نقد قسمت آخر گیم آف ترونز؛ یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بیپایان

سریال عجیب و غریبی بود. سریالی که هشت سال (درواقع نه سال چون ساخت فصل آخر دو سال طول کشید) توانست میلیونها نفر را در سرتاسر جهان به هم پیوند بدهد. دلیلش چه بود؟ همان چیزی که تیریون آخر قصه گفت. مردم قصههای خوب را دوست دارند و هیچ چیزی به اندازه قصه خوب نمیتواند آدمها را به هم پیوند بدهد. پس این همه ناامیدی از فصل آخر و به خصوص قسمت آخر سریال بازی تاج و تخت از کجا میآید؟
«بازی تاج و تخت» با اقتباس از روی کتابهای «نغمه آتش و یخ» جورج آر.آر.مارتین شروع شد. کتابهایی که احتمالا فرزند خلف «ارباب حلقهها»ی تالکین بودند هرچند مارتین نسبت به تالکین و جزییات قصهاش انتقاداتی هم داشت! این شباهت در خلق یک سری جهان، نژادها و زبانها و البته پیچیدگی مساله قدرت، شرافت و سیاست بود. نقاط قوت سریال در شش فصل اول از همین چیدن جزییات حتی در مورد فرعیترین کاراکترها میآمد. قابل پیشبینی نبودن فقط یکی از جذابیتهای سریال «بازی تاج و تخت» بود.
خب مارتین کتابهایش را تمام نکرد و خالقان سریال مجبور شدند مسیر سریال را از کتاب جدا کنند. به عقیده خیلیها از همین جا افت سریال شروع شد. البته فصل ششم با نبرد حرامزادهها و آن صحنههای چشمگیر، فصل هفتم با روشن شدن هویت جان اسنو، ملاقات جان اسنو و دنریس و تهدید وایت واکرها جذابیتش حفظ شد اما این فصل آخر بسیاری از جزییات از دست رفتند.
قسمت سوم و پنجم و آخر سریال قرار بود مهمترین اپیزودهای فصل هشتم باشند. قسمت سوم در نبرد با وایت واکرها با پادشاه شب تا حدی از بابت اجرا موفقیتآمیز هم شد اما شیوه از بین بردن قطب شر داستان که ماهیتی غیرانسانی داشت چنان سردستی بود که توی ذوق میزد. همین سردستی بودن در تغییر شخصیت دنریس تارگرین هم به چشم میخورد. اگر واقعا قرار بود دنریس مسیر تبدیل شدن به مد کویین (ملکه دیوانه) را طی کند غیرمنطقی است که تا اپیزود سوم فصل آخر تا این حد سمپاتیک و طرفدار عدالت باشد. به حرف مشاورانش گوش بدهد و درستترین تصمیمات را بگیرد.
هرچند مارتین گفته که در پایان کتاب او هم سرنوشت جان و دنریس مشابه خواهد بود اما احتمالا او روی جزییاتی دست خواهد گذاشت که خالقان سریال به راحتی از کنارش عبور کردند. از طرف دیگر نکته دیگری که در استحاله دنریس به ملکه دیوانه آزاردهنده به نظر میرسید اجرا و کارگردانیاش بود. آن صحنه طولانی فرو ریختن آتش اژدها روی مردم شهر از یک جایی به بعد دیگر تکاندهنده هم نبود و فقط مخاطب را متعجب میکرد که این آتش کی قرار است فروکش کند؟!
قسمت آخر «بازی تاج و تخت» از همین توجه نکردن به جزییات است که لطمه میخورد. ما هفت فصل قبلی آریا استارک را در یک سفر اودیسهوار همراهی کردیم. شاهد تمرینات دشواری بودیم که برای تبدیل شدن به بیچهرهها و قاتل شدن انجام داد. همه آن افت و خیزها فقط برای اینکه والدر فری را با تغییر چهره بکشد؟ کشته شدن پادشاه شب هم به دست آریا آنقدر بیمنطق و ناگهانی و سردستی بود که انگار اگر ملیساندرا به او یادآوری نمیکرد اصلا برنامهای برای کشتن پادشاه شب نداشت! بعد آخر اپیزود پنجم اسب سفیدی وسط خاک و خون و آتش پیدایش میشود که آریا را با خود ببرد. طبعا انتظار داریم که در قسمت آخر برای آریا اتفاقی بیفتد. مسیری که طی کرده به هدفی برسد یا کار بزرگی انجام بدهد اما کاراکتر آریا کاملا خنثاست و دست آخر هم به غرب میرود. دنبال ماجراجوییهای جدید.
قسمت آخر البته چند نکته خوب هم دارد. جدا از اجرای کلی آن که ضعیف است اما سکانسی دارد که دنریس بالای پلهها میآید تا سخنرانی کند و پشت سرش اژدها بالهایش را جوری باز میکند که انگار خود دنریس تارگرین، مادر اژدهایان تبدیل به اژدها شده است. یا سکانس مواجهه دنریس با جان اسنو که منطقی از کار درآمده. اینکه جان اسنو برای دفاع از مردم عشقش را قربانی کند، در کاراکتر او سابقه داشته. همان اتفاقی که حاضر شد برای ایگریت هم بیفتد. شکی نیست که دنریس بعد از این هشت فصل شایستگی این را داشت که در یک لحظه در خور و به دست یکی از قهرمانان سریال کشته شود نه مثل سرسی که با فرو ریختن آجرها در لحظهای که برای زنده ماندن التماس میکند بمیرد و کل آن کاراکتر پرابهت و پلید در یک چشم به هم زدن جلوی چشم تماشاگر فرو بریزد. ذوب شدن تخت آهنینی که دنریس آرزوی نشستن روی آن را داشت توسط فرزند اژدهایش هم دراماتیک بود و از آن بهتر وقتی که اژدها دنریس را میان بالهایش گرفت و با خودش برد.
عاقبت جان اسنو هم هر چند دردناک و شاید ناعادلانه اما متناسب با منطق داستان و روند سریال است. جان اسنو به دنریس قول میدهد که او همیشه ملکهاش باقی خواهد ماند. هر چه باشد او یک رگ استارک هم دارد و میدانیم که استارکها چقدر به قول و قرارها و شرافتشان پایبند هستند. او نمیتواند به پادشاه و ملکه دیگری خدمت کند و اساسا در تمام طول سریال آنقدر آدم وارسته و رهایی است که فارغ از هر خاندانی بهترین جا برایش میان مردم آزاد است. آن سوی دیوار قطعا جان اسنو پادشاه خواهد شد. پادشاه مردمی که فارغ از سیاستورزیهای اهالی وستروس باشند. آدمهایی که برای اولینبار جان اسنو را همانطور که بود پذیرفتند. جایی که مهم نیست استارک باشد یا تارگرین یا حرامزاده. این اتفاقا پایان شایستهای برای مردی است که در تمام سریال پای ارزشهایش ایستاد و بزرگترین ارزش هم برایش جان انسانها بود. هرچند شاید پایان خوشایندی نباشد.
از آن طرف ولی بقیه کاراکترها هم در اجرا و کارگردانی و هم در فیلمنامه شانسشان به اندازه کیت هرینگتون نبود. به جز آریا میشود به شخصیت برن نگاه کرد. کلاغ سه چشمی که ما بعضی از اسرار سریال را از دریچه چشم او کشف کردیم از جمله هویت جان اسنو اما به جز آن هیچ کارکردی در سریال نداشت و حتی با چسب جملات لرد تیریون هم که او خاطره قصههای ماست پادشاه شش اقلیم شدن به او نمیچسبد. به خصوص که قبلا پادشاه شمال و لرد وینترفل شدن را رد کرده بود چون اعتقاد داشت دیگر برن استارک نیست و کلاغ سه چشم است و اهداف دیگری دارد. آن بخش شورای تصمیمگیری که تیریون از زندان میآید و راهنماییشان میکند، آن بزرگهای وستروس جلوی کرم خاکستری که معلوم نیست چطور به چنین قدرتی رسید، شوخی بدی با طرفداران سریال بود.
حتی اگر قبول کنیم که بعد از کشته شدن پادشاه شب آن بخش از رسالت او به اتمام رسیده آن جمع شدن لردها و لیدیهای وستروس و نمایش تیریون و کرم خاکستری آنقدر در اجرا بد و ضعیف و خامدستانه بود که به مخاطبان سریال برمیخورد که بعد از این همه راه و حق و ناحق کردن برن تبدیل به پادشاه شود. بدتر از آن کارگردانی سکانسی بود که میخواست چرخه باطل اتاق شورای پادشاه را نشان بدهد و همان بحثهای همیشگی و حتی سوال برن که سراغ استاد نجواها را میگرفت. به جای پوچ و تلخ بودن مفرح و خندهدار و مضحک از کار درآمد و رشتهها را پنبه کرد.
آن سه روایت موازی از جان اسنو و سانسا و آریا هم نچسب و بد بود. انگار کارگردان به زور بخواهد عاقبت به خیری بازماندگان استارک را نشانمان بدهد. (هرچند جان نیمه استارک و نیمه تارگرین محسوب میشود.)
بحث سلیقه مطرح نیست. بحث این نیست که هر کدام از ما یکی از کاراکترها را دوست داشتیم و طبعا دلمان میخواست او به تخت آهنین برسد. بحث بر سر روندی است که سریال را به جایی رساند که با خودش در تناقض بود. جزییات فراموش شدند. دیالوگنویسیهای هوشمندانه جای خودشان را به سخنرانیهای طولانی و سلامها و خداحافظیهای ملودرامیک سانتیمانتالی دادند که تنها جملهای که یادتان میماند حرف تیریون درباره قصههاست که آن هم در بدترین موقعیت ممکن و به بدترین شکل اجرایی ممکن گفته شد.
بنیوف و وایس ساخت یک داستان حماسی، یک روایت شگفتانگیز را فراموش کردند و این فصل آخر بنایشان را گذاشتند به غافلگیرکردن مدام تماشاگر با جلوههای ویژه یا بیگ پروداکشن یا پیچشهای داستانی سطحی و آبکی. «بازی تاج و تخت» در فصل آخرش تبدیل به یک فیلم ابرقهرمانی مدل هالیوودی شد. با همان پایان نیمهخوش و نیمه تلخ و همان ساختار مهیج اما پوچ.
کاش اصلا اپیزودهای این فصل هم کوتاهتر میشدند. همان شصت دقیقه برای همه اپیزودها کفایت میکرد. هر چه باشد فرهادی ما یاد داده بود که: یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بیپایان است.
بیشتر بخوانید: نظر منتقدان درباره قسمت ششم فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت
فوق العاده نقد به جایی بود .
به این میگن نقد.
اونوقت منتقد زومجی میاد دوساعت اسمون ریسمون بهم میبافه نقد میده بیرون خب مرد حسابی کمتر بنویس.
انقد مثال میاره انگار که به شعور مخاطب توهین میشه.
میشه کمتر نوشت اما حق مطلبو ادا کرد.
حوصله نداری بخونی بعد میگی به شعور مخاطب توهین میکنه:))
والا نقدشونو که خوندم انقد مثال میزنه که مخاطب با خودش میگه باشه فهمیدیم بس کن نقد هم مخاطب خودشو داره و میتونه به مخاطبش توهین کنه اگر منتقد زیاده روی کنه حتی بصورت ناخواسته.
نقدم هم نقد منتقد فوربز رو خوندم هم تایم و هم ورایتی.
شما دیدگاه هنری نداری نرو سراغ منتقد زومجی…. اگه متوجه نمیشی نقد های ساده تر رو بخون…. اصلا تو عمرت نقد خوندی که درباره منتقد و نقدش هم نظر میدی؟
کامنت شما همون مغلطه ی حمله ی شخصیه.
نقد که کلی خوندم از ای ام دی بی بگیر تا فلان.
دیدگاه هنریم که گفتم کامنت شما همون مغلطه ی حمله ی شخصیست و فقط بنده رو قضاوت کردید بجای اینکارا دلیل محکم برای رد کردن کامنت من بیارید نه با حمله الان دلیل بیار که چرا نقداش خیلی خوبه زیادنویسی دلالت بر خوب بودن و عالی بودنو پیچیده بودن نیست،بخصوص زیاده نویسی الکی منتقد زومجی.
#خدا_پدر_فربد_اذسن_را_بیامرزد
فصل هشت واقعا افتضاح بود .پر از باگ و مسخره بازی .نقد هم عالی بود????
ممنونم بخاطر نقد به جا و صریحتون
به نظرم بهترین نقدی بود که تو تموم سایت های ایرانی خوندم.
نقد عالی بود !!!
کوتاه اما کامل و جامع
این دو روز فقط منتظر نقد های این سریال هستم و همه رو میخونم.
یکی از بهترین و حرفه ای ترین نقد ها بود.
کاملا درخور این سریال.
ممنون و خسته نباشید بابت نقد، تسلیت بابت پایان بندی آبکی سریال.
به قول دوستمون که میگه نقد زومجی طولانیه، هنوز حاج محمدی (منتقد زومجی) نقدش رو بیرون نداده فکر کنم 30 صفحه ای بشه و تمام فیلم های هالیوود رو توش مثال بزنه.
درواقع سریال از بی دلیلی رنج میبرد و همون طور که گفتید بی منطقی. بی دلیلی از اون نظر که نصف کارای کراکتر ها واقعا دلیل نداشت نمونش مدکوین شدن دنریس . دنریس ورا قاطی کرد. اژدهاش مرد؟ مشاورش کشته شد؟ اوکی اما چرا همون موقع نزد به سیم اخر بیشتر به نظر میومد که دنریس نسبت به صدای ناقوس حساسیت داره . گری وارم چرا اینطوری شد. انسالید ها مگه از بچگی اموزش نمیبینن که بی احساس باشن و از فرمان پیروی کنن؟چطور یه انسالید اخته به خاطر عشق قاطی میکنه و تمام تربیت کودکیش تا چند ده سالگیشو فراموش میکنه.
در کل این نشون میده برای تصویر خوب محتوای خوب لازمه
والا من هنوز تو شوک تموم شدن سریالم
همه چی یهو تموم شد
فصل هشتم پر استرس ترین و غیرقابل پیش بینی ترین فصل بود
پایان متفاوتی داشت
بسیار عالی
واقعا لذت بردم????❤
نقد عالی ، حرف دل مارو زدی واقعا
به نظرم جزئیات رو ول کردن ، شخصیت بده اصلی داستان به نظرم برن بود که از اول داستان خودش رو خوب نشون میداد. وقتی تیریون ازش خواست که پادشاه بشه ، گفت فکر میکنی من این همه راه رو واسه چی اومدم 😐 زیرکانه خودشو به قدرت رسوند ، آخرش هم گفت دنبال اژدها میگردم ، خلاصه این که حتما یه دلیل داشت که پادشاه شب تمام تلاشش فقط رسیدن به برن بود ، مرموز بود در کل :/
مارتین به تالکین انتقاد داشته ؟ کارش حتی کاریکاتوری از اعجاز نوشته های تالکین هم نیست ، کسی که وارکرفت بازی کرده باشه و یا کتابهاش رو خونده باشه ، بیش از هرچیز شباهت ها و یا حتی کپی برداری های این سریال از اون داستان رو تشخیص میده در مورد پادشاه شب و وایت واکر ها
کاملا بجا و زیبا. 90 درصد نارضایتی. در پیج خود Got داره خودشو نشوند میده. مثله قصه دختر شاه پریون نمونش کردن. که کاش فصل آخری اصلا نبود
شخصيت جان هم متناقض از آب درامد.
مگه يه جايي پادشاه شمال نشد؟ مگه تو خودش نميديد که بخواد پادشاه هفت اقليم بشه؟ اينا تناقضه. عاقبت جان متناقض بود با روند شخصيت پردازي طي چند فصل گذشته.
من با بیشترش موافق بودم .این اتفاقا و پایان قطعا تو داستان اصلی کتاب هم اتفاق می افته ولی مشکل سر جزئیات و ارتباط بین کاراکتر هاست .سکانس جان و دنریس و اژدها فوق العاده بود ولی بازم نشون ندادن که چطور جان قانع شد که باید دنریس کشته بشه ای کاش سکانس جان و دنریس و اژدها سکانس آخر سریال میشد….از اون به بعد دیگه آبکی و هندی شده بود ما میتونستیم ادامه اش رو تو ذهنمون بسازیم یعنی که چی آدم خوبا باقی موندن و حکومت کردن
به جزئیات دیگم اشاره نکرده بودی. مثلاً چرا تو اون شورا هیچ کس به جان و به حق بودن اون برای شاه شدن اشاره نکرد! از همه بدتر، سم تارلی با اینکه دوست صمیمی جان هست و سم باعث شد راز هویت جان برملا بشه پیش خودش، چرا تو اون شورا اسمی از جان نیاورد؟؟ یا موقع رفتن جان به شمال، چرا سم نبود ازش خداحافظی کنه؟؟ به اینا میگن ضعففف شدید نویسندگی!
تریون جان رو فریب داد و رو مخزش کار کرد و جان هم در ده دقیقه تصمیم گرفت که بره ملکه اش رو بکشه!! بعدم در اون شورای مزخزف که واقعاً از بدترین سکانس های سریال بود، هیچ کس جان رو پیشنهاد نداد.
تو سکانس هیچ وقت اینو یادم نمیره که خیلی خیلی بد بود و مضحک که تریون میگه : برن فلج کسی هست که بلده قصه بگه، اون از گذشته و حال ما خبر داره!!
واقعاً افتضاااح بود، کسی که بلده قصه بگه میشه پادشاه!
اره خدایی من انقدر گریه کردم،فوش دادن حق جان بود
7 فصل این سریال رو دنبال کردیم قسمت ب قسمت فصل ب فصل. سال به سال منتظر این بودیم ک فصل جدید بیاد و بیشتر داخل دنیای بازی تاج و تخت فرو بریم.
اما فصل 8 کامل افکار و انتظاراتمون رو بهم ریخت.
قسمت 1 دقیقا همونجوری که انتظار داشتیم جلو رفت ک حتی من 4 بار دیدم.
قسمت 2 نیز به زیبایی قسمت 1 پیش رفت.
اما قسمت 3 که انتظار نبرد عظیمی بودیم که حتی تا آخراش هم همین طور شد. اون لحظه ای که همه مرده ها با اشاره پادشاه شب بلند شدن نفس هارو داخل سینه ها حبس کرد ی ناامیدی خاصی روی صورت بازیگرا دیده شد اما اینک یهو ب دست آریا کشته بشه یخورده دور از زهن بود. چون انتظار این یرفت که بعد از یک نبرد خسته کننده بین پادشاه شب و جان اشنو و چن بازیگر دیگ نهایت با کمک هم بتونن ک این پادشاه خبیس رو از بین ببرن . اما نشد اونجوری که میخاستیم.
قسمت 4 هم جالب بود ولی قسمت 5 باز باورهامون رو بدون در نظر گرفت نابود کرد.
بهتر این بود که بعد از ب صدا درومدن ناقوص ها ملکه خوش چهرمون یخورده نرمش ب خرج بده و مردم به این نتیجه برسن که همه تارگرین ها بد نیستن دیوانه نیستن.
این انتظار از فیلم میرفت که یک اتحاد مستحکم توسط جان و ملکه زیبارومون ایجاد بشه.
بهتر بود که اینجوری میشد.
وقتس اژدها تخت آهنین رو نابود کرد این برداشت رو میشد کرد که همه چی به خاطر ی تختی که ارزش هیچی رو نداشت و فقط آهن بود و بس.
سکانس کشته شدن ملکه زیبارو توسط عشقش غمگین ترین سکانس تاریخ این سریال بود ک اژدها با زجه زدن از رو خشم کاملش کرد.
من فکر نمیکنم کتاب اصلا مثل سریال جلو بره (این قسمت های آخر)، ممکنه بعضی موارد شبیه سریال بشه ولی امکان نداره دنریس اینقدر مزخزف به دست عشقش کشته بشه. بابا یکی نیست بگه دو فصل دنیرس و جان عاشق معشوق بودن، یهو چطوری با ده دقیقه فکر کردن جان به این نتیجه رسید باید عشقش بمیره و ازش بگذره؟؟ بخاطر کل دنیا؟
برید امتیاز قسمت آخر رو ببینید داره میشه زیر 4.4 این یعنی افتضااااح کامل. این نمره امتیاز یعنی جزو بدترین فیلم های هالیوود که میبنیم امتیازشون 4 و این حوالی هست.
قسمت اخر خواست بگه سیاست برن استارک پیروز شده.
برن فرد افلیجی که با سیاست و مظلوم نمایی تمامی حوادث را مدیریت کرد.
برن به جان اسنو میگفت تو وارث واقعی تخت آهنین هستی.
اون با فاش راز جان اسنو ، ملکه را نسبت به جان بدبین کرد افکار ملکه را پریشان کرد و از اون یک هیولا ساخت.
اون با فاش راز آن به مشاوران خواست جان اسنو را به جان ملکه بندازد.
کلا در چند قسمت آخر برن افلیج با سیاست که داشت ملکه و جان اسنو را کنار زد و به قول خودش کلی راه امد که پادشاه بشه.
برتری برن این بود که تاریخ را میدانست برای همین با سیاست عاقبت پادشاه شد.
حتی بدرقه جان اسنو هم نرفت چون فهمیده بود که اون برادش نیست و مثل دستمال اونو دور انداخت.
نقد خوبی بود و پادشاه به حق باید جان میشد چطور میشه یک انسان مرده زنده بشه که فقط جلوی واکرها بایسته و ملکه ای که عاشقش هست رو بکشه باید طوری ساخته میشد که جان پادشاه میشد چون او هم تارگرین بود هم استارک و بهتر بود که ملکه تبدیل نمیشد به یک آدم وحشی که با اژدهاش فرقی نداره چطور میتونه درباره ظلم صحبت کنه وقتی خودش زنها و بچه ها رو آتش میزنه؟
برخلاف تمام این انتقادات اساس روایت در انتها به منطق درستی رسید….بعد از آن همه جنگ و اتفاقات محیرالعقول آدمهای داستان به درست ترین گزینه ها حتی در کشتن و حذف رقیب دست پیدا کردند….ملکه سرسی مثل هر آدم دیگری بالاخره در یک تنگنای انسانی و فیزیکی گرفتار شد و مرد…..ملکه دنریس مثل هر انسان دیگری توان تحمل قدرت بیش از حد را از دست داد و البته به درست ترین دلیل یعنی خیانت نزدیکترین و معتمدترین آدمهای مورد علاقه اش جان اسنو و تریون که شهامت و ظرفیت حفظ یک راز را نداشتند…..اشتیاق برن برای کسب قدرت در غیاب آدمهای بزرگ (مثل پدرش شاه ریچارد لنیستر پدر و حتی جان اسنو)…..سرعت زیاد حوادث در این فصل اگر چه جاذبه های دراماتیک و اکشن و پر حادثه فصلهای دیگر را نداشت ولی درسترین منطق را داشت…..نابود شدن پادشاه تاریکی وقتی با یک ضربه فولاد والریایی نابود مبشود درسترین کار است….کشتن دنریس وقتی با یک ضربه خنجر میمیرد درست ترین کاریست….کشته شدن سرسی در زیر آئار مثل هر انسان درماتده دیگری ……و در نهایت طی شدن تفسانه و ادامه امور در دست انسانهای عادی ….شاید شکل روایت میتوانست اندکی متغیر و جذابتر باشد لیکن بستر تاریخی داستان سرانجامی بهتر از این نمیتوانست داشته باشد.
از تعداد لایکایی که به کامنتت دادن معلومه که نظر مردم چقد به نظرت نزدیک نیست.
بالاخره باید یه جور تمومش می کردن ، آب بستن بهش که فقط تموم بشه…
انگار خود کارگردان ها هم از این همه در اوج بودن خسته شده بودن ، گفتن یکم فرود بیایم رو فرش ببینیم چه خبره!؟
خداییش یه جور گند زدن که من گفتم ای کاش این همه وقت که منتظر دیدن پایان این سریال بودم رو صرف سریال هاچ زنبور عسل می کردم بلکه بفهمم مادرش کی بود…
.
ای کاش آخرش آریا ملکه می شد! اون استادی که به آریا تعلیم داد چهره اش رو عوض کنه به جریان قصه بر می گشت! یا ای کاش سرسی رو آریا می کشت دلمون خنک بشه!
ای کاش اون یکی پسر استارک که از برن کوچیک تر بود از قصه حذف نمی شد!
ای کاش گرگ های خانواده استارک تو داستان نقش چشم گیر تری داشتن!
ای کاش جای اینکه برن مثله جلاق ها بشینه رو صندلی تا آریا پادشاه شب رو بکشه ، برن از قدرتش برای کنترل حیوانات استفاده می کرد و پادشاه شب رو نابود می کرد ، اینجوری لااقل بیشتر شبیه کسی بود که می تونه پادشاه بشه!
همه افتخارات رو جان اسنو و دنریس و آریا کسب کردن ، آخرش یه نصفه آدم اومد گفت برن پادشاه بشه! همه تندی گفتن اوکی! کم مونده بود خود تریون رو پادشاه کنند!
.
اصلا چرا اژدها بعد مردن دنریس از جان اسنو پیروی نکرد!؟ مگه جان اسنو تنها باقیمانده تارگرین ها نبود!؟ پس اگر اینطور می بود ، جان اسنو هم باید تو آتش نمی سوخت هم باید میتونست با اژدها ها صحبت کنه!
.
خیلی آب بستن تو سریال ، هر چی بگم باز هم کمه…
از لحاظ منطق قصه گویی و روایت داستان این بهترین شکل پایان این سریال بسیار زیبا و شگفت انگیز بود….فارغ از چند اشکال تکنیکی و گافهای رایج صنعت سینما و تلویزیون این سریال بهترین پایان را داشت…..اساسا قرار نبود و نیست که همه چیز به میل تماشاچی پیش برود آن هم به شکل بروس لی وار و مثلا جان اسنوو شاه شود یا در یک نبرد آنچنانی کشته شود …سرسی به فجیع ترین شکل توسط اژدها بسوزد یا دو نیم شود و از این داستانها…نه!!!! بهترین پایان همین بود…یک پایان معمولی و پایان انسانی…اصلا قرار بود بعد از همه این داستانها انسانها در کنار هم معمولی زندگی کنند…ملکه دنریس از اول هم یک انسان خودکامه و بیمار صفت بود…زمانی که برادرش در فلز مذاب سوخت او بیمار بود…وقتی شهر اربابان برده را قلع و قمع کرد بیمار گونه و دیکتاتور صفت بود….و البته در اخر بعد از خیانت نزدیکترین افرادش یعنی جان و تریون (بدلیل عدم رازداری و افشای واقعیت جان علیرغم تاکید دنریس و درخواست وفاداری و رازداری انها)مسلم بود که خصلت عدم اعتماد و انتقامش فوران کند و شهری را بسوزاند…جان اسنوو هم از اول انسانی فارغ از قدرت طلبی بود و بینش سیاسی جان صرفا در جهت خدمت به یک قدرت عالی تر و در نهایت آزادگی و گزیدن زندگی آنسوی دیوار بود…..شاه مردم آزاد یا در عمل آزادگی در کنار مردمی که آزاده اند….مرگ سرسی یک شاهکار ترزادیک بود از جنس مرگهای شکسپیری….انسانی که گمان میبرد آخر قدرت و دسیسه و کید و نیرنگ است در انتها به شکل یک انسان درمانده و در اوج درماندگی مرد…..مرگ دنریس همچنین و انسانی که گمان میبرد آتش زاده و روئین تن است به ضربت خنجری از نزدیکترین کسش کشته شد(و این مرا یاد مرگ نادرشاه بزرگ میندازد که در اوج قدرت و فتوحات شرق و غربش به توطئه و ضربت خنجر نزدیکانش کشته شد)……انتخاب برن یک انتخاب سیاسی و درست بود در غیاب همه مردان بزرگ وستروس مانند ند استارک و ریچارد براتیون و برادرانش و یا لنیستر پدر و دیگران حال دوران مردان و زنان نو ظهور بود و تلاش برن از ابتدا به همین جهت بود هر چند قبلا انکارش کرده باشد…….یک صحنه شاهکار دیگر نابودی پادشاه تاریکی بدست آریا استارک بود بدون هر صحنه اضافی و اکشن داری و فقط بایک ضربت خنجر فولاد والریایی …به همین سادگی …..واقعا سیر تمامی روایت بسمت روزمرگی انسانی و معمولی شدن اوضاع بهترین پایان بندی برای این سریال بود…جایی که همه به این نتیجه رسیدند که رشته مرگ و کشتار باید در جایی قطع شود….و انسانها بپذیرند که میشود بغیر از کشتن و دسیسه کردن کاری دیگری هم انجام دهند…
سلام به نظرم سری هشتم خوب بود ونقش آریا هم به حق نقش برجسته ای بود
وهیچ کس جز او شایسته کشتن پادشاه شب نبود اما اینکه کشتن پادشاه شب خیلی
ساده اتفاق افتاد به این خاطر بود که بگوید کشتن پادشاه شب احتیاج به نقشه
وبرنامه ریزی داشت که بقیه ازش غافل بودند
هرچند در قسمت پنجم وقتی آریا سوار اسب سپید شد من فکر کردم اون پادشاه
هفت اقلیم میشود واین که در قسمت پنجم خیلی احساسات وحرکات آریا رو نشون
دادند اما در قسمت 6 نقش حاشیه ای داشت میتواند ضعف کارگردان باشد
البته شاید هم کارگردان عمدا این کار را کرده تا ما نتوانیم قسمت اخر را حدس بزنم
الان من 4 روزه تو شوک هستم 2 روز اول که داشتم دیوانه میشدم. به نظر من سکانس از بین رفتن پادشاه شب به این صورت اتفاق افتاد که آریا با صورت و چهره یکی از وایت واکر ها از میون اون همه ارتش خودش رو به پادشاه شب میرسونه در واقه وایت واکر ها متوجه حضور آریا نمیشن ودر نهایت پادشاه دیوانه رو نابود میکنه. راستی چرا پادشاه شب با آتش اژدهای دنریس از بین نرفت؟ مگه یکی از راه های از بین بردنشون آتیش زدن نبود؟ در کل فصل آخر و مخصوصا قسمت آخر مزخرف بود . امید وارم اعلام بکنن این فصل کلا سرکاری بوده و فصل آخر واقعی رو بدن بیرون. چون سال قبل حرفش بود که چند مدل فیلم رو به پایان برسونن
باهات موافقم. این دوتا نویسنده اصلا بر اساس کتاب جلو نرفتن و مثه فیلم های هالیودی تمومش کردند
درست نویسنده ها خواستن داستان طوری بنویسن که به دنیای واقعی نزدیک تر باشه ولی یک چیز رو یادشون رفت اینکه حتی داستان اگه واقعی ام باشه قهرمانانه نوشته میشه چرا که این قهرمان های داستان هستن که به مخاطب این رو القا می کنن که دوباره بشینه واین داستان رو از اول بخونه چه تلخ چه شیرین ولی got قهرمان نداشت
قسمت به نظرم فصل 6 و 7 ریتم داستان سریع پیش رفت و اگه پادشاه شب را با ابهت تر نشون میدادند
خیلی بهتر بود و به جای اینکه یک نبرد بین لشکر مردگان و زنده ها درست کنند چند نبرد درست می کردند
اخه جذابیت و قشنگی و هیجان سریال به همین نبرد بود از اول سریال وایت واکرها را نشون دادند تا حالا
مثلا اژدهای دنیریس را در فصل 7 مفت و مجانی به پادشاه شب نمی دادند و بعد پادشاه شب حمله می کرد
به دیوار بزرگ چند بارهم این کار را می کرد و در آخر بعد از چند نبرد بین نیروهای زنده ها و پادشاه شب ،
پادشاه شب بدون اژدها دیوار میگرفت و در اخر این جنگ یکی از اژدهایان دنی را می کشت بعدش به
وینترفل حمله می کرد تا هم پادشاه شب ابهت و قدرتش زیر سوال نره و هم فیلم جذابتر بشه
به نظر من برن همون پادشاه شب است اخه توجه کردید فقط پادشاه شب بود که برن را دید وبه اون دست
زد به طوری که جای دستش روی دست برن موند و به نظرم وقتی جای دست پادشاه شب روی دست برن
میمونه پاشاه شب نمی تونست با شمشیرش اون را همون موقع بکشه؟
بهترین و تروتمیز ترین نقد در مورد این سریال بود، خلاصه و مفید و حرفه ای، تبریک میگم
اگه به داستان پادشاه شدن داستان جان از همه بهتر و جالب تر بود اول که بهش میگفتند حرامزاده ای بعد
معلوم شد که نه پسر حلال زاده ریگار تارگرین است و خیلی از همه شجاع تر بود، اهل لهو و لعب دختر بازی
هم که نبود بر عکس تیریون لنیستر و دوتا از فرماندهان پادشاه شب را هم که خود جان در قسمت های قبلی
دیدیم که کشت و اینکه وظیفه را بر عشق و منفعت طلبی ترجیح میداد حتی اگه به نفعش نباشدمثل وقتی
که جون مردم آزاد را از دست پادشاه شب و نیروهاش نجات داد در حالی که خیلی از افراد نایت واچ از اینکار
جان خوششون نیومد و جان اینو میدونست وبعدش هم که به دست همینا کشته شد و بعد خداوند اونو
دوباره زنده کرد که دلیلش هم را فهمیدیم که برای کشتن ملکه دیوانه یعنی دنریس بود که فقط جان اینکار را
برای نجات جون بقیه مردم وستروس از دست دنی انجام داد و فقط جان میتونست اینکار را بکنه کس دیگهای
یا جرأتش را نداشت یا اینقدر به ملکه دنی نزدیک نبود وجان اینکار را کرد در حالی که دیدیم که چقدر دنی را
دوست داشت و عاشقش بود در حالی که فهمید عمه اش و وقتی فهمید رابطه شون را هم قطع کرد چون تو
مرام بچه های ند استارک اینکارا جایی نداره در حالی که دنی براش مهم نبود که عمه جان است و به اون
محرمه و اینکارشون نامشروعه حالا به من بگید داستان جان بهتره یا برن و این موضوع را هم وارریس
فهمیده بود که جان پادشاه عدلی میشه چون جان امتحاناتش را قبلا پس داده بود و معلوم بود که پادشاه
عالیی میشه در حالی که برن اصلا قدرت سیاسی و فرماندهی تا حالا نداشته بود تا ببینیم پادشاه خوبی خواهد
شد یا نه آیا صرف اطلاع داشتن از وقایع میتونه کسی را پادشاه خوبی کنه یا اینکه میتونه باعث بشه قدرت
بیشتر داشته باشه و از اون سوإ استفاده را کنه
به نظرم طبق صحبت های تیریون و برن ،این دو نقشه چینده بودند که برن پادشاه بشه
آخه تیریون خودش به جان پیش نهاد کشتنه دنریس را میده و توی دادگاه میگه جان مرتکب جرم شده
واینکه چرا تیریون جان را با توجه به مطالب بالا معرفی نکرد و برن را معرفی کرد و در شب قبل از حمله
وایت واکرها این دو با هم صحبت هایی داشتند که ما ازش بیخبریم گفتم که شاید این دو با هم نقشه چینده
بودند که برن پادشاه بشه تا قبل از این قسمت دیدیم که برن میگفت من کلاغ سه چشمم و قدرت و سیاست
را نمیخوام که سانسا به این موضوع به خوبی اشاره کرد چه طور شد که یک دفعه نظرش صد و هشتاد درجه
عوض شد و گفت فکر کردی برای چی تا اینجا اومدم و دیوانه شدن یکدفعه ای دنی هم تنها در یک صورت
قابل قبول است که برن مانند هدور (محافظ برن در قسمت های قبلی که دیوانه بود) در گوش و ذهن دنی
نجوا کرده باشد و دنی را دیوانه کند تا خودش پادشاه شود
چندتا سوال دارم هویت جان اسنو به چه درد خورد در سریال اصلا برای چی مشخص شد غیر از این بود که
برن میخواست بین جان ودنی را خراب کند ؟
چرا سم دوست جون جونی جان در آخرین لحظه ای که جان میخواست دوباره به نایت واچ بره حضور نداشت؟
چرا برن اینقدر مغرور نشونش دادند ؟
چرا قیافه پادشاه شب شبیه برن بود و در سریال بازیگرش را عوض کرده بودند؟
چرا تیریون برن را پیشنهاد کرد و چرا برن اون را مشاور اعظم خودش کرد غیر از این بود که با هم تبانی کرده بودند؟
این قسمت مثل قسمت های قبلی این فصل مسخره و افتضاح بود سانسا شاه شد در حالی که هچکس با
اون مخالفتی نداشت حتی دورنی ها که تنها کسانی بودند که تسلیم اگان فاتح نشدند و شکستش دادند
اگه به داستان پادشاه شدن داستان جان از همه بهتر بود بعدش توی اون جلسه کسی مخالفتی هم نکرد و ادعای پادشاهی هم نکرد
تیریون جان را گناه کار دونست در حالی که جان را خود تیریون بود که ترغیبش کرد برای کشتن دنریس
هیچ کسی هم اسمی از جان نیاورد حتی سم تارلی که دوست صمیمی جان بود و میدونست که جان حقش
پادشاهی ولایقش هم هست و امتحاناتش را هم پس داده
اصلا چرا این موضوع که جان پسر ریگار تارگرین است مطرح شد و سم بود که قضیه را به خود جان گفت
و دیدم که همگی سانسا ، مرحوم ورریس ، سم و خود برن میخواستند جان شاه بشه نه دنی یا کس دیگری
چه طور شد که قضیه بر عکس شد حداقل یکی شون جان را پیشنهاد میداد و هویتش را مشخص میکرد
در کل این فصل که واقعا مضخرف بود درحالی که انتقاداتی هم به بقیه فصل ها مثل 5و6و 7 دارم یک مثال
واضح بزنم زامبی دزدی ؟ اینم شد کار بعدشم که اژدها را مفتی تقدیم پادشاه شب کردند بعد چه طوری برای
انتخاب پادشاه همه را دعوت گرفتند اما وقتی جهان داشت نابود میشد نه؟
بعدشم دنی قبل از کمک کردنه به جان نمیتونست مقر پادشاهی را بگیره؟ هم ارتشش 2و 3 برابر سرسی بود
هم سه تا اژدها داشت وهم اینکه سرسی نه نیروهای گلدن کمپانی را داشت و نه این وسیله هایی که برای
کشتن اژدها بود به خدا خدا خدا خدا دنی میتونست همون موقع کار سرسی را تمام کنه
با سلام
حالا این که فصل آخر رو واقعا افتضاح و سرسری به پایان رساندند مثلا در جنگ با پادشاه شب که از اول داستان تا به حال بوده لااقل در چند قسمت خلاصه میشد نه در یک قسمت و به دست چندین شخصیت قهرمان و به سختی شکست میخورد نه به راحتی و مثل آب خوردن بدست آریا کاری ندارم …ولی اینکه قسمت آخر با کمال ناباوری به پایان رسید به نظر من اوج افت این سریال بود .
چونکه کسی که به عشقش وفادار نباشه و خیانت کنه و حتی بکشدش امکان نداره نسبت به مردم عادی که در مقابل عشقش فرسنگ ها فاصه داره وفادار باشه و براشون هر کاری بکنه این موضوع هم در واقعیت هم قصه هم افسانه هم در سینما چیزی نیست که بشه ازش چشم پوشی کرد .
بزرگترین درسی که میشه از قسمت پایانی این سریال گرفت اینه که وفاداری ؛ شجاعت ؛ پایبندی به اصول اخلاقی ؛ داشتن هدف حتی هدف بد و ثبات قدم در راه اون هدف ؛ برادری و خواهری ؛ ایمان ؛ صداقت ؛ ازخود گذشتگی واتحاد و معصومیت همه و همه عاقبتشون نابودی و مرگ و طرد شدنه اما اگر خائن و آدمکش مزدور و زنباره و بی عرضه و چلاق و بیخاصیت باشی به قدرت میرسی و در مورد اهمیت فاحشه خانه و فاضلاب بحث میکنی.
قسمت اخر کاملا مناسب بود
جان اسنو با تمام خوبیهایی که داشت اما اوهم جنایاتی مرتکب شده بود
مثلا وقتی پسر بچه ای خواسته بود بکشدش
اون پسر بچه رو هم اعدام کرد بدون اینکه به دلایل کار پسر بچه توجه کند
وملکه مادر اژدها هم با وجود اینکه قول داده بود اگر ناقوس تسلیم پایتخت به صدا در امد
قتل وعام رو متوقف کند این کار رو نکرد
وملکه عهد شکنی بود ولیاقت رسیدن به تاج وتخت رو نداشت
سلام ملکه مادر اژدها گفته بود که اگر ناقوس به معنای تسلیم شهر به صدا درامد شهر
را قتل وعام نمیکند اما شهر را قتل وعام کرد
پس ادم عهد شکنی بود
جان اسنو قبلا یک پسر بچه رو اعدام کرد درسته اون پسر بچه میخواست جان اسنو رو
بکشد
اما چرا اون بچه میخواست جان رو بکشد ؟چون وحشی ها خانواده اش رو کشته
بودند جان باید احساس اون بچه رو درک میکرد
اما درباره خائن بودن کوتوله باهات مخالفم
وقتی ملکه مادر اژدها عهد شکنی کرد
مخالفت با او خیانت محسوب نمیشود
درضمن پادشاه برن استارک شد
که نه زن باره هست ونه بی عرضه
خوبه فهميديم چرا جان زنده شد
زنده شد كه اخر سريال بره با تورموند واسه وحشيا خونه بسازه!
نقد خوبی بود. دست خوش.
فک کردم اما به هیچگونه نتیجه نرسیدم دو کارکتر مهم سریال فصل هفت با هم رو درو میشن یعنی از اول سریال اینگونه نساختن که بگن جان هم یک تاگرین هستش ولی میخوام یه چیزی بدونم اون ملکه ی که برده فروشی ممنوع کرد چیشد دی یک قسمت همه مردم سوزوند یا اینکه دنریس از فصل اول برای چی تلاش میکرد برای مردمی که به خوبی زندگی کننند برای ملکه هفت اقلیم سریال طوری ساختن 7 تا فصل جمع شد جمع شد در 1 ساعت نابود شد جان که اینقدر عاشق دنریس و دنریس عاشق اون چرا جان فقط اونو کشت خودشو هم فدا نکرد سریال تماشا کردم از اولش فصل آخرش ایکاش اصلا ساخته نمیشد
یکی از بهترین سریالها بود تا فصل ششم!!! یعنی از زمانیکه ارائه فیلم از رمانیکه فیلم ازش ساخته میشد جلو زد و این شد که دو فصل اخر بکلی تمام اصول سریال رو زیر سوال برد!!!!
سوتی اول فیلم این بود که پسر هر پدر از رنگ موهاش مشخص میشد و همونطور که ند استارک و جان آرین فهمیدن که جافری بخاطر اینکه موهای طلایی و نه موهای مشکی داشت یه حروم زاده اس پس چرا جان اسنو پسر یه تارگرین موهاش مشکی بود نه نقره ای؟؟
دوم اینکه برن بارها گفت که من کلاغ سه چشم هستم و دیگه برن استارک نیستم پس چرا به جنوب رفت واسه پادشاهی؟؟؟ اونکه دیگه برن نبود؟ زاغ سه چشم که ماله پادشاهی نبود!!!
سوم اینکه بعد از نابودی وات واکر ها چرا دیوار باید باقی بمونه و نگهبانانش بمونن؟؟؟
چهارم مگه به گفته بنجن استارک در پایه های دیوار طلسم هایی هست که نمیزاره مرده ها ازش عبور کنن چطوریه که دیوار فرو میریزه و اونها ازش رد میشن؟؟؟؟
پنجم دنریس اژده های خودش رو بخاطر سوزوندن یه دختر بچه زندانی میکنه اونوقت یکدفعه تصمیم میگیره که شهر رو نه قلعه ای که سرسی داخلش رو آتیش بزنه؟؟؟؟
ششم جان اسنو میفهمه که اخرین تارگرین مرد زنده از خاندانشه و میفهمه که دنریس عمه اش هست اونوقت نه خودش پادشاه میشه و نه اجازه میده که عمه اش به حکومت برسه؟؟؟ چرا دراگون بالای سر مادرش میشینه و قاتل مادرشو نمیکشه؟؟؟؟ چطور قبلا حتی با تهدیدم بقیه رو ذوب میکرد اما الان راحت میره؟؟؟
مهمترین سوتی داستان در لحظه ای بود که جان و بقیه رفتن تا یه مرده رو بعنوان اسیر بیارن و در وسط یه دریاچه گیر کردن!!! اگه اولین باری که وایت واکرها به سم حمله کرد نگاه کنین یادتون میاد که اب قبل از رسیدنش شروع به یخ زدن کرد!! چطوریه که مردها بهمراه وایت واکرها یه روز پای دریاچه وایمیستن تا آب یخ بزنه؟؟؟ مگه آب زودتر نباید یخ بزنه؟؟؟
من این سریال رو تا فصل ششم خیلی دوس داشتم اما بطور کاملا تابلویی دو فصل آخر رو جمع کردن که سریال رو ببندن!!! واسه همینم اینقد سوتی دادن و قسمتهای 50 دقیقه ای رو 90 دقیقه ای کردن و فصل های 10 قسمتی به 6 قسمتی تبدیل شدن!!!
اگه بخوام نمره بدم سریال تا فصل 6 نمره 9.6 میگیره و دو فصل آخر نمره 4 میگیره!!!
از نقدت خوشم اومد ایول
من از فصل ۵ برام سوال شده بود که چجوری میخواد تمومش کنه چون جان اسنو که نمیتونه پادشاه بشه چون خیلی کلیشه ای درمیاد بقیه هم یا مردن یا رفتن اصلا فکر نمی کردم اینجوری تموم شه شوک عجیبی بود
خیلی بد بود فصل آخر
نقد هم کاملا بجا بود…
جان هم حقش نبود…برن چطور میتونه پادشاه عادلی باشه در حالی که در حق جان اولین حکمش نا عدالتی کرد..
chng.it/2xFsyrLw9g
برین تو این سایت امضا کنین ک دوباره ساخته شه فصل هشت باید برسه به 3 میلیون و الان نصف ارا رو جمع کرده…
انتشار بدین
امضا کردم ولی عمرا دوباره بسازن
سلام نظر من در مورد قسمت اخر اینکه وقتی وستروس تسلیم شد دنریس نباید به شهر حمله میکرد سرسی که خیلی لاشی بود نباید بغل عشقش میمرد باید گردنش جلو همه زده میشد دنریسو نباید جان اسنو میکشت آریا میکشتش بهتر بود تخت آهنین نباید ذوب میشد و جان اسمو باید حکومت میکرد ن ک ب اون سمت دیوار تبعید شه اونم توسط یک فرمانده لشگر که قدرتی نداش و قرار بود به جایی دیگه برن و برن نباید پادشاه میشد چون دیگه برن نبود و آریا نباید ب جای ناشناخته میرفت بایدبا همون پسره ازدواج میکرد و برین با اون وحشیه ازدواج میکرد و وحشی ها همین سمت دیوار میموندن و چون جان تنها تایگرین بود باید اژدهارو کنترل میکرد اگه قرار باشه فضل دیگه بسازن ب نظرم اژدها با 6تا بچه ای ک آورده حمله می کنه و تنها جان اسنو هس ک میتونه کنترلش کنه
اخه ینی چی؟؟؟؟؟؟
8 فصل فیلم نگا کنی که دنریس ملکه بشه
اما اخرش توسط جان کشته شه
دلیلش چی بود اخهع لعنتیییییییییییییییییییی
اصلا دلیل اینکه دنریس شهر رو نابود کرد چی بودددددددد؟
مثلا داشت چیارو میسوزوند؟؟؟
اون پایین که ما فقط ادم دیدیم
نه سربازی بود نه سلاحی
همینطوری الکی شهر رو سوزوند که بهش بگن دیونهههههههه
حقش نبوددد خیلی ناراحت شدم