آیا دوران سوپراستار بودن دواین جانسون به پایان رسیده است؟

تا دو دههی قبل کمتر پیش میآمد که یک کشتیکجکار به دنیای سینما قدم بگذارد و موفق باشد یا اصلا خوب بازی کند (شاید به جز بازی ماندگار ردی پایپر در فیلم کلاسیک «آنها زندگی میکنند» ساختهی جان کارپنتر). با ورود دواین جانسون اما همهچیز عوض شد؛ او که یکی از محبوبترین کشتیکجکارهای زمانهاش بود، با «بازگشت مومیایی» (2001) اولین حضورش در صنعت سینما را تجربه کرد و همین فیلم باعث شد تا نقش اصلی فیلم «پادشاه عقرب» (2002) را بهدست بیاورد. دیری نگذشت که جانسون به یک سوپراستار محبوب و پرفروش تبدیل شد.
در عصری که شخصیتهای خیالی بیشتر از بازیگران برای مخاطب جذاب هستند و ستارگان همانند گذشته عامل اصلی فروش فیلمها به حساب نمیآیند، دوئین جانسون از معدود هنرپیشگانی بود که حتی شنیدن نامش هم سینمادوستان را هیجانزده میکرد و آنها برای تماشای او حاضر بودند به سراغ هر فیلمی بروند. جانسون پروژههای مستقلی متعددی در کارنامه دارد اما به مجموعههای محبوبی همچون «سریع و خشمگین»، «دنیای توسعهیافته دیسی» و «جومانجی» هم قدم گذاشته و در دنبالههای پرطرفداری همچون «مسابقه تا کوه اسرارآمیز» (2009)، «باحال باش» (2005) و «سفر 2: جزیره اسرارآمیز» (2012) به ایفای نقش پرداخته است. اخیرا اما دیگر خبری از آن موفقیتهای گذشته نیست، فیلمهای جانسون کسی را هیجانزده نمیکنند، چندان نمیفروشند و به نظر میرسد که او دیگر توانایی کشاندن مخاطبان به سالنهای سینما را ندارد اما چرا؟
او دیگر ریسک نمیکند و کیفیت بازیگریاش پایین آمده است
برخلاف بازیگران اکشن نسلهای پیشین همانند آرنولد شوارتزنگر، سیلوستر استالونه، بروس ویلیس یا کیانو ریوز، کارنامهی جانسون در مجموع قوی نیست. همهی این بازیگران در فیلمهای متوسط یا ضعیفی به ایفای نقش پرداختهاند اما آثار شاخص متعددی هم دارند تا در تاریخ سینما ماندگار شوند. فارغ از این، به نظر میرسد که جانسون دیگر علاقهای هم به بازی در نقشهای متفاوت ندارد؛ او در گذشته حاضر بود تا با فیلمسازان مولف یا ایدهپرداز کار کند و نقشهای منحصربهفرد و نامتعارف را برعهده بگیرد اما حالا همهی نقشهایش رنگوبوی یکسانی دارند. او در «داستانهای سرزمین جنوبی» (2006)، کمدی سیاه ریچارد کلی، نسخهی هجوآمیز یک قهرمان اکشن را بازی میکند که به شکل غیرمنتظرهای وارد بازیهای سیاسی میشود. داستانهای سرزمین جنوبی به موفقیت خاصی نرسید و در گیشه شکست خورد اما در گذر زمان به یک فیلم کالت تبدیل شد. در سالهای اخیر کمتر پیش میآید که جانسون را در چنین نقشهای تجربی و شجاعانهای ببینیم.
به همین منوال، جانسون با فیلم کمتردیدهشدهی «رنج و گنج» (2013) ساختهی مایکل بی نشان داد که در کمدی استعداد دارد و حتی میتوان او را در نقشهای کمدی جدی گرفت. در این اثر انتقادی، مایکل بی گرایش جامعهی مدرن به ظاهرگرایی و نرینگی سمی را بررسی میکند و جانسون در یکی از بامزهترین نقشآفرینیهایش، در کالبد یک بدنساز مظلوم و آرام ظاهر میشود که جامعه و شرایط او را مجبور میکند تا وجهی تاریک درونش هویدا شود. این نقش چالشبرانگیز ثابت کرد که جانسون حاضر است جایگاه خود بهعنوان یک ستارهی سینما و تصور سینمادوستان نسبت به خودش را به چالش بکشد. متاسفانه او در سالهای اخیر ترجیح داده است تا در نقش قهرمانان شکستناپذیر ظاهر شود، کسانی که هرگز آسیبی نمیبینند و هیچچیز نمیتواند جلوی آنها را بگیرد.
- بن افلک؛ ستارهای مغموم با فرازوفرودهای بیپایان
- جاش برولین؛ از بیکاری و اعتیاد تا نامزدی اسکار و تانوس
با اینکه برخی از نقشآفرینیهای او در پروژههای متفاوت جواب نداده است، همانند باحال باش یا درامهای ورزشی کوچکی همچون «دارودستهی فوتبالیستها» (2006) و «نقشهی بازی» (2007) اما این بدین معنا نیست که او باید بهکلی از چنین آثاری فاصله بگیرد.
فیلمهایش کیفیت و جذابیت گذشته را ندارند
مشکل اساسی دوئین جانسون در حال حاضر این است که فیلمهایش بههیچوجه خوب نیستند. «هرکول» (2014)، «گارد ساحلی» (2017) و «رمپیج» (2018) همگی یک آغاز دوباره برای مجموعههای محبوب کلاسیک بودند اما موردتوجه قرار نگرفتند و دنبالهای هم برای آنها ساخته نشد. البته که ایدههای داستانی هر سه فیلم مضحک و ناقص به حساب میآمد: گارد ساحلی بیش از حد خودآگاه بود، هرکول بیدلیل میخواست سیاه و تلخ باشد و رمپیج مضحکتر از آن بود که بتواند مخاطبان را به سینما بکشاند. به همین ترتیب، «گشتوگذار در جنگل» (2021) با سروصدای فراوان در سرویس استریم دیزنی پلاس قرار گرفت اما در حقیقت یک تقلید شرمآور از فرمولهای جوابپسدادهی دیزنی بود که مشابه آن را در مجموعهی «دزدان دریایی کارائیب» دیده بودیم.
«اعلان قرمز» (2021)، دیگر فیلم جنجالی جانسون با بودجهی نجومی 200 میلیون دلاری از سرویس نتفلیکس منتشر شد و برخلاف انتظار، حضور وی در کنار ستارگان دیگری همچون رایان رینولدز و گل گدوت به نتیجهی مثبتی ختم نشد. اعلان قرمز از آن فیلمهایی بود که برخلاف زرقوبرقهای ظاهریاش، شتابزدگی و بیحوصلگی در آن موج میزند و با کلیشه پیوند خورده است. علاوه بر این، فرهمندی و پرستیژ جانسون هم در رویارویی با رینولدز چندان دیده نمیشد زیرا رینولدز توانایی بالاتری در خلق لحظات کمیک دارد، ضمن اینکه خود رینولدز هم از بازیهای خوب خود فاصلهی معناداری داشت! جانسون یکی از عناصر جذاب فیلمهای سریع و خشمگین بود و خون تازهای به این مجموعه تزریق کرد اما حالا از نسخههای اصلی کنار رفته و حضورش در نسخهی فرعی «هابز و شاو» (2019) به معنای واقعی کلمه معمولی است و شباهتی به گذشته ندارد.
دواین جانسون و جنجالهای پشت صحنه
متاسفانه به نظر میرسد که جانسون از آن آدم دوستداشتنی سابق فاصله گرفته است و حالا خودپرستی و خودخواهیاش در دنیای واقعی از شخصیتهای مشهور سینماییاش چندان دور نیست. در زمان اکران فیلم «سرنوشت خشمگین» (2017)، دعوای جانسون و وین دیزل در کانون توجه قرار گرفت و عدم همکاری آنها و رفتارهای بچهگانهای که نشان دادند، تنها به ضرر مجموعه تمام شد (مجموعهای که نقطهی اوج آن قسمتهای پنجم الی هفتم بود، بهویژه لحظاتی که این دو بازیگر در مقابل یکدیگر قرار میگرفتند).
دوئین جانسون از سال 2014 قرار بود که نقش بلک آدام را در دنیای دیسی برعهده بگیرد و با شخصیت شزم زورآزمایی کند اما او به عمد تلاش کرد تا از فضای رنگارنگ شزم فاصله بگیرد، بلک آدام را به یک مجموعهی مستقل تبدیل کند و برداشتی سیاه و جدی از این ضدقهرمان ارائه دهد. این همهی ماجرا نیست، جانسون در ادامه اجازه نداد تا بلک آدام در فیلم شزم حضور پیدا کند یا برعکس، زکری لیوای حضوری افتخاری در فیلم بلک آدام داشته باشد؛ او با این کار به شزم آسیب جبرانناپذیری زد و یکی از دلایل شکست تجاری فیلم «خشم خدایان» را باید همین مسئله دانست (جانسون حتی اجازهی حضور کوتاه «جامعهی عدالت آمریکا» در فیلم را هم نداد!). برای طرفداران دیسی غیرمنطقی بود که این دو شخصیت از یکدیگر جدا باشند زیرا در کمیکها همواره مرتبط بودهاند. بلک آدام هم که با هیاهوی فراوان روی پرده رفت، در گیشه شکست خورد و جانسون نه تنها خود را مقصر ندانست بلکه به انتقاد از منتقدان پرداخت. شواهد نشان میدهند که دوران سوپراستار بودن دوئین جانسون به پایان رسیده است اما او همچنان این فرصت را دارد تا به مسیر درست بازگردد.
منبع: MovieWeb