چرا نقاشی «جیغ» ادوارد مونک یک شاهکار تمام‌عیار است؟

۵ آذر ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه
نقاشی جیغ

ضرورتی ندارد که با ادوارد مونک آشنا یا از طرفداران جدی نقاشی باشید تا تابلوی «جیغ» را بشناسید؛ اثری که در کنار «قوطی‌های سوپ کمبل» اثر «اندی وارهول» و «گِرنیکا» اثر «پابلو پیکاسو»، احتمالا یکی از مشهورترین تابلوهای مکتب هنر نوگرا است. آسمانی زرد و نارنجی که گویی در حال پیچ‌وتاب خوردن است، یک صورت مضطرب، مغشوش و دفرمه که با دهانی باز کمی جلوتر ایستاده است و دارد فریاد می‌کشد؛ فریادی که نمی‌شنویم اما می‌توانیم حدس بزنیم که در آن درد و پریشانی موج می‌زند.

با گذشت بیش از یک قرن، جیغ هنوز معنایش را از دست نداده است، چه‌بسا برداشت آن از تشویش، در عصر فعلی حتی معنادارتر هم باشد. در ستایش این اثر، فقط این نکته را به یاد داشته باشید که یک نسخه از آن در سال ۲۰۱۲ با قیمت ۱۲۰ میلیون دلار به فروش رسید؛ بدین معنا که در آن دوران، جیغ گران‌قیمت‌ترین تابلوی نقاشی تاریخ بود. این نقاشی در فرهنگ عامه نیز حضور پررنگی داشته است، از «مکالی کالکین» که در پوستر فیلم «تنها در خانه» ژست آن را گرفته است تا «ایموجی» محبوبی که احتمالا آن را بارها در شبکه‌های اجتماعی استفاده کرده‌اید. اما این اثر هنری چگونه خلق شد و به چه دلیل محبوب است؟

اثری که به‌واسطه‌ی مکاشفه خلق شد

نقاشی جیغ

«مالیخولیا» (۱۸۹۳-۱۸۹۱) که از آثار اکسپرسیونیستی ادوارد مونک و البته اولین نقاشی نمادگرایانه‌ی تاریخ نروژ است.

جیغ در حقیقت یک برش از زندگی شخصی ادوارد مونک است و ایده‌ی آن روزی به ذهنش رسید که همراه با دوستانش در حال قدم زدن بود. او چیزی که نقاشی کشیده را در واقع تجربه کرده است اما شاید ماحصل نه یک اتفاق واقعی بلکه یک حمله‌ی پانیک (وحشت‌زدگی ناگهانی) باشد. او در دفتر خاطراتش راجع به این اتفاق که در ماه ژانویه ۱۸۹۲ رخ داد می‌نویسد: «ناگهان آسمان به رنگ سرخ همچون خون درآمد» و «ابرهای شعله‌ور همانند خون و شمشیر بالای آبدره و شهر، معلق ایستاد». او که ظاهرا شوکه شده است، دچار اضطراب شدید می‌شود، «می‌لرزد و از ترس به رعشه می‌افتد» و احساس می‌کند که «جیغی بلند و بی‌پایان از دل طبیعت گذشته است». توصیف مونک از این رویداد، در نقاشی جیغ مشهود است. او دنیایی را به تصویر کشیده که ظاهرا از کنترل خارج شده است. چهره‌ای که دارد فریاد می‌کشد نیز هم‌سو با محیط اطرافش، از حالت طبیعی خارج شده است که نشان می‌دهد علاوه بر روح‌ و روان، از نظر فیزیکی (موج‌دار شدن بدنش) هم تحت‌ تاثیر آشفتگی غیرمترقبه‌ی جهان پیرامونش قرار دارد.

نکته‌ی قابل‌توجه دیگر، تضاد پُل با این رویدادها است، این پُل خمیده نشده و هیاهویی که احاطه‌اش کرده، تاثیری بر آن ندارد زیرا ساخته‌ی دست بشر بوده و به تعبیری، از دایره‌ی طبیعت خارج است. علاوه بر این، دو انسان‌ دیگر را هم در پس‌زمینه رویت می‌کنید که احتمالا دوستان مونک هستند اما آن‌ها نیز همانند پُل، شق ایستاده‌اند و گویا «آن جیغی» که نقاش حس کرده است را احساس نکرده‌اند؛ ازاین‌رو، احتمالا رویدادی که برای مونک اتفاق افتاده، برای دیگران قابل‌مشاهده نبوده است؛ به‌عبارت دیگر، مونک آن را در درون خود حس کرده است. همچنین براساس توصیف‌های مونک در دفتر خاطراتش، می‌توان به این برداشت رسید که نقاشی جیغ، تصویری از کشمکش‌ها، اضطراب‌ها و سردرگمی‌های درونی این هنرمند است. ناگفته نماند که یک تئوری دیگر هم وجود دارد، اینکه مونک به‌راستی با بقایای یک آتشفشان روبه‌رو شده‌ و عوض شدن رنگ آسمان و چیزهای دیگری که توصیف کرده است، تجربه‌ی او از مواجهه با این پدیده‌ی طبیعی بوده است.

دل آشوب و تن آشوب و جهان آشوب

نقاشی جیغ

«کودک بیمار» (۱۸۸۵) که مونک آن را برای خواهر فقیدش «سوفی» کشیده است (دخترک نگون‌بخت در سن ۱۵ سالگی به‌دلیل ابتلا به بیماری سِل از دنیا رفت).

همانند اغلب هنرمندان بزرگ، زندگی ادوارد مونک نیز با تراژدی پیوند خورده است. او در سن ۱۴ سالگی، مادر و یکی از خواهرانش را به خاطر بیماری سل از دست داد. پدرش به افسردگی شدید مبتلا بود، خواهر دیگرش در بیمارستان روانی بستری شد و برادرش هم در جوانی از دنیا رفت. شرایط برای خود مونک نیز مساعد پیش نمی‌رفت، از نظر فیزیکی شکننده بود، از بیماری‌های روانی رنج می‌برد و بعدها برای فرار از مشکلات، دائم‌الخمر شد. شاید این‌گونه به نظر برسد که تلخی و سیاهی آثار مونک، ناشی از سرگذشت غم‌انگیز او و خانواده‌اش بوده اما این تنها بخشی از ماجرا است. مونک را باید یک هنرمند واقعی و یک اندیشمند بزرگ بدانیم که دغدغه‌اش نه فقط خودش، بلکه جامعه و دنیای اطرافش بود. همچنین مکتب «نمادگرایی» که در آن دوران به محبوبیت بالایی رسیده بود، هنرمندان را تشویق می‌کرد تا برای رسیدن به ایده‌های نوین، به درون خود بنگرند، کاری که مونک انجام داد و در آثارش نیز قابل‌لمس است.

افزون بر این، اواخر سده نوزدهم، نقطه‌ی اوج‌گیری علم روانپزشکی و روانکاوی بود که کمک می‌کرد تا طبیعت و ماهیت انسان به‌ شکل دقیق‌تری بررسی شود. نتیجه، تئوری‌های تازه‌ای پیرامون روان و ذات انسان بود که بی‌تردید به منبع الهام مونک تبدیل شد. با این تفاصیل، نقاشی جیغ شاید پرتره‌ای از احساسات درونی مونک باشد اما تنها به آن خلاصه نمی‌شود زیرا دردی مشترک را فریاد می‌زند. در مقدمه اشاره داشتیم که این نقاشی شاید در عصر فعلی حتی معنادارتر هم باشد. در این روزهای سخت، گاهی تاب‌وتوان ادامه دادن مسیر را نداریم، مشکلات و فشارها بر ما چیره می‌شوند و در این لحظات است که می‌خواهید برای لحظه‌ای با تمام وجود فریاد بکشید تا اندکی تخلیه شوید. فریاد زدن، همواره با احساس آزادی رابطه‌ی مستقیمی داشته و شاید به همین دلیل است که با یک نگاه اجمالی به تابلوی جیغ، با آن ارتباط برقرار می‌کنیم.

تاثیرگذاری در فرهنگ عامه

چهره‌ی اصلی نقاشی جیغ که ظاهرا جنسیت هم ندارد، سال‌هاست که به یکی از نمادهای محبوب فرهنگ عامه تبدیل شده است و با فیلم‌ها، آثار تلویزیونی، کتاب‌ها و نقاشی‌های متعددی روبه‌رو می‌شوید که به آن ادای دین می‌کنند. برای طرفداران ژانر وحشت، فیلم «جیغ» (۱۹۹۶) به کارگردانی «وس کریون» شاید واضح‌ترین ارجاع باشد. این فیلم به یک مجموعه‌ی محبوب تبدیل شد و فراموش نکنید که شخصیت قاتل قصه، ماسکی بر صورت دارد که مستقیما با الهام از چهره‌ای که مونک خلق کرده بود، طراحی شده است. روان‌شناس مطرح آمریکایی، «آرتور جانوف» برای تصویر جلد مجموعه کتاب‌های روان‌شناختی‌اش («فریاد کهن») از جیغ استفاده کرد یا اندی وارهول که از بنیان‌گذاران «هنر پاپ» در دهه‌ی ۵۰ میلادی بود نیز چند نسخه‌ی چاپ سیلک از این تابلوی نقاشی خلق کرده است (وارهول احترام زیادی برای مونک قائل بود و همواره از او الهام می‌گرفت).

نقاشی جیغ

«دینگ دانگ» (۱۹۷۹) اثر اِرو که یک پارودی بامزه از نقاشی جیغ است.

«اِرو»، هنرمند برجسته‌ی ایسلندی، در سال‌های ۱۹۶۷ و ۱۹۷۹، دو نسخه‌ی پست‌مدرن از جیغ را کشید که در واقع یک پارودی به حساب می‌آمدند. در نقاشی اول، «دو نفر» در حال فریاد کشیدن هستند و یک هواپیما در حال عبور از بالای سر آن‌ها است و در نقاشی دوم که «دینگ دانگ» نام دارد، آبدره با حیاط مدرسه و تعدادی کودک که سرگرم بازی کردن هستند جایگزین شده است. در پشت آن‌ها، زنی ایستاده است که احتمالا باید معلم‌شان باشد. همزمان زنگ مدرسه به صدا درآمده و به همین دلیل است که انسانِ روی پُل، گوش‌هایش را گرفته است! این نقاشی، معنا و مفهوم اثر مونک را تغییر می‌دهد اما اگر سخت‌گیر نباشیم، بامزه است.

چهار نسخه و عدم بازگشت به این سبک

مونک چهار نسخه‌ی مختلف از رویدادی که تجربه کرده بود را نقاشی کرد (بعلاوه‌ی یک نسخه‌‎ی سنگ‌‏نگاشتی در سال ۱۸۹۵). او اولین نسخه را در سال ۱۸۹۳ تکمیل و برای آن از رنگ روغنی، چسب‌رنگ و گچ‌رنگ (پاستل) استفاده کرد. دو نسخه‌ی بعدی در سال‌های ۱۸۹۳ و ۱۸۹۵ با گچ‌رنگ کشیده شدند و مدتی بعد، او یک نسخه‌ی دیگر را تنها با استفاده از چسب‌رنگ کشید. نقاشی جیغ اگرچه برای چندین سال به دغدغه‌ی ذهنی مونک تبدیل شده بود اما او بعدها از این سبک نقاشیِ دفرمه و درهم ریخته دوری جست. جیغ، غیرواقع‌گرایانه‌ترین اثر مونک است و بازتابی از ذهن مشوش وی. او بر روی یکی از نسخه‌ها نوشته است: «تنها یک مرد دیوانه می‌توانست چنین چیزی نقاشی کند».

خرید تابلو نقاشی رنگ روغن جیغ اثر ادوارد مونک

منبع: Art in Context

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. علی

    والا مردم به چه چیزایی پول میدن.اینا اگه دستمال سفره بچه منو موقع غذا خوردن ببینن میگن این هم شاهکاره.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه