ترکیب جسارت، هوشمندی و تکنیک در تریلر سیاسی درجه یک «رد خون»

۱۳ آبان ۱۳۹۸ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴ دقیقه
نقد فیلم ماجرای نیمروز 2

یک تریلر سیاسی درجه یک دیگر از کارگردانی که کارش را خوب بلد است. محمدحسین مهدویان با فیلم ماجرای نیمروز ۲: رد خون نشان می‌دهد که موفقیت دو فیلم اولش «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» اتفاقی نبوده است. این وسط اگر «لاتاری» را فاکتور می‌گیرم به این خاطر است که اولا در جریان فیلم‌های مهدویان که تریلرهای سیاسی هستند، قرار نمی‌گیرد و دوم اینکه به نظرم علیرغم موفقیتش در گیشه درام سطحی و دم دستی و کلیشه‌ای داشت.

در نقد فیلم‌های جشنواره خطر اسپویل شدن وجود دارد.

اینکه کارگردانی داریم که بلد است تریلر سیاسی بسازد یک اتفاق فرخنده برای سینمای ایران است. حتی «ایستاده در غبار» هم بیشتر از آنکه یک فیلم جنگی باشد تریلری سیاسی بود. ماجرایی که برای احمد متوسلیان پیش آمد یک اتفاق سیاسی است. اگر مهدویان موفق می‌شود «ماجرای نیمروز ۲: رد خون» را بسازد به خاطر این نیست که فرصت در اختیارش قرار گرفته که فیلم سیاسی بسازد. او همه ویژگی‌های کارگردانی را که می‌تواند تریلر سیاسی بسازد دارد: جسارت زیاد، هوشمندی و اشراف کامل به تکنیک سینما. به علاوه مهدویان این هوشمندی را دارد که برای تریلرهایش سوژه‌هایی را انتخاب کند که بشود در بستر اتفاقات روز هم تحلیل‌شان کرد یا نیاز به بازخوانی‌شان را احساس کرد.

برای ساختن هر فیلمی فیلمساز باید سیاستمدار باشد. برای ساختن تریلر سیاسی بیشتر. محمدحسین مهدویان سیاسی نیست اما ساختن فیلم سیاسی را بلد است. آیین سینما را خوب می‌شناسد. فیلمی ساخته که در سکانس‌هایش می‌شود هراس و دلهره‌ای را حس کرد که سی سال قبل‌تر در عالم واقعیت خیلی‌ها تجربه‌اش کرده‌اند.

«ماجرای نیمروز ۲: رد خون» را به عنوان درام تاریخی در نظر نگیرید. همان اشتباهی که خیلی‌ها در مورد قسمت اول این فیلم داشتند. تریلرهای سیاسی هر چند بازگویی روایت‌های تاریخی هستند اما از یک نقطه نظر سیاسی به آن نگاه می‌اندازند. به جرات می‌توانم بگویم نکته جذاب تریلرهای سیاسی مهدویان دیدگاه هوشمندانه اوست که به عنوان یک تریلر سیاسی آدم خوب‌ها و آدم بدها را مشخص می‌کند اما از نقطه نظر تاریخی تمام سعی‌اش را به خرج می‌دهد که بی‌طرف باشد. مرز باریکی است که خیلی اوقات ممکن است مخاطب نتواند تمایز بین آن را قائل شود.

«ماجرای نیمروز ۲:‌ رد خون» هفت سال بعد از «ماجرای نیمروز» است. در اواخر جنگ تحمیلی. با نمایی از سوله‌ای آغاز می‌شود که در آن تابوت شهدا کنار هم قرار گرفته و گروه آدم خوب‌های قصه، همان قهرمانان «ماجرای نیمروز» با خشونت و سبعت در یک تابوت را باز می‌کنند تا یکی از اعضای منافقین را شناسایی کنند. همه فیلم به همین خشونت و صراحت است. کشف مرزهای باریک بین شهید و خودی بودن تا نفوذی و منافق و خائن بودن به جسارت و خشونت نیاز دارد.

«ماجرای نیمروز ۲: رد خون» از آن فیلم‌هایی است که اصطلاحا می‌گوییم خون دارد. فیلمی که حتی یک سکانس بی‌خاصیت و پرت هم ندارد. تماشاگرش را مجذوب و مبهوت می‌کند. یکی از صحنه‌هایش در میدان جنگ به وضوح یادآور سکانس اول فیلم «نجات سرباز رایان» است. میزان خشونتی که به صراحت تصویر می‌شود تکان‌دهنده و در سینمای ایران تقریبا بی‌سابقه است. خشونتی که فقط از انفجار و خون نمی‌آید. از خشم درون کاراکترها سرچشمه می‌گیرد.

این خشم در تمام طول فیلم در وجود گروه خوب و گروه بد فیلم جاری است. شبیه خشم همان سال‌ها که برادر باید بین آرمان و خواهرش یکی را انتخاب می‌کرد.

و این درام خشونت‌بار و گاهی حسرت‌آمیز نمی‌توانست تاثیرگذار باشد اگر محمدحسین مهدویان در استفاده از لنزهای واید و زوم و رفت و آدم میان آنها تا این حد جسورانه عمل نمی‌کرد. سهمی از این موفقیت البته نصیب هادی بهروز می‌شود که کارش شگفت‌انگیز است و همه همکاری‌هایش با محمدحسین مهدویان در فیلم‌های قبلی و این یکی منجر به خلق قاب‌هایی شده شبیه آنچه در سینمااسکوپ‌های وسترن‌های جان فورد می‌دیدیم. قاب‌هایی وسیع که حس و حال سینما دارند.

اگر «ماجرای نیمروز» اولی یادآور «همه مردان رییس‌جمهور» بود و گروهی شکارچی که در تعقیب شکارشان بودند، درام «رد خون» پیچیده‌تر است و سخت‌تر. اینجا گروه مردان خوب از هم فاصله گرفته‌اند. آنها را در نماهای جداگانه داریم. افشین که اصلا کاریزمای بقیه مردان سازمان اطلاعات و امنیت را ندارد. با وجود اینکه درام قرار است حول خانواده او بگردد او شخصیت فرعی ماجراست. همچنان کاراکتر کمال و صادق شخصیت‌هایی هستند که درام در تضادهای شخصیتی و تقابل‌های این دو نفر شکل می‌گیرد. یکی احساساتی و مرد جنگ و دیگری درونگرا و مرد سیاست.

بعد این‌بار به دلیل موقعیت تاریخی که تقریبا روی آن اتفاق نظر وجود دارد، برعکس قسمت قبلی، مهدویان این جسارت را می‌کند و وارد اردوگاه آدم بدهای قصه هم می‌شود. پادگان اشرف با همان شمایلی که در همه این سال‌ها از منافقین دیدیم. جزمی‌نگری و تندروی‌هایی که میان خود اعضای حزب بر سر آن اختلاف نظر وجود دارد. بازی درخشان بهنوش طباطبایی و چند زن ناشناس که کاراکتر فرعی دارند از جمله زنانی که اعضای حزب را وادار می‌کنند فاکت‌های تردیدشان را با صدای بلند بخوانند تا ذهن‌شان پاک شود، فضای رعب‌آور پادگان اشرف را تمیز و درست از کار درمی‌آورد.

در نسخه‌ای که از فیلم دیدم موسیقی حبیب خزایی‌فر روی برخی سکانس‌ها اضافه به نظر می‌رسید. واقعیت اینجاست که فیلم «ردخون» آنقدر در ذات خودش و در تک‌تک پلان‌هایش آمیخته‌ای از خشونت و احساسات را توامان دارد که هر چه استفاده از موسیقی روی آن مینی‌مال‌تر باشد بیشتر جواب می‌گیرد.

برای ساختن هر فیلمی فیلمساز باید سیاستمدار باشد. برای ساختن تریلر سیاسی بیشتر. محمدحسین مهدویان سیاسی نیست اما ساختن فیلم سیاسی را بلد است. آیین سینما را خوب می‌شناسد. فیلمی ساخته که در سکانس‌هایش می‌شود هراس و دلهره‌ای را حس کرد که سی سال قبل‌تر در عالم واقعیت خیلی‌ها تجربه‌اش کرده‌اند.

برای آگاهی از آخرین اخبار و اطلاعات جشنواره فیلم فجر به صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر ۹۷ در دیجی‌کالا مگ بروید.
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. مهدی کرمی

    سلام. یک ماهی قبل از مطالعۀ این یادداشت در همان روزهای آغازین

    جشنوارۀفجر سال ۹۷، یادداشت خانم نصرالهی دربارۀ «شکارچی ذهن» را در دنیای

    تصویر خوانده بودم و جذب نگاهشان شده بودم. مهدویان فیلم سازی بود که از

    همان اولین نمایش مجموعۀ تلویزیونی «آخرین روزهای زمستان» در دهۀ فجر

    سال ۹۱ کشفش کرده بودم و شاید یک سال بعد نسخۀ ۹۰ دقیقه ای اش را هم

    دیده بودم.

    بعدتر با تماشای چندین بارۀ «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» فهمیدم که

    اشتباه نکرده ام و او فیلمساز محبوب من است. بعد از فیلم «لاتاری» کمی دو دل

    بودم که آیا «رد خون» هم همان تجربۀ مجموعۀ تلویزیونی و دو فیلم اول او را برای

    من به وجود خواهد آورد یا این که باید از خیر تماشایش بگذرم. بعد از مطالعۀ این

    یادداشت فهمیدم که باید تماشایش کنم. یک سالی منتظر ماندم و بعد در اولین

    سانس اولین روز اکران (ساعت ’۱۲:۴۰، چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۸) به تماشایش

    نشستم. و آن قدر غرق فیلم شدم که چهار بار دیگر هم به سالن سینما برگشتم.

    یادداشت های بعدی که از خانم نصرالهی خواندم چندان جالب نبودند (منهای

    یادداشت «درخت گردو») اما این یادداشت در کنار یادداشت «شکارچی ذهن» در

    ذهنم خواهد ماند.
    ممنون.

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه