۸ فیلم سینمای پست‌مدرنیستی سورنتینو؛ رقیب فرهادی در اسکار (فیلم‌ساز زیر ذره‌بین)

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۰ دقیقه
پائولو سورنتینو

پائولو سورنتینو در کنار «ماتئو گارونه»، «نانی مورتی» و «لوکا گوادانینو»، یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌سازان ایتالیایی معاصر به حساب می‌آید. ساخته‌های او به شکل هوشمندانه‌ای سرد، سیاه، هجوآمیز، احساسی و سرشار از تصاویر روشن و بانشاط هستند. دلایل واضحی وجود دارد که سورنتینو را «فدریکو فلینی مدرن» توصیف می‌کنند؛ در دو دهه‌ی اخیر، این فیلم‌ساز مؤلف آثاری را خلق کرده است که از نظر فرم، درونمایه، نگرش‌های پست‌مدرنیستی یا جامعه‌شناختی مخاطبان را حیرت‌زده کرده‌اند.

این نویسنده و کارگردان تحسین‌شده که به‌تازگی با «دست خدا» یک بار دیگر در کانون توجه قرار گرفته است، کارنامه‌ی هنری خود را با یک درام نسبتا واقع‌گرایانه به نام «یک مرد ایستاده» در سال ۲۰۰۱ آغاز کرد؛ فیلمی که در پنجاه‌و‌هشتمین دوره‌ی جشنواره فیلم ونیز به نمایش در آمد و نقدهای چندان مثبتی دریافت نکرد.

پس از آن، سورنتینو فیلم تریلر-مافیایی «پیامدهای عشق» (۲۰۰۴) و درام «دوست خانوادگی» (۲۰۰۶) را عرضه کرد که اگرچه در جریان اصلی موردتوجه قرار نگرفتند اما به آثار کالت تبدیل شدند. موفقیت‌های بین‌المللی سورنتینو با «ایل دیوو» (۲۰۰۸) آغاز شد؛ این هجونامه‌ی سیاسی، جایزه‌ی هیأت داوران جشنواره کن را به خانه برد.

در سال ۲۰۱۰، با «اینجا باید همان‌جا باشد» اولین فیلم انگلیسی‌زبان خود را با نقش‌آفرینی «شان بین» جلوی دوربین برد و به سینمای آمریکا قدم گذاشت. سپس، فیلم «زیبایی بزرگ» را ساخت که جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان را دریافت کرد و به سینمادوستان نشان داد باید او را جدی بگیرند. این فیلم به مضامینی همچون هویت، سرخوردگی و ضعف‌های انسانی می‌پرداخت. سورنتینو در ادامه فیلم «جوانی» (۲۰۱۵) را ساخت که از نظر موضوعی، به زیبایی بزرگ نزدیک است اما به نظر می‌رسد برای مخاطب آمریکایی ساخته شده باشد. او با «لورو» (۲۰۱۸) و دست خدا، به مسحور کردن بینندگان ادامه داد.

پائولو سورنتینو

سورنتینو از نظر سبک ‌فیلم‌سازی و مضامین، معمولا با فلینی مقایسه می‌شود که در این میان، چند شباهت حائز اهمیت است؛ یک، تصویرسازی متفاوت که سورئال جلوه می‌کند و احساسات مخاطب را برمی‌انگیزد. دو، تمرکز ویژه‌ روی اِلمان‌های هجوآمیز و پرداخت طنزگونه به فروپاشی اصحاب قدرت، نهادهای سازمان‌یافته و ارزش‌ھای اخلاقی. سه، شخصیت‌های نامتعارف با خصوصیات شخصیتی عجیب که معمولا به بحران‌های اگزیستانسیالیستی دچار هستند یا احساس بیهودگی و پوچی دارند و در جست‌وجوی معنا هستند. چهار، پرداخت و خلق شخصیت‌هایی که معمولا خط روایی اصلی را به حاشیه می‌برند تا نگاه‌های تازه‌ای نسبت به درون‌مایه‌های فیلم ارائه دهند.

با اینکه موتیف‌های ذکر شده در ساخته‌های او حضور پررنگی دارند اما شاید مهم‌ترین استعداد فلینی‌گونه‌ی سورنتینو این باشد که آثارش را از چشمان یک نقاش خلق می‌کند؛ به عبارت دیگر فضاهای متفاوتی می‌سازد که سرشار از رنگ‌های سرزنده و با کنتراست بالا است. او اما همان‌قدر که نقاش است، یک رمان‌نویس هم هست و روایت‌هایش به شکلی هستند که گویی از قلم یک نویسنده‌ی بزرگ متولد شده‌اند.

با توجه به اینکه دغدغه‌ی سورنتینو بیشتر از هر چیزی تکنیک است، در این مقاله تلاش کرده‌ایم تا اولویت را روی مضامین و سبک فیلم‌سازی او به‌عنوان یک کارگردان مؤلف قرار دهیم. با اینکه به ساختار روایی آثار هم توجه خواهیم داشت اما تمرکز اصلی ما پیرامون پیام‌های اجتماعی سیاسی و نگرانی‌های او در رابطه با طبیعت انسان خواهد بود. همچنین باید توجه داشته باشید که بررسی کامل و جامع فیلم‌های سورنتینو در یک مقاله‌ی کوتاه نمی‌گنجد اما امیدواریم جهان‌بینی او را کمی بهتر درک کنید. برای شناخت بهتر از این فیلم‌ساز، می‌توانید به سراغ کتاب «سینما پائولو سورنتینو: تعهد به سبک» نوشته‌ی «راسل کیل‌بورن» بروید.

۱. یک مرد ایستاده (One Man Up)

پائولو سورنتینو

  • سال انتشار: ۲۰۰۱
  • بازیگران: تونی سرویلو، آندرئا رنتسی، آنجلا گودوین، نینی بروسکتا
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۲ از ۱۰

اولین ساخته‌ی پائولو سورنتینو شاید یک فیلم کوچک و گاها متزلزل باشد اما ضعف‌هایش را با مطالعه‌ی دقیق دو شخصیت‌ جذاب جبران می‌کند. اتفاقات فیلم در دهه‌ی ۸۰ میلادی و در شهر ناپل اتفاق می‌افتد و به زندگی دو مرد می‌پردازد که در زندگی شغلی خود، در مسیر موفقیت بودند اما از سوی جامعه و به دلیل مشکلات غیرمترقبه، کنار گذاشته می‌شوند و حالا باید خودشان را با این شرایط جدید سازگار کنند.

همکاری سورنتینو و تونی سرویلو در مقام کارگردان و بازیگر از این فیلم آغاز شد. تونی سرویلو موفق شده تا در نقش یک خواننده‌ی کاباره‌ی عجیب‌و‌غریب، شهوت‌ران و معتاد به مواد مخدر درخشان ظاهر شود و مخاطب با او همدردی می‌کند. نقطه‌ی مقابل و مکمل این شخصیت، یک مربی فوتبال کم‌حرف و خنثی است که اتفاقا مخاطب با او هم احساس نزدیکی می‌کند.

ریتم روایت در یک مرد ایستاده بسیار آرام است و صبوری مخاطب را می‌طلبد اما فیلم‌نامه‌ی سورنتینو حاوی لحن کمدی سیاه است و با ایجاد شرایط غیر‌قابل پیش‌بینی سعی می‌کند تا بیننده را سرگرم کنند.

در این فیلم، سورنتینو هنوز نتوانسته یا به خود اجازه نداده تا با تصویرسازی‌های انتزاعی، خیال‌پردازانه و سبک داستان‌گویی متراکم به آزمون و خطا بپردازد، چیزی که با انسجام قابل‌توجهی در ساخته‌های بعدی او وجود دارد (از پیامدهای عشق آغاز و به‌تدریج، پیشرفته‌تر می‌شود). در همین راستا، در لحظاتی که زندگی دو شخصیت بصورت موازی پیش می‌رود (خصوصا در بخش‌های پایانی)، یک نوع ناهمسانی و تناقض در اثر به چشم می‌خورد زیرا فیلم‌ساز نمی‌تواند میان حفظ انسجام ساختاری/معنایی اثر و دیدگاه‌های هنرمندانه‌اش تعادل ایجاد کند، در نتیجه تأثیرات دراماتیک فیلم کم می‌شود.

با این وجود، گزاره‌های اجتماعی و سیاسی فیلم در رابطه با اصول اخلاقی (که بیشتر به فرهنگ کشور ایتالیا باید تعمیم داده شود)، معضلات ناشی از عدم پذیرش (و درک) هنر یا پشتیبانی افراطی از آن و تنزل فضایل انسانی، از موتیف‌هایی است که سورنتینو در این فیلم به آن‌ها می‌پردازد. این ایده‌ها در ساخته‌های بعدی او، عمق بیشتری پیدا می‌کنند.

۲. پیامدهای عشق (The Consequences of Love)

پائولو سورنتینو

  • سال انتشار: ۲۰۰۴
  • بازیگران: تونی سرویلو، آدریانو جانینی، رافائله پیزو، اولیویا مانیانی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۳ از ۱۰۰

دومین فیلم سورنتینو نه تنها توانسته یک برداشت درست از ژانر «مافیای ایتالیا» ارائه دهد بلکه اولین فیلمی است که سبک فیلم‌سازی او و استعدادهایش را به رخ می‌کشد. پیامدهای عشق، داستان مرد میان‌سالی به نام «تیتا دی جیرولامو» را روایت می‌کند که هشت سال اخیر از زندگی‌اش را به انجام کارهای یکنواخت و تهی از شادی، در یک هتل سوئیسی گذرانده است. او یک روتین خاص دارد، با کسی صحبت نمی‌کند و گاهی با خانواده‌اش تماس می‌گیرد اما رابطه‌ی آن‌ها سرد و بی‌معنی است.

پیشرفت کارگردانی سورنتینو در این فیلم محسوس است و کنترل همه جانبه‌ای روی همسان‌سازی تصویر، صدا، تدوین و نقش‌آفرینی‌ها دارد. او یک درام عاری از رویدادهای مهم را به شکلی روان، به یک تریلر مافیایی تعلیق‌آمیز تبدیل می‌کند. سورنتینو با برش‌های متقاطع، زندگی خسته‌کننده‌ی تیتا را با سبک زندگی هیجان‌انگیز مافیایی مقایسه می‌کند. یک سکانس جذاب، شاید بخش پایانی فیلم باشد که شخصیت اصلی در اتاق هتل، در سکوت مطلق، در انتظار رؤسای خود است؛ سپس این نما برش می‌خورد به رسیدن ماشین‌ها که بسیار پرسروصدا است. به عبارت دیگر، ما با چند نمای ساده از پارک شدن ماشین‌ها به درک عمیق‌تری از زندگی خسته‌کننده‌ی تیتا می‌رسیم، زیرا حتی این پارک شدن اتومبیل‌ها هیجان‌انگیزتر جلوه می‌کنند.

فیلم، حس انزوای عاطفی شخصیت اصلی را به خوبی به تصویر می‌کشد و بیشتر یادآور ساخته‌های «میکل‌آنجلو آنتونیونی» است. فاصله‌ی لنز از شخصیت اصلی، سکوت بی‌پایان دنیای اطراف او، اتکا به حالت‌های چهره و توجه افراطی فیلمبردار، «لوکا بیگاتسی» به استفاده از اشکال فیزیکی در دکورها و پس‌زمینه‌ی قاب‌ها، کمک کرده‌ است تا پیامدهای عشق، در کنار بهره بردن از یک هارمونی بصری، حس انزوا را با ظرافت‌های خاصی به مخاطب منتقل کند.

فیلم از منظر صوتی هم قابل اعتنا است و سورنتینو با به کارگیری صداها، توانسته فضاهای توهم‌زایی ایجاد و حتی لحظات دراماتیک فیلم را تأثیرگذارتر کند. موسیقی الکترونیک فیلم ناگهان شنیده و ناگهان قطع می‌شود تا تعلیق ایجاد کند. مثالی که بالاتر در تضاد سکوت و شلوغی آوردیم را سورنتینو به شکل‌های دیگر هم تکرار می‌کند، از صدای شلیک تا قدم زدن شخصیت‌ها که سکوت نمای قبلی را برهم می‌ریزند و گاهی بدون اینکه مخاطب دلیلش را بداند، دچار استرس می‌شود.

پیامدهای عشق اگرچه از نظر فنی، یکی از ساخته‌های خوب سورنتینو محسوب می‌شود اما از نظر درون‌مایه‌، در مقایسه با فیلم‌های بعدی او ضعیف‌تر است؛ البته نباید آن را به چشم یک اثر سطحی‌تر نگاه کنید. همانند یک مرد ایستاده، فیلم به مطالعه‌ی یک شخصیت از طبقه‌ی متوسط می‌پردازد و یکنواختی زندگی انسان‌های جامعه را بواسطه‌ی این کاراکتر بی‌احساس و اصول‌گرا عرضه می‌کند؛ انسانی که ترس‌ها و نیازهای احساسی‌اش را بروز نمی‌دهد مگر در منظر عشق یا در آستانه‌ی مرگ. تونی سرویلو مطابق معمول، نقش‌آفرینی حساب‌شده و ظریفی داشته است که مخاطب با او هم‌ذات‌پنداری می‌کند.

۳. دوست خانوادگی (The Family Friend)

پائولو سورنتینو

  • سال انتشار: ۲۰۰۶
  • بازیگران: جاکومو ریتسو، لورا چیاتی، جی‌جی آنجلیلو، مارکو جالینی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۱ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۵ از ۱۰۰

زننده، زن‌ستیزانه (که جای بحث دارد)، قبیحانه و مضطرب‌کننده، دوست خانوادگی به زندگی «جرمیا» (جاکومو ریتسو) می‌پردازد، یک نزول‌خوار که درگیری ذهنی‌اش پول است و خود را در مسائل شخصی دیگران دخالت می‌دهد تا از این طریق به ثروت بیشتری برسد.

جاکومو ریتسو در نقش جرمیای حریص، یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های سال ۲۰۰۶ را ارئه داد؛ مردی عجیب که احتمالا از خود متنفر است و از قدرتش استفاده می‌کند تا دیگران را هم رنج دهد. اعمال او در نهایت به اتفاقات ناگواری ختم می‌شود.

اگر دو فیلم قبلی سورنتینو با الهام از آنتونیونی ساخته شده بودند، این فیلم تحت‌تأثیر مستقیم فلینی قرار دارد. این تأثیرپذیری در بعضی از لحظات سورئال یا جسمانی فیلم وضوح بیشتری پیدا می‌کند، خصوصا اتفاقاتی که در اطراف جرمیا رخ می‌دهد و قاب‌بندی‌های فیلم‌ساز که سعی می‌کند تصویر را به شکلی ارائه دهد که از نظر بصری، فرازمانی باشد.

این برداشت فلینی‌گونه از «طنز کارناوالسک» (Carnivalesque)، در معماری کلاسیک و پر زرق وبرق اثر هم حاضر است تا یک سمبل هجو‌آمیز برای ریاکاری و چکیده‌ای از دیدگاه‌های شخصیت‌ها باشد (البته تعدد شخصیت‌ها گاهی به فیلم ضربه می‌زند). بی‌علاقگی سورنتینو به داستان‌گویی سنتی از این فیلم شدت گرفت و برای او به یک عادت تبدیل شد. این نوع روایت داستان البته برای چنین فیلمی ضروری است زیرا به انتقادهای کنایه‌آمیز فیلم‌ساز نسبت به اخلاق‌گرایی شدت می‌بخشد. ضمن اینکه گاهی خروج فیلم از خط داستانی اصلی، در زمینه‌ی توسعه‌ و عمق دادن به شخصیت اصلی کمکی نمی‌کند (این مشکل در فیلم‌های بعدی سورنتینو تا حدی برطرف می‌شود).

همانند یک مرد ایستاده، استفاده‌ی افراطی سورنتینو از موسیقی در بعضی از لحظات دراماتیک، گاهی جواب نمی‌دهد و نمی‌گذارد مخاطب در دنیای فیلم غرق شود؛ البته گاهی هم به شدت جواب می‌دهد و به دراماتیزه شدن چند سکانس کلیدی کمک می‌کند.

جرمیا، بدون شک یکی از بهترین شخصیت‌هایی است که سورنتینو خلق کرده است (نقش‌آفرینی جاکومو ریتسو را هم نباید نادیده گرفت). از کنار فیلم‌برداری لوکا بیگاتسی هم نمی‌توان عبور کرد که ترکیب‌بندی‌های رنگارنگ و نماهای شهری‌اش در تلفیق با قلم شوخ‌طبعانه‌ی سورنتینو به‌خوبی جواب داده است.

۴. ایل دیوو (Il Divo)

پائولو سورنتینو

  • سال انتشار: ۲۰۰۸
  • بازیگران: تونی سرویلو، جولیو بوزتی، فلاویو بوچی، فنی اردان
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۲ از ۱۰۰

ایل دیوو شاید در ظاهر یک فیلم درام زندگی‌نامه‌ای پیرامون نخست وزیر سابق ایتالیا، «جولیو آندرئوتی» باشد اما در باطن، یک کمدی سیاه و یک هجونامه‌ی سیاسی است که به ارتباطات آندرئوتی با مافیا می‌پردازد.

سورنتینو در پشت دوربین، پرانرژی و هیجان‌زده‌تر از قبل است و دسیسه‌های سیاسی و انگیزه‌های جولیو آندرئوتی برای حفظ قدرت را با طراوت خاصی تجزیه و تحلیل می‌کند. فیلم‌ساز برای اینکه اِلمان‌های هجوی اثر را برجسته‌تر کند، در اکثر دقایق فیلم به جای پرداختن به زندگی خصوصی یا وضعیت احساسی شخصیت‌ها، منحصرا به فعالیت‌های سیاسی آن‌ها می‌پردازد. از این جهت، فیلم در نقطه‌ی مقابل بعضی از ساخته‌های او همانند «جوانی» قرار می‌گیرد که احساسات شخصیت را در اولویت قرار می‌دهند.

تونی سرویلو برگ برنده‌ی فیلم به حساب می‌آید؛ او در نقش آندرئوتی، ترسناک و مرموز است. پرتره‌ای که سرویلو از این شخصیت ارائه داده است، شاید شما را به یاد خون‌آشام‌هایی همچون «نوسفراتو» یا «دراکولا» بیندازد. او همیشه لباس‌های سیاه می‌پوشد، شانه‌هایش کمی خمیده هستند، گویی دست‌هایش همیشه به بدنش چسبیده‌اند و گوش‌هایش همانند یک دیو بیرون زده‌اند؛ دیوی که در راهروها و اتاق‌های ادارات پرسه می‌زند و از همه چیز هوشیار است.

ایل دیوو از این جهت شاخص است که برخلاف قبل، این بار سبک ‌فیلم‌سازی سورنتینو با داستان و منبع اصلی، نزدیکی بیشتری دارد تا با اثر یکپارچه‌ای روبه‌رو باشیم. طنز روشن‌فکرانه، کارناوالسک و حرکت دوربین سیال کارگردان در این فیلم هم حاضر است.

لوکا بیگاتسی با استفاده‌ی حداقلی از نورپردازی و با کمک سایه‌ها و رنگ‌های غمگین، چهره‌ی دیگری از ساختمان‌ها، ادارات و راهروها را نشان می‌دهد تا گفتگوهای کنایه‌آمیز و تحقیرآمیز آندرئوتی با آدم‌های اطرافش، رنگ‌و‌بوی متفاوتی داشته باشند. فضاسازی کار در ترکیب با دیالوگ‌هایی که سورنتینو نوشته، یک لایه‌ی سیاه و افسرده به فیلم اضافه کرده است که رازهای تاریک، زورگویی و شهوتِ قدرت از آن چکه می‌کند.

در تضاد با این ترکیب‌بندی‌ها، مونتاژهای خشن از قتل‌هایی که به دستور آندرئوتی انجام می‌شوند، به درستی در ساختار فیلم جای گرفته‌اند و با نمایشی اغراق‌آمیز و بی‌پرده‌ از خشونت، کمک می‌کنند تا سقوط این نخست وزیر بدذات، پوچ‌تر و هجوآمیز به نظر برسد. ایل دیوو از نظر فرمی، یکی از بهترین ساخته‌های پائولو سورنتینو و از نظر پیام‌های سیاسی اجتماعی، بدون شک یکی از سنگین‌ترین کارها او است (در کنار سریال «پاپ جوان»).

۵. اینجا باید همان‌جا باشد (This Must Be the Place)

پائولو سورنتینو

  • سال انتشار: ۲۰۱۱
  • بازیگران: شان پن، فرانسیس مک‌دورمند، جاد هیرش
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۶۷ از ۱۰۰

خودکاوی، موسیقی راک اند رول دهه‌ی ۸۰ میلادی، طنز بی‌احساس و آرایش غلیظ. «اینجا باید همان‌جا باشد» فیلم معذب و در ظاهر خام‌دستانه‌‌ای است که نمی‌توان آن را به درستی قضاوت کرد. در نگاه اول این‌گونه به نظر می‌رسد که با ضعیف‌ترین ساخته‌ی سورنتینو روبه‌رو هستیم اما شاید هم با درک‌نشده‌ترین اثر او روبه‌رو باشیم، یک فیلم متفاوت که مورد کم‌توجهی‌ واقع شد.

در این فیلم جاده‌ای، شان پن نقش یک ستاره‌ی راک بازنشسته را ایفا کرده است که اگرچه زندگی آرامی را در کنار همسرش، یک آتش‌نشان (فرانسیس مک‌دورمند) سپری می‌کند اما هنوز هم لباس‌ها و آرایش دورانی که موسیقی اجرا می‌کرد را بر تن و صورت دارد.

فیلم روایت مردی است که گاهی به یک کمدین تبدیل می‌شود اما در پشت این هیاهوها، مظلومیت او هم هویدا است و با تشکر از بازی خوب شان پن، هرگز به یک کاریکاتور تبدیل نمی‌شود. فیلم از نظر موسیقی متن هم کیفیت مناسبی دارد و «دیوید برن» با آثار گوتیک و قطعه‌های نزدیک به موج نوی دهه‌ی ۸۰ میلادی، توانسته در ایجاد فضای موردنظر فیلم‌ساز پیرامون سفر جاده‌ای شخصیت اصلی نقش مهمی داشته باشد.

همکاری پائولو سورنتینو و فیلم‌بردار وفادارش، لوکا بیگاتسی اینجا هم به خوبی جواب داده است. آن‌ها توانسته‌اند تا حس شگفتی حاصل از دنیای بیرون را از طریق تصویرسازی‌های محیطی، رنگ‌های پرشور، سحرگاه‌ها و غروب‌های امپرسیونیستی عرضه کنند.

متأسفانه اینجا باید همان‌جا باشد به اندازه‌ی دیگر ساخته‌های سورنتینو متقاعدکننده نیست و آن تعادل لازم میان عناصر آن برقرار نیست. خودکاوی شخصیت اصلی در اکثر دقایق، پایه‌‌ و‌ اساس سستی دارد و حتی گاهی این حس را دارید که کارگردان درک دقیقی از اتفاقات ندارد یا نمی‌تواند آن‌ها را به‌درستی مدیریت کند.

مقاصد «شای‌ان» از پیدا کردن نازی سابق، ناپدید شدن «تونی» و زمانی که «جین» یک کودک را در جلوی خانه‌اش پیدا می‌کند، تعدادی از رویدادهای فیلم هستند که توجیه واضحی برای آن‌ها وجود ندارد و گاهی منطق داستانی زیر سوال می‌رود.

با این حال، فیلم از ساختار متفاوتی بهره می‌برد و به یک اثر تجربی شباهت دارد که می‌خواهد چیزی بین یکی از فیلم‌های جاده‌ای «ویم وندرس» پیرامون خودکاوی و فیلم‌های ترسناک هولوکاست باشد. همانند سکانس پایانی، فیلم مبهم، سردرگم و تا حدی کسل‌کننده است اما از نظر احساسی، می‌تواند دلگرم‌کننده باشد و هرگز نمی‌توانید اتفاقات بعدی آن را پیش‌بینی کنید.

۶. زیبایی بزرگ (The Great Beauty)

پائولو سورنتینو

  • سال انتشار: ۲۰۱۳
  • بازیگران: تونی سرویلو، کارلو وردون، گالاتئا رانتسی، ماسیمو پوپولتسیو
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۸ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۱ از ۱۰۰

در رابطه با شهر رم آثار زیادی ساخته شده است اما سه فیلم جایگاه ویژه‌ای دارند. «رم، شهر بی‌دفاع» از «روبرتو روسلینی»، «زندگی شیرین» از فدریکو فلینی و زیبایی بزرگ از پائولو سورنتینو، یک خوش‌سوگنامه با دریایی از بن‌مایه‌های متضاد؛ عشق و فقدان، لذت و ناامیدی، قدرت و ناتوانی. فیلم در کنار پرداختن به مضامین مختلف، تا انتها یک اثر تمثیلی همگون باقی می‌ماند.

فیلم، مطالعه‌ی شخصیتِ یک مرد هم هست؛ مردی که می‌تواند نمادی برای یک کشور و فرهنگ‌ آن باشد و همزمان، یک دیدگاه جهانی نسبت به فساد و انحراف انسانی ارائه می‌دهد. «جِپ گامباردلا» (تونی سرویلو) یک نویسنده‌ی سرشناس است که از مسیر زندگی فعلی‌اش مایوس شده است و می‌خواهد بداند جهان برای آرام کردن دردهای اگزیستانسیالیستی او چه چیزی برای عرضه دارد.

این روزنامه‌نگار سالخورده، اوقات فراغتش را در خرابه‌ها و خیابان‌های رم سپری می‌کند، به رویدادهای اجتماعی مختلف می‌رود و در جست‌وجوی یک حس رضایت قلبی است. گامباردلا اهمیت زیادی به ناتوانی‌هایش نمی‌دهد، آدم سخنوری است، زبان کنایه‌آمیزی دارد و منفی‌بافی‌هایش را همه جا با خود به همراه دارد.

همانند توریست‌هایی که از دیوارهای خرابه‌ها و مجسمه‌های شکوهمند رم عکس می‌گیرند، گامباردلا نمادی از گذشته‌ی افتخارآمیز یک شهر است، یک نقطه‌ی روشن که پتانسیل‌هایش را برای لذت‌های غیرضروری، لذت‌گرایی و خودبزرگ‌بینی هدر داده است.

لوکا بیگاتسی برای این فیلم، از ترکیب‌بندی‌های سنتی، نماهای زاویه پایین (Low angle)، نورپردازی تئاتری و حرکات دوربین سیال استفاده کرده است تا حس ظرافت و آرمانی بودن «زیبایی» را برجسته کند. او رنگ‌ها را هم به شکل مؤثری به کار گرفته است، به‌خصوص آب و نارنجی، قرمز و سفید/سیاه تا در کنار نورپردازی‌های سیاه روشن، حس‌های مختلفی را به مخاطب منتقل کند و گذر زمان را هم نشان دهد.

فیلم‌ساز اگرچه جذابیت‌های ظاهری ضیافت‌ها و عیاشی را نشان می‌دهد اما برداشت گامباردلا از این خوش‌گذرانی‌ها چیز دیگری است، او ناگهان متوجه می‌شود که همه‌ی این کارها را انجام داده و هر چه که باید می‌دیده را دیده است. حالا دیگر هیچ روزی از راه نمی‌رسد که از روزهای قبلی او بهتر باشد.

ولی در واقع این دیدگاه هم غلط است، با نمایش مجموعه‌ای از سکانس‌ها و لحظات مهرآمیز، سورنتینو نشان می‌دهد که هنوز زیبابی‌های زیادی در جهان وجود دارد که می‌توان تجربه‌شان کرد و البته پیدا کردنشان در شهر رم، چندان سخت نیست. گامباردلا همانند مخاطب یک تماشاچی است که به‌تدریج او هم به باور مشابه‌ای می‌رسد.

با پیشرفت داستان، رویکرد جوانانه‌ی گامباردلا به زندگی مشخص‌تر می‌شود؛ او در جست‌وجوی تجربه‌های جدید است و نام فیلم هم احتمالا به همین مسئله اشاره دارد. شخصیت اصلی به بخش‌های زیبای شهر قدم می‌گذارد، با این زیبایی‌های نفس‌گیر، احساس زنده بودن می‌کند و با آدم‌های تازه‌ای آشنا می‌شود. سورنتینو هر دو روی سکه را به ما نشان می‌دهد و به انسانیت، شفقت، اجتماع و خاطرات می‌پردازد. همه‌ چیز در فیلم، ظرافت ویژه‌ای دارد و با قاطعیت می‌توان گفت با شاهکار این فیلم‌ساز روبه‌رو هستیم.

فرهیختگی جهان‌شمول، طنز کارناوالسک، هجو سیاسی اجتماعی، فیلم‌برداری درجه‌ یک لوکا بیگاتسی که در این به فیلم به کمال رسیده است، همگی کمک کرده‌اند تا مخاطب، پیام‌های فیلم پیرامون جوانی، هویت و انحطاط را لمس کند. زیبایی بزرگ به تمامی سوالات هستی‌گرایانه‌ای که سورنتینو در ساخته‌های قبلی‌اش مطرح کرده بود، پاسخ می‌دهد، شاید در نقطه‌ای که گامباردلا می‌پذیرد «بودن چیزی بیشتر از یک توهم نیست».

۷. جوانی (Youth)

پائولو سورنتینو

  • سال انتشار: ۲۰۱۵
  • بازیگران: مایکل کین، هاروی کایتل، جین فوندا، ریچل وایس، پل دانو
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷٫۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۱ از ۱۰۰

جوانی فیلمی در رابطه با سالخوردگی است و تجربیات افراد مختلف را به نمایش می‌گذارد. فیلم شاید در مقایسه با زیبایی بزرگ، یک قدم رو به جلو برای سورنتینو نباشد اما تفکربرانگیز است. اتفاقات در یک هتل لوکس در آلپ سوئیس رخ می‌دهد و ما با شخصیت‌هایی روبه‌رو هستیم که سرخوردگی‌هایشان را نشان می‌دهند و در رابطه با زوال زندگی ایده‌پردازی می‌کنند (آن هم بر پایه‌ی تجربیات شخصی‌شان).

داستان پیرامون یک رهبر ارکستر بازنشسته است که تعطیلات را در کنار قدیمی‌ترین دوستش می‌گذارند. دوستش در حال نگارش یک فیلم‌نامه است که به اعتقاد او، تبدیل به آخرین فیلم معناداری خواهد شد که می‌سازد. تمرکز اصلی فیلم بر روی این دو مرد، جوانی از دست رفته‌شان و تلاششان برای پرشور بودن همانند گذشته است.

در کنار طنز ملایم فیلم، شخصیت‌ها لحظات اندوهناک و محزونی را هم تجربه می‌کنند. از مشکلات پیرامون فرزندان تا درک این حقیقت تلخ که استعدادها و انگیزه‌هایشان در حال محو شدن است و باید این اتفاق را پذیرفت. شخصیت‌ها تا حدی خیالاتی هستند و نمی‌خواهند موقعیت فعلی خود را بپذیرند. حتی سکانس‌هایی در فیلم وجود دارد که آن‌ها نمی‌دانند دچار توهم شده‌اند یا خیر.

همانند زیبایی بزرگ، سورنتینو شکل‌های مختلف هنر را با یکدیگر تلفیق کرده است تا نگاه دقیق‌تری به زندگی انسان‌ها داشته باشد. تصویرسازی لوکا بیگاتسی شامل معماری‌های آغشته به نور طلایی، تصاویر فرح‌بخش از حومه‌ی شهر و آب‌های سیال فیروزه‌ای رنگ در تلفیق با موسیقی دیوید لانگ، باعث شده‌اند تا چشم‌اندازه‌های فیلم، موزون و تفکربرانگیز باشند.

علاوه بر این‌ها، ارجاعات ادبی فیلم‌ساز و طراحی رقص‌هایی که برای فیلم در نظر گرفته، به خودکاوی فردی شخصیت‌ها کمک کرده است. بازی خوب بازیگران را هم نباید فراموش کرد، مایکل کین از زمان «آمریکایی آرام» (۲۰۰۲) بهترین نقش‌آفرینی‌اش را ارائه داده است. سورنتینو از پتانسیل‌های ریچل وایس استفاده‌ی کامل را نمی‌برد اما هارول کایتل و پل دانو عالی هستند و با زبردستی، دیالوگ‌ها و مونولوگ‌های خود را بیان می‌کنند تا به‌عنوان نقطه‌ی مقابل مایکل کین، فیلم را به جلو هدایت کنند.

حس سرزندگی و نشاطی که فیلم‌ساز به اثر تزریق کرده است، ساختار اپیزودیک داستان و نماهای سورئال او، این فیلم را هم در زمره‌ی آثار فلینی‌گونه‌ی سورنتینو قرار می‌دهد. داستان به واسطه‌ی شخصیت‌ها پیش می‌رود که از احساسات، سردرگمی‌ها، تئوری‌ها و مکانیسم‌های زندگی صحبت می‌کنند. فیلم شاید نقطه‌ی اوج کار فیلم‌ساز نباشد اما یکی از احساسی‌ترین ساخته‌های او به حساب می‌آید و مشخص است که اهمیت و احترام ویژه‌ای برای شخصیت‌ها قائل است.

۸. لورو (Loro)

پائولو سورنتینو

  • سال انتشار: ۲۰۱۸
  • بازیگران: تونی سرویلو، النا سوفیا ریچی، ریکاردو اسکامارچو
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶٫۷ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۷۹ از ۱۰۰

پائولو سورنتینو در طول این سال‌ها به سراغ ژانرهای مختلفی رفته است و با توجه به نوع نگاه هوشمندانه و منحصربه‌فردی که نسبت به بیهودگی زندگی دارد، توانسته آثار قابل لمسی ارائه دهد که بازتابی از انسان مدرن هستند. لورو به همین منوال، شامل مضامین و موتیف‌های تکرارشونده‌ی او است؛ پوچی ساختار قدرت، جست‌وجو برای زیبایی و حقیقت از سوی انسانی که در مسیر فروپاشی قدم گذاشته است.

لورو در رابطه با نخست‌وزیر جنجالی سابق ایتالیا، «سیلویو برلوسکونی» است که یکی از ثروتمندترین شخصیت‌های سیاسی جهان محسوب می‌شود. در مقایسه با ایل دیوو، سورنتینو به آدم‌های تأثیرگذار نزدیک به شخصیت اصلی علاقه‌ی بیشتری دارد و می‌خواهد آن‌ها را هم تحلیل کند. لورو که در زبان ایتالیایی به معنای «آن‌ها» و همچنین «طلا» است، در دو بخش مختلف روایت می‌شود و یکی از عجیب‌ترین سکانس‌های افتتاحیه‌ را در میان ساخته‌های این فیلم‌ساز دارد. این افتتاحیه شاید به تنهایی کافی باشد تا تکلیف شما را با اثر مشخص کند.

یک گوسفند وارد ویلای مجلل برلوسکونی می‌شود. او به تلویزیون نگاه می‌کند که در حال پخش یک مسابقه‌ی تلویزیونی بی‌ارزش و زرد است. سپس دستگاه تهویه هوا روشن می‌شود و دمای اتاق کاهش پیدا می‌کند. گوسفند که از وجود کولر آگاه شده و به آن نگاهی انداخته بود، دیگر اهمیتی به سردی هوا نمی‌دهد و متحیر به تلویزیون می‌نگرد تا اینکه به خاطر سرما جان خود را از دست می‌دهد! این سکانس که ربط چندانی به داستان ندارد، یک استعاره‌ی در ظاهر احمقانه و عجیب است که به ما یادآوری می‌کند با کدام فیلم‌ساز روبه‌رو هستیم.

فیلم اگرچه از نظر زیبایی‌شناسی، مسیر دو ساخته‌ی قبلی فیلم‌ساز را طی نمی‌کند اما از نظر موضوعی، سورنتینویی است و سبک فیلم‌سازی او را به نمایش می‌گذارد. در مقایسه با زیبایی بزرگ، این فیلم علاقه‌ی بیشتری به بررسی لذت‌گرایی و لگام گسیختگی انسانی دارد و از اِلمان‌های هجوآمیز بیشتری بهره می‌برد. اثر از نظر بصری، مطابق معمول چشم‌نواز است و فیلم‌برداری لوکا بیگاتسی همچنان در اوج قرار دارد. لورو در مقایسه با ساخته‌های پیشین سورنتینو کمتر دیده شد و برای اهمیت افراطی فیلم‌ساز به تکنیک و نه مضمون، نقد شد (که البته این‌گونه نیست).

چیزی که به پیچیدگی‌های فیلم می‌افزاید، شخصیت‌پردازی سیلویو برلوسکونی است که مخاطب چندان با او احساس نزدیکی نمی‌کند اما در عین حال، او را به چشم یک شخصیت منفی هم نمی‌بیند. این شخصیت روی خط باریکی راه می‌رود که ناشی از بازی درخشان تونی سرویلو است. این بازیگر باهوش، می‌داند چنین نقشی را چگونه عرضه کند تا تبدیل به یک کاریکاتور نشود. برلوسکونی یک آدم قلدر و زورگو است اما در عین حال مردی است که از پیر شدن ترس دارد و گاهی به اشتباهاتش فکر می‌‌کند.

لورو به زیاده‌خواهی انسان هم می‌پردازد، حرص و طمع برای قدرت بیشتر، تأثیرگذاری بیشتر و پول بیشتر. انگیزه‌ی اصلی اکثر شخصیت‌های فیلم این است که «بیشتر می‌خواهند». آن‌ها هرگز راضی نیستند و حتی یکی از شخصیت‌ها می‌گوید: «داشتن همه‌چیز کافی نیست». از طرف دیگر، عادی‌سازی فساد هم مورد بحث قرار می‌گیرد (گاهی به اشتباه این‌گونه‌ به نظر می‌رسد که اتفاقا فیلم‌ساز میخواهد فساد را عادی‌سازی کند. این دیدگاه غلط است).

منبع: Taste of Cinema

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

۲ دیدگاه
  1. صفت فیلم (دفترفیلمسازی صفت فیلم یکی از فعالترین و پرکارترین دفتر تولید فیلم سینمایی و تلویزیونی در تهران شناخته شد

    فیلمهای تهیه و تولید شده در دفتر سینمایی فیلمسازی صفت فیلم

  2. مسعود

    چرا هر وقت اسم فرهادی تو سایت شما میاد،کنارش تو پرانتز مینویسین،،فیلمساز زیر زره بین،،؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه