۱۰ قهرمان سینمایی که خوشایند و دوست‌داشتنی نیستند

۱۰ فروردین ۱۴۰۳ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۲ دقیقه
قهرمان فیلم. تصویر شاخص. گرگ وال استریت

قهرمان فیلم معمولا تعمدا به عنوان آدمی ناخوشایند به تصویر کشیده نمی‌شود، اما بعضی اوقات، این امری اثبات‌شده و اجتناب‌ناپذیر است که آن‌ها چگونه روی پرده‌ی سینما به نمایش درمی‌آیند.

خوشبختانه، نقش آفرینی قوی یک بازیگر راهی پیش پای فیلم می‌گذارد تا ضعف‌های کارگردانی و نویسندگی را لاپوشانی کند و با یک بازیگر مستعد و توانمند که قادر است قهرمان ناخوشایند فیلم را که آنچان صفات به درد‌بخوری ندارد، به چهره‌ای محبوب تبدیل کند، این قهرمان زشت و دوست‌نداشتنی تبدیل به چهره‌ای جذاب برای مخاطبان فیلم در سرتاسر جهان می‌شود.

نام‌های زیادی نیستند که می‌توانند چنان بازی متعادل‌کننده‌ای از خود ارائه کنند و تصادفی نیست که چندین چهره‌ی جریان‌ساز در تاریخ سینما موفق شدند تا به خوبی از پس چالش‌های شخصیت‌های زننده و بد خود برآیند.

ده فیلم پیش رو در این فهرست از روی عمد قهرمانانی سوال‌برانگیز را در نقطه‌ی کانونی حکایت‌های خود قرار نداده‌اند، اما در نهایت بسیاری از آن‌ها با بازی بازیگران خود نجات پیدا کردند و سپس در فیلم به شخصیتی موفق تبدیل شدند.

۱۰. ۵۰۰ روز سامر (۵۰۰ Days of Summer)

۵۰۰ روز سامر (500 Days of Summer)

  • سال تولید: ۲۰۰۹
  • کارگردان: مارک وب
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰

به رغم اینکه او به طور کامل مشخص کرد که دیگر علاقه‌ای به ادامه‌ی رابطه ندارد، کاراکتر تام هنسن با بازی جوزف گوردون لویت هنوز هم بر این باور بود که فکر بدی نیست که هر ذره از وجود خود را وقف این کند تا کاراکتر سامر فین با بازی زوئی دشانل را قانع کند که کار اشتباهی بود که رابطه‌ی خود را با او به هم زد و عشق آن‌ها مستحق داشتن شانس دومی هست.

این رفتار دقیقا همان چیزی است که یک ضدقهرمان از خود نشان می‌دهد، آن هم با در نظر گرفتن اینکه سامر بدون هیچ تردیدی گفت که به چیز‌هایی مثل عشق واقعی یا نیمه‌ی گمشده اعتقادی ندارد. با این حال تام دلسرد نشده و دائما این طرز برخورد پی می‌گیرد آن هم در برابر سامر که هیچ‌گاه از موضع خود منحرف نمی‌شود و با این امید که در نهایت خودپسندی ثابت شود که حق با تام است، آن چیزی را که او می‌خواهد در نهایت به او می‌دهد و از اساس باور‌های درونی او را تغییر می‌دهد.

حتی بعد از اینکه آن‌‌ها در پایان فیلم مجددا با هم دیدار کردند آن هم وقتی که سامر ازدواج کرده بود و دیدگاه تام درباره‌ی عشق واقعی تغییر کرده بود و فکر می‌کرد فقط می‌توان در قصه‌ها چنین عشقی پیدا کرد، سامر در عوض فکر می‌کرد که حق با تام بوده است. او فقط روی آدم اشتباهی حساب باز کرده و توجه خود را به آن معطوف کرده است. تام که علنا هیچ درسی از ماجرا نگرفته است و در طول این مدت هیچ رشد شخصیتی نداشته است، یک رقیب در مصاحبه‌ای کاری با نام آتمن (با بازی مینکا کلی) را می‌بیند و فورا دلباخته‌ی او می‌شود و او را به صرف یک قهوه دعوت می‌کند تا شاید چرخه‌ی خاطره‌انگیز زندگی او بار دیگر از نو شروع شود.

۹. ایمیل داری (You’ve got mail)

 ایمیل داری

  • سال تولید: ۱۹۹۸
  • کارگردان: نورا افرون
  • امتیاز متاکریتیک: ۵۸ از ۱۰۰

اینطور نیست که تام هنکس نقش یک آدم عوضی را بازی کرده باشد، اما مقصر اصلی ماجرا نویسنده‌ و کارگردان این فیلم نورا افرون است که موفق می‌شود بر احساسات پیچیده‌ی بازیگر اصلی مرد و قهرمان فیلم خود در شیمی بی‌دردسر و قوی که با مگ رایان دارد، غلبه کند.

درست مثل استفاده از قدرت خود در شرکت زنجیره‌ای برای شکست‌دادن کتا‌ب‌فروشی مستقل او، فهمیدن اینکه شخصیت کاتلین کلی با بازی مگ رایان طرف مقابل او در فضای مجازی است مثل لحظه‌ای که آدم متوجه چیز مهمی می‌شود، نیست و دقیق برعکس این موضوع رخ می‌دهد. در حقیقت او خود را مسلح می‌کند و می‌خواهد تا اطلاعات بازار تنها در اختیار او و برند زنجیره‌ای او باشد و به نفع او کار کند و در سوی مقابل شخصیت مگ رایان در تصمیمی دلخراش می‌خواهد مغازه‌ی خود را ببندد.

او می‌توانست هویت واقعی خود را به او بگوید آن هم به محض اینکه می‌خواست، اما شخصیت جو فاکس با بازی تام هنکس ترجیح داد تا قرار ملاقات خود با این زن ناشناس را خراب کند تا  مثل بچه‌ها کسی را که از او خوشش می‌آید، با هویتی ناشناس مورد آزار و اذیت قرار دهد تا احساسات خود را به این وسیله لاپوشانی کنند. درست است آن‌ها در آخر ماجرا به هم می‌رسند، اما روش زشت و بدی برای این کار انتخاب می‌کند.

۸. در مورد باب چطور؟ (?What about Bob)

قهرمان فیلم. درباره باب چطور؟

  • سال تولید: ۱۹۹۱
  • کارگردان: فرانک اوز
  • امتیاز متاکریتیک: ۸۲ از ۱۰۰

ستاره‌های سینما ریچارد دریفوس و بیل ماری پشت صحنه با هم دشمنی داشتند آن هم سر چیزی که ثابت شد نمونه‌ای از هنر تقلید در زندگی است، آن هم با توجه به اینکه کاراکتر لئو ماروین با بازی دریفوس که وابسته به هوش و ذکاوت خود است، چگونه در مقابل باب وایلی با بازی بیل ماری در این فیلم قرار می‌گیرد؟

شخصیت ماری سر از تعطیلاتی درمی‌آورد که در آن به دنبال روان‌پزشک خود است که تازه برای او انتخاب شده است، با افراط در رفتار تعقیب‌کننده که حتی خانواده‌ی خود ماروین علیه او می‌شوند آن هم وقتی به باب خوشامد می‌گویند. یک کمدی خیالی روی کاغذ و جامعه‌گریز و شیطنت‌آمیز در عمل.

باب لذت عجیبی از خالی‌کردن زندگی حرفه‌ای این آدم می‌برد و ناخوشی‌های پزشکی خود را چنان ساخته و پرداخته می‌کند که دکتر ماروین باب را می‌دزدد و در مقابل او مواد منفجره در خانه‌ی دوم خانواده جا می‌گذارد و به تماشای این خانه در حالی که در شعله‌‌های آتش غرق شده است، می‌نشیند قبل از اینکه لئو به این جنون پایان دهد و او را بستری کند.

۷. پیتر پن (Peter Pan)

پیتر پن (Peter Pan)

  • سال تولید: ۱۹۵۳
  • کارگردان: همیلتون لاسک، کلاید گرونیمی و ویلفرد جکسون
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰

هر اقتباسی از نمایش‌نامه‌‌ی جی‌. ام. بری کفایت می‌کند به این خاطر قریب به اتفاق آن‌ها داستان و سبک شخصیت‌پردازی مشترکی دارند، اما اندکی جای تعجب دارد که بسیاری از نظریات طرفداران پیتر پن را به عنوان داستانی سیاه‌تر از آنچه چیزی که قرار بود باشد قلمداد می‌کنند آن هم وقتی که رنگ و بوی داستان اینچنین گمراه‌کننده و شیطانی باشد.

با این اوصاف، برداشت‌‌های انجام‌شده از داستان به طور واضح نشان دهد که در متن نمایشنامه‌ی بری، پیتر به کشتن پسران گمشده‌‌ای خو گرفته است که از فایده‌داشتن آن‌ها پیشی گرفته است: «پسران در جزیره با هم فرق دارند، البته، در تعدادشان. و وقتی که به نظر می‌رسد آن‌ها رشد کرده‌اند که علیه قوانین است، پیتر از تعداد آن‌ها کم می‌کند». این جمله یقینا در هر زمانی اینطور به نظر می‌رسد که وقتی پسری گمشده رشد می‌کند، آن‌ها باید مثل گله‌ی گاو گلچین شوند تا بهشت ابدی نورلند حفظ شود.

«پیتر پن و وندی» از دیوید لاوری کاپیتان هوک را در نقش پسر گمشده‌ی تبعیدی قرار می‌دهد، که با این باور مطابقت دارد که او هیچ حق انتخابی نداشت مگر اینکه کینه‌ی ابدی خود را تا جایی ادامه بدهد تا هیولای ملبس به جامه‌ی سبز از قربانیان بیشتری که از حد سنی مورد علاقه‌ی او بیشتر عمر کرده‌‌اند، نجات دهد. او قول یک عمر رقص و ماجراجویی را می‌دهد که حتی در ذهن هم نمی‌گنجد، اما تنها تا وقتی که ویرانی‌های زمان رخ می‌نماید دیگر بازی به پایان رسیده است.

۶. مسافران (Passengers)

قهرمان فیلم. مسافران

  • سال تولید: ۲۰۱۶
  • کارگردان: مورتن تیلدام
  • امتیاز متاکریتیک: ۴۱ از ۱۰۰

ادل خواننده‌ی بریتانیایی لابد چیزی می‌دانست وقتی به جنیفر لارنس درباره‌ی ایفای نقش در این فیلم قبل از اینکه قرارداد ببندد، هشدار داد، با یک تلنگر فرضی کوچک به داستان که یک عاشقانه‌ی علمی-تخیلی بداقبال را به یک فیلم دلهره‌آور از یک قاتل سریالی تبدیل می‌کند.

کاراکتر آرورا لین با بازی لارنس و کاراکتر جیم پرستون با بازی کریس پرت عاشق هم می‌شوند به عنوان تنها آدم‌هایی که در سفر دور و دراز بین کهکشانی زنده هستند که باید مسافرانش در یک انیمیشن تعلیق‌شده جا بگیرند.  تنها مشکل که مسلما مشکل قابل توجهی هم هست، این است که جیم تعمدا آرورا را بین همه بیدار می‌کند آن هم به خاطر اینکه فکر می‌کند او جذاب است و هم احساس تنهایی می‌کند.

اگر این مسئله‌ی بغرنج روایت باشد، با آرورا که زندگی خود را دائما در حال خطر می‌بیند با یک دیوانه‌ و شیفته که او را بیدار می‌کند بدون اینکه رضایت او را کسب کند و مدام در راه‌رو‌های بی‌پایان آوالون در پی او است تا عشق خود را بیان کند و اینجاست که «مسافران» می‌توانست به فیلمی کاملا متفاوت تبدیل شود. به احتمال زیاد نتیجه‌ی بهتری هم می‌گرفت آن هم به این دلیل که نتیجه‌ی کار به همان اندازه که فیلم بیخودی بود فیلم پیش‌پاافتاده‌ای هم هست.

۵. تاپ‌گان (Top Gun)

تاپ‌گان (Top Gun)

  • سال تولید: ۱۹۸۶
  • کارگردان: تونی اسکات
  • امتیاز متاکریتیک: ۵۰ از ۱۰۰

دنباله‌ی این فیلم پیت میچل را در حالی به تصویر می‌کشد که گرچه او به آرامی پا به سن گذاشته شده است، تمایلات بی‌ملاحظه‌ی او هنوز هم بهترین او را به رخ می‌کشد. در اولین فیلم «تاپ گان» با این حال بی‌اعتنایی ماوریک به هر نوع مسئول و مافوقی فیلم را بدون وجود ضدقهرمانی آشکار تبدیل به اثری می‌کند که ضدقهرمان ساختگی خود را در کانون ماجرا قرار می‌دهد.

قرار بود آیسمن با بازی وال کیلمر آدم بد داستان باشد، اما این تنها به این خاطر است که او دائما با چانه مربعی ماجرا سر جنگ دارد، باد به غبغب می‌اندازد و بی‌اندازه کاراکتر متکبری است. ماوریک از دستورات مستقیم سرپیچی می‌کند، و بیشتر اوقات هم‌رزمان خود را به خطر می‌اندازد و عین خیالش نیست که میلیون‌ها دلار خسارت به زیرساخت‌ها بزند تا امیال خود را اقناع کند تا به تازه‌سرباز‌ها فخر بفروشد.

او آدمی مغرور، خودشیفته  و بی‌علاقه به هر چیزی است که ربطی به او ندارد و به صورت مافوق نظامی خود می‌خندد آن هم به رغم اینکه حرفه‌ی خود را تا آن زمان در ارتش سپری کرده بود، جایی که اطاعت از دستور‌ات مافوق یحتمل یکی از اولین چیز‌‌هایی است که آموزش داده می‌شود.

۴. گرگ وال‌استریت (The Wolf of Wall Street)

قهرمان فیلم. گرگ وال استریت

  • سال تولید: ۲۰۱۳
  • کارگردان: مارتین اسکورسیزی
  • امتیاز متاکریتیک: ۷۵ از ۱۰۰

یکی از محاسن «گرگ وال‌استریت» این است که جوردن بلفورت ابدا قرار نبود حتی در بدترین حالت ممکن به عنوان  قهرمان فیلم به تصویر کشیده شود، اما لئوناردو دی‌کاپریو او را به چنان شخصیت دوست‌داشتنی و جذابی تبدیل می‌کند که بعضی وقت‌ها خیلی آسان است از او حمایت کنی.

او مردی است که شهرت و ثروت خود را بر استثمار و با اهانت به قانون و مبانی آن بنا کرده است و هیچ اهمیتی به فساد ناشی از مواد مخدر، شیطنت‌های خارج از زندگی زناشویی و توهین نسبت به عادی‌بودن که از هر روزنه‌ای بیرون می‌زد، نمی‌دهد.

کتاب مارتین اسکورسیزی اثر توما سوتینل

بلفورت کاراکتری زشت و سزاوار سرزنش از حیث اخلاقی است، کسی که پیروانش به هر حرفی که از دهان او بیرون می‌آید وابسته‌اند و پشت سر او به سمت افراط در سرمایه‌داری پیش می‌روند که موجب بی‌اعتنایی عیان نسبت به قانون می‌شود. کاراکتر پاتریک دنام با بازی کایل چندلر به عنوان کسی نمایش داده می‌شود که به دنبال انتقام است، اما در پایان روز، او تنها یک مامور اف‌بی‌آی است که در تلاش است کار درست را انجام دهد آن هم با هدف کشیدن این قانون‌شکن بدنام به سمت صندلی عدالت.

۳. بچه‌ی کاراته‌کار (The Karate Kid)

مرخصی فریس بولر (Ferris Bueller’s Day off)

  • سال تولید: ۱۹۸۴
  • کارگردان: جان جی. اویلدسن
  • امتیاز متاکریتیک: ۶۰ از ۱۰۰

با سه‌گانه‌ای که در سال‌های بعدی از این فیلم ساخته می‌شود و یک سریال تلویزیونی شش فصلی، یک فیلم بین نسلی پیش رو با حضور جکی چان در نقش آقای هان، دنیل لاروسو مثل هدیه‌ای است که به رالف ماکیو داده شده است، حتی اگر انگیزه‌های او در بهترین حالت سوال‌برانگیز باشد.

این فیلم کلاسیک محصول ۱۹۸۴ که پر از صحنه‌های زد و خورد است مخاطب خود را در شرایطی قرار می‌دهد تا موفقیت دنیل را به عنوان قهرمان فیلم گرامی بدارد آن هم به این دلیل که او آدمی است که به رغم شایستگی‌هایش همیشه مرد بازنده است، اما این لاروسو است که پیش از هر چیز به دنبال رقابت با دیگران است و سعی دارد دل کاراکتر الی با بازی الیزابت شو را به دست آورد حتی با این وجود که کاملا واضح است که او با کاراکتر جانی لارنس با بازی ویلیام زابکا در ارتباط است.

او که کاراته را برای دلایل نادرستی انتخاب کرده است که در اینجا منظور انتقام است، طبیعت خون‌گرم دانیل عموما باعث چیرگی او می‌شود و از طرفی او جانی را در جشن هالووین بی‌آبرو می‌کند و هیچ زمانی را از دست نمی‌دهد تا الی را تصاحب کند آن هم به محض اینکه با شریک قبلی خود به هم می‌زند.

۲. خانم داوت‌فایر (Mrs. Doubtfire)

قهرمان فیلم. خانم داوت‌فایر

  • سال تولید: ۱۹۹۳
  • کارگردان: کریس کلمبوس
  • امتیاز متاکریتیک: ۵۴ از ۱۰۰

اگر به خاطر رابین ویلیماز و بازی استادانه‌ی او در نقش دنیل هیلارد نبود، به احتمال زیاد «خانم داوت‌فایر» نمی‌توانست به عنوان یک کمدی خانوادگی که پر از شوخی‌های آتشین و لحظات سرگرم‌کننده است، دوام بیاورد و چنگی به دل بزند.

با همه‌ی این اوصاف، داستان فیلم درباره‌ی زوجی است که از هم جدا شده‌اند و دلیل آن هم این است که وقتی که دانیل با بچه‌‌ها می‌گذراند، محدود است. این شرایطی است که میلیون‌ها نفر را تحت تاثیر قرار می‌دهد، اما دانیل مسائل پیش پا افتاده‌ را به اتفاقاتی غیرعادی تبدیل می‌کند آن هم وقتی که پا را از مرز‌های شخصی خود فراتر می‌گذارد.

او که به خواسته‌های همسر طرد‌شده‌ی خود بی‌اعتنایی می‌کتد، با بزک و آرایشی منحصر‌به فرد خود را به شکل پرستار بچه درمی‌آورد و با این کار به طور پنهانی اطلاعاتی در مورد بچه‌هایش به دست می‌آورد که اگر قبلا آن‌ها را می‌دانست، می‌توانست بیشتر در کنار آن‌ها حاضر باشد. اگر این موضوع به اندازه‌ی کافی شیطانی و نادرست نیست، او کاراکتر میراندا با بازی سالی فیلد را گول می‌زند و کاری می‌کند تا او به عنوان یک دوست و هم‌راز به او اعتماد می‌می‌کند که بعدا او از آن سو استفاده می‌کند تا بار دیگر به ارتباط تازه‌ی خود با خانواده‌اش گند بزند و آن را نابود کند.

۱. مرخصی فریس بولر (Ferris Bueller’s Day off)

مرخصی فریس بولر (Ferris Bueller’s Day off)

  • سال تولید: ۱۹۸۶
  • کارگردان: جان هیوز
  • امتیاز متاکریتیک: ۶۱ از ۱۰۰

در زندگی همه‌ی آدم‌ها لحظه‌ای وجود دارد که فکر بکری به ذهنش می‌رسد و اینجاست مه «مرخصی فریس بولر» از تبدیل‌شدن به یک کمدی نوجوانی سرحال باز می‌ماند که درباره‌ی رسیدن به مراد دل فرار از مدرسه است تا هر کاری را که به ذهنش می‌رسد انجام دهد.

قهرمان فیلم دغل‌باز متیو برودریک والدین و مدیر مدرسه را فریب می‌دهد  تا نقشه‌اش را عملی کند اما بدون اعمال فشار تمام و کمال به کاراکتر کامرون با بازی آلن راک که او را قانع می‌کند که بهترین دوستش است تا ماشینی را بدزدد که او از روی سادگی به او گفته است که پدرش این ماشین را بیشتر از او دوست دارد.

همدردی با مدیر روتی موفقیتی بزرگ برای هر کسی است که با این فیلم بزرگ شده است، اما با وجود تجربه‌‌های زندگی و کسب آگاهی بیشتر است که می‌فهمی مدیر مستاصل ماجرا در تلاش است تا کارش را تحت شرایط سخت انجام دهد. فریس از طرفی شکایتی از چیزی ندارد و به دنبال ترشح آدرنالین در رگ‌های شخصی خود است که به دنبال تلاش بی‌امان او برای قانع‌کردن هر کسی اتفاق می‌افتد که تجربه‌‌ی او از همراهی با دیگری را بهبود می‌بخشد.

منبع: Far Out Magazine

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه