۴ قهرمان ادبیات کلاسیک که در انتهای کتاب تبدیل به شخصیت‌هایی نفرت‌انگیز خواهند شد

۱ آبان ۱۴۰۲ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۰ دقیقه

برخی از شخصیت‌های کتاب‌ها دوست‌داشتنی نبودن خود را از ابتدای داستان نشان می‌دهند. اما برخی دیگر نیز وجود دارند که دوست‌داشتنی‌اند و در ابتدا مخاطبان می‌توانند با آن‌ها همذات‌پنداری کنند، شخصیت‌هایی که با تغییر باطن خود، خوانندگان را به سوی مسیری تاریک و پیچیده سوق می‌دهند. آن‌ها همان ویژگی‌ها و خصلت‌های خوب گذشته را حفظ می‌کنند و این تغییر باعث می‌شود مخاطبان درک کنند هر ویژگی به ظاهر مثبتی، یک جنبه تاریک دارد که از نظرها پنهان شده. این امر خوانندگان را در مسیرهای پیچیده و اغلب از نظر اخلاقی مبهم هدایت می‌کند.

بسیاری از ناپسندترین پروتاگونیست‌های ادبیات جهان، از ابتدای داستان تا انتهای آن ناپسند و نامطلوب‌اند. از همان ابتدای کتاب «تصویر دوریان گری» (The Picture of Dorian Gray) نوشته اسکار وایلد، واضح است که شخصیت گری، خودشیفته‌ای است که حاضر است دست به هر کاری بزند تا نفسِ بادکرده و هیولایی خود را بیش از پیش باد کند. همین امر درباره شخصیت رمان جنجالی «لولیتا» (Lolita) اثر ولادیمیر ناباکوف نیز صدف می‌کند: هامبرت هامبرت. او شخصیت ناشایستی است که همیشه با چرب‌زبانی بهانه‌هایی برای اعمال غیرقابل توجیه و نابخشودنی خود می‌آورد.

اما چنین شخصیت‌هایی حکم یک قطره از دریا را دارند. گونه‌ای متفاوت از پروتاگونیست‌های ناپسند وجود دارند که به همان اندازه جالب‌اند، اما در ابتدای داستان شخصیت‌های مطلوب و دوست‌داشتنی‌ای از خود نشان می‌دهند، شخصیت‌هایی که هر چه داستان جلوتر می‌رود، پسندیده‌ بودن خود را به تدریج از دست می‌دهند و کاملاً ناپسند می‌شوند. این گونه از پروتاگونیست‌های ناپسند را نباید با کهن‌الگوهای مشابه دیگر مانند قهرمان تراژیک یا ضدقهرمان اشتباه گرفت. قهرمان تراژیک (نمونه‌هایش: ادیپ، هملت) شامل حال شخصیت‌هایی می‌شود که انسان‌های خوبی هستند که بنا بر سرنوشت یا شرایطی که در آن قرار دارند، تصمیمات بدی می‌گیرند. اما کهن‌الگوی ضدقهرمان (مانند جک اسپارو، بتمن) شامل شخصیت‌هایی می‌شود که از نظر اخلاقی مبهم هستند؛ افرادی که علی‌رغم نقص‌هایی که دارند، درنهایت ویژگی‌ها و خصلت‌های‌ آن‌ها ازشان قهرمان می‌سازد.

هر یک از کهن‌الگوهای یاد شده هدف روایی مشخصی دارند. کهن‌الگوی قهرمان تراژیک به ما نشان می‌دهد که حتی بهترین افراد نیز می‌توانند به واسطه سرنوشت اجتناب‌ناپذیر نزول کنند. از سوی دیگر کهن‌الگوی ضدقهرمان به ساده‌ترین شکل ممکن به ما می‌آموزند که قرار نیست همه قهرمانان بی‌نقص باشند و در هیبت ناجیان مهربان و رئوف ظاهر شوند.

همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، پروتاگونیست‌هایی که در ابتدا دوست‌داشتنی به نظر می‌رسند و در ادامه داستان نامطلوبی آن‌ها کشف می‌شود، (برای راحتی از اینجا به بعد، آن‌ها را در مقاله پروتاگونیست‌های خائن (turncloak) خطاب می‌کنیم) می‌توانند جنبه‌های شوم ویژگی‌ها و خصلت‌های به ظاهر مثبت را آشکار کنند. از آنجایی که پروتاگونیست‌های خائن در فصل‌های اولیه کتاب به طرز فریبنده‌ای ما را با خودشان همراه می‌کنند و حمایت‌مان را به دست می‌آورند، ما تمایل داریم آن‌ها را در هر مسیر شوم و پیچیده‌ای که درنهایت انتخاب می‌کنند، همراه‌شان باشیم، حتی اگر آن مسیر به هیچ وجه ترجیح ما نباشد. در ادامه ۴ شاهکار ادبی که پروتاگونیست‌های آن‌ها چنین مسیرهایی را طی کرده‌اند را به شما معرفی خواهیم کرد.

۱.‌ مرد زیرزمینی از کتاب «یادداشت‌های زیرزمینی» (Notes from Underground)

مرد زیرزمینی

فئودور داستایوفسکی، نویسنده مشهور روسی، ید طولایی در فرستادن شخصیت‌های خود به سفرهایی دارد که آن‌ها را تمام و کمال تغییر می‌دهند. برای مثال، رودیون راسکولنیوکوف متکبر که در آغاز «جنایت و مکافات» (Crime and Punishment) با او روبه‌رو می‌شویم، هیچ شباهتی به انسان پشیمانی که در بخش‌های پایانی داستان می‌بینیم ندارد. با این همه، تعداد کمی از شخصیت‌های خائن داستان‌های داستایوفسکی به اندازه مرد زیرزمینی، پروتاگونیست رمان «یادداشت‌های زیرزمینی» که سال ۱۸۶۴ منتشر شد، قانع‌کننده هستند.

در حقیقت داستایوفسکی رمان «یادداشت‌های زیرزمینی» را در پاسخ به ادبیات آرمان‌شهری نوشت که آن موقع اغلب روشن‌فکران روسیه را مشغول خود کرده بود. این کتاب مانند یک آینه زشت‌ترین و رقت‌انگیزترین جنبه‌های بشریت را انعکاس می‌دهد. مرد زیرزمینی، پروتاگونیست خائن رمان، مردی است که به دست تناقضات از هم پاشیده شده. او فوق‌العاده مغرور است و در عین حال عمیقاً احساس ناامنی می‌کند. او از همکاران خود نفرت دارد، اما همزمان مشتاق احترام و پذیرفته شدن از جانب آن‌هاست. او درگیر یک تناقض جدی است؛ مرد زیرزمینی همزمان که متقتعد شده بی‌ارزش است، به علت آنکه دنیای پیرامون پتانسیل بالا و بی‌اندازه او را درنیافته، خشمگین است. احتمالاً مرد زیرزمینی درک‌شدنی‌ترین شخصیت از این دسته است که تاکنون نوشته شده؛‌ شخصیتی که اغلب مخاطبان می‌توانند با حداقل یکی از تناقضات او ارتباط برقرار کنند.

در ابتدا این امر باعث می‌شود مرد زیرزمینی که به ذات یک شخصیت غیرقابل تحمل است، بامزه و حتی دوست‌داشتنی باشد. خواندن بخش‌هایی از رمان که مرد زیرزمینی روابط خود با یکی از همکاران را بیش از حد تجزیه و تحلیل می‌کند و کوچک‌ترین معاشرت‌ها را به یک بحران وجودی تبدیل می‌کند، دشوار است چون مخاطب نمی‌تواند انعکاس شخصیت خود را در مرد زیرزمینی مشاهده کند. همین امر درباره صحنه‌ای که به شرکت کردن در یک مهمانی مربوط می‌شود، صدق می‌کند؛ مهمانی‌ای که مرد زیرزمینی هم دلش می‌خواهد در آن حضور داشته باشد، و هم اصلاً مایل به حضور داشتن در آن نیست.

مرد زیرزمینی در مهمانی مذکور در گوشه‌ای نشسته و نوشیدنی می‌نوشد، مدام دیگران را قضاوت می‌کند، آن‌ها را به خصوص درباره این قضاوت می‌کند که او را در مکالمه‌های خود راه نداده‌اند یا از او دعوت نکرده‌اند نظر خودش را بگوید. در عین حال او خودش را سرزنش می‌کند که در وهله نخست دلش خواسته در مکالمه‌های آن‌ها شرکت داشته باشد.

اما با جلو رفتن داستان «یادداشت‌های زیرزمینی» رفتار مرد زیرزمینی از خنده‌دار به رقت‌انگیز و سپس کاملاً نفرت‌انگیز تغییر پیدا می‌کند. مرد زیرزمینی که درنهایت از آن مهمانی اخراج می‌شود، با اعتبار بخشیدن به جمله‌های آغازین کتاب، «من مرد مریضی هستم… من مرد خشمگینی هستم… من مرد بی‌جذبه‌ای هستم.» تا آنجا نفرت‌انگیزی خود را پیش می‌برد که با رفتن نزد یک فاحشه جوان، به او می‌گوید می‌تواند پیش او زندگی کند. اما وقتی او نزد مرد زیرزمینی و به خانه‌اش می‌آید، او را رد می‌کند و زیر حرف خود می‌زند. چنین شخصیتی کاری می‌کند شما از اینکه در ابتدای رمان از او خوش‌تان آمده یا با او ارتباط برقرار کرده بودید، خودتان را سرزنش کنید.

کتاب یادداشت های زیرزمینی اثر فیودور داستایوسکی نشر چشمه

۲. راچ از کتاب «رودهای بابل» (Rivers of Babylon)

رودهای بابل

رمان «رودهای بابل» در سال ۱۹۹۱ به دست نویسنده اهل اسلواکی، پیتر پیستانک نوشته شده است. داستان کتاب درباره یک سرباز سابق و جوانِ ساده‌اندیش به نام راچ است که از قضا شانه‌های پهنی هم دارد. او روستای فقیر خود که در حومه اسلواکی واقع شده را ترک می‌کند تا در یک هتل در براتیسلاوا مشغول به کار شود. آنجاست که او به تدریج گرفتار دنیای زیرزمینی جرم و جنایت می‌شود، یعنی همان دنیایی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی خصوصی‌سازی کشور را به تصرف خود درآورد.

راچ با اکراه کاری که به او پیشنهاد شده را می‌پذیرد تا بتواند پولی که به آن محتاج است را برای ازدواج با عشق دوران کودکی خود، به دست بیاورد. این انگیزه اولیه راچ است، اما وقتی به براتیسلاوا می‌رود آرزوهای او تغییر می‌کنند. حالا که راچ طعم پول و قدرت را چشیده، دیگر قناعت نخواهد کرد، او پول و قدرت بیشتری می‌خواهد، و برای به دست آوردن آن، تمام تلاش خود را خواهد کرد. راچ به جای بازگشت به روستای مادری، در براتیسلاوا می‌ماند و کارش را ادامه می‌دهد، تا زمانی که درنهایت به همه‌کاره تجارت غیرقانونی مبادله ارز تبدیل می‌شود، تجارتی که خارج از لابی هتل در جریان است.

او همه‌چیز را درباره نامزدی خود و ازدواجی که بزرگ‌ترین آرزوی او بود فراموش می‌کند و شروع می‌کند به قرار گذاشتن با یک رقاص بی‌بندوبار. البته راچ هیچ احساسی به او ندارد و به محض اینکه رقاص دیگر برای او فایده‌ای ندارد، او را رها می‌کند. در ادامه داستان راچ دو مهاجر را در اتاق دیگ بخار هتل زندانی می‌کند تا او را به خواسته‌هایش برسانند. در پایان رمان، راچ به یکی از قدرتمندترین رئیس‌های مافیا در کل اسلواکی تبدیل شده و حالا تصمیم گرفته شهردار براتیسلاوا شود. پیستانک مسأله را فلسفی نمی‌کند، اما پیام رمان «رودهای بابل» واضح است: شهر بزرگ باعث نشد آن جوان ساده و روستایی فاسد شود، بلکه شهر بزرگ شخصیت حقیقی راچ را به خودش و دنیای پیرامون نشان داد.

در حقیقت شخصیت راچ از روی یک سیاستمدار واقعی به نام ولادیمیر مکیار نوشته شده که بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۸ نخست‌وزیر اسلواکی بود و به علت داشتن گرایش‌های خودکامه، اقتدارگرایی و ارتباطاتی که با جنایات سازمان‌یافته داشت، به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. رسانه بالکان اینسایت به درستی دوران قدرت مکیار را به خواندن یک رمان تریلر آبکی تشبیه کرد که در آن اسلواکی به سیاه‌چاله‌ای در قلب اروپا تبدیل شد؛ توصیفی که اگر روی کتاب «رودهای بابل» چاپ می‌شد، بی‌جا به نظر نمی‌رسد.

۳. اوژن دو راستینیاک از کتاب «بابا گوریو» (Father Goriot)

بابا گوریو

«کمدی انسانی» (La Comédie humaine) که مجموعه‌ای از رمان‌ها و داستان‌های کوتاه به هم پیوسته از نویسنده فرانسوی،‌ انوره دو بالزاک است، در پاریس پساانقلابی و اطراف آن به وقوع می‌پیوندد. اوژن دو راستینیاک یکی از شخصیت‌های «کمدی انسانی» است که در آثار مختلف این مجموعه مدام حضور پیدا می‌کند و به اصطلاح یک شخصیت تکرارشونده در آثار بالزاک به شمار می‌آید. پروتاگونیست رمان «بابا گوریو»، راستینیاک، در هیبت یک نجیب‌زاده فقیر و پناه‌گرفته به پایتخت می‌رسد، مردی که مشتاق است برای خود جایگاهی در جامعه خواص پیدا کند.

اما تحرک اجتماعی در محیطی که مردم حاضرند برای موفقیت خودشان به دیگران آسیب بزنند، بهای بالایی دارد. هزینه‌ای که راستینیاک خیرخواه در ابتدا حاضر به پرداخت آن نبود. او که در یک مسافرخانه مقرون به صرفه سکونت می‌کند، نجیبانه پیشنهاد یکی از ساکنان مسافرخانه (یک کلاهبردار به نام واترین) برای اغوا کردن یک شخص پولدار و تأثیرپذیر را رد می‌کند. راستینیاک ترجیح می‌دهد به جای اغواگری و کلاهبرداری روی کاریزمای خودش حساب باز کند. در سراسر «کمدی انسانی»، بالزاک شخصیت نسبتاً اصولی راستینیاک را در مقابل شخصیتی به نام لوسین دو روبمپره قرار می‌دهد. کسی که پیشنهاد کمک واترین را قبول می‌کند، کمکی که تنها نتیجه‌اش، متحمل شدن عواقب سخت آن است.

اگرچه همه این‌ها به معنای این نیست که راستینیاک به عنوان یک شخصیت قدیس‌وارانه به تصویر کشیده باشد. در حقیقت شخصیت راستینیاک فاصله بسیار زیادی از چنین تصویری دارد: در سراسر رمان «بابا گوریو»، نجیب‌زاده مذکور یاد می‌گیرد برای پیشرفت، باید سازش کند و ایده‌آل‌های خود را کنار بگذارد. او این کار را با ایجاد رابطه با دلفین، دختر گوریوی نامدار که یک ورمیشل‌ساز موفق است، انجام می‌دهد. گوریو تمام ثروتی که به سختی به دست آورده بود را به فرزندان لوس و مسئولیت ناپذیر خود سپرد و پس از آن خود را به یک زندگی فقیرانه واداشت.

هنگامی که بابا گوریو که تنها به حال خود رها شده در حال مرگ است، راستینیاک به جای دلفین در کنار او می‌ماند و در مراسم تشییع جنازه او شرکت می‌کند. اگرچه بالزاک راستینیاک را مثبت می‌بیند، اما رمان «بابا گوریو» را با یک نکته بدبینانه به پایان می‌رساند: پشت کردن پروتاگونیست داستان به قبر پیرمرد و برگشتن به شهر، در آغوش دلفین.

کتاب بابا گوریو اثر اونوره دو بالزاک نشر مرکز

۴. پائول آتریدس از کتاب «تلماسه» (DUNE)

پائول آتریدس

«تلماسه» رمان علمی-تخیلی و حماسی فرانک هربرت است که خوانندگان را فریب می‌دهد تا فکر کنند که پروتاگونیست آن، پائول آتریدس، قهرمانی روراست است: نیرنگی که با انتخاب تیموتی شالامه در اقتباس سینمایی اخیر آن، بیشتر تقویت شده است. اما اگرچه سفر پائول ممکن است از الگوی داستانی معروف به «سفر قهرمان» که به دست جوزف کمبل ترسیم شده، پیروی کند و از زندگی به مرگ و سپس به تولد دوباره برود، پائول آن شخصیت مسیح‌مانندی که قبیله فریمن در آراکیس به آن باور دارند، نیست.

با تغییر روایات سنتی، زمانی که هربرت در «تلماسه» فاش می‌کند که بن جسریت یک محفل سِری مانند ایلومیناتی به وجود آورده و به وسیله آن مدت‌هاست فریمن‌ها را برای انتظارِ ظهور یک مسیح شرطی کرده، قهرمانی پائول آتریدس پیچش شومی پیدا می‌کند.

پائول که خود نیز مانند دیگران در تارِ تنیده شده به دست بن جسریت گرفتار شده، ناگهان درمی‌یابد که کنترل محفل مذهبی‌ای که بنا بود آن را رهبری کند، از دستانش خارج شده. در مقام امپراتور کهکشان به او گفته شده که باید مسیر زرین را دنبال کند، آینده‌ای بالقوه که ظاهراً از طریق فداکاری‌های بی‌شمار بزرگ و کوچک نجات باقی نوع بشر را تضمین می‌کند.

هربرت هرگز توضیح نمی‌دهد که مسیر زرین قرار است بشر را از چه چیزی نجات بدهد، و در سراسر مجموعه کتاب‌های «تلماسه» به این حقیقت اشاره می‌کند که مسیرهای دیگری نیز وجود دارند که کمتر مخرب‌اند و می‌توانند به همان نتیجه، یعنی بقای نسل بشر، منجر شوند. درنهایت، صعود پائول به تاج و تخت سلطنتی پایان خوشی نیست که برای مثال، تاج‌گذاری آراگورن در «ارباب حلقه‌ها» بود. درعوض، این تمثیلی از تاریخ دنیای واقعی است که در آن پادشاهان از باورهای مردم به عنوان وسیله‌ای برای توجیه اعمال خود استفاده می‌کنند.

کتاب تلماسه اثر فرانک هربرت نشر کتابسرای تندیس

منبع: BIG THINK

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه