۳ کتاب مورد علاقه‌ی کافکا؛ از دل مرگ و رنج و احساسات صریح

۱۱ تیر ۱۴۰۱ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۲ دقیقه

یکی از بهترین راه‌هایی که به سردرگمی شما برای انتخاب کتاب دلخواه پایان می‌دهد، چک کردن لیست‌ کتاب‌های دلخواه نویسنده‌ی دلخواه شماست! هر کسی نویسنده‌ای را در پس ذهن دارد که عاشقانه کلمات کتاب‌هایش را دوست دارد و چه معیاری بهتر از همان نویسنده‌ی دلخواه؟!

فرانتس کافکا رمان‌نویس و داستان‌نویس آلمانی‌زبان جزو آن دسته از نویسنده‌هایی است که به‌طور گسترده به‌عنوان یکی از چهره‌های اصلی ادبیات قرن بیستم شناخته می‌شود. آثار او دنیایی واقع‌گرایانه و رؤیایی را ارائه می‌دهند که افراد در آن با احساس گناه، انزوا و ترس دست‌وپنجه نرم می‌کنند. او بیشتر برای رمان محاکمه و داستان کوتاهش به نام مسخ شناخته می‌شود.

اگر کافکا نویسنده‌ی مورد علاقه‌ی شماست باید بدانید که او به‌طور گسترده مطالعه می‌کرد و به تاثیراتی از دیکنز تا مان اشاره کرده است. او در نامه‌اش به دوستش اسکار پولاک این جمله معروف را نوشت: «کتاب باید تیشه‌ای باشد برای دریای یخ‌زده درون ما». کافکا فئودور داستایوفسکی، نیکولای گوگول، فرانتس گریلپارزر و هاینریش فون کلایست را «برادران واقعی خونی» خود می‌دانست. عشق او به گوته و فلوبر در طول بیست و چند سالی که مکس برود دوست صمیمی او بود، تزلزل ناپذیر بود. در این مطلب بعد از مروری بر زندگینامه کافکا، ۳ کتاب از لیست کتاب‌های موردعلاقه‌ی کافکا را به‌ اختصار معرفی کرده‌ایم.

بیوگرافی فرانتس کافکا

فرانتس کافکا ۳ ژوئیه‌ی ۱۸۸۳ در پراگ که در آن زمان بخشی از بوهمیا در امپراتوری اتریش-مجارستان بود به دنیا آمد. خانواده‌ی او از طبقه‌ی متوسط ​​یهودی‌های آلمانی‌زبان بودند. کافکا آلمانی را به‌عنوان زبان اول خود یاد گرفت، اما به زبان چک نیز تقریبا مسلط بود و بعدها به دانش زبان و فرهنگ فرانسوی نیز علاقه نشان داد و فرا گرفت.

فرانتس بزرگ‌ترین فرزند از شش فرزند بود؛ او دو برادر کوچک‌تر از خودش داشت که در دوران نوزادی مردند و سه خواهر کوچک‌تر به نام‌های گابریل، والری و اوتیلی که همگی در اردوگاه‌های کار اجباری کشته شدند. پدرش «هرمان کافکا»، به‌عنوان یک انسان ظالم و بدخلق توصیف شده است که کافکا در تمام زندگی‌اش برای کنار آمدن با او تلاش کرد. مادر کافکا «جولی»، از یک خانواده‌ی ثروتمند بورژوای آلمانی-یهودی بود و تحصیلات بهتری نسبت به شوهرش داشت.

برای درک کافکا، درک این نکته مهم است که در پراگ فضای عرفان قرون‌وسطایی و ارتدکس یهودی تا پس از جنگ جهانی دوم باقی ماند. اختلافات بزرگ اجتماعی-اقتصادی و آموزشی بین پدر و مادرش ریشه در این وضعیت پیچیده داشت. فرانتس کافکا در طول زندگی‌اش هرگز نتوانست خود را از بحث‌های وحشتناک بین والدینش که عمدتا توسط پدرش بود رهایی بخشد. تنش مادام‌العمر بین پدر و پسر به دلیل تفاوت‌های شخصیتی و نگرش متضاد آن‌ها نسبت به زندگی، خانواده، ازدواج و شغل بود.

فرانتس از سال ۱۸۸۹ تا ۱۸۹۳ به مدرسه‌ی ابتدایی پسرانه در پراگ (Deutsche Knabenschule) رفت. او پس از دوران دبیرستان به دانشگاه چارلز فردیناند رفت و ابتدا تصمیم گرفت شیمی بخواند، اما پس از دو هفته به حقوق تغییر رشته داد. کافکا ۱۸ ژوئن ۱۹۰۶ مدرک دکترای حقوق گرفت و یک سال به خدمت اجباری بدون حقوق به‌عنوان منشی در دادگاه‌های مدنی و کیفری مشغول بود.

هرمان کافکا، طبق سنت خانواده‌اش، فردی استوار، مبتکر، جاه‌طلب و بااراده بود که در طول زندگی‌اش به دنبال پیشرفت اجتماعی و موفقیت بود. زندگی او با اضطراب و تردید شدیدی همراه بود که او آن را به شخصیت سرسخت پدرش نسبت داد که بر آثار و همچنین تمام جنبه‌های زندگی او سایه انداخته است. او در آثارش معمولا قهرمان‌های منزوی را نشان می‌دهد که با مشکلات عجیب‌وغریب یا سورئالیستی و قدرت‌های اجتماعی-بوروکراسی غیرقابل درک روبرو هستند. از معروف‌ترین آثار او می‌توان به داستان کوتاه «مسخ» و رمان‌های «محاکمه» و «قلعه» اشاره کرد.

کمیته‌ای سال ۱۹۹۹، متشکل از نویسندگان، محققان و منتقدان ادبی برتر آلمانی، کتاب محاکمه را دومین رمان مهم آلمانی‌زبان قرن بیستم معرفی کردند. موزه‌ای در پراگ وجود دارد که به کافکا اختصاص داده شده است و هدف موزه‌ی فرانتس کافکا این است که بیننده را با دنیای داستان‌های کافکا احاطه کند. شهر پراگ و انجمن فرانتس کافکا سال ۲۰۰۱، یک جایزه‌ی ادبی سالانه به نام او را با هدف به رسمیت شناختن شایستگی‌های ادبیات به‌عنوان «خصلت انسان‌گرایانه و کمک به تساهل فرهنگی، ملی، زبانی و مذهبی» تاسیس کردند.

اوت ۱۹۱۷ تشخیص داده شد که کافکا مبتلا به سل است و برای چند ماه به روستای بوهمی زوراو نقل‌مکان کرد. چند وقت بعد و در مارس ۱۹۲۴ از برلین به پراگ برگشت که آنجا اعضای خانواده‌اش از او مراقبت کردند. او ۱۰ آوریل برای معالجه به آسایشگاه دکتر هافمن در کیرلینگ در خارج از وین رفت و ۳ ژوئن ۱۹۲۴ در سن ۴۰ سالگی همان‌جا درگذشت. جسد او به پراگ بازگردانده شد و ۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ در گورستان جدید یهودیان در پراگ-ژیژکوف به خاک سپرده شد.

در ادامه ۳ کتابی را معرفی کرده‌ایم که کافکا به نحوی دل در گروی اندیشه‌ و قلم نویسنده‌ی این کتاب‌ها داشت.

رنج‌های ورتر جوانرنج های ورتر جوان

کتاب «رنج‌های ورتر جوان» با عنوان انگلیسی «The Sorrows of Young Werther» اثر شاعر، نویسنده، فیلسوف و سیاستمدار آلمانی، یوهان ولفگانگ فون گوته است که اولین بار سال ۱۷۷۴ منتشر شد. گوته در پیوند محکم احساسات مردم با شکوه و زیبایی طبیعت پیشگام بود و این موارد جزو ویژگی‌هایی بود که کافکا در آثار گوته به چشم می‌دید و تحسینشان می کرد.

این اثر نیمه اتوبیوگرافیک، داستان جوانی حساس و هنرمند است که نمی‌تواند خیالات و اندیشه‌های شاعرانه و درونی خود را با خواسته‌های دنیای روزمره تطبیق دهد. کتاب شامل مجموعه‌ای از نامه‌هایی است که ورتر جوان به دوستش ویلیام نوشته و به او می‌گوید که چگونه روزهای خود را در یک شهر خیالی در آلمان سپری کرده است. این نامه‌ها بیست ماه را شامل می‌شود که در آن زندگی شخصیت اصلی ازنظر حرفه‌ای و عاطفی پیچیده می‌شود و او را وارد یک گردباد عاطفی بدون بازگشت می‌کند.

ورتر در این نامه‌ها تلاش‌های هنری و فلسفه‌های خود را در مورد زندگی به اشتراک می‌گذارد. به‌عنوان‌مثال، او معتقد است که «احساسات عمیق» بهترین راه برای تجربه‌ی زندگی است. او همچنین به‌جای گرفتار شدن در یک شغل صنعتی، به هنرمند بودن و خلق کردن اعتقاد و علاقه دارد و با همین دیدگاه در یک شهر روستایی ساکن شده است و مصمم است مدتی را صرف نقاشی، طراحی و گشت‌وگذار در حومه شهر کند، از ارزش‌های مدرن شهری دور شود و به زندگی ساده‌تر در کنار مردم محلی روی بیاورد.

شخصیت اصلی این کتاب خود را درگیر مشقت‌های دنیای مدرن نمی‌کند و ترجیح می‌دهد سبک زندگی آسان طبقه‌ی کارگر را ادامه دهد که او را به یاد «زندگی پدرسالارانه» باستانی موجود در کتاب مقدس می‌اندازد. او با بسیاری از دهقانان محلی ازجمله دو برادر دهقان به‌ نام‌های هانس و فیلیپ و پسری روستایی آشنا می‌شود.

ورتر در آنجا عاشق دختری به نام لوته می‌شود که از خانواده و مادر بیمارش مراقبت می‌کند و بسیار مسئولیت‌پذیر، وفادار و فداکار است. او بزرگ‌ترین فرزند از هشت فرزند خانواده بوده و پس از مرگ مادرش مسئولیت مراقبت از خواهر و برادرش را بر عهده گرفته است. ورتر خیلی زودتر از چیزی که فکرش را می کرد از نامزدی دختر دلخواهش با کس دیگری باخبر می‌شود و این اندوه را نیز در زندگی شخصی‌اش به گونه‌ای عمیق و مخلوط با جنون را تجربه می‌کند و درنهایت غمگین و ناامید شهر را برای کار در دربار سلطنتی در وایمار ترک می‌کند. غم و اندوه ورتر جوان بخش مهمی از یک نهضت ادبی آلمانی شد و تاثیر زیادی بر رمانتیسم بعدی گذاشت.

کافکا به کتاب‌های گوته علاقه‌ی بسیاری داشت و کتاب «رنج‌های ورتر جوان» از آن دسته کتاب‌هایی بود که بر روند فکری و احساسات این نویسنده تاثیر زیادی گذاشت.

در قسمتی از کتاب رنج‌های ورتر جوان می‌خوانیم:

«هماهنگی و آرامش ذهن او کاملا از میان ‌رفته بود؛ آتشی درونی و بسیار شدید، که همه قابلیت‌های او را یکی پس از دیگری نابود ساخته بود، شوم‌ترین و بدترین تأثیرات را پدید آورده، و سرانجام هیچ‌چیز در وجود او باقی ننهاده بود؛ مگر اندوهی که او با اضطرابی بازهم بیشتر از زمانی که علیه همه‌ی آلام خود به مبارزه پرداخته بود، در رهایی یافتن از آن تلاش کرده بود، سرانجام اضطرابات قلبی‌اش، واپسین نیروهای ذهنی او را نیز به تحلیل برد، و موجب نابودی شور زندگی در وجود او، و خرد و درایتش گشت. او دیگر هیچ رفتاری مگر اندوهی بسیار کسالت‌آور در اجتماع از خود ابراز نمی‌داشت، و روزبه‌روز بروزتر می‌شد، و هم‌زمان با احساس نگون‌بختی، لحظه‌به‌لحظه بیشتر از عدل و انصاف دور می‌گشت.»

خرید کتاب‌ رنج‌های ورتر جوان از دیجی‌کالا

مرگ در ونیزکتاب های مورد علاقه کافکا

کتاب «مرگ در ونیز» با عنوان انگلیسی «Death in Venice» اثر نویسنده‌ی بزرگ آلمانی،‌ توماس مان است که اولین بار سال ۱۹۱۲ منتشر شد. داستان این کتاب درباره‌ی تلاشی ویرانگر برای عشق و زیبایی در میان شکوه و جلال رو به‌ زوال است؛ داستانی از نبوغ که در آن توماس مان به بررسی رابطه‌ی هنرمندی با زندگی می‌پردازد. کافکا همواره شیفته‌ی این خصلت صریح در نوشته‌های مان بود و کتاب «مرگ در ونیز» از جمله کتاب‌هایی بود که بر مسیر فکری کافکا تاثیر بسزایی داشت.

داستان کتاب روایتگر زمانی کمی قبل از شروع جنگ جهانی اول است، روایتگر زندگی مردی در همان بحبوحه؛ مردی مسن، شرافتمند، سخت‌کوش، سرکوب‌شده و دارای جایگاه عمومی بالا به نام گوستاو فون آشنباخ که به ‌تنهایی در مونیخ آلمان زندگی می‌کند. او نویسنده‌ای است که در زمان خود موفقیت‌های بزرگی را به دست آورده است. او مظهر عزت، وقار و جدیت بوده و شخصیتی بسیار وظیفه‌شناس دارد که معتقد بوده، هنر واقعی تنها در «سرکشی» از هوس‌های فاسد و ضعف‌های جسمانی است.

گوستاو در سنین پایین شروع به نوشتن کرد و در جوانی نویسنده‌ای موفق شد. این نویسنده‌ی موفق احساس می‌کند که استرس ناشی از نوشتن مداوم کار جدید به جوانی‌اش لطمه زده و باعث شده است که خیلی زود از دوران جوانی عبور کند و با بسیاری از بیماری‌های مزمن دست‌وپنجه نرم می‌کند. گوستاو هنر خود را دوست دارد و اغلب در مورد غلبه بر رنج‌های بزرگ، فقر، فساد و بیماری‌های جسمی می‌نویسد و شخصیت اصلی کتاب‌هایش اغلب افرادی‌اند که قادر به غلبه بر این چالش‌های جسمی و روحی هستند.

یک روز درحالی‌که سعی می‌کند روی نوشته‌ی بعدی خود کار کند، این حس به او دست می‌دهد که باید از خانه دور شود و سفر کند. ایده‌ی رفتن به تعطیلات به‌طور ناگهانی و مضحکی به ذهن گوستاو می‌آید. او طوری به تعطیلات می‌رود که گویی به یک مکاشفه‌ی بزرگ رسیده است.

طی این سفر ناگهانی اول سری به جزیره‌ای در نزدیکی پولا در اسلوونی می‌زند، اما چندان به مذاقش خوش نمی‌آید و بنابراین تصمیم می‌گیرد که از راه دریایی به ونیز برود. چیزهای زیادی در ذهنش می‌گذرد و خیلی مطمئن نیست که چرا خانه و کارش را برای دنبال کردن این میل عجیب درونی ترک کرده، اما مصمم است که خواسته‌هایش را دنبال کند.

او به‌جای زندگی در خود ونیز، هتلی در لیدو که مکانی نسبتا شیک است را برای ماندن انتخاب می‌کند. گوستاو در هتل متوجه مسافر لهستانی جوانی به نام تادزیو می‌شود که به همراه مادر و خواهرانش در حال گشت و گذار است و با نگاهی زیباشناسانه رفتارهای این مسافر را دنبال می‌کند.

گوستاو در این رمان گفته است که تادزیو فوق‌العاده زیباست و با حلقه‌های طلایی‌اش شبیه یک مجسمه‌ی یونانی است. او تادزیو را با الهه‌ی عشق یعنی اروس و رابطه‌ی‌ آن‌ها را با سقراط مقایسه می‌کند.

از این رمان زیبا در چندین نمایشنامه و اپرای مختلف و همچنین یک فیلم در سال ۱۹۷۱ اقتباس شده است.

نگاه مان به دریچه‌ی زندگی و نویسندگی در این کتاب یکی از مواردی بود که کافکا را تحت تاثیر قرار داد.

در قسمتی از کتاب مرگ در ونیز می‌خوانیم:

«در میان تنه‌ی درختان و ویرانه‌هایی با تخته‌سنگ‌هایی خزه بسته انسان و حیوان فرو می‌غلتیدند: دسته‌دسته و گله، و بدن‌هایشان با آتش و ازدحام و رقص مستانه‌شان خندق را پر می‌کرد… نظاره گران به وجد آمده فریاد می‌کشیدند، فریادی با اصوات نرم و صدای «او» در پایانش، شیرین و در همان حال وحشی، چنانکه هرگز نظیرش دیده نشده بود – صدا اینجا طنین می‌افکند… در آن‌سو کسانی با صداهایی همخوان تکرارش می‌کردند، و همچنانکه در شادی‌ای وحشیانه همدیگر را به رقص و پرتاب اندام‌هایشان برمی‌انگیختند، نمی‌گذاشتند صدا خاموش شود. و از این‌همه، ناله نی برمی‌خاست، که همه‌ی صداها را محو می‌کرد.»

خرید کتاب‌ مرگ در ونیز از دیجی‌کالا

تربیت احساساتکتاب تربیت احساسات

کتاب «تربیت احساسات» با عنوان انگلیسی «Sentimental Education» اثر یکی از بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین نویسندگان قرن نوزدهم فرانسه، گوستاو فلوبر است که سیزده سال پس از حضور پیروزمندانه مادام بواری در پاریس برای اولین بار سال ۱۸۶۹ منتشر شد. این رمان که یکی از تاثیرگذارترین رمان‌های قرن نوزدهم به‌حساب می‌آید، توسط معاصرانی مانند ژرژ ساند و امیل زولا تحسین شد. سبک نوشتن فلوبر همان سبکی بود که کافکا آرزو داشت از آن الگوبرداری کند و این اثر یکی از کتاب‌های موردعلاقه‌ی او بود. کافکا حتی زبان فرانسه را یاد گرفت تا بتواند این کتاب را به زبان‌اصلی بخواند.

داستان کتاب تربیت احساسات بر زندگی عاشقانه‌ی یک مرد جوان به نام «فردریک موریو»و همچنین دوستان و آشنایان او متمرکز است؛ جوانی که با جاه‌طلبی‌های بزرگ و آرمان‌های عاشقانه به پاریس می‌آید و در ادامه شاهد انقلاب ۱۸۴۸ با تغییرات سیاسی و تحولات اجتماعی مربوط به آن می‌شود.

داستان این رمان با فردریک در قایق آغاز می‌شود که برای دیدن مادرش در خانه‌شان در نوجنت-سور-سن می‌رود. او درحالی‌که روی عرشه ایستاده است، ژاک آرنو و همسر فوق‌العاده جذابش «ماری آرنو» را ملاقات می‌کند.

چند هفته بعد، فردریک در تظاهرات دانشجویی شرکت می‌کند و در آنجا با مرد جوانی آشنا شده که متوجه می‌شود برای ژاک کار می‌کند. فردریک شروع به گذراندن وقت با هوسونه و گروهی از دانش‌آموزانی می‌کند. با گذشت زمان، فردریک دعوت می‌شود تا برای شام به ژاک و ماری بپیوندد و با این دیدار دوباره می‌فهمد که شیفتگی او نسبت به ماری بسیار شدید‌تر شده است. بااین‌حال، ماری یک همسر و مادر فداکار است و هیچ تمایلی برای جلب‌توجه فردریک نشان نمی‌دهد.

اقدامات هر شخصیت در کتاب تربیت احساست، انگیزه‌ی جستجوی عشق بوده؛ جستجویی که به همان اندازه که برای بقا و خوشبختی لازم است، بیهوده هم به نظر می‌رسد. جست‌وجوی فردریک برای مادام آرنو، جستجوی اصلی این رمان است. فردریک در طی یک دوره‌ی سی‌ساله، رویاها، آرزوها و نقشه‌هایی برای جلب‌توجه مادام آرنو را در سر می‌پروراند، به طوریکه درنهایت، جست‌وجوی عشق برای او زنده‌تر و مهم‌تر از خود عشق می‌شود.

عشق او به مادام آرنو به‌جای اینکه برایش شادی به ارمغان بیاورد، فقط باعث اضطراب، غم و اندوه و ترسش می‌شود. گاهی از مادام آرنو به خاطر اینکه چقدر او را دوست دارد، رنجیده و حتی متنفر می‌شود. این به‌شدت با تصویرهای کلاسیک عشق که دو نفر باید از یکدیگر لذت و اطمینان زیادی دریافت ‌کنند، متفاوت است.

فلوبر در این اثر به‌یادماندنی نظرات خود را درباره‌ی طبقه‌ی اشراف جامعه‌ی فرانسه بسیار صریح بیان می‌کند. درواقع یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های رمان، ارائه‌ی واضح و صادقانه فلوبر از فضای اجتماعی و سیاسی آن زمان ازجمله انقلاب ۱۸۴۸، جمهوری پس ‌از آن و خلق‌وخوی مردم فرانسه در میان تغییرات فراوان دوران است. به‌عنوان‌ مثال او بیان می‌کند که آن‌ها دروغ‌گو و بی‌وفا هستند و در مهمانی‌های تجملاتی وقیحانه درباره‌ی یکدیگر غیبت و به خاطر پول به یکدیگر خیانت می‌کنند. آن‌ها بر سر چیزهای بی‌معنی بحث می‌کنند و خدمتکاران و فقرا را سرزنش و مورد تمسخر قرار می‌دهند. اگرچه فردریک در ابتدا از حضور در این محافل خرسند بود، اما به‌زودی متوجه می‌شود که آن‌ها چقدر پست هستند.

در قسمتی از کتاب می‌‌خوانیم:

« زن وسط نیمکتی تنها نشسته بود؛ یا دستکم فردریک آن‌چنان از نگاه چشمان او حالی به حالی شد که کسی را ندید؛ هم چنان‌که می‌گذشت زن سرش را بلند کرد، شانه فردریک ناخواسته به کرنشی خم شد، و وقتی دورتر از او در همان طرف جا گرفت نگاهش کرد. زن کلاه حصیری پهنی به سر داشت که نوارهای صورتی پشتش با باد تکان می‌خورد. دو طره سیاهش از کنار خم ابروان پهنش می‌گذشت و پایین می‌افتاد و چنان بود که انگار بیضی چهره‌اش را عاشقانه می‌فشرد. پیرهن کتان روشنی با دانه‌دانه‌های گرد و دامن پرچین به تن داشت. در حال گلدوزی بود و بینی کشیده، چانه و همه هیکلش بر زمینه هوای آبی برجسته به چشم می‌زد.»

خرید کتاب‌ تربیت احساسات از دیجی‌کالا
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه