زنان هالیوود، عامل اصلی محبوبیت فیلم‌های کمدی عاشقانه‌‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰

۸ شهریور ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۴ دقیقه
بازیگران زنان کمدی

در تابستان ۱۹۸۹، تاچ‌استون پیکچرز، یکی از زیرمجموعه‌های دیزنی، شروع به ساخت فیلمی کرد که به پرطرفدارترین کمدی عاشقانه‌ی تاریخ تبدیل شد (حداقل بر اساس تعداد کل بلیت‌های فروخته‌شده). این فیلم سومین فیلم پرفروش سال ۱۹۹۰ هم شد و جولیا رابرتس را به شهرت جهانی رساند. این محبوب‌ترین کمدی عاشقانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰ «زن زیبا» (Pretty Woman) بود که داستان زندگی تلخ و تاریک یک کارگر جنسی آس و پاس را روایت می‌کند که مرد تاجر ثروتمندی او را برای یک هفته استخدام می‌کند و در نهایت عاشق و شیفته‌ی او می‌شود.

پس از گذشت سی سال این فیلم همچنان نقطه‌ی اوجی در سینمای دهه‌ی ۱۹۹۰ هم به طور کلی و هم در ژانر کمدی عاشقانه محسوب می‌شود. نمی‌شود تصور کرد که دیزنی یک بار دیگر بتواند فیلمنامه‌ی یک تازه‌کار را بردارد و آن را به داستانی جذاب درباره‌ی یک کارگر جنسی با قلبی رئوف تبدیل کند. فیلم «زن زیبا» نه تنها رابرتس را در قامت یک ستاره تثبیت کرد، بلکه این را هم ثابت کرد که حتی در داستانی حول محور ارتباطی عاشقانه بین دو نفر، باز هم یکی می‌تواند چنان بدرخشد که کل بار داستان عاشقانه را به دوش بکشد.

اما در این درخشش، جولیا رابرتس یک استثنا نبود. به طور کلی، دهه‌ی ۱۹۹۰ دوران شکوفایی فیلم‌های کمدی عاشقانه بود. اما حتی بهترین‌ فیلم‌های این دوره هم بدون بازیگران زن خود محال بود بتوانند محتوایی چنین عاشقانه و خنده‌دار بسازند. اصلاً مگر می‌شود با وجود این زن‌ها کسی عاشق آن‌ها و به طور کلی این ژانر نشود؟

کمدی‌های عاشقانه از گذشته جزو پایه‌های اصلی فیلمسازی هالیوود (به طور کلی قصه‌گویی) بوده‌اند و این صنعت سال‌هاست که در این ژانر در چرخه‌ی تکرارها، ژانرهای فرعی و این ایده‌ی کلی بر مبنای دو نفر که قرار است عاشق هم شوند و یک سری اتفاقات بامزه میان‌شان بیفتد بالا و پایین می‌رود. اما امروز است که فیلم‌های کمدی عاشقانه را بیشتر به شکل سرگرمی‌ سبک‌ (که زیاد جایزه‌ای هم نمی‌برند) می‌بینند؛ در گذشته هالیوود چنین نبود. مثلاً کمدی عاشقانه‌ی «در یک شب اتفاق افتاد» (It Happened One Night)  محصول ۱۹۳۴ یکی از سه فیلمی است که تا به حال برنده‌ی پنج جایزه‌ی اصلی اسکار شده است.

جولیا رابرتس، ملکه‌ی خندان و دیوانه‌ی فیلم‌های کمدی عاشقانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰

فیلم «زن زیبا»

جولیا رابرتس و ریچارد گیر در نمایی از فیلم «زن زیبا»

اگرچه این ژانر در سال های اخیر دیگر زیاد باب میل استودیوها نیست، اما در دنیای رسانه‌های پخش آنلاین محبوبیت بیشتری پیدا کرده است. به‌ویژه نتفلیکس (Netflix) که با همان فرمول این ژانر توانست موفقیت زیادی به دست آورد. اگرچه این رسانه تمایل دارد بیشتر برود سراغ‌ داستان‌هایی که مخاطبان جوان‌تر را جلب می‌کند، اما در دهه‌ی ۱۹۹۰، این ژانر جان دوباره‌ای‌ گرفت که بدون ستاره‌های زن آن زمان ممکن نبود.

در میان این ستاره‌های زن، رابرتس یک سر و گردن بالاتر بود. فیلم «عروس فراری» (Runaway Bride) او، محصول تابستان ۱۹۹۹، که به طرز جالبی بار دیگر با مارشال، کارگردان «زن زیبا» و همین‌طور همبازی‌اش ریچارد گیر آن را کار کرد، حسن ختامی برای دهه‌ی ۱۹۹۰ بود. این میان، رابرتس چند کمدی عاشقانه‌ی موفق دیگر هم کار کرد؛ مثل «عروسی بهترین دوست من» (My Best Friend’s Wedding) ساخته‌ی پی جی هوگان و «ناتینگ هیل» (Notting Hill) به کارگردانی راجر میشل که دومی را با هیو گرانت بازی کرد که خودش در این ژانر، در جبهه‌ی ستارگان مرد، به محبوبیت و جایگاه ویژه‌ای دست یافته بود. رابرتس در این کمدی‌های عاشقانه‌ی انتقادی نقش قهرمان‌ زن پیچیده‌ی داستان را بازی کرد.

او به لبخندهای گوش‌تاگوش و خنده‌های بلندش معروف است که بهترین نمونه‌اش را می‌توان در یکی از سکانس‌های جذاب فیلم «زن زیبا»، وقتی ریچارد گیر سربه‌سر او می‌گذارد، دید. اما این روحیه‌ی سرخوشانه می‌تواند سایر احساسات عمیق انسانی را پنهان ‌کند. «زن زیبا» را اول یک درام سیاه می‌دیدند، که در لحظات آرام‌تر فیلم در بازی رابرتس پیداست، اما این مرزهای دردناک را می‌توان در دیگر فیلم‌های موفق‌ دهه‌ی‌ ۱۹۹۰ او هم دید.

همان‌طور که از عنوان فیلم «عروس فراری» پیداست داستانی کمدی درباره‌ی زنی شهرستانی (رابرتس) است که به فرار کردن از مراسم عروسی خود مشهور است. این زن در واقع این کار را می‌کند تا رنج درونی عمیق و بحران هویتی‌اش را پنهان کند. در «ناتینگ هیل» او نقش یک ستاره‌ی سینمای بی‌هدف و سرگردان را بازی می‌کند (چه ایده‌ی دیوانه‌واری برای یک کمدی عاشقانه!). در فیلم «عروسی بهترین دوست من» هم جولیا رابرتس خود را متقاعد کرده که عاشق بهترین دوست قدیمی‌اش (درموت مولرونی) است تا جایی که حاضر می‌شود عروسی او را با شریک زندگی خنگ و حواس پرتش (کامرون دیاز) بر هم بزند. این فیلم کامرون دیاز را در نقش مکمل دارد اما ناگفته نماند که او خود هم ملکه‌ی فیلم‌های کمدی عاشقانه محسوب می‌شود.

هیچ‌یک از این قصه‌ها چندان شاد و سلامت نیستند، اما رابرتس با طبیعت دوست‌داشتنی خود آن‌ها را تماشایی می‌کند. این خوی لطیف و در عین حال شوخ‌طبع و شیطنت‌آمیز اوست که باعث می‌شود همه‌ی این فیلم‌ها، حتی خط داستانی اعصاب‌خردکن «عروسی بهترین دوستم» برای ما خاطره‌ای خوش بر جای بگذارد. ما شخصیت‌های قوی او را در فیلم‌ها دوست داریم، چرا که همه خاص خود او هستند.

مگ رایان، درخشان‌تر از تام هنکس

بی‌خواب در سیاتل، کمدی عاشقانه‌ی دهه‌ی 1990

مگ رایان و تام هنکس در نمایی از فیلم «بی‌خواب در سیاتل»

مگ رایان هم با طیف گسترده‌‌ای از  نقش‌های به‌یادماندنی در کمدی‌های عاشقانه مسیر مشابهی همچون رابرتس طی کرد؛ البته با این تفاوت که اگر آن نقش‌های شاد و شنگول را هر کسی جز او بازی می‌کرد، امکان اینکه فیلم در نهایت یک چیز شلخته‌ی آزاردهنده از آب درآید، بسیار زیاد بود. و این تنها رایان است که حتی ابلهانه‌ترین شخصیت‌هایش را چنان با انسانیت آغشته می‌کند که نمی‌توانیم دوست‌شان نداشته باشیم. مثلاً فیلم «بی‌خواب در سیاتل» (Sleepless in Seattle) درباره‌ی زنی است که به شکلی وسواس‌گونه‌ عاشق مردی می‌شود که هرگز او را ملاقات نکرده است، او آن مرد و فرزندش را تعقیب می‌کند، سراسر کشور را سفر می‌کند تا تنها بتواند برای لحظه‌ای آن‌ها را ببیند و در این مسیر کسی مثل بیل پولمن را ترک می‌کند. حالا تصور کنید اگر هر کس دیگری به جز رایان نقش آنی رید را در این فیلم تأثیرگذار به کارگردانی نورا افرون بازی کرده بود، نمی‌توانستید همچنان طرفدار این شخصیت باشید.

درست مثل رابرتس، بعضی از بهترین کارهای رایان در دوره‌ی اوج حرفه‌ی بازیگری‌اش آن‌ها بود که در مقابل یک بازیگر مرد (نقش اول) نام‌آشنا قرار گرفت. رابرتس ریچارد گیر را داشت و رایان تام هنکس را. اما در حالی که هنکس در سه‌گانه‌ی کمدی‌های عاشقانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰اش با مگ رایان بیشتر تکراری به نظر می‌رسد (البته به جز فیلم «ایمیل داری» (You’ve Got Mail) که هنکس در آن، البته به طور موقت، دوست‌داشتنی نیست)، هر بازی رایان متفاوت از بقیه است و حتی در «جو دربرابر آتشفشان» (Joe Versus the Volcano) نقش سه زن مختلف را بازی می‌کند که هرکدام داستان دختری رؤیایی با جهان‌بینی خاص خودش را بازگو می‌کند.

در «ایمیل داری» داستان در نهایت به عاشقانه‌ی اجتناب‌ناپذیر بین رایان و هنکس ختم می‌شود، اما میان تمام ویژگی‌های خوشایند فیلم محصول ۱۹۹۸ افرون، رایان هم ابعاد تازه‌ای به نقش کاتلین کلی می‌بخشد. این فیلم به همان اندازه که درباره‌ی یک دختر، یک دوست و یک صاحب کسب‌وکار است، داستان زنی است که در جادوی نسل‌های اول ارتباط آنلاین به طور اتفاقی با مردی آشنا شده و عاشق او می‌شود. در این فیلم رایان همه‌ی این زنان را یک‌جا در خود دارد؛ بازیگر زن ستاره‌ای که دوست ندارد بر پرده‌ی سینما تنها با یک بعد یا یک رابطه در زندگی‌اش تعریف شود.

مگ رایان آن زمان در کمدی عاشقانه‌‌های دیگری هم بازی کرد که احتمالاً به این خاطر که تام هنکس زوج عاشق او بر پرده‌ی سینما نبود، چندان موفق و معروف نشد. نمونه‌اش «بوسه‌ی فرانسوی» (French Kiss) که بازیگر نقش مقابلش کوین کلاین (در نقش یک فرانسوی تقلبی بامزه) است. یا شکست بزرگی مثل «پیش‌درآمد یک بوسه» (Prelude to Kiss) که با اینکه رایان تمام تلاش‌اش را برای این فیلم کرد، نتیجه بسیار بد از آب درآمد. او حتی با متیو برودریک در فیلم «معتاد به عشق» (Addicted to Love) به کارگردانی گریفین دان، که بر اساس آهنگی از رابرت پالمر ساخته شده بود، در نقش یک زن عجیب‌وغریب و بامزه بازی کرد که نتیجه‌ی کار واقعاً سرگرم‌کننده‌ است. این جذابیت خاص رایان است که در این فیلم با ظرافت زیر یک ظاهر برخلاف معمول سرسخت پنهان شده، و نتیجه را به فیلمی چنین پرهیاهو تبدیل کند. این هم چاشنی مخصوص خانم رایان است.

ساندرا بولاک، ستاره‌ای جوان در نقش‌های مردانه

فیلم «وقتی تو خواب بودی»

یک ستاره‌ی زن مهم و تأثیرگذار دیگر دهه‌ی نود میلادی ساندرا بولاک جوان است که با فیلم «معجون عشق شماره‌ی ۹» (Love Potion No. 9) به یکباره به شهرت زیادی رسید. بعد از آن، در فیلم‌های نه چندان موفقی مثل «قلب‌های ربوده‌شده» (Two If By Sea) و «امید شناور» (Hope Floats) (این فیلم واقعاً یک کمدی عاشقانه نبود. در بهترین حالت فیلمی معمولی بود، آن هم بیشتر به لطف بولاک) بازی کرد که اگر نه موفق، ولی چیزی از توانایی‌های بولاک کم نمی‌کردند. اما سهم اصلی او در کمدی‌های عاشقانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰ فیلم «وقتی خواب بودی» (While You Were Sleeping) به کارگردانی جان تورتل‌تاب بود که سال ۱۹۹۵ اکران شد. این فیلم بولاک را به یکی از آن شخصیت‌های بدبیار و بی‌عرضه‌ی داستان‌ها که معمولاً نقش‌اش به ستارگان مرد فیلم‌های کمدی عاشقانه داده می‌شود، تبدیل کرد. بولاک هم موفق شد شخصیتی محبوب و پرطرفدار از آن نقش دربیاورد.

بولاک که بالاخره برای فیلم خانوادگی ورزشی «نقطه کور» (The Blind Side) اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را دریافت کرد، هنوز هم در کمدی‌های عاشقانه بازی می‌کند؛ از کارهای موفق او در این ژانر می‌توان به فیلم «خواستگاری» (The Proposal) در کنار رایان رینولدز (که اینجا هم بار دیگر نقش معمول مردانه‌ای گرفته و آن را کاملاً زنانه می‌کند) و فیلم «شهر گمشده» (The Lost City) (به یاد کمدی‌های عاشقانه‌ی دهه‌ی ۱۹۸۰ مثل «عشق‌بازی با سنگ» (Romancing the Stone) محصول ۱۹۸۴. خلاصه اینکه اگر کسی بتواند آتش کمدی‌های عاشقانه‌ی استودیویی دهه‌ی ۱۹۹۰ را دوباره شعله‌ور کند، بولاک بهترین گزینه خواهد بود.

اندی مک‌داول، بازیگر قدرنادیده‌‌ی فیلم‌های کمدی عاشقانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰

فیلم «چهار عروسی و یک عزا»، کمدی عاشقانه‌ی دهه‌ی 1990

اندی مک‌داول و هیو گرانت در نمایی از فیلم «چهار عروسی و یک عزا»

در ادامه‌ی مسیر درخشان زنان ستاره‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰ هالیوود، اندی مک‌داول تنها بازیگر زنی بود که موفق شد در کمدی‌های عاشقانه‌ای که موفقیت‌شان را بیشتر مدیون ستاره‌های مرد دهه ۱۹۹۰ بودند، مثل فیلم تحسین‌شده‌ی «چهار عروسی و یک عزا» (Four Weddings and a Funeral) در کنار هیو گرانت و «روز گراندهاگ» (Groundhog Day) در کنار بیل موری کمدین قدیمی و محبوب جایی برای خودش باز کند. معمولاً بیشتر این دو فیلم را با هیو گرانت و بیل موری به خاطر می‌آورند، اما تنها یک زن (مک‌‌داول) به اندازه‌ای جذاب بود که توانست حتی در حساس‌ترین موقعیت‌های فیلم فضا را تحت تأثیر خود قرار دهد و از آن‌ها برجسته‌تر شود. مک‌داول از آن دوران فیلم‌های ناموفق و فراموش‌شده‌ای مثل «میوز» (The Muse) و فیلم دوست‌داشتنی «گرین کارت» (Green Card) را در کنار بازیگر فرانسوی، ژرژ دوپاریه در کارنامه‌ی هنری خود دارد.

مک‌داول از آن بازیگران خوب هالیوود است که اغلب نادیده و دست‌کم گرفته می‌شود، اما جذابیت پنهان و طبیعت ساده و بی‌ریای او نوعی ثبات در فیلم‌های کمدی عاشقانه‌ی محبوب دهه‌ی ۱۹۹۰ ایجاد می‌کرد. مک‌داول هم همچون تمام هم‌دوره‌هایش، جذابیت خاصی داشت که به آسانی مخاطب را مجذوب و علاقه‌مند می‌کرد.

فیلم‌های کمدی عاشقانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰، تحت سلطه‌ی زنان سفیدپوست

فیلم «چگونه استلا زندگی عادی خود را پس گرفت»

آنجلا باست و رجینا کینگ در نمایی از فیلم «چگونه استلا زندگی عادی خود را پس گرفت»

اما این فیلم‌ها با وجود ستاره‌های درخشانی که داشتند، یک ایراد و کاستی بزرگ هم داشتند؛ و آن هم این است که همه‌‌شان داستان زن سفیدپوستی را روایت می‌کنند که درگیر یک عشق دگرجنس‌گرایانه می‌شود. شاید بتوان گفت که دهه‌ی ۱۹۹۰ تحت سلطه‌ی ملکه‌های فیلم‌های کمدی عاشقانه‌ی خود بود، اما حتی این جایگاه هم تنها در دست تعداد انگشت‌شماری از زنان بود؛ تقریباً همه‌ سفیدپوست و همه در داستان‌هایی درباره‌ی یک عشق دگرجنس‌گرایانه. درست است که هالیوود این روز‌ها گام‌هایی در جهت نمایش همه‌ی نژادها و گرایش‌ها برمی‌دارد اما دهه‌ی ۱۹۹۰ در این زمینه کم گذاشت. با وجود این، چند زن رنگین‌پوست و کوییر قصه‌گو بودند که در فضای کمدی‌های عاشقانه‌ی آن زمان خوش درخشیدند؛ به‌ویژه نیا لانگ، آنجلا باست، کلیا دووال و ناتاشا لیون که درست مثل بقیه‌ی ملکه‌های کمدی عاشقانه همچنان نام‌های بزرگی هستند و بیشتر از همیشه در صنعت بزرگ فیلمسازی هالیوود مشغول‌ کارند.

با زیرورو کردن تاریخچه‌ی فیلم‌های کمدی‌ عاشقانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰، گزینه‌های متنوع‌تری هم پیدا می‌شود. مثلاً فیلم «بهترین مرد» (The Best Man) که یک اثر آنسامبل بود و لانگ را در کنار بازیگران زن فوق‌العاده‌ای مثل رجینا هال، سانا لاتان، مونیکا کالهون و ملیسا دسوزا قرار داد و «در انتظار بازدم» (Waiting to Exhale) که در آن باست ماشین شوهر خیانتکارش و تمام وسایل او را به آتش می‌کشد. البته این فیلم‌ها کمی سیاه‌تر از استانداردهای ژانر شاد و تاحدی سطحی کمدی عاشقانه‌ای هستند که در این مقاله صحبتش است، اما هر دو بازیگر زن نمونه‌ی بارز ستاره‌های کمدی‌های عاشقانه محسوب می‌شدند.

لانگ همچنین در فیلم «لاو جونز» (Love Jones) به کارگردانی تئودور ویچر، یک درام عاشقانه‌ی جذاب با نگاهی طنزآمیز به ماهیت عشق مدرن، فوق‌العاده بازی کرد. او در این فیلم مقابل لارنتس تیت قرار گرفت. همین‌طور باست، یکی از همه‌فن‌حریف‌ترین بازیگران هالیوود، که در فیلم «چگونه استلا زندگی عادی خود را پس گرفت» همچون الماسی واقعی درخشید و خیلی خوب موفق شد با جذابیتش در نقش جا بگیرد. داستان این فیلم کمی به کتاب «بخور، عبادت کن، عشق بورز» (Eat Pray Love)، مدت‌ها پیش از اینکه کسی نام آن را به واسطه‌ی جولیا رابرتس که در دهه‌ی ۲۰۱۰ نقش قهرمانش را در فیلمی به همین نام بازی کرد شنیده باشد، شباهت دارد. بازی باست در فیلم (و همین‌طور خود فیلم) در تاریخچه‌ی کمدی‌های عاشقانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰، شایسته‌ی جایگاهی در بالاترین رده‌های این ژانر و حتی از بسیاری از آنها جذاب‌تر است.

فیلم «اما من یک تشویق‌کننده‌ام»

ناتاشا لیون و کلیا دووال در نمایی از فیلم «اما من یک تشویق‌کننده‌ام»

صحبت درباره‌ی زنان ستاره‌ی فیلم‌های کمدی‌ عاشقانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰ بدون اشاره به جواهر ستایر «اما من یک تشویق‌کننده‌ام» (But I’m a Cheerleader) به کارگردانی جیمی بابیت کامل نمی‌شود. در این فیلم ناتاشا لیون (تشویق‌کننده به معنای دخترانی که پیش از آغاز یک مسابقه‌ی ورزشی مثل بسکتبال رقصی گروهی را در سال اجرا می‌کنند) و کلیا دووال نقش دو دختر دگرباش جوان را بازی می‌کنند که والدین‌شان آن‌ها را به اردوگاه دگرباشان فرستاده‌اند. این دو در نهایت عاشق هم می‌شوند. این فیلم هنوز هم یک نمونه‌ی کلاسیک در این ژانر، سنگ قیمتی هالیوود، و مثالی ارزشمند از این است که چرا لیون و دووال هنوز هم  همچون نورهایی درخشان بر صفحه‌ی نمایش بزرگ می‌درخشند. دووال که حالا کارگردان هم هست، اخیراً کمدی عاشقانه‌ی کوییر کریسمسی خود را به نام «شادترین فصل» (Happiest Season) کارگردانی کرده است. فیلمی موفق از پلتفرم پخش آنلیان هولو (Hulu) که نشان می‌دهد همه‌چیز در حال تغییر رو به بهبودی است.

به غیر از شناخته‌شده ترین ملکه‌های این ژانر که در این مدخل به آن‌ها اشاره شد، هالیوود بی‌شمار فیلم دیگری هم دارد که با تکیه بر قدرت و توانایی‌های ستاره‌های زن خود معروف شده‌اند. کمدی‌های محبوبی  مثل «پرنده‌ای روی سیم» (Bird on a Wire) که گلدی هاون را با حرکات خنده‌دار کلاسیک خودش در خود دارد و همین‌طور رابین گیونز در فیلم محصول ۱۹۹۲ «بومرنگ» (Boomerang) که بدون او موفق از آب در نمی‌آمد.

از میان سایر زنان طنزپردازی که با جذابیت و نقش‌آفرینی قوی خود داستان‌های قدیمی و تکراری را جان دوباره بخشیدند، می‌توان به تامپسون و نقل‌قول‌هایش از شکسپیر در فیلم «هیاهوی بسیار برای هیچ»  (Much Ado About Nothing) اشاره کرد و جولیا استایلز در فیلم «۱۰ چیز درباره‌ی تو که ازشان متنفرم» (۱۰ Things I Hate About You) در کنار هیث لجر فقید که آن زمان هنوز بزرگ و مشهور نشده بود. یا راشل لی کوک که در «او همه‌چیز تمام است» (She’s All That) با الهام از پیگمالیون (اسطوره‌ی یونانی) همه را مجذوب خود کرد.

فیلم «حقیقت گربه‌ها و سگ‌ها» (The Truth About Cats & Dogs) که شکل معاصری از داستان سیرانو است (نمایش‌نامه‌ی سیرانو دو برژراک، سال ۱۸۹۷ اثر ادموند روستان) که هم جین گارافولو و هم اوما تورمن را در صنعت سینما بالا کشید و به شهرت رساند. یا فیلم «اما» (Emma) بر اساس رمان تحسین‌شده‌ی جین آستن با بازی گوئینت پالترو و فیلم تین‌ایجری دیگری به نام «ناشی» (Clueless) بازی آلیشیا سیلوراستون که بر اساس قصه‌ی «اما» ساخته شد و هر دو در این فیلم‌ها بازی‌های دلنشینی را از خود ارائه کردند.

این دهه حتی فیلم‌های کمدی عاشقانه‌ی تا حدی سیاه‌تری هم داشت که با وجود ستاره‌های زن خود سرنوشت بهتری از آنچه انتظار می‌رفت پیدا کردند. به عنوان مثال، این دهه کمدی عاشقانه‌ی مریل استریپ در فیلم «دفاع از زندگی شما» (Defending Your Life)، کمدی عاشقانه‌ی آنت بنینگ به نام «رئیس‌جمهور امریکا» (The American President) کمدی عاشقانه‌ی «جری مگوایر» (Jerry Maguire) را با بازی رنی زلوگر در کنار تام کرزو به خود دیده، و قدرت فریبنده‌ی تونی کولت در فیلم‌های «عروسی موریل» (Muriel’s Wedding) و ژولیت بینوش را در فیلم تکنی‌کالر سرگرم‌کننده‌ی «سابرینا» Sabrina)) محصول ۱۹۹۵ به ما معرفی کرده است. این ستاره‌های زن در انواع و اقسام داستان‌ عاشقانه‌ای که نیازمند احساس و شوخ طبعی بود درخشیدند و برجسته شدند؛ یا همان‌طور که شاید ویویان می‌توانست در پایان فیلم «زن زیبا» بگوید: « این ژانر را نجات دادند».

منبع: indiewire

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. کمد کچل

    اخییییییی

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه