۱۰ اتفاق دیوانه‌وار در فیلم‌های کوئنتین تارانتینو

۲۰ خرداد ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۶ دقیقه

مانند نماهای خیره‌کننده در یک فیلم از اسپیلبرگ و دیدن نوجوانان در یک فیلم از جان هیوز، تماشای خشونت افسارگسیخته، چیزی است که از تمام فیلم‌های تارانتینو انتظار می‌رود. سکانس‌های سرشار از خون و خشونت از ویژگی‌های اصلی آثار تارانتینو است اما با این‌حال، در فیلم‌های او هم لحظاتی وجود دارند که حتی برای یک فیلم از تارانتینو دیوانه‌کننده به نظر می‌رسد.

۱. اوردوز میا والاس در «داستان عامه‌پسند» (Pulp Fiction)

میا والاس، با بازی اوما تورمن، دچار اعتیاد شدید به مواد مخدر است و این را می‌شود از میزان موادی که طی مدت زمان حضور کوتاهش در فیلم، با هم ترکیب می‌کند و مصرف می‌نماید، به راحتی تشخیص داد و با این‌حال، وقتی او هنگام مصرف هروئین اوردوز می‌کند و وینسنت وگا، با بازی جان تراولتا، مجبور می‌شود به قلب او آدرنالین تزریق کند، مخاطبان شگفت‌زده می‌شوند. این سکانس یکی از پرتعلیق‌ترین و دیوانه‌کننده‌ترین سکانس‌های کارنامه‌ی تارانتینو است.

۲. کنده شدن گوش در «سگ‌های انباری» (Reservoir Dogs)

اولین‌باری که مخاطبان با سینمای تارانتینو و جهان متفاوت آن آشنا شدند، هنگام تماشای فیلم «سگ‌های انباری» بود. «سگ‌‌های انباری» یک فیلم اول خارق‌العاده بود، اما یکی از صحنه‌های آن، باعث شد بسیاری از مخاطبان آزرده شوند؛ صحنه‌ای که آقای بلوند، با بازی مایکل مدسن، تیغی برداشت و گوش افسر پلیس را از سرش جدا کرد.

تهیه‌کنندگان از تارانتینو خواستند تا آن صحنه را حذف کند، چرا که به نظر آن‌ها، بدون این صحنه، مخاطبان فیلم افزایش می‌یافتند. تارانتینو اما این پیشنهاد را نپذیرفت. او به تهیه‌کنندگان گفت: «بدون صحنه‌ی بریدن گوش، این فیلم دیگر «سگ‌های انباری» نیست.»

۳. تیرخوردن ملانی در «جکی براون» (Jackie Brown)

در «جکی براون»، ملانی، با بازی بریدجت فوندا، نامزد اوردل رابی، با بازی ساموئل ال. جکسون است. صحنه‌ای که لوییس، با بازی رابرت دنیرو، به او شلیک می‌کند و او را به قتل می‌رساند، از آن‌جایی بسیار شوکه‌کننده است که ناگهان به وقوع می‌پیوندد و هیچکس آمادگی آن را ندارد.

لوییس او را می‌کشد چرا که انتقادهای ملانی، از او، باعث عصبی شدنش می‌شود. اوردل هم این ماجرا را فراموش نمی‌کند و چندی بعد انتقام قتل نامزد خود را از لوییس می‌گیرد و او را می‌کشد.

۴. شلیک کردن به صورت ماروین در «داستان عامه‌پسند»

در «داستان عامه‌پسند»، وینسنت وگا کارهای بی‌دقت زیادی انجام می‌دهد و دفعات زیادی مرتکب اشتباهات گوناگونی می‌شود، اما وقتی که او به صورت ماروین، با بازی فیل لامار، شلیک می‌کند، همه‌ی مخاطبان شگفت‌زده می‌شوند، چرا که خشن و غیرمنتظره است.

مخاطبان در تمام طول فیلم به بی‌دقتی‌های وینسنت توجه کرده‌اند، اما وقتی او در میانه‌ی یک بحث فلسفی با جولز، با بازی ساموئل ال. جکسون، به صورت ماروین شلیک می‌کند، همه خشکشان می‌زند. جولز درحال صحبت کردن درباره‌ی دخالت خدا، در اتفاقی که چندی پیش برای آن‌ها پیش آمده است، می‌باشد. وینسنت به صورت ماروین که روی صندلی عقب نشسته است شلیک می‌کند و ماروین حالا یک سر متلاشی شده دارد.

۵. تصادف ماشین در «ضد مرگ» (Death Proof)

مخاطبان می‌دانند که یک چیزی مشکوکی درباره ی مایک، با بازی کرت راسل، وجود دارد. با این‌حال وقتی می‌بینند مایک بدلکار با ماشین مخصوصی که ضد مرگ طراحی شده است، به سمت ماشین دخترها به پیش می‌آید، تعجب می‌کنند. این برخورد باعث کشته شدن تمام دخترهایی که درون ماشین نشسته‌اند، می‌شود.

۶. تک‌گویی ساعت مچی طلایی در «داستان عامه‌پسند»

تک‌گویی ساعت مچی طلایی، احتمالا معروف‌ترین تک‌گویی در فیلم‌های تارانتینو است. کاپیتان کونز، با بازی کریستوفر واکن، به بوچ، توضیح می‌دهد که چگونه پدر پدربزرگش این ساعت را از ناکس‌ویل، ایالت تنسی، خریده و آن را هر روز طی جنگ جهانی اول پوشیده است. پس از آن این ساعت به پدربزرگ او رسیده و او آن را طی تمام روزهای جنگ جهانی دوم به دست کرده است.

پس از آن، پدربزرگ، پیش از این که در جنگ بمیرد، ساعت را به کسی داده است و از او خواسته این ساعت را به دست پسر تازه متولد شده‌اش برساند. آن پسر تازه به دنیا آمده، پدر بوچ بوده که او نیز این ساعت را طی جنگ ویتنام به دست انداخته است.

متاسفانه او طی جنگ به اسارت گرفته شد و مجبور شد این ساعت را در جایی نامناسب در بدنش مخفی کند، تا آن‌ها ساعت را از او نگیرند. او برای پنج سال ساعت را در همان‌جا مخفی نگه داشت و در نهایت به واسطه‌ی بیماری اسهال خونی درگذشت. او اما پیش از مرگش ساعت را به کاپیتان کونز داد، کسی که به مدت دو سال ساعت را، درست مانند رفیقش، در همان نقطه از بدنش، مخفی کرد و حالا، در نهایت، می‌خواهد آن را تحویل بوچ بدهد.

۷. صحنه‌ی بریده‌شدن انگشت در «چهار اتاق» (Four Rooms)

صحنه‌ی بریده‌شدن انگشت، از آن‌جایی که به دقت زمینه‌چینی می‌شود، بر ای مخاطبان شگفتی می‌آفریند. چستر، با بازی تارانتینو، لئو، با بازی بروس ویلیس، نورمن، با بازی پل کالدرون و آنجلا، با بازی جنیفر بیلز با یک‌دیگر شرط می‌بندند که اگر نورمن نتواند ده مرتبه، پشت سرهم، فندکی را روشن کند، تد، با بازی تیم راث، باید انگشت او را ببرد.

صحنه به گونه‌ای آغاز می‌شود که گویا قرار است سکانسی پرتنش و طولانی باشد، اما برخلاف تصور، این روند خیلی به طول نمی‌انجامد و به اندازه‌ای سریع به پایان می‌رسد که مخاطبان مبهوت می‌شوند.

۸. صحنه‌ی اسارت در «داستان عامه‌پسند»

بوچ، با بازی بروس ویلیس، پس از این که مارسلوس والاس، با بازی وینگ ریمس، را با ماشین می‌زند، در حال گریختن از دست او است و در همین حال وارد یک فروشگاه امانت‌فروشی می‌شود. متاسفانه این فروشگاه توسط دو آدم دیوانه به نام‌های مینارد، با بازی دوانس ویتاکر و زد، با بازی پتر گرین، اداره می‌شود.

آن‌ها ابتدا بوچ و سپس مارسلوس که به دنبال او آمده است را اسیر می‌کنند و آن‌ها را به زیرزمین مخوف خود می‌برند، بوچ پیش از این‌که آن‌ها بتوانند کاری با او بکنند، خودش را آزاد می‌کند و بازمی‌گردد تا مارسلوس را هم نجات دهد.

۹. دفاع از خانه با شعله پخش‌کن در «روزی روزگاری در هالیوود» (Once Upon a Time in Hollywood)

پایان‌بندی روزی روزگاری در هالیوود برای مخاطبان به هیچ‌وجه شوکه‌کننده نبود. مخاطبان هنگام رفتن به سینما نمی‌دانستند باید انتظار چه چیزی را داشته باشند، اما احتمالا باتوجه به کاری که تارانتینو در «حرامزاده‌های لعنتی» (Inglourious Basterds) انجام داده بود، می‌دانستند که قرار نیست شاهد فیلمی معمولی باشند.

پایان‌بندی فیلم که برخلاف آن‌چه در واقعیت اتفاق افتاد، به وقوع می‌پیوندد، خیلی باعث تعجب مخاطبان نشد، اما هنگامی که ریک دالتون، با بازی لئوناردو دی‌کاپریو، برای دفاع از خانه‌اش، از شعله‌پخش‌کن استفاده کرد، مخاطبان واقعا شگفت‌زده شدند.

این شعله پخش‌کن، پیش‌تر هم در فیلم دیده شده بود، اما باتوجه به تمام اتفاق‌هایی که افتاد و در دقایق پایانی فیلم، دیگر هیچکس آن را به یاد نمی‌آورد. این اتفاق برای مخاطبان دور از ذهن نبود که ریک دالتون شعله پخش‌کن را بردارد و از آن استفاده کند، اما برای آن‌ها عجیب بود. این یعنی کاشت و برداشت در هنر فیلم‌نامه‌نویسی.

۱۰. تریلرهای گرایندهاوس در «گرایندهاوس» (Grindhouse)

این فیلم ترکیبی بود از دو فیلم بلند «سیاره وحشت» (Planet Terror) از رابرت رودریگز و «ضد مرگ» از تارانتینو. این فیلم ادای دینی بود به عصر فیلم‌های درجه دو و مستقل. در این فیلم چهار تریلر قلابی توسط کارگردان‌های مطرح ساخته شد که شبیه به فیلم‌های آن دوره بودند.

«ماشته» (Machete) از آن‌جایی که تریلرش بسیار به شهرت رسید، بعدها تبدیل به فیلمی مستقل شد. فکر کنید چه می‌شد اگر تریلر «شکرگزاری» تارانتینو هم تبدیل به فیلمی کامل می‌شد؟

منبع: collider

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه