عنوان ابزار داستان‌سرایی است. میان تمام صحنه‌های درخشان این فیلم که سکوت به کرات و ماهرانه در آن به کار گرفته شده است، لحظه‌ای وجود دارد که قدرت کارگردانی برادران کوئن را به رخ می‌کشد. این لحظه در یک صحنه‌ی کلیدی اتفاق می‌افتد که در آن شخصیت لولین ماس، که جاش برولین نقش‌اش را بازی می‌کند،با آنتون چیگوره (با بازی خاویر باردم) در یک تیراندازی دلخراش و بی‌امان درگیر می‌شوند. در این صحنه این دو شکارچی در سکوت یکدیگر را تعقیب می‌کنند. برادران کوئن در یک تصمیم هنری جسورانه ترجیح می‌دهند سکوت نسبی را در طول این رویارویی حفظ کنند. این خودداری عمدی از استفاده از ناخوشایند تیراندازی و انفجار مخاطب را میخکوب و در خود غرق می‌کند. سکوت به بخشی جدایی‌ناپذیری از روایت تبدیل می‌شود، تنش را تا حد غیرقابل تحملی افزایش می‌دهد و مخاطب را به قلب این موقعیت ترسناک واقع‌گرایانه و خطرناک می‌برد.

در این لحظه انتظار خاموش و خشونت حساب‌شده، برادران کوئن مهارت خود را نه تنها در داستان‌سرایی، بلکه در استفاده از صدا و سکوت نیز نشان می‌دهند. آن‌ها با انتخاب سکوت در مرکز صحنه میان هرج‌ومرج، تماشاگر را به تجربه احساسات درونی شخصیت‌ها دعوت می‌کنند و از این طریق پیوندی عمیق و فراموش‌نشدنی بین مخاطب و درام در حال آشکار شدن ایجاد می‌کنند. در مجموع «جایی برای پیرمردها نیست» برادران کوئن به عنوان شاهدی بر درخشش سینمایی آن‌هاست، با استفاده حساب‌شده از سکوت در صحنه تیراندازی شدید به‌عنوان نمونه بارز توانایی آن‌ها در استفاده از قدرت صدا و سکوت است تا مخاطبان را در رئالیسم تپنده داستان‌سرایی خود غرق کنند. این لحظه سینمایی این تصور را تقویت می‌کند که سکوت می‌تواند به اندازه هر دیالوگ یا کنشی، قدرت روایی باشد.

کتاب No Country for Old Men اثر Cormac McCarthy انتشارات Picador USA

۷. «صدای متال» (Sound of Metal)؛ لحظه سکوت برتر در سینما

صدای متال، لحظه سکوت برتر در سینما

  • سال اکران: ۲۰۱۹
  • کارگردان: داریوس ماردر
  • بازیگران: ریز احمد، اولیویا کوک، لورن ریدلاف، ماتیو آمالریک
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: وقتی یک درامر شروع به از دست دادن شنوایی خود می‌کند، زندگی‌اش سقوط می‌کند.

در حوزه سینمای مدرن، فیلم‌های متعددی از صدا یا غیبت عامدانه آن استفاده‌ای هوشمندانه در روایت قصه کرده‌اند. از نمونه‌های قابل توجه می‌توان به فیلم «یک مکان آرام» (Quiet Place) ساخته جان کرازینسکی، «نفس نکش» (Don’t Breathe) اثر فده آلوارز و «سکوت» (Hush) ساخته مایک فلاناگان اشاره کرد. اما ما در این فهرست اوج این استفاده هوشمندانه را در «صدای متال» ساخته داریوس مردر یافته‌ایم. فیلم مردر با اینکه جایزه بهترین فیلم را از اسکار دریافت نکرد، در نوع خود یک شاهکار است.

«صدای متال» داستان درامری را، با بازی مسحورکننده ریز احمد، روایت می‌کند که با از دست دادن ناگهانی و ویرانگر شنوایی خود دست‌وپنجه نرم می‌کند. این اتفاق این شخصیت را وارد یک بحران عمیق وجودی می‌کند. در طول روایت، شخصیت با این دوراهی دردناک مواجه می‌شود که آیا باید سکوتی را که به جزوی جدانشدنی از واقعیت تازه‌ زندگی‌اش تبدیل شده است بپذیرد یا تلاش کند آن را پس بگیرد. در نهایت، او اولی را انتخاب می کند، انتخابی که در صحنه درخشان پایانی به اوج می رسد.

فیلم در حالی به پایان می‌رسد که قهرمان داستان روی یک نیمکت پارک نشسته و در خلوت عمیق وجود تازه کشف‌شده‌اش فرو رفته است. این لحظه تأمل‌برانگیز نقطه اوج کامل یک روایت شخصیت‌محور با بار احساسی را به نمایش می‌کشد؛ از سینمای صرف فراتر می‌رود و در عوض به وسیله‌ای قدرتمند برای انتقال مستقیم تماشاگر به وضعیت ذهنی شکننده‌ای تبدیل می‌شود که شخصیت در آن زندگی می‌کند. سکوت این صحنه پایانی با سنگینی سفر قهرمان داستان را نشان می‌دهد و به مخاطب اجازه می‌دهد در وضعیت احساسی پیچیده او سهیم شود.

به طور خلاصه، «صدای متال» یک نمونه برجسته از اینکه چگونه سینما می‌تواند از وجود یا عدم وجود صدا برای غنی‌سازی داستان‌گویی استفاده کند، به حساب می‌آید. کاوش تکان‌دهنده داریوس مردر درباره شرایط انسانی، همراه با بازی استثنایی ریز احمد، در صحنه پایانی که فراتر از صفحه نمایش می‎رود، به اوج خود می‌رسد و بینندگان را به تفکر در انتخاب‌های عمیق و تجربیات قهرمان فیلم دعوت می‌کند. این گواهی بر توانایی سینما در غوطه‌ور ساختن مخاطبان در درونی‌ترین افکار و احساسات شخصیت‌هایش است و تأثیری ماندگار بر آن‌ها می‌گذارد که بسیار فراتر از تیتراژ پایانی است.

۶. «آکیرا» (Akira)؛ لحظه سکوت برتر در سینما

آکیرا

  • سال اکران: ۱۹۸۸
  • کارگردان: کاتسوهیرو اوتومو
  • بازیگران: میتسو ایواتا، نوزومی ساساکی، مامی کویاما، تارو ایشیدا، میزوهو سوزوکی
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: انفجار بمبی در شهر توکیو سال ۱۹۸۸ باعث نابودی کامل شهر و شروع جنگ جهانی سوم می‌شود. سی و یک سال بعد شهر جدیدی به نام نئو ـ توکیو تأسیس می‌شود. یکی از اعضای باند گانگستری موتورسواران بنام تتسو، پس از تصادف با یک نوجوان از سوی نیروهای پلیس دستگیر می‌شود. در مرکز پلیس دانشمندان پی به نیروی تله پاتیک در تِتسو می‌شوند و تصمیم می‌گیرند از او برای یافتن منبع نیروی فوق العاده مخربی به نام آکیرا که باعث تخریب شهر توکیو اصلی نیز شده است، استفاده کنند.

یکی از کرکننده‌ترین و از نظر تاریخی مهم‌ترین وقایع در تاریخ بشر، انفجار ویرانگر بمب اتمی بر فراز هیروشیما در سال ۱۹۴۵ بود. این لحظه نقطه‌ عطف غم‌انگیزی است که مسیر قرن بیستم را به شکلی برگشت‌ناپذیر تغییر داد. جای تعجب نیست که در فرهنگ پاپ نیز نفوذ کرده و به یک موضوع اصلی در مدیوم‌های هنری مختلف از جمله سینما تبدیل شده است. از میان تمام فیلمسازانی که در آثار خود به این موضوع پرداخته‌اند، موری ماساکی در «ژنرال پابرهنه» (Barefoot Gen) به شکلی ماهرانه‌ از سکوت استفاده می‌کند تا وحشت و عظمت این رویداد جهانی را به نمایش بگذارد. با این حال، ما لحظه سکوت برتر در سینما را در انیمه کلاسیک کاتسوهیرو اوتومو، «آکیرا» یافته‌ایم.

«آکیرا» که در شهری به نام نئو توکیو، دهه‌ها پس از یک حمله اتمی خیالی در سال ۱۹۸۸ روایت می‌شود. فیلم روایت پیچیده‌ای را با محوریت یکی از اعضای باند دوچرخه‌سواری که به یک موجود روانی هیولاصفت تبدیل می‌شود، بازگو می‌کند. فیلمساز در تصمیمی هوشمندانه، لحظه سکوت عمیق و تأثیرگذار در همان ابتدای فیلم گذاشته است، دقیقاً زمانی که بمب اتمی پرتاب می‌شود و ما عواقب آنی انفجار فاجعه‌بار آن را می‌بینیم.

این سکانس آغازین مقدمه‌ای عالی برای حماسه گسترده اوتومو است. فقدان دیالوگ و صدا، که با کنار تصاویر دلخراش همراه می‌شود، مخاطب را بلافاصله در ویرانی محض و هرج‌و‌مرج ناشی از انفجار هسته‌ای غرق می‌کند. سکوت کرکننده به بوم نقاشی تبدیل می‌شود که عظمت این رویداد فاجعه‌بار بر آن نقش می‌بندد و اثری پاک‌نشدنی در روان مخاطب بر جای می‌گذارد. در واقع، «آکیرا» نه تنها یک شاهکار انیمیشن است، بلکه یادآور تأثیر ابدی بمب اتمی بر حافظه جمعی ماست. استفاده اتومو از یک لحظه سکوت برتر در سینما برای انتقال وحشت این رویداد تاریخی در ابتدای فیلم همچون سندی قدرتمند و فراموش‌نشدنی برای بازتاب میراث تراژیک ابدی هیروشیما در تاریخ دنیای واقعی و قلمرو داستان‌سرایی سینمایی عمل می‌کند.

۵. «تماس» (Contact)؛ لحظه سکوت برتر در سینما

تماس، لحظه سکوت برتر در سینما

  • سال اکران: ۱۹۹۷
  • کارگردان: رابرت زمکیس
  • بازیگران: میت جودی فاستر، متیو مک‌کانهی، جیمز وودز، تام اسکریت، ویلیام فیکنر
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۸ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: دکتر الی آروی بعد از سال‌ها تحقیقات و جست‌و‌جو، امواج رادیویی‌ای دریافت می‌کند که وجود موجودات هوشمندی را تأیید می‌کند. بعد از رمزگشایی امواج، متوجه می‌شود آن‌ها دستور ساخت ماشینی به‌خصوص برای ارتباط برقرار کردن با آن موجودات است.

رابرت زمکیس در سال ۱۹۹۷ با فیلم «تماس» به قلمرو اکتشافات فرازمینی پا می‌گذارد و با استعدادهایی همچون جودی فاستر و متیو مک‌کانهی داستانی را به تصویر می‌کشد که شاید خالی از نقص نباشد، اما قابل توجه است. این فیلم روایتی تا حدی نامتعارف دارد که حول محور دانشمندی می‌چرخد ​​که به شواهد قطعی رادیویی مبنی بر وجود موجودات بیگانه و همین‌طور نقشه‌های دقیق یک ماشین مرموز دست می‌یابد. این جواهر علمی-تخیلی با یک لحظه فراموش‌نشدنی سکوت آغاز می‌شود که در لحظه وسعت جهان را به بیننده یادآوری می‌کند.

فیلم با تصویری جذاب از زمین آغاز می‌شود که با صدای زمزمه صدها سیگنال رادیویی منتشرشده از سیاره مادری ما همراه است. با این حال، همان‌طور که دوربین به سفر خود ادامه می‌دهد و بیشتر و بیشتر به اعماق منظومه شمسی می‌رود، دگرگونی تدریجی رخ می‌دهد. این سیگنال‌ها به تدریج در حالت نیستی محو می‌شوند و ما مخاطبان، خود را در فضایی ساکت و خالی می‌یابیم. این سکانس مقدماتی یک شاهکار داستان‌گویی سینمایی است که استادانه از کنار هم قرار دادن صدا و سکوت برای برانگیختن حس عمیقی از بی‌اهمیتی در برابر کیهان استفاده می‌کند. این صحنه همچون یک استعاره دیداری و شنیداری برای جهان بی‌کران عمل می‌کند که بسیار فراتر از درک ماست. لحظه‌ای که آخرین بقایای سیگنال‌های رادیویی زمین در سکوت محو می‌شوند، بر وسعت و انزوای فضا تأکید می‌کند و زمینه را برای سفر حماسی بین‌ستاره‌ای فراهم می‌کند که در ادامه فیلم رخ می‌دهد.

در واقع، «تماس» از این لحظه سکوت برتر در سینما نه تنها به‌عنوان یک ابزار سینمایی استفاده کرده است بلکه مخاطب را به تفکر و تعمق وا می‌دارد. بینندگان را دعوت می‌کند که درباره مقیاس بی‌نهایت کوچک بشریت در مواجهه با کیهان تأمل کنند و نگاهی اجمالی به هیبت و شگفتی که مشخصه تلاش ما برای کشف ناشناخته‌هاست، می‌اندازد. در این افتتاحیه، زمکیس چکیده مفاهیم فیلم را به تصویر می‌کشد و مخاطبان را به ادیسه‌ای می‌برد که از مرزهای زمان و مکان فراتر می‌رود، و همه‌چیز با سکوتی آغاز می‌شود که از رازهای پنهان فراتر از دنیای ما می‌گوید.

۴. «شلاق» (Whiplash)

ویپلش

  • سال اکران: ۲۰۱۴
  • کارگردان: دیمین شزل
  • بازیگران: مایلز تلر، جی. کی. سیمونز، جیسون بلر، ملیسا بنویست، آستین استول
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: یک درامر جوان متعهد، در یک آکادمی هنر‌های زیبا ثبت‌نام می‌کند و تحت آموزش یک رهبر گروه بسیار سخت‌گیر، که هیچ‌چیزی او را از مسیر پرخشونت آموزش‌اش منحرف نمی‌کند تا استعداد هنرجویش را دریابد، شروع به آموختن می‌کند.

دیمین شزل، فیلمسازی با عشق خود به موسیقی را به تمام آثار سینمایی خود گره زده است. این ارتباط عمیق در فیلم موفقش «شلاق» که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم بود، نشان داده شده است. این فیلم روایتی پرکشش از یک درامر جوان بااستعداد به نام اندرو است که در یک مدرسه موسیقی سختگیر ثبت‌نام می‌کند و آنجا با واقعیت‌های وحشیانه فرهنگی وسواسی و آنچه واقعاً به معنای تلاش برای برتری است، روبه‌رو می‌شود. شخصیت مایلز تلر، اندرو، در بطن این سفر موسیقایی طاقت‌فرسا، خود را در رابطه‌ای پرآشوب و جنگجویانه با معلم سختگیر خود، فلچر، با بازی جی کی سیمونز می‌بیند. با این حال، همان‌طور که فیلم پیش می‌رود، مشخص می‌شود که خواسته‌های توقف‌ناپذیر فلچر نتیجه عشق زیادی است که قرار است اندرو را به اوج توانایی‌های خود برساند.

لحظه اوج فیلم طی یک تکنوازی خودانگیخته درام که اندرو در سکانس پایانی آن را اجرا می‌کند، اتفاق می‌افتد. دیمین شزل در تصمیمی درخشان در داستان‌گویی سینمایی، مکثی کلیدی را انتحاب می‌کند و فیلم را در سکوتی عمیق فرو می‌برد. این سکون لحظه‌ای به مخاطب این امکان را می‌دهد که به شدت بر احساسات عریان حک‌شده در چهره شخصیت‌های اصلی تمرکز کند. این یک مکث سینمایی است که به‌خوبی سخن می‌گوید و تصویری از مبارزات درونی و سفر تحول‌آفرین اندرو و فلچر را به نمایش می‌گذارد.

تصمیم استفاده از سکوت در این لحظه اوج، بر قدرت موسیقی به‌عنوان شکلی از بیان هنری تأکید می‌کند، جایی که هر ضرب و مکث به اندازه هر دیالوگ عمیقی با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند. همان‌طور که فیلم با یک اوج حماسی و کات به سیاهی تمام می‌شود، تأثیر آن لحظه باقی می‌ماند و بینندگان را با یک حس قدردانی عمیق از عشق و فداکاری که هم شخصیت‌ها و هم موسیقی خلق می‌کنند، برانگیخته می‌کند. «شلاق» با استفاده عامدانه شزل از سکوت در سکانس پایانی یادآوری سوزناکی از ماهیت دگرگون‌کننده و اغلب پرفراز و نشیب فعالیت‌های هنری است. این یک لحظه سینمایی است که نه تنها به‌ صورت شنیداری، بلکه احساسی نیز با محاطب ارتباط برقرار می‌کند و جایگاه فیلم را به‌عنوان یک شاهکار موسیقی و قصه‌گویی تثبیت می‌کند.

کتاب Whiplash اثر Joi Ito and Jeff Howe انتشارات Grand Central Publishing

۳. «گاو خشمگین» (Raging Bull)

گاو خشمگین

  • سال اکران: ۱۹۸۰
  • کارگردان: مارتین اسکورسیزی
  • بازیگران: رابرت دنیرو، کتی موریارتی، جو پشی، فرانک وینسنت، نیکلاس کلسانتو
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: جیک لاموتا بوکسور امریکایی با روحیات خشن و عصبانیتش‌ در رینگ بوکس به قله‌های افتخار می‌رسد امّا همین خصوصیات زندگی شخصی‌اش را نابود می‌کند.

بحثی در این نیست که مارتین اسکورسیزی یکی از برجسته‌ترین و تأثیرگذارترین فیلمسازان سینمای مدرن است. استعداد استثنایی او نه تنها در مهارت داستان‌نویسی‌اش بلکه در درک ذاتی او از زمان به‌کارگیری موسیقی و مهم‌تر از همه، اینکه چه زمانی باید به سکوت اجازه داد تا حرف‌های زیادی بزند، نهفته است. این هنر در کل کارنامه طویل او ملموس است و مواردی از سکوت به‌ویژه در شاهکار محصول ۱۹۹۰ او، «رفقای خوب» (Goodfellas)، تأثیرگذار است. با این حال، قوی‌ترین نمونه استفاده درست و تأثیرگذار از سکوت را می‌توان در «گاو خشمگین» کلاسیک محصول سال ۱۹۸۰ او یافت.

در این جواهر سینمایی، رابرت دنیرو نقش جیک لاموتا، یک بوکسور جنگنجو و پرتنش را بازی می‌کند که در رشته خود به تسلط دست می‌یابد و در عین حال، زندگی شخصی‌اش را بی‌رحمانه از بین می‌برد. عمق وسواس خطرناک لاموتا نسبت به بوکس در لحظه‌ای مهم آشکار می‌شود؛ لحظه‌ای که میزان اشتیاق خودویرانگر او را به نمایش می‌کشد. صحنه مورد بحث در جریان یک مبارزه وحشیانه و دیوانه‌وار با شوگر ری رابینسون رخ می‌دهد. در نمایشی تکان‌دهنده از بی‌پروایی و سرپیچی، لاموتا عمداً به رابینسون اجازه می‌دهد تا او را ضرباتی وحشیانه در هم بکوبد. اسکورسیزی در یک تصمیم کارگردانی که بر قدرت محض این لحظه تأکید دارد، سکوت کامل را انتخاب می‌کند. این فقدان صدا تبدیل به خلایی می‌شود که در آن نیرو و ضربه هر مشت با وضوح مهیبی منعکس می‌شود.

اسکورسیزی با استفاده از سکوت در این تبادل دراماتیک، بر وحشیگری فیزیکی و احساسی سفر لاموتا تأکید می‌کند. نبود سروصدای محیط به مخاطب اجازه می‌دهد تا شاهد خشونت مطلق ضربات و شدت خودویرانگری لاموتا باشد. این لحظه‌ای است که سکوت بلندتر از کلمات حرف می‌زند و آشفتگی درونی شخصیت و نیروهای مخربی که او را به حرکت در می‌آورد، به مخاطب منتقل می‌کند. به طور خلاصه، «گاو خشمگین» مارتین اسکورسیزی نمونه بارز مهارت او در استفاده از سکوت به‌عنوان ابزار داستان‌سرایی است. صحنه اوج فیلم که با سکوت مشخص می‌شود، بازتاب توانایی کارگردان در خلق لحظات سینمایی است که خود را در حافظه مخاطب ثبت می‌کند. این گواهی بر قدرت ماندگار سینما به‌عنوان قالبی هنری است که قادر به فراتر رفتن از دیالوگ و موسیقی برای انتقال حقایق عمیق از طریق سکوت است.

تابلو مدل فیلم راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی taxi driver martin scorsese W403

۲. نجات سرباز رایان (Saving Private Ryan)

نجات سرباز رایان، لحظه سکوت برتر در سینما

  • سال اکران: ۱۹۸۰
  • کارگردان: استیون اسپیلبرگ
  • بازیگران: تام هنکس، تام سایزمور، بری پپر، آدام گلدبرگ، مت دیمون، وین دیزل، پل جیاماتی، جووانی ریبیسی، اریش ردمن، نایجل ویتمی
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: بعد از فرود تاریخی سربازان امریکایی در ساحل نورماندی در سال ۱۹۴۴ در جنگ حهانی دوم، گروهی سرباز به پشت خط دشمن می‌روند تا سرباز چتربازی را پیدا کنند.

استیون اسپیلبرگ، استاد سینما که به خلق بی‌شمار صحنه‌ فراموش‌نشدنی شهرت دارد، نام خود را از طریق لحظات به‌یادماندنی تعقیب و گریز هیجان‌انگیز با دوچرخه در «ئی.تی. موجود فرازمینی» (E.T. the Extra-Terrestrial) تا تعقیب و گریز با تخته‌سنگ در «مهاجمان کشتی گمشده.» (Raiders of the Lost Ark) در تاریخ سینما ثبت کرده است. با این حال، این کارنامه چشمگیر، در نقطه‌ای از قله‌های هنری او بالاتر از بقیه قرار می‌گیرد؛ سکانس فرود پیاده‌سازی‌های نرماندی (با نام رمز عملیات نپتون، نخستین عملیات در جبهه نرماندی در جنگ جهانی دوم بود که در ششم ژوئن ۱۹۴۴ با پیاده شدن ۱۶۰٬۰۰۰ نفر در ساحل نرماندی و با بیش از ۵٬۰۰۰ کشتی انجام شد.) در شاهکار «نجات سرباز رایان». این اثر شگفت‌انگیز سینمایی به‌شکلی واقعگرایانه وحشت‌های جنگ جهانی دوم را بازآفرینی می‌کند، شاهکاری که برای ساخت آن زحمت زیادی کشیده شده است.

در این صحنه کلیدی و لحظه سکوت برتر در سینما، شخصیت تام هنکس، کاپیتان میلر، در مأموریتی در حمله تاریخی نرماندی، در ساحل اوماها فرود می‌آید. آنچه اتفاق می‌افتد، تصویری غم‌انگیز و دلخراش از جنگ است، صدای ناگواری از فریادهای کر‌کننده و انفجارهای خمپاره‌ای رعدآسا که بینندگان را با سر به گرداب آشفته نبرد سوق می‌دهد. میان این دوزخ خشونت و ترس، کاپیتان میلر لحظه‌ای به تابلوی وحشیانه اطراف خود نگاه می‌کند. در این سکوت، این مکث زودگذر میان آشفتگی بی‌وقفه است که استادی اسپیلبرگ در آن واقعاً می‌درخشد. او در یک تصمیم هنری فوق‌العاده، صداهای جنگ را در یک صدا‌خفه‌کن زیر آب غرق می‌کند و حسی پوچ و غم‌انگیز سورئالی را برای مخاطب به ارمغان می‌آورد. چهره حیرت‌انگیز میلر و مناظر پوچ بی‌صدا انعکاس کوبنده‌ای از وحشت‌های غیرقابل درک جنگ است.

این لحظه، بیش از هر لحظه دیگری، تعهد اسپیلبرگ به اصالت و توانایی او در استفاده از سکوت به‌عنوان یک ابزار قدرتمند داستان‌سرایی را نشان می‌دهد. به بینندگان اجازه می‌دهد از هرج‌و‌مرج بی‌امان رها شوند تا به هزینه‌های انسانی عمیق این جنگ فکر کنند. صداخفه‌کن زیر آب همچون مجرای همدلی عمل می‌کند و حس گیجی و ناامیدی مشترک را برمی‌انگیزاند. در مجموع، سکانس فرود در پیاده‌سازی‌های نرماندی در «نجات سرباز رایان» گواهی فراموش‌نشدنی بر نبوغ سینمایی استیون اسپیلبرگ است. این نشان می‌دهد که میان نبردهای حماسی و انفجارهای کرکننده، سکوت می‌تواند قوی‌ترین ابزار داستان‌سرایی باشد و وحشت‌ها و تلفات انسانی جنگ را به‌گونه‌ای منتقل کند که بر اعماق روح مخاطب تأثیر بگذارد.

کتاب جدید استیون اسپیلبرگ و فلسفه اثر دین کوالسکی نشر کرگدن

۱. «دسته جداافتاده‌ها» (Bande a Part)؛ لحظه سکوت برتر در سینما

دسته جداافتاده‌ها، لحظه سکوت برتر

  • سال اکران: ۱۹۶۴
  • کارگردان: ژان-لوک گدار
  • بازیگران: آنا کارینا، سامی فری، کلود براسر
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰
  • خلاصه داستان: دو دزد با علاقه‌ای مشترک به فیلم‌های درجه دوم هالیوودی، یک دانشجوی زبان را راضی می‌کنند تا به آن‌ها در انجام یک سرقت کمک‌ کند.

میان کاوش در بعضی از برجسته‌ترین نمونه‌های سکوت سینما، اوج این هنر در گفت‌وگویی ساده بین دوستانی در کلاسیک مهم ژان لوک گدار «دسته جداافتاده‌ها» یافت می‌شود. این فیلم که داستان دو کلاهبردار عاشق سینما را روایت می‌کند که در جنایتی متهورانه از یک جوان دانشجوی زبان کمک می‌گیرند، گواهی بر علاقه عمیق گدار به مدیوم سینماست. در سرتاسر روایت، فیلمساز به شکلی بازیگوشانه جوهر سینما را با حسی از اشتیاق دستکاری می‌کند.

یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های این تجربه سینمایی لذت‌بخش در طول صحنه‌ای در یک کافه اتفاق می‌افتد که سه شخصیت اصلی فیلم را به ترتیب با بازی کلود براسور، آنا کارینا و سامی فری به تصویر می‌کشد. در یک انحراف عجیب از دیالوگ‌های معمولی، شخصیت‌ها به طور جمعی تصمیم می‌گیرند یک لحظه سکوت برتر در سینما را رقم بزنند. گدار، وفادار به روحیه نوآورانه خود، با حس خلاقیتی بازیگوشانه به این لحظه نزدیک می‌شود و رسانه سینمایی را در برابر چشمان ما تغییر می‌دهد. با این حال، این عملِ به‌ظاهر بازی سکوت فراتر از تجربه هنری صرف می‌رود. این انعکاس تکان‌دهنده میل شخصیت‌ها برای تجربه لحظه حال، رهایی از شتاب بی‌امان سرعت زندگی و آشکار کردن سادگی افکارشان است.

این سکوت مشترک که احساس عمیقی از آرامش در آن نهفته است، یادآور زیبایی‌ای است که می‌توان در تأمل آرام در دنیای درونی خود میان هرج‌و‌مرجِ وجود یافت. در واقع، گنجاندن این لحظه بی‌صدا فراتر از نوآوری صرف سینمایی است. گدار ماهیت زندگی در لحظه و آرامش را که با توقفی در سرعت دیوانه‌وار زندگی همراه است، به‌ تصویر می‌کشد. این گواهی بر توانایی فیلمساز است که نه تنها مرزهای سینما را جابه‌جا می‌کند، بلکه می‌تواند میل جهانی بشر را به لحظه‌های سکون و درون‌نگری میان جریان بی‌وقفه زمان به تصویر بکشد.

کتاب سرنوشت های سینما اثر ژان لوک گدار انتشارات کتاب پارسه

منبع: faroutmagazine

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه