چرا وحشت روان‌شناسانه ترسناک‌ترین زیرگونه‌ ژانر وحشت است؟

۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۹ دقیقه

عموما وحشت روان‌شناسانه در میان زیرگونه‌های ژانر وحشت توجه کافی دریافت نمی‌کند، خصوصاً با توجه به این‌ نکته که اگر فیلم‌های این ژانر با کیفیت بالا ساخته شوند، تاثیرشان می‌تواند چند برابر بیشتر از فیلم‌های ژانرهای دیگر در همان سطح کیفی باشد.

به این فکر کنید: یک فیلم باید چه کاری انجام دهد؟ ماموریت یک فیلم را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:

  • تعریف کردن داستانی جذاب
  • درگیر نگه داشتن مخاطب
  • از همه مهم‌تر، ایجاد اثر احساسی عمیق

فیلم‌های موفق، فیلم‌هایی هستند که مخاطب را آنقدر در خود غرق می‌کنند که در انتهایشان، مخاطب دقیقاً همان احساسی را پیدا می‌کند که کارگردان می‌خواست منتقل کند. برای رسیدن به این هدف، چه راهی بهتر از این‌که خاطر مخاطب را آزرده کرد، طوری‌که شب در جای خوابش دراز بکشد و به ماهیت واقعیت و آنچه که تماشا کرد فکر کند؟

لازم است از خود بپرسیم که چرا مردم از فیلم‌های سبک وحشت خوششان می‌آید؟

کتاب Horror Cinema اثر  Paul Duncan انتشارات  تاشن

روان‌شناسی به نام Svein Åge Kjøs Johnsen – که من حتی سعی نمی‌کنم اسمش را تلفظ کنم – بیان کرده است: «با تماشای فیلم‌های وحشت ما به دو مهم دست پیدا می‌کنیم: رسیدن به حس کنترل روی موقعیت وحشتناکی که فیلم به تصویر می‌کشد و رسیدن به حس کنترل روی خود حس ترس… همچنین تماشای فیلم ترسناک می‌تواند تلاشی برای حواس‌پرتی از احساسات دیگر هم باشد.»

نکته‌ای که در این نقل‌قول توجه من را جلب کرد جمله‌ی آخر بود: این‌که فیلم ترسناک می‌تواند عامل حواس‌پرتی ما از احساسات دیگر باشد. به‌شخصه متوجه شده‌ام که هرگاه نیمه‌‌شب است و من احساس افسردگی می‌کنم، ناگهان هوس یک فیلم ترسناک جدید می‌کنم تا کمی ذهن خود را آرام کنم. بهترین گزینه‌ای که به ذهن می‌رسد هم همیشه یک فیلم وحشت روان‌شناسانه است، چون تخصص این فیلم‌ها این است که ترس را از دست فیلمساز خارج کنند و به دست خودتان بسپرند.

در فیلم اینسیدیوس (Insidious) صحنه‌ای وجود دارد که در آن زنی در حال صحبت کردن درباره‌ی یک نیروی شیطانی است و ناگهان وسط صحبتش آن را پشت‌سر مردی که با او صحبت می‌کند می‌بیند.

چنین صحنه‌ای مصداق ترس ناگهانی و از جا پراننده (به اصطلاح Jump Scare) است. چنین صحنه‌هایی معمولاً تنش را به‌مرور ایجاد می‌کنند و بعد از راه یک صحنه‌ی شوکه‌کننده یا نشان دادن هیولا به شما این تنش را آزاد می‌کنند.

ولی حال صحنه‌ای را در یک فیلم ترسناک تصور کنید که در آن هیچ اتفاقی نمی‌افتد. در چنین صحنه‌ای تنش هیچ‌گاه رها نمی‌شود و تا آخر فیلم همراه شما می‌ماند. دیگر شما نمی‌توانید با فرا رسیدن صحنه‌ی ترسناک نفسی از روی راحتی بکشید و به حالت عادی برگردید.

بابادوک

مثلاً فیلم «بابادوک» (The Babadook) مثال خوبی از چنین نوع فیلمی است. در کل فیلم حتی یک صحنه‌ی وحشت از جا پراننده وجود ندارد. در ابتدای فیلم شخصیت مادر و کودک را می‌بینیم و از همان ابتدا مشخص است که چیزی سر جایش نیست.

تک‌تک نماهایی که از خانه‌ی آن‌ها گرفته شده، بسیار خاکستری و فاقد رنگ است. فیلم‌های زیادی هستند که در آن‌ها به مسئله‌ی بیماری روانی پرداخته شده، ولی در این فیلم احساسات مادر در قالب یک موجود فیزیکی تجسم پیدا کرده‌اند و او را آزار می‌دهند. این موجود، خارج از صفحات یک کتاب، فقط در دو صحنه نمایش داده می‌شود.

این فیلم با تکیه بر قدرت نویسندگی بالا سعی دارد روی شما تاثیر بگذارد و از کارگردان خود نیز مهارت بیشتری می‌طلبد، چون با وجود این‌که در فیلم اتفاق خاصی نمی‌افتد، ‌مخاطب همچنان باید درگیر آن بماند و با مشاهده‌ی شخصیت‌ها و زندگی کردن‌شان نسبت به آن‌ها حس همذات‌پنداری پیدا کند.

کار برخی فیلم‌ها راحت است: کافی است چندتا صحنه‌ی اکشن نشان دهند یا شخصیتی را وارد داستان کنند که ظاهری نیمه‌ترسناک دارد و با صدای بلند جلوی صفحه پدیدار می‌شود، ولی وحشت روان‌شناسانه باید به‌شکلی ظرافت‌مندانه‌تر به احساس موردنظر برسد.

یکی از نماهای موردعلاقه‌ی من در فیلم جایی است که در آن شخصیت اصلی جلوی تلفن است، آن را سر جایش می‌گذارد، با حالتی مغموم و ناراحت از جلوی آن کنار می‌رود و بعد تلفن زنگ می‌خورد و شخصیت اصلی دوباره به سمت آن برمی‌گردد. نکته‌ی خاص این صحنه چیست؟ این‌که در فاصله‌ای که شخصیت اصلی از جلوی تلفن کنار می‌رود و دوباره به سمت آن برمی‌گردد، دوربین ثابت می‌ماند و فضای اتاق پذیرایی خانه را نشان می‌دهد.

شاید باورتان نشود، ولی این صحنه ترسناک است. چرا؟ چون فیلم از قبل فضای خانه را به‌عنوان یک شخصیت مجزا تعیین کرده است. هر نما از خانه مصداق عکس‌های آزاردهنده‌ای است که در اینترنت می‌بینید و اگر مجبور شوید یک جا بنشینید و بهشان زل بزنید، ذهن‌تان آشفته می‌شود. وقتی اتفاقی در حال وقوع نیست، ولی انتظار وقوعش وجود دارد، ذهن خسته می‌شود و خودش شروع به سناریوسازی می‌کند و چیزهایی را تصور می‌کند که وجود خارجی ندارند.

مثلاً به این فکر می‌کنید که فیلم در حال زمینه‌سازی برای وقوع یک صحنه‌ی شوکه‌کننده است؛ یک لحظه‌ی دیگر یک چیزی قرار است از گوشه‌ی صفحه پدیدار شود و من را شوکه کند. در چنین لحظاتی است که تنش وجودتان را فرا می‌گیرد و با نگرانی به این فکر می‌کنید که لحظه‌ی بعد قرار است چه اتفاقی بیفتد.

در آن چند لحظه‌ای که دوربین اتاق پذیرایی را نشان می‌دهد، همه‌ی این فکرها از ذهن‌تان می‌گذرند، تا این‌که ناگهان تلفن دوباره زنگ می‌خورد و رشته‌ی افکار را به هم می‌ریزد. البته شخصی که آن سوی خط حرف می‌زند، صدایی مورمورکننده دارد،‌ ولی مسلماً هنوز آن اتفاق ترسناک بزرگی که انتظارش را داشتید نیفتاده است. بنابراین تنش موقعیت همچنان در وجودتان باقی می‌ماند، حتی وقتی صحنه تمام می‌شود و وارد صحنه‌ی جدیدی شده‌ایم.

بودجه‌ی این فیلم فقط ۲ میلیون دلار بود. با وجود چنین بودجه‌ی کمی، ساختن چنین فیلم تاثیرگذاری فقط از یک کارگردان بسیار خلاق برمی‌آید.

موروثی

وقتی تبلیغات فیلم «موروثی» (Hereditary) منتشر شدند، من بسیار نگران شدم. استودیوی پشت فیلم قصد داشت آن را به‌عنوان «جن‌گیر بعدی» به مخاطب عرضه کند، ولی خب همه می‌دانستیم چنین چیزی ممکن نیست. با این‌که «موروثی» جن‌گیر بعدی نبود،‌ ولی مسلماً تاثیر عمیقی روی ژانر وحشت به جا گذاشت. مدت زمان «موروثی» ۲ ساعت و ۷ دقیقه است. از این مدت زمان، ۲ ساعتش به حرف زدن می‌گذرد. چون هدف کارگردان این نبود که یک فیلم در ژانر وحشت بسازد؛ هدف او این بود که یک درام خانوادگی بسازد که در آن موقعیت‌های وحشتناک شروع به اتفاق افتادن برای خانواده می‌کنند.

بیشتر صحنه‌های ترسناک فیلم حاوی موجودات ماوراءطبیعه یا صحنه‌ی شوکه‌کننده با صدای بلند نیستند، بلکه ریشه در مشکلات دراماتیک خانواده دارند. مثلاً یکی از برجسته‌ترین صحنه‌های فیلم جایی است که در آن مادر خانواده شروع به داد زدن سر پسرش می‌کند و با چشمانی ورقلمبیده به او عذاب وجدان تزریق می‌کند.

اثرگذاری این صحنه به مخاطب بستگی دارد. مخاطب عادی احتمالاً با دیدن این صحنه احساس معذب بودن و تنش می‌کند. ولی کسانی بوده‌اند که در زندگی‌شان چنین سناریویی را پشت‌سر گذاشته باشند و برای آن‌ها، این صحنه ترسناک است. فیلم‌هایی چون «موروثی» کاری می‌کنند که پیش خود فکر کنید: اگر من در این موقعیت بودم، چه‌کار می‌کردم؟ فکر کردن به همین مسئله‌ی ساده شما را می‌ترساند. ماموریت وحشت روان‌شناسانه این است که کاری کند افکارتان درباره‌ی فیلم بیشتر از خود فیلم شما را بترسانند؛ فکر کردن به این‌که این اتفاق ممکن است برای هرکسی بیفتد.

هودی مردانه 27 مدل Horror Movies کد MH1061

«موروثی» کاری می‌کند که تهدید واقعی نه از سمت اشباح، بلکه از سمت اتفاقاتی باشد که برای اشخاصی می‌افتد که با احساسات غصه و فقدان دست‌وپنجه نرم می‌کنند یا در خانواده‌های مشکل‌دار بزرگ شده‌اند.

«بابادوک» هم حسی را که بیشتر مردم با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند می‌گیرد و‌ آن را به شرور قصه تبدیل می‌کند. با دیدن این فیلم حس می‌کنید که اگر اجازه دهید احساساتی مشابه در شما ریشه بدوانند و شما هم سرکوب‌شان کنید، شاید به شکل آن صحنه‌های ترسناکی که در فیلم می‌بینید بروز کنند. این فیلم‌ها نشان می‌دهد که وقتی احساس غصه‌ی شدید می‌کنید، راه‌هایی بهتر از اجازه دادن به آن برای بلعیدن شما یا خالی کردن دق‌ودلی خود سر نزدیکان وجود دارد. فیلم‌های وحشت روان‌شناسانه نشان می‌دهند وقتی یک نفر در برابر این احساسات تسلیم شود، چه بلاهایی ممکن است سرش بیاید. این به خودی خود ترسناک است.

ساحره 

«بابادوک» نشان می‌دهد که نباید به غم و غصه اجازه داد زندگی شما را در بر بگیرد و باید راه‌هایی برای رهایی پیدا کرد.

«موروثی» نشان می‌دهد که روش تربیت‌تان شما را تعریف نمی‌کند، مگر این‌که به آن اجازه دهید.

حال می‌رسیم به فیلمی به نام «ساحره» (The Witch) که مخاطبان سینما احساسات ضد و نقیضی به آن دارند. این فیلم‌، به‌طور خلاصه و مفید، به مقوله‌ی پارانویا می‌پردازد، به این ترس که یک نفر در خانواده‌ی شما هست که می‌خواهد به همه آسیب برساند. این فیلم از زاویه‌ی دید خانواده‌ای در نیو انگلند در دهه‌ی ۱۶۳۰ روایت می‌شود که همه‌ی اعضای آن فکر می‌کنند شخصی دیگر ساحره است. قوی‌ترین سوءظن متعلق به مادر خانواده است که فکر می‌کند دخترش ساحره است.

با این حال، تمرکز فیلم نه روی سوءظن مادر، بلکه روی تاثیری است که این سوءظن روی دخترش می‌گذارد، دختری که به‌خاطر پارانویا، باید رفتار متفاوت مادرش نسبت به خودش را تحمل کند. این فیلم نشان می‌دهد که ترس از اتفاقات ناگواری که «ممکن» است بیفتد – عدم آگاهی از این‌که آیا واقعاً یک ساحره در جمع وجود دارد یا نه –  چگونه می‌تواند باعث فروپاشی یک خانواده شود.

میدسامر 

حال می‌رسیم به فیلمی که سعی دارد کار متفاوتی انجام دهد و فرمول «ما نباید به احساسات اجازه دهیم که حس قضاوت و عقلانیت ما را از کار بیندازند» را زیر پا می‌گذارد. این فیلم «میدسامر» (Midsommar) است. من درباره‌ی این فیلم زیاد وارد جزییات نمی‌شوم، چون خودتان باید آن را ببینید.

در این فیلم، شخصیت اصلی اتفاقی ناگوار را پشت‌سر گذاشته است و دنبال راهی برای کنار آمدن با آن می‌گردد. او کمی کنترل خود را از دست می‌دهد و دچار پارانویا می‌شود؛ غصه‌ی او باعث می‌شود که توهم بزند و رفتارش با انسان‌های اطرافش تغییر کند، چون می‌ترسد که رفتار آن‌ها با او تغییر کند.

در ادامه‌ی مطلب خطر لو رفتن داستان وجود دارد

دلیل تفاوت این فیلم این است که در آخر شخصیت اصلی به پایان خوش خود دست پیدا می‌کند. در انتهای فیلم، او راهی پیدا می‌کند تا بلایی را که سرش آمده فراموش کند و در آخر می‌بینیم که لبخندی روی صورت او نشسته و حال و هوایش بهبود پیدا کرده است. این خوب است، نه؟

اگر پیوستن به یک فرقه‌ی مخوف و سوزاندن معشوقه‌ی خود را (در حالی‌که او فلج شده و داخل لباس یک خرس زندانی شده) خوب می‌پندارید، بله، این بسیار خوب است!

همه‌ی فیلم‌هایی که پیش‌تر اشاره کردیم، درباره‌ی کسانی بودند که احساسات شدیدشان بهشان غلبه کردند و به‌خاطر همین کارهای بد انجام دادند. ولی در این فیلم، احساسات شخصیت اصلی به او غلبه نمی‌کنند؛ او همه‌ی احساساتش را تخلیه می‌کند، حالش کمی سر جایش می‌آید و به روشی زندگی می‌کند که خودش پذیرفته است. از این نظر فیلم مخاطب را بیشتر وحشت‌زده می‌کند، چون شخصیت اصلی را در حالتی نشان می‌دهد که عضو و رهبر فرقه‌ای شده که در طول فیلم داشت آن‌ها را زیر سوال می‌برد.

وحشت روان‌شناسانه می‌تواند وارد ذهن یک شخصیت شود و آن را روی صفحه‌ی سینما به نمایش بگذارد و از این نظر یک دستاورد بزرگ است. این دستاوردی است که ژانرهای دیگر به‌ندرت به آن دست پیدا می‌کنند. تماشای دیوانه شدن فردی عاقل همیشه فرآیندی جالب است و این وجه اشتراک همه‌ی این فیلم‌هاست.

عاملی که باعث می‌شود این فیلم‌ها از همتایانشان ترسناک‌تر باشند این است که هیچ کاری انجام نمی‌دهند که به‌طور عادی ترسناک باشد. آن‌ها ترسیدن را به خودتان واگذار می‌کنند، چون آن چیزی که در ذهن خودتان به آن برسید، متعلق به خودتان است و همان چیزی است که برای شما ترسناک است. فقط خود شما می‌دانید چه چیزی برایتان ترسناک است، نه فیلمسازها، برای همین اصلاً چرا تلاش کنند؟ تنها کسی که می‌تواند شما را بهتر از هرکس دیگری بترساند خودتان هستید و خود فیلمسازها هم این را می‌دانند و از این موضوع به نفع خود استفاده می‌کنند. برای همین است که طبق نظر نگارنده‌ی این مطلب، وحشت روان‌شناسانه بهترین ژانر سینماست.

منبع: ۴ Plus

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه