۱۵ فیلم سینمایی تماشایی که نمی‌دانستید از فیلم کوتاه شروع شدند

۱۲ بهمن ۱۴۰۰ | ۰۷:۴۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۲ دقیقه

هر فیلم کوتاه با هدف خاصی ساخته می‌شود؛ چه برای جشنواره‌ها، شناخته شدن در مجامع سینمایی، سرگرمی، رزومه‌ی بازیگران و عوامل یا به‌عنوان نوعی نمونه‌ی اولیه و تبلیغ برای یک فیلم بلند. هرچند که فیلم‌های کوتاه ممکن است به‌دلیل تمام دلایل مذکور ساخته شده باشند. فیلم‌های کوتاه این فهرست به‌نوعی توانسته‌اند الهام‌بخش به‌وجود آمدن برخی از فیلم‌های بلند متفاوت و موفق باشند. این آثار کوتاه نمونه‌هایی هستند برای درک اینکه چگونه یک فیلم، چه ۲ یا ۳۵ دقیقه‌ای، می‌تواند جهان و شخصیت‌های خاص مدنظر کارگردانان را خلق کند و بدین وسیله به حامیان مالی، تهیه‌کنندگان، استودیوهای فیلم‌سازی و مخاطبان نشان دهد که سبک خاص کارگردانی، قصه‌گویی یا تدوین صاحبین اثر تا چه اندازه جذاب است. مجموعه‌ی این اتفاقات باعث می‌شوند تا افراد و تشکیلات مذکور، دوست داشته باشند این آثار کوتاه را به‌صورت فیلم بلند تماشا کنند.

برخی از فیلم‌های این فهرست، عمداً با هدف تولید یک فیلم بلند ساخته شده‌اند؛ به‌عبارت دیگر، سازندگان این آثار از فیلم کوتاه خود به‌عنوان پیش‌نمایشی برای رونمایی از فیلم بلند داستانی استفاده کرده‌اند. در حالی که برای تعدادی از فیلم‌سازان فهرست پیش‌رو، سال‌ها طول کشید تا ایده‌ی اثر کوتاه‌شان به یک فیلم سینمایی کامل تبدیل شود. صرف نظر از تمام داستان‌ها و ماجراهای نهفته در پشت این آثار، با ۱۵ فیلم مشهور و نام‌آشنا مواجه‌ایم که کار خود را با فیلم کوتاه شروع کرده‌اند.

۱۵. بابادوک (The Babadook)

فیلم بابادوک

  • کارگردان: جنیفر کِنت
  • بازیگران: اسی دیویس، نواح وایزمن، دنیل هنشال، باربارا وست و…
  • محصول: ۲۰۱۴
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۶/۸ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: هیولا (Monster) – محصول: ۲۰۰۵

«هیولا» یک فیلم کوتاه سیاه‌و‌سفید است که در حدود ۱۰ دقیقه، داستان مادری را روایت می‌کند که همراه با پسرش در خانه‌شان سکونت دارند و ماجراهای فیلم در یک بعدازظهر عادی اتفاق می‌افتد. با این حال، گویا هر زمان که این مادروپسر حواس‌شان به‌جای دیگری‌ست، عروسک اسباب‌بازی داخل کمد به‌نوعی حرکت می‌کند.

پسر به‌شکلی جدی اعتقاد دارد که یک هیولا در کمد پنهان شده است. این اتفاق در ابتدای فیلم، نوعی حس دلهره‌آمیز را ایجاد می‌کند. وقتی کمی بیشتر وارد داستان می‌شویم، مشخص می‌شود که واقعا چیزی درون کمد پنهان شده و آن هم چیزی نیست به‌جز هیولایی که مانند یک کودک رفتار می‌کند.

داستان دو فیلم تا حدودی یکسان است؛ مادری از پسرش در برابر هیولایی که از نوعی اسباب‌بازی بیرون می‌آید محافظت می‌کند و در فیلم «بابادوک» این هیولا از دل یک کتاب کودکانه شکل می‌گیرد. همچنین سبک کلی این دو فیلم شبیه به هم است و ساخته‌های کوتاه و بلند جنیفر کِنت، هردو از داستان‌گوییِ سینمایی و فضایی نسبتا آزاردهنده بهره می‌برند. «هیولا» کاری می‌کند که هر فیلم کوتاهی پیش از تبدیل شدن به یک فیلم بلند باید آن را انجام دهد؛ ترغیب‌سازی مخاطب برای بیشتر دیدن و تعقیب داستان از دل یک اثر بلند سینمایی.

جنیفر کِنت به‌عنوان کارگردان و نویسنده، فیلم کوتاه «هیولا» را پس از موفقیت قابل قبول آن در سال ۲۰۰۵، برای مدتی کنار گذاشته بود؛ زیرا قصد داشت تمام تمرکز خود را به پروژه‌های بلندی که رویای ساخت‌شان را داشت اختصاص دهد. اگرچه به‌دلیل مشکلات مالی و کمبودهای مختلف، کِنت متوجه شد که چاره‌ای به‌جز خلق یک داستان ساده و کم‌خرج ندارد؛ بنابراین پس از ۹ سال، به «هیولا» بازگشت و با استفاده از ایده‌ی کلی، مؤلفه‌های ژانری و سبک آن فیلم، «بابادوک» را ساخت.

۱۴. منور (Bottle Rocket)

فیلم منور

  • کارگردان: وس اندرسون
  • بازیگران: لوک ویلسون، اوون ویلسون، رابرت ماسگریو و…
  • محصول: ۱۹۹۶
  • امتیاز متاکریتیک: ۶۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: منور (Bottle Rocket) – محصول: ۱۹۹۴

فیلم کوتاه «منور» زندگی روزمره‌ی دو مرد جوان (با بازی لوک و اوون ویلسون) را دنبال می‌کند که سعی دارند به‌شیوه‌ای آرام، هجوآمیز و پارودیک، در جایگاه دو سارق حرفه‌ای قرار گیرند. این فیلم سیاه‌وسفید از نظر زیبایی‌شناسی و مضمونی، با سبک منحصربه‌فردی که امروزه از وس اندرسون می‌شناسیم متفاوت است؛ زیرا دو شخصیت اصلی و دوست‌شان راب، برای سرقت نهایی آماده می‌شوند.

از بسیاری جهات، به‌وضوح می‌توانیم متوجه شویم که این فیلم کوتاه چگونه باعث ساخت «منور» شده است‌؛ همان شخصیت‌ها، همان بازیگران، صحنه‌هایی که تقریبا یکسان هستند و عموما همان جهان را تداعی می‌کنند. اما فارغ از این موارد، اثر کوتاه و تجربی وس اندرسون، با دنیای رنگارنگ، فانتزی و عجیب او تفاوت‌های بسیاری دارد.

فیلمی که به‌جای استفاده از آثار دیوید بویی، موسیقی جاز دارد، به‌جای دیالوگ‌های متفاوت و شعرگونه، از دیالوگ‌های ساده و محاوره‌ای بهره‌ می‌برد و مهم‌تر از همه، سیاه‌و‌سفید است. با این وجود، فیلم کوتاه «منور» راه را برای ساخت نخستین فیلم بلند وس اندرسون با همین نام هموار کرد.

تماشای فیلم کوتاه «منور» بسیار جذاب و حائز اهمیت است؛ زیرا می‌توان پیشرفت فوق‌العاده‌ی وس اندرسون، تفاوت‌های او در گذشته با امروز و سیر تکامل او به‌عنوان نویسنده و کارگردان را به‌خوبی درک کرد. اگرچه گفته می‌شود که خود اندرسون در حال حاضر نمی‌تواند دیدن این اثر کوتاه را تحمل کند، اما قطعا برای دیگران جالب خواهد بود که ببینند همه‌چیز از کجا آغاز شده است.

۱۳. اره (Saw)

فیلم اره

  • کارگردان: جیمز وان
  • بازیگران: کری الویس، دنی گلاور، مونیکا پاتر، مایکل امرسون و…
  • محصول: ۲۰۰۴
  • امتیاز متاکریتیک: ۴۶ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷/۶ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: اره نیم (Saw 0.5) – محصول: ۲۰۰۳

مرد جوانی به‌نام دیوید در مورد اتفاقاتی که چند روز قبل افتاده است بازجویی می‌شود. دیوید در حال برگشت از محل کار بود که ناگهان شخصی به سر او ضربه زد و مدتی پس از آن اتفاق بیهوش شد. او در یک اتاق تاریک و مرموز به‌هوش آمد در حالی که با زنجیر به صندلی بسته‌ شده بود. او ناگهان بخشی از یک بازی سادیستی و هولناک می‌شود که توسط عروسکی دهشتناک (قاتل اره‌ای) که روی دوچرخه نشسته است کنترل می‌گردد. دیوید از این بازی مرگبار جان سالم به‌در می‌برد اما نه به‌صورت سالم و عاری از آسیب.

این فیلم کوتاه به‌عنوان یک استراتژی برای ارائه‌ی ایده‌ی فیلم بلند سینمایی «اره» به استودیوها و کارگردانان مختلف ساخته شد که در نهایت نتیجه داد. ساخته‌ی کوتاه جیمز وان به‌طرز دیوانه‌واری ترسناک، گول‌زننده و عذاب‌آور است؛ این‌ها عناصری هستند که به‌نظر می‌رسد نه‌تنها برای اولین قسمت از این مجموعه، بلکه برای فرنچایز «اره» الهام‌بخش بوده‌اند.

این فیلم کوتاه توسط طرفداران با نام «اره نیم» ‌(Saw 0.5) شناخته می‌شود و اغلب به‌عنوان بخش مهمی از این فرنچایز به‌شمار می‌رود. این موضوع احتمالا به این دلیل است که تله‌ی واقعی‌ای که در فیلم کوتاه استفاده شده بود (تله‌ی خرس معکوس‌) زمانی اهمیت پیدا می‌کند که در صحنه‌ای از فیلم اصلی با حضور شخصیت آماندا یانگ نمایش داده می‌شود.

۱۲. فرنکن‌وینی (Frankenweenie)

فیلم فرنکن‌وینی

  • کارگردان: تیم برتون
  • صداپیشگان: چارلی تاهان، وینونا رایدر، کاترین اوهارا، مارتین شورت و…
  • محصول: ۲۰۱۲
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۶/۹ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: فرنکن‌وینی (Frankenweenie) – محصول: ۱۹۸۴

«فرنکن‌وینی» یک فیلم کوتاه ۳۰ دقیقه‌ای سیاه‌و‌سفید است و داستان آن حول محور پسر جوانی به‌نام ویکتور می‌چرخد که از سگ خود (اسپارکی‌) در ویدیوهای خانگی‌اش استفاده می‌کند. یک روز اسپارکی توسط ماشینی زیر گرفته می‌شود و مرگ او ویکتور را به‌مرز نابودی و ویرانی می‌کشاند. ویکتور پس از روزها غم و اندوه، سرانجام به‌واسطه‌ی یک آزمایش علمی بزرگ، اسپارکی را به زندگی بازمی‌گرداند؛ اما دیگر همه‌چیز آن‌طور که در ابتدا به‌نظر می‌رسید، عالی نیست.

واضح‌ترین تفاوت میان این دو اثر، در استاپ موشن بودن و مدت زمان طولاتی‌تر انیمیشن تیم برتون خلاصه شده است. در حالی که به‌غیر از آن، تقریبا می‌توان «فرنکن‌وینی» (۲۰۱۲) را به‌عنوان بازسازی فیلم کوتاه برتون در نظر گرفت. داستان دو اثر تا حدود زیادی با یکدیگر مشابه بوده و ادای احترام پررنگ تیم برتون به فیلم کلاسیک و ترسناک «فرانکنشتاین»، در هر دو فیلم دیده می‌شود.

آنچه که در مورد این دو فیلم بسیار اهمیت دارد، فاصله‌ی زمانی بسیار طولانی میان آن‌هاست. تفاوت میان «فرنکن‌وینی» و سایر آثار موفق تیم برتون تا پیش از این انیمیشن، نشان می‌دهد که ساخته‌ی سال ۲۰۱۲ او بیشتر ادای احترامی است به فیلم کوتاهی که خود او در دهه‌ی ۸۰ میلادی ساخته بود. به همین دلیل است که علی‌رغم تغییر فرمت، می‌توان بسیاری از ویژگی‌های فیلم کوتاه، ترسناک و قدیمی تیم برتون مانند راوی مرد، تایپوگرافی بزرگ و دلهره‌آور و همچنین سیاه‌و‌سفید بودن را در «فرنکن‌وینی» مشاهده کرد.

۱۱. نیمه‌ی نیلوفر (Half Nelson)

فیلم نیمه‌ی نیلوفر

  • کارگردان: رایان فلک
  • بازیگران: رایان گاسلینگ، شارکا اپس، آنتونی مکی و…
  • محصول: ۲۰۰۶
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۵ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷/۲ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: گوانوس، بروکلین (Gowanus, Brooklyn) – محصول: ‌۲۰۰۴

این فیلم کوتاه که در سال ۲۰۰۴ توسط رایان فلک و آنا بودن ساخته شد، داستانی بسیار شبیه به ساخته‌ی بلند آن‌ها یعنی «نیمه‌ی نیلوفر» دارد. دختر جوان، باهوش و جزئی‌نگری به‌نام دِرِی، در بروکلین سکونت دارد و در آنجا به دبیرستان می‌رود. او با توجه به خصوصیات رفتاری‌اش، معلم خود (آقای دان) را شخصیتی جالب برای مطالعه می‌داند.

کنجکاوی او شاید به این دلیل است که آقای دان، درست مانند دِرِی، فرد درون‌گرایی به‌حساب می‌آید. در یک بعدازظهر معمولی او در اطراف مدرسه مشغول راه رفتن است که ناگهان آقای دان را در رختکن می‌بیند که ماده‌ی مخدری در دست دارد. بدین ترتیب، مطالعات انسان‌شناسانه‌ی این دختر کنجکاو راجع‌به معلم خود، با علاقه و جدیت بیشتری ادامه می‌یابد.

شارکا اپس در هردو فیلم نقش دِرِی را بازی کرده و ویژگی‌های واقع‌گرایانه‌ و به‌دور از اکت‌های تمرین‌شده‌ی بازیگری را برای این شخصیت به ارمغان آورده است؛ که احتمالا تا حدی ناشی از عدم تجربه‌ی هنرپیشگی او تا قبل از انتخاب این نقش‌هاست.

نویسندگان و سازندگان هر دو فیلم (رایان فلک و آنا بودن) از «گوانوس، بروکلین» به‌عنوان یک فیلم کوتاه تجربی به‌منظور ساخت فیلمی بلند استفاده کردند. اتفاقی که برای آن‌ها بسیار خوب و موفقیت‌آمیز بود؛ زیرا فیلم کوتاه‌شان در جشنواره‌ی فیلم  ساندنس برنده شد و مسیر را برای ساخت «نیمه‌ی نیلوفر» و استفاده از رایان گاسلینگ در این فیلم هموار کرد.

۱۰. ماما (Mama)

فیلم ماما

  • کارگردان: اندی موسکیتی
  • بازیگران: جسیکا چیستن، نیکلای کاستر-والدو، دانیل کش و…
  • محصول: ۲۰۱۳
  • امتیاز متاکریتیک: ۵۷ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۶/۲ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: ماما (Mamá) – محصول: ۲۰۰۸

دختر جوانی به‌نام لیلی به‌آرامی وارد اتاق خواب خواهرش که ویکتوریا نام دارد می‌شود. او در گوش خواهرش زمزمه می‌کند: «مادر به خانه آمده است». این خبر در ابتدا عادی به‌نظر می‌رسد تا زمانی که ما در واقع خود مادر را می‌بینیم؛ یک موجود روح‌مانند. هردو دختر با دیدن مادر، به‌صورت وحشت‌زده فرار می‌کنند و او نیز به‌دنبال دختران می‌رود.

اندی موسکیتی کارگردان هردو فیلمِ کوتاه و بلند است. فیلم کوتاه «ماما» در مدت زمان ۳ دقیقه، به‌طرز شگفت‌آوری تاثیرگذار، جذاب و ترسناک جلوه می‌کند؛ بنابراین ایده و ساخت این اثر کوتاه، موسیکتی را ترغیب کرد تا پس از گذشت چند سال، کانسپت فیلم کوتاه‌اش را گسترش دهد و از دل آن، یک فیلم بلند داستانی بسازد.

فیلم کوتاه «ماما» با بسیاری از پرسش‌های حل‌نشده باقی می‌ماند و فیلم بلند موسکیتی نیز داستان کاملا متفاوتی را روایت می‌کند که بر پس‌زمینه‌ی ماجرای مادر و دختران متمرکز است. این دو اثر مثال‌های فوق‌العاده‌ای هستند برای درک اینکه فیلم‌های کوتاه و بلند تا چه اندازه می‌توانند با یکدیگر متفاوت باشند و علی‌رغم شخصیت‌های مشابه، رازهای یکسان و خوب یا بد بودن‌شان، به‌شکل کاملا مختلفی به‌پایان برسند.

گی‌یرمو دل تورو این فیلم کوتاه را تماشا کرد و به‌قدری آن را جذاب دید که به‌ تهیه‌کننده‌ی اجرایی پروژه‌ی بلند اندی موسکیتی تبدیل شد. این موضوع قطعا به جذب بازیگران مطرحی مانند جسیکا چیستن و نیکلای کاسترو-والدو کمک کرده است. همچنین باعث شد تا پیش از اکران در سال ۲۰۱۳، توجهات بسیاری به این اثر ترسناک و دلهره‌آور جلب شود.

۹. شب‌های عیاشی (Boogie Nights)

فیلم شب‌های عیاشی

  • کارگردان: پل توماس اندرسون
  • بازیگران: مارک والبرگ، جولیان مور، برت رینولدز، ویلیام اچ میسی و…
  • محصول: ۱۹۹۷
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۵ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷/۹ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: داستان دیرک دیگلر (The Dirk Diggler Story) – محصول: ۱۹۸۸

فیلم شبه‌مستند و ۳۰ دقیقه‌ای پل توماس اندرسون به‌نام «داستان دیرک دیگلر» به ماجرای پادشاه صنعت فیلم‌های بزرگسالانه در اواخر دهه‌ی ۷۰ میلادی (دیرک دیگلر) می‌پردازد. اندرسون در این فیلم کوتاه نشان می‌دهد که چگونه او در دهه‌ی ۸۰ میلادی، تمام اعتبار و اسم و رسم خود را به‌خاطر نوع رفتار و درگیری با مواد مخدر از دست داد. این داستان عمدتا بر اساس زندگی جان هولمز ساخته شده بود و در کم‌تر از یک دهه، به دومین فیلم بلند اندرسون یعنی «شب‌های عیاشی» تبدیل شد.

پل توماس اندرسون در نخستین فیلم بلند خود با عنوان «برد دشوار»، موفق شد توانایی‌هایش را نشان دهد و هزینه‌ی ساخت فیلم بعدی‌اش یعنی «شب‌های عیاشی» را به‌دست‌ آورد. ایده‌ی اصلی و بخش اعظمی از پروسه‌ی ساخت این فیلم، بر اساس فیلم کوتاه «داستان دیرک دیگلر» شکل گرفت و جالب است بدانید که مایکل استین (بازیگر نقش دیرک دیگر در فیلم کوتاه) در فیلم موفق «شب‌های عیاشی» نیز حضوری کوتاه داشت.

اندرسون در آن سال‌ها تنها ۱۷ سال سن داشت، به‌شدت تحت تأثیر فیلم شبه‌مستند «این اسپینال تپ است» بود، به‌سختی کار می‌کرد و از راه تمیز کردن قفس در فروشگاه حیوانات خانگی پول درمی‌آورد‌؛ که نهایتا تصمیم گرفت «داستان دیرک دیگلر» را بسازد. او برای ساخت این فیلم کوتاه، گروهی از دوستان خود را جمع‌آوری نمود و حتی فیلم را به‌صورت ویدیویی فیلم‌برداری کرد. سرانجام در سال ۱۹۸۸ «داستان دیرک دیگلر» را ساخت و چند سال بعد با الهام از این فیلم کوتاه، «شب‌های عیاشی» را کارگردانی کرد.

۸. مرده شریر (The Evil Dead)

فیلم مرده شریر

  • کارگردان: سم ریمی
  • بازیگران: بروس کمپبل، الن سندوایس، بتسی بیکر و…
  • محصول: ۱۹۸۱
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۱ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷/۵ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: درون جنگل (Within the Woods) – محصول: ۱۹۷۸

گروهی از دوستان به سفر رفته‌اند تا در کلبه‌ای درون جنگل اقامت داشته باشند. هنگامی که بروس (بروس کمپبل) خنجری را در یک محل خاکسپاریِ هندی پیدا می‌کند و آن را برمی‌دارد، به یک زامبیِ هیولامانند تبدیل می‌شود که بی‌رحمانه به دو دوست خود و دوست‌دخترش، الن (الن سندوایس) حمله می‌کند. حالا قتل عام آغاز شده است و دوستان جوان باید برای بقا و حفظ جان خود بجنگند.

سم ریمی کارگردانی هردو فیلم را بر عهده داشت. او زمانی که به‌همراه دوست و بازیگرش (بروس کمپبل) تصمیم به ساخت فیلم کوتاه «درون جنگل» گرفت، از حمایت مالی یا دانش چندانی در مورد ژانر ترسناک برخوردار نبود.

ایده‌ی او این بود که فیلم کوتاه باید نوعی نمونه‌ی اولیه برای فیلم بلندش در آینده باشد. او معتقد بود که با این فیلم کوتاه می‌تواند توجه تهیه‌کنندگان و حامیان مختلف را جلب کند. بنابراین سم ریمی «درون جنگل» را با بودجه‌ای بسیار کم و به‌همراه دوستان و خانواده‌اش ساخت و از تجهیزات کم‌هزینه استفاده کرد.

گویا برخی از گریم‌ها و آرایشات ظاهری‌ِ خونینی که برای نقش بروس کمپبل روی او انجام می‌شده، در مقایسه با بودجه‌ی آن‌ها آنقدر گران بوده که کمپبل با همان گریم می‌خوابیده است؛ زیرا سم ریمی و تیم سازنده مجبور بودند برای جلوگیری از هزینه‌های اضافه، برای هر روز فیلم‌برداری از همان گریم استفاده کنند.

«درون جنگل» عناصر زیادی را به‌همراه دارد که امروزه به‌عنوان بخش‌هایی از سبک فیلم‌سازی سم ریمی شناخته می‌شوند و حتی در فیلم «مرده شریر» نیز می‌توان آن‌ها را پیدا کرد. ویژگی‌هایی مانند استفاده از موسیقی سایکدلیک، لحن تاریک و به‌کارگیری ابزارهای داستان‌گویی ترسناک به‌شیوه‌ی آثار کلاسیک. اگرچه این فیلم کوتاه در ابتدا از نظر تجاری موفق نبود اما اکنون به‌عنوان نقطه‌ی آغاز یک فرنچایز ترسناک و بسیار معروف شناخته می‌شود.

۷. ۱۲ میمون (Twelve Monkeys)

فیلم ۱۲ میمون

  • کارگردان: تری گیلیام
  • بازیگران: بروس ویلیس، برد پیت، مادلین استو و…
  • محصول: ۱۹۹۵
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: اسکله (La Jetée) – کارگردان: کریس مارکر – محصول: ۱۹۶۲

مردی پس از جنگ جهانی سوم، در یک پاریسِ پساآخرالزمانی اسیر می‌شود. دانشمندانی که مشغول آزمایش پروژه‌ی سفر در زمان هستند، او را برای بازگشت به گذشته انتخاب می‌کنند. تلاش آن‌ها چندین‌بار ادامه می‌یابد و سرانجام آزمایش با موفقیت پیش می‌رود و مرد پس از سفر در زمان و پرتاب شدن به گذشته، با یک زن (با بازی هلن چتلین) رابطه برقرار می‌کند.

با تکمیل مأموریت، کار دانشمندان با او تمام می‌شود و حالا زندان‌بانان اجازه دارند او را اعدام کنند. با این حال، مرد از خطر می‌گریزد و دوباره در زمان سفر می‌کند؛ به زمانی که کودک بود و آن زن را برای اولین‌بار دید. وقتی او به گذشته برمی‌گردد، می‌خواهد به‌سمت زن حرکت کند اما توسط زندان‌بانی که او را تعقیب کرده بود، مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد. افراد زیادی این حادثه را می‌بینند که یکی از آن‌ها، خود شخصیت اصلی در دوران کودکی است.

«۱۲ میمون» با دیگر فیلم‌های حاضر در این فهرست کمی متفاوت است؛ زیرا سازنده و دست‌اندرکاران فیلم کوتاه «اسکله» این فیلم را نساخته‌اند. در واقع ذهنیت و هدف کریس مارکر از ساخت این اثر کوتاه، خلق ایده‌ای برای توسعه‌ی یک فیلم بلند داستانی نبوده است.

این دو فیلم در زمینه‌های مختلفی با یکدیگر متفاوت‌اند. «اسکله» عمدتاً از عکس‌های گوناگون تشکیل شده، سیاه‌و‌سفید بوده و فرانسوی است؛ همچنین داستان آن حول محور جنگ جهانی سوم جریان دارد و نه یک بیماری همه‌گیر مانند «۱۲ میمون». اگرچه از لحاظ مضمونی و ایده‌ی کلی، شباهت‌هایی میان این دو فیلم دیده می‌شود.

در واقع رابرت کاسبرگ به‌عنوان تهیه‌کننده‌ی اجرایی، ایده‌ی بازسازی «اسکله» را مطرح کرد؛ زیرا سالیان سال جزو طرفداران سرسخت این فیلم کوتاه فرانسوی بود. او با کریس مارکر صحبت کرد و در نهایت موافقت او را کسب نمود.

کاسبرک شرکت یونیورسال استودیوز را متقاعد کرد که حق امتیاز بازسازی را خریداری کند و تری گیلیام نیز به‌عنوان کارگردان انتخاب شد. در نهایت، کریس مارکر در جایگاه یکی از نویسندگان «۱۲ میمون» قرار گرفت؛ زیرا بدون شک او بود که همه‌چیز را شروع کرد.

۶. تیغه‌ی فلاخن (Sling Blade)

فیلم تیغه‌ی فلاخن

  • کارگردان: بیلی باب تورنتون
  • بازیگران: بیلی باب تورنتون، دوایت یوآکم، جی. تی. والش، لوکاس بلک و…
  • محصول: ۱۹۹۶
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۴ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: برخی از مردم به آن تیغه‌ی فلاخن می‌گویند (Some Folks Call it a Sling Blade) – کارگردان: جورج هیکنلوپر – محصول: ۱۹۹۴

دو خبرنگار زن به‌سراغ کارل چیلدرز (بیلی باب تورنتون‌) می‌روند تا با او مصاحبه کنند؛ فردی که به‌علت قتل مادر و معشوقه‌اش، سال‌هاست که در مرکز نگهداری از مجرمین روان‌رنجور به‌سر می‌برد. او حالا قرار است داستان وحشتناک خود را در مصاحبه بازگو کند.

فیلم کوتاه «برخی از مردم به آن تیغه‌ی فلاخن می‌گویند» و فیلم «تیغه‌ی فلاخن» با داستان یکسانی سروکار دارند، اما در مقاطع زمانی متفاوت. این فیلم کوتاه بر مصاحبه‌ای تمرکز دارد که در روز آزادی کارل چیلدرز انجام می‌شود و گذشته‌ی او را نیز بازگو می‌کند؛ در حالی که فیلم اصلی، به‌سراغ زندگی او پس از آزادی می‌رود.

پس از موفقیت آن به‌عنوان یک فیلم کوتاه، سازندگان تصمیم گرفتند تا فیلم‌نامه را به یک فیلم بلند داستانی تبدیل کنند؛ اتفاقی که نتیجه‌ی بسیار خوبی را در پی داشت و اسکار بهترین فیلم‌نامه‌ی غیراقتباسی را ازآن بیلی باب تورنتون کرد.

جورج هیکنلوپر که در سال ۱۹۹۳ فیلم «شوالیه‌ی خاکستری» را کارگردانی کرده بود، در واقع نیازی به ساخت یک فیلم کوتاه نداشت. اما وقتی بیلی باب تورنتون با داستان خود به‌سراغ هیکنلوپر آمد، او می‌دانست که می‌خواهد این کار را انجام دهد؛ زیرا به داستان علاقه‌مند شده بود و می‌خواست با تورنتون همکاری کند. در حقیقت او درون قصه‌ی تورنتون، یک فیلم کوتاه جذاب و خوش‌ساخت را دیده بود.

آن‌ها این اثر کوتاه را با فکر ساخت یک فیلم بلند تولید نکردند. آن‌ها ساخت پروژه را به این دلیل انجام دادند که آن را جالب می‌دیدند، دوستش داشتند و دل‌شان می‌خواست یک فیلم کوتاه بسازند؛ بدون هیچ‌گونه برنامه‌ریزی برای تبلیغات یا جذب سرمایه‌گذار.

۵. شلاق (Whiplash)

فیلم شلاق

  • کارگردان: دیمین شزل
  • بازیگران: مایلز تلر، جی. کی. سیمونز، جیسون بلر و…
  • محصول: ۲۰۱۴
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۸ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸/۵ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: شلاق (Whiplash) – محصول: ۲۰۱۳

اندرو نیمن جوانی منزوی‌ست که رویای درامر شدن را در سر می‌پروراند و آرزو دارد روزی به یکی از بزرگان این عرصه تبدیل شود؛ بنابراین وقتی به سطح کلاس‌ آموزشیِ فلچر می‌رسد، بسیار ذوق‌زده می‌شود. اگرچه نیمن در ابتدا عصبی به‌نظر می‌رسد و نمی‌تواند شروع قابل قبولی در نواختن داشته باشد اما در روز اول تمرین، تا حدود خوبی با سایر اعضا و تیم نوازندگان کنار می‌آید. این اتفاق ادامه می‌یابد تا اینکه فلچر به آرامی اما با خشونت نشان می‌دهد که روش‌های تدریس وی تا چه اندازه می‌توانند عذاب‌آور و طاقت‌فرسا باشند.

این فیلم کوتاه تقریبا به‌عنوان یک صحنه در فیلم اصلی تکرار شد؛ همراه با دیالوگی از جی. کی. سیمونز، حرکت دوربین و داستان کلی‌اش. بزرگ‌ترین تفاوت میان این دو اثر احتمالا به پالت رنگی و نقش اندرو نیمن مربوط می‌شود که در فیلم بلند به مایلز تلر رسید. فیلم کوتاه «شلاق» دیمین شزل به ساندنس رفت و یک سال بعد فیلمی به‌همین نام، نامزد دریافت چندین جایزه‌ی اسکار شد.

فیلم‌نامه‌ی فیلم بلند «شلاق» در کنار داستان فیلم کوتاه نوشته شده بود تا شزل بتواند از آن برای کسب سرمایه و ساخت اثر سینمایی‌اش استفاده کند. جالب است بدانید که هنگام تلاش به‌منطور جذب سیمونز برای بازی در فیلم کوتاه، فیلم‌نامه نیز برای او ارسال شد و اگرچه سیمونز در مورد عدم تجربه‌ی شزل به‌عنوان کارگردان تردید داشت، اما او فکر می‌کرد متن به‌قدری درخشان است که نمی‌تواند نه بگوید.

۴. منطقه‌ی ۹ (District 9)

فیلم منطقه‌ی ۹

  • کارگردان: نیل بلومکمپ
  • بازیگران: شارلتو کوپلی، جیسون کوپ، ناتالی بولت و…
  • محصول: ۲۰۰۹
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۱ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷/۹ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: زنده در ژوهانسبورگ (Alive in Joburg) – محصول: ۲۰۰۵

«زنده در ژوهانسبورگ» یک فیلم کوتاه مستندگونه راجع‌به ژوهانسبورگ است؛ شهری که در فیلم به‌عنوان خانه‌ی موجودات فرازمینی شناخته می‌شود. در دهه‌ی ۹۰ میلادی، زمانی که آن‌ها با سفینه‌های فضایی خود از راه رسیدند، ظاهرا مورد استقبال ساکنین ژوهانسبورگ قرار گرفتند و مردم، منطقه‌ای از شهر را برای زندگی در اختیار آن‌ها قرار دادند.

با توجه به مصاحبه‌های مختلف، به‌نظر می‌رسد که احتمالا با آن‌ها نه مثل یک دوست بلکه مانند برده رفتار شده است. بنابراین با گذشت زمان، آن‌ها به مناطقی رفتند که در اختیارشان گذاشته نشده بود و این اتفاق باعث وحشت و ترس مردم ژوهانسبورگ شد. با توجه به این موضوع، نیروهای پلیس مجبور به استفاده از خشونت علیه بیگانگان شدند و هرج‌و‌مرج آغاز گردید.

با دیدن این فیلم کوتاه و تماشای دو دقیقه‌ی ابتدایی «منطقه‌ی ۹»، کاملا متوجه خواهید شد که این فیلم بر اساس وقایع «زنده در ژوهانسبورگ» ساخته شده است؛ زیرا نیل بلومکمپ کارگردانی هردو اثر را بر عهده داشت.

با این حال ایده‌ی ساخت فیلمی در مورد این جهان عجیب‌و‌غریب، متعلق به یک فیلم‌نامه‌نویس خارجی به‌نام فرن جکسون بود. او به نیل بلومکمپ و تری تچل (نویسنده‌ی «منطقه‌ی ۹») پیشنهاد داد تا بر اساس این داستان کوتاه، یک فیلم‌نامه‌ی بلند بنویسند؛ آن‌ها نیز همین کار را انجام دادند و نتیجه‌ی این اتفاق، یک فیلم خوش‌ساخت بود که نامزدی‌های مختلفی را در اسکار و گلدن گلوب به‌دست آورد.

۳. ناپلئون دینامیت (Napoleon Dynamite)

فیلم ناپلئون دینامیت

  • کارگردان: جرد هس
  • بازیگران: جون هدر، افرن رامیرز، هایلی داف و…
  • محصول: ۲۰۰۴
  • امتیاز متاکریتیک: ۶۴ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۶/۹ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: کلا‌ه‌گیس (Peluca) – محصول: ۲۰۰۲

«کلاه‌گیس» فیلم کوتاه ۹ دقیقه‌ای و سیاه‌و‌سفیدی است که یک روز از زندگی ست را دنبال می‌کند؛ ‌یک نِرد به‌تمام معنا با موهای بلوندِ فِر و عینکی بزرگ. در این روز به‌خصوص، ست به‌همراه دو دوست خود (پدرو و گیل) بی‌خیال مدرسه می‌شود تا علاوه‌بر تهیه‌ی بلیت بخت‌آزمایی، از یک فروشگاه محلی برای گیل کلاه‌گیس بخرد.

جان هدر با بازی خوب خود در نقش ست، تمام حماقت‌ها و بی‌دست‌و‌پاییِ او را به‌تصویر کشیده است. او نقش‌آفرینی به‌عنوان این شخصیت عجیب‌و‌غریب را در فیلم «ناپلئون دینامیت» هم ادامه داد و تمام ویژگی‌های خوب فیلم کوتاه را تکرار کرد.

به‌طور کلی باید قبول کرد که حال‌و‌هوا، شخصیت‌ها و ضرباهنگ دو فیلم بسیار شبیه به یکدیگر هستند. این اتفاق موضوع تعجب‌آمیزی نیست؛ زیرا هر دو اثر در فاصله‌ای کم‌تر از دو سال نسبت به هم ساخته شدند و کارگردانی آن‌ها بر عهده‌ی جرس هس بود.

فیلم کوتاه «کلاه‌گیس» به‌عنوان پروژه‌ای تجربی برای دانشگاه بریگم یانگ تولید گردید و با قطع ۱۶ میلی‌متری فیلم‌برداری شد. اثری که از جهات بسیاری ساده، بی‌آلایش و تصادفی به‌نظر می‌رسید. با این حال، «کلاه‌گیس» به جشنواره‌ی اسلم‌دنس راه پیدا کرد و در مدت زمان کوتاهی، منجر به ساخت فیلم کمدی و موفق «ناپلئون دینامیت» شد.

۲. شهر گناه (Sin City)

فیلم شهر گناه

  • کارگردانان: فرانک میلر، رابرت رودریگز، کوئنتین تارانتینو
  • بازیگران: بروس ویلیس، میکی رورک، جسیکا آلبا، کلایو اوون و…
  • محصول: ۲۰۰۵
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۴ ‌از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: همیشه حق با مشتری است (The Customer is Always Right)

در یک غروب زیبا، مردی (فروشنده) به‌سمت زنی (مشتری) خیره‌کننده و مرموز که در بالکن یک پنت‌هاوس ایستاده است حرکت می‌کند. او با روشن کردن یک نخ سیگار برای زن، عاشقانه‌ای زیرِ باران را رقم می‌زند. او ناگهان با شلیک گلوله‌ای به بدن زن، خانم قرمزپوش را به‌قتل می‌رساند و سرانجام فیلم به‌پایان می‌رسد.

این فیلم کوتاه به‌عنوان سکانس افتتاحیه‌ی «شهر گناه» انتخاب شد؛ زیرا رابرت رودریگز به‌عنوان کارگردان فیلم‌، نسبت به تمام ویژگی‌هایی که از آن اثر کوتاه اقتباس شده بود، وفاداری و تعلق خاطر شدیدی داشت.

رودریگز در واقع «همیشه حق با مشتری است» را با هدف قرار دادن آن به‌عنوان صحنه‌ای از فیلم اصلی ساخت و از کانسپت اصلی اثر استفاده کرد تا نویسنده‌ی داستان و خالق کمیک‌بوک‌های «شهر گناه» (فرانک میلر) را متقاعد کند که اگر این اثر به اقتباسی سینمایی تبدیل شود، خیره‌کننده خواهد بود. میلر که نسبت به اعطای حق امتیاز کمیک‌بوک‌های خود به دیگران نگرانی‌های شدیدی داشت، با دیدن فیلم کوتاه کاملا متقاعد شد و سرانجام «شهر گناه» به پرده‌ی نقره‌ای راه پیدا کرد.

جالب است بدانید که این فیلم کوتاه فقط نظر فرانک میلر را جلب نکرد و از آن به‌منظور متقاعد کردن بروس ویلیس و تعدادی از بازیگران دیگر برای حضور در پروژه نیز استفاده شد. آن‌ها شیفته‌ی سبک خاص «همیشه حق با مشتری است» شده بودند و از آنجایی که قرار بود رودریگز و میلر در زمینه‌ی کارگردانی با یکدیگر همکاری کنند (کوئنتین تارانتینو نیز یک صحنه را کارگردانی کرده است) به‌نظر می‌رسید که همگی کاملا راضی هستند. تمام این اتفاقات، باعث ساخت فیلم خاطره‌انگیز و منحصربه‌فرد «شهر گناه» شدند.

۱. داستان اسباب‌بازی (Toy Story)

فیلم داستان اسباب‌بازی

  • کارگردان: جان لستر
  • صداپیشگان: تام هنکس، تیم آلن، دان ریکلس، جیم وارنی، آنی پاتس و…
  • محصول: ۱۹۹۵
  • امتیاز متاکریتیک: ۹۵ از ۱۰۰
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸/۳ از ۱۰
  • نام فیلم کوتاه: اسباب‌بازی حلبی (Tin Toy) – محصول: ۱۹۸۸

یک عروسک کوچکِ ساززن و نوازنده‌ای همه‌کاره، رویای این را دارد تا صاحبان‌اش با تمام وجود با او بازی کنند و سرگرم شوند. البته زمانی که نوزاد به‌سمت او می‌دود، اسباب‌بازی حلبی با وحشتی فراوان متوجه می‌شود که او نه یک بچه‌ی شیرین، بلکه نوزادی ویران‌گر است.

مرد حلبی در گوشه‌ای پنهان می‌شود و نوزاد پس از مدتی جست‌وجو برای یافتن او، ناامید شده و شروع به گریستن می‌کند. مرد حلبی که از این اتفاق ناراحت است، با شجاعت از مخفیگاه خود بیرون می‌آید و سعی می‌کند به امید شادی دوباره‌ی نوزاد، موسیقی بنوازد. با این حال، کودک در این میان جعبه‌ای برای بازی پیدا کرده و دیگر به مرد حلبیِ نوازنده اهمیتی نمی‌دهد.

پیکسار در زمان ساخت این فیلم کوتاه، بودجه‌ی چندانی نداشت و اگرچه می‌خواست دنباله‌ای برای «اسباب‌بازی حلبی» (که برنده‌ی اسکار بهترین فیلم کوتاه انیمیشن شد) بسازد، اما این دنباله هرگز ساخته نشد. در عوض، پیکسار با دیزنی ادغام شد و تصمیم گرفت تا بر اساس انیمیشن موفق خود، یک اثر بلند داستانی بسازد.

در ابتدا قرار بود که مرد حلبی شخصیت اصلی «داستان اساب‌بازی» باشد و قصه حول محور او بچرخد اما تیم نویسندگان حین نوشتن به این نتیجه رسیدند که اسباب‌بازی حلبی خیلی قدیمی است. سرانجام این تصمیم‌گیری، منجر به خلق وودی و بازلایتیر شد.

به‌وضوح می‌توان مشاهده کرد که چگونه انیمیشن کوتاه «اسباب‌بازی حلبی» با ایده‌ی «برخوردار بودن اسباب‌بازی‌ها از احساسات و علاقه‌ی آن‌ها به مهم بودن در نزد صاحبان‌شان» بر خلق این فرنچایز بزرگ تأثیر گذاشته است. اگرچه شخصیت‌ها در طول مسیر و قسمت‌های مختلف تغییر کردند، اما مجموعا در همان دنیا و حال‌هوایی جریان دارند که در فیلم کوتاه و قسمت نخست «داستان اسباب‌بازی» دیده‌ایم.

جالب است بدانید که در قسمت اول «داستان اسباب‌بازی»، کتاب «اسباب‌بازی حلبی» در قفسه‌ی کتاب‌های اندی دیده می‌شود. حتی نویسنده‌ی کتاب نیز لستر نام دارد که اشاره‌ای مستقیم و آشکارا به نام جان لستر به‌عنوان خالق داستان و کارگردان «اسباب‌بازی حلبی» است.

منبع: taste of cinema

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

۲ دیدگاه
  1. arshia

    بادادوک بود،ماما بود، اما light’s out نبود؟!

  2. Hossein

    به اجدادم قسم اگه میدونستم!😐

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه