بهترین بازیهای ویل اسمیت

سه دهه بعد از اولین روزی که ویل اسمیت پا به عرصهی سینما گذاشت، یکی از موفقترین بازیگران نسلش باقی مانده است. او از آن بازیگرانی است که کنار پروژههای کوچکتر از بازی در بلاکباسترهایی که میتوانند سلطان گیشه شوند نمیترسد و یکی از معدود کسانی است که در هر دوی آنها میتواند موفق باشد. منتقدان ایندیوایر به بهانهی اکران فیلم مرد ماه جوزا (Gemini man) از میان تمام فیلمهای ویل اسمیت فهرستی از بهترین بازیهای او تهیه کردهاند که در ادامه به آن میپردازیم.
۱. شاهزادهی باطراوت بل ایر
عنوان اصلی: The Fresh Prince Of Bel Air
خالقان: اندی و سوزان بوروویتز
امتیاز متاکریتیک: –
محصول 1996
نکتهی فرعی این فهرست است چون این اصلا یک فیلم نیست بلکه یک سریال تلویزیونی است که از سال 1996 در شش فصل روی آنتن رفت. فیلم داستان یک مرد جوان فقیر اما بسیار باهوش است که در خیابانهای فیلادلفیا برای خودش میپلکد. مادرش او را نزد خاله و دایی و بچههایشان در عمارت بل ایر میفرستد.
این سریال جایی بود که ویل اسمیت برای اولینبار تواناییهای بازیگریاش را به رخ کشید. برای اسمیت جوان قرار گرفتن کنار کسانی مثل جیمز آیوری کلاس درس بود. اسمیت درست موقعی برای بازی در این سریال انتخاب شد که از بورسیهی دانشگاه MIT صرفنظر کرده بود تا حرفهی بازیگری را دنبال کند.
این سریال باعث شد ویل اسمیت به تعداد تماشاگران بیشتری در سرتاسر دنیا معرفی شود.
۲. علی
عنوان اصلی: Ali
کارگردان: مایکل مان
امتیاز متاکریتیک: 65 از 100
محصول 2011
ویل اسمیت نقش محمد علی کلی را در این فیلم بیوگرافیک بازی میکند. سال 1946 محمدعلی مدال سنگینوزن جهان را از آن خودش میکند. آن زمان هنوز نامش کاسیوس کلی است. ویل اسمیت از این تاریخ تصویر او را روی پردهی سینما زنده میکند تا سال 1974 وقتی مسلمان شده و با نام علی به میدان مبارزه برمیگردد و جورج فورمن را شکست میدهد.
این یک فیلم ورزشی دربارهی مشهورترین بوکسور جهان است. اما بیشتر از آن که دربارهی بوکس باشد به سیاست زمانه میپردازد و این که چهطور محمد علی از مذاکرات سیاسی خائنانه سر باز میزند. فیلم «علی» اولین نامزدی اسکار را برای ویل اسمیت به همراه آورد.
۳. مردان سیاهپوش
عنوان اصلی: Men in Black
کارگردان: بری ساننفیلد
امتیاز متاکریتیک: 71 از 100
محصول 1997
اقتباس سیاه و شوخطبعانهی بری ساننفلد از یک کمیک بوک علمی-تخیلی اسمیت را در نقش جیمز ادواردز تصویر میکند. یک ورزشکار و پلیس پرحرف نیویورکی که توسط کی (با بازی تامی لی جونز) استخدام میشود. کی یکی از نیروهای کهنهکار سازمان امنیت است که رد بیگانگان را روی زمین دنبال میکند. به گروه او مردان سیاهپوش میگویند چون یونیفورمهای یک شکل مشکی به تن میکنند و کراوات و کفشها و عینکهای آفتابیشان هم سیاه است.
فیلم به خاطر شوخیهای مودبانهاش استحقاق این را داشت که بیشتر ستایش شود. به علاوه سکانسهای اکشن پویایی داشت و جلوههای ویژه و بازیهای کاریزماتیک بازیگران و موسیقی سرگرمکنندهی دنی الفمن همه قابل ملاحظه بودند.
«مردان سیاهپوش» در باکس آفیس فوقالعاده عمل کرد و نزدیک به 590 میلیون دلار فروخت در حالی که بودجهی تولید آن 90 میلیون دلار بود. فیلم تبدیل به سومین فیلم پرفروش سال شد.
۴. شش درجهی جدایی
عنوان اصلی: Six Degrees Of Separation
کارگردان: فرد اسکپیسی
امتیاز متاکریتیک: 72 از 100
محصول 1993
وقتی دو دلال هنری لیبرال و دولتمند فریب جوانی باهوش و جذاب به نام پل (با بازی ویل اسمیت) را میخورند جهانشان به طرز بامزهای واژگون میشود. نتیجه یک درام اندیشمندانه و اسرارآمیز و پیچیده دربارهی عقاید از پیش تعیین شده است.
طرح اصلی فیلم الهام گرفته از داستان واقعی زندگی دیوید هامپتون است. مردی که در دههی 80 بسیاری از مردم را قانع کرده بود که پسر سیدنی پواتیه، بازیگر مشهور است. فیلم اقتباسی از نمایشنامهای است که جایزهی پولیتزر را گرفته بود. اسمیت جوان که در اوایل کارنامهاش در این فیلم ظاهر شده اجرای فوقالعاده خوبی دارد.
۵. در جستوجوی خوشبختی
عنوان اصلی: The Pursuit of Happyness
کارگردان: گابریل موچینو
امتیاز متاکریتیک: 64 از 100
محصول 2006
کریس گاردنر با بازی ویل اسمیت یک فروشندهی بااستعداد و پرتلاش است. او و پسر پنج سالهاش را (که نقشاش را پسر واقعی خود اسمیت بازی میکند) از خانهشان در سانفرانسیسکو بیرون میکنند. گاردنر با تلاش زیاد به عنوان کارآموز در یک موسسهی خرید و فروش سهام پذیرفته میشود. او و پسرش در مسیر رسیدن به هدفی که دارند سختیهای زیادی را متحمل میشوند.
این درام اتوبیوگرافیک براساس زندگی کریس گاردنر ساخته شده که کتابش هم پیشتر منتشر شده بود. کریس گاردنر چیزی حدود یک سال به عنوان یک مرد بیخانمان زندگی میکند اما رویاهایش را همچنان دنبال میکند. منتقدان فیلم را تحسین کردند و برای اسمیت یکی دیگر از دو نامزدی اسکار کارنامهاش را به ارمغان آورد.
۶. من افسانهام
عنوان اصلی: I Am Legend
کارگردان: فرانسیس لارنس
امتیاز متاکریتیک: 65 از 100
محصول 2007
بعد از این که یک ویروس که در اصل برای درمان سرطان اختراع شده در شهر نیویورک پخش میشود، بیشتر آدمها از بین میروند. رابرت نویل دانشمندان برجستهای است که به عنوان آخرین فرد زنده در نیویورک باقی مانده است. نویل نسبت به ویروس مصونیت دارد و شروع به کار میکند تا شاید درمانی برای آن بیابد اما در حین این کار باید خودش را هم از شر کسانی که میزبان جهشیافتهی این ویروس شدهاند دور نگهدارد.
فیلم لارنس روی گردهی ویل اسمیت میایستد و نقطهی قوتش بازی اوست. او تقریبا در همهی سکانسهای فیلم حضور دارد و در بیشتر سکانسها هم محوریت و تمرکز دوربین روی اوست. این سومین فیلمی است که از روی کتاب «من افسانهام» ریچارد ماتیسون که سال 1954 اقتباس شده، ساخته میشود.
فیلم علاوه بر نقدهای مثبتی که دریافت کرد در زمان خودش بزرگترین فروش افتتاحیهی یک فیلم در ماه دسامبر را رقم زد.
۷. دشمن ملت
عنوان اصلی: Enemy of the State
کارگردان: تونی اسکات
امتیاز متاکریتیک: 67 از 100
محصول 1998
رابرت کلایتون دین وکیل مدافع است که به صورت تصادفی متوجه پروندهی مربوط به جنایتهای یک نمایندهی کنگره میشود و بعد از آن زندگیاش در خطر قرار میگیرد. هویت او را میدزدند و مجبور میشود هم از خودش محافظت کند و هم از دست تهدیدکنندگانش فرار کند.
صحنههای تعقیب و گریز اتومبیل، انفجارها و دوتاییهای ویل اسمیت و جین هاکمن فوقالعادهاند. یک جور استعارهی سینمایی از مفهوم «مراقب برادر بزرگتر باشید» که در داستانهای جورج اورول به چشم میخورد.
خلاصهای از کارنامه و فیلمهای ویل اسمیت
در فیلم «بلید رانر» نقل قولی با مضمون «انسانتر از انسان» وجو دارد. امروز این را میشود دربارهی خلق کاراکترهای انسانی به روش دیجیتال و فوتورئالیستی گفت. چیزی شبیه همان جلوههای ویژه که در فیلم «مرد ماه جوزا» ساختهی آنگ لی برای جوان کردن ویل اسمیت از آن استفاده شده است. مسؤول جلوههای ویژهی فیلم همان کسی است که برای همکاری در جلوههای ویژهی فیلم «زندگی پای» آنگ لی پیشتر برندهی جایزهی اسکار شده است. او میگوید: «البته در نهایت امتیاز این جریان به ویل اسمیت برمیگردد. او موتور محرکهی فیلم است و در حقیقت موفق شده دو بازی باورنکردنی یکی در نقش یک قاتل کهنهکار و دیگری در نقش نسخهی جوانتر او ارائه دهد. همهی احساسات و چیزهایی که شما را جلب این قصه میکند مدیون ویل اسمیت است.»
ویل اسمیت با بازی در نقش مکمل فیلم «جایی که روز تو را میبرد» (Where the Day Takes You) محصول 1992 وارد سینما شد. قبلتر در سریالهای تلویزیونی و فیلمهای کوتاه ویدیویی بازی کرده بود. هر سه فیلم سینمایی اولش درام بودند و تا حدی هم توانستند تشویق منتقدان را به دست بیاورند اما کمتر دیده شدند.
بعد از آن بود که این بازیگر در کارنامهاش تجدید نظر کرد و فهمید که برای ماندگار بودن باید در فیلمهای پرفروش بازی کند. او تحقیق کرد که چه مؤلفههایی باعث موفقیت یک بلاکباستر میشود و در نهایت هم تحقیقاتش نتیجه داد.
یک دهه بعد از آن، همهی فیلمهایی که بازی کرد، هم پر فروش بودند و هم با بودجهی سنگین تولید شدند. فیلمهایی که در ژانری بودند که بیشتر تابستانها اکران میشدند و پتانسیلش را داشتند که پول زیادی تولید کنند؛ از فیلمهای دنبالهدار «مردان سیاهپوش» و «پسران بد» تا فیلمهایی مثل «من اسطوره هستم» و «روز استقلال» و حتی فیلمی مثل «هنکاک» که نقدهای منفی دریافت کرد. «هنکاک» با بودجهی 150 میلیون دلاری تولید شد و 600 میلیون دلار فروش کرد.
سال 2007 بازیگر مشهور که آن موقع 39 ساله بود در برنامهای تلویزیونی گفت: «من خودم را دارای استعداد ویژه نمیدانم. فقط استعدادم کمی بالاتر از حد متوسط است. فقط وقتی بقیهی مردم خوابند یا غذا میخورند من کار میکنم.» و بالاخره همهی این کارهای سخت ویل اسمیت نتیجه داد و او تبدیل به یکی از پرسودترین بازیگران هالیوود شد.
آخرین فیلمی که بازی کرده «مرد ماه جوزا» ساختهی آنگ لی است که با نقدهای منفی روبهرو شده و امتیاز 39 از 100 را در سایت متاکریتیک کسب کرده است. در حالی که کارگردان آن اسکاری است و یکی از فیلمنامهنویسانش هم دیوید بنیوف، از خالقان «بازی تاج و تخت» است و ویل اسمیت هم نقش اول را بازی میکند. منتقدان معتقدند که تنها نکتهی قابل توجه فیلم جلوههای ویژهاش است و فیلمنامهی ظریف و کاراکتر تختی که ویل اسمیت نقشش را بازی میکند از نقاط ضعف فیلم هستند. به هر حال ویل اسمیت بازیگری است که ارزش دارد فیلمهای خوبش را ببینیم.
فیلم ۷ pound توی لیست جاش خالیه به نظرم