با ۴ کتاب‌ طاهر بن جلون، نویسنده‌ی عرب آشنا شوید؛ بی‌عدالتی از طنجه تا پاریس

۲۷ شهریور ۱۴۰۲ | ۱۲:۳۷ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۷ دقیقه

ادبیات عرب چهره‌های شاخصی دارد. وزنه‌ی شعرا در مقایسه با نویسندگان سنگین‌تر است. اما نویسندگانی هستند که شرایط را تعدیل کرده‌اند. طاهر بن جلون شاعر، رمان‌نویس، مقاله‌نویس، روزنامه‌نگار و نقاش برجسته‌ی مراکشی یکی از آن‌ها است که تولیدات فکری و خلاقانه‌اش بیش از چهار دهه را در بر می‌گیرد. بیشتر کتاب‌های او به بیش از چهل و سه زبان ترجمه شده‌اند.

طاهر بن جلون یکی از مشهورترین نویسندگان عرب است که در فاس مراکش به دنیا آمد. خانواده – چهار فرزند، سه پسر و یک دختر – در آپارتمانی کوچک در مدینه، بخش قدیمی و قرون وسطایی زیباترین شهر مراکش، زندگی می‌کردند. پدرش مغازه‌داری متواضع بود که ادویه‌جات را در مغازه‌ی کوچکی در بازار می‌فروخت. بعدا آن را به خیاط‌خانه تبدیل کرد و در آن جلاباس (لباس بلند و گشادی که مردان عرب می‌پوشیدند) می‌دوخت.

بن جلون در پنج سالگی در مدرسه‌ی قرآن ثبت نام کرد و حفظ و تلاوت قرآن را آموخت. دو سال بعد، وارد مدرسه‌ای فرانسوی – عربی شد. صبح‌ها زبان فرانسه و بعدازظهر‌ها عربی می‌خواند. او که دانش‌آموزی درس‌خوان بود خیلی زود احساس کرد باید روی پای خودش بایستد. بعد از پایان دوران دبیرستان در دانشگاه محمد پنجم رباط در رشته‌ی فلسفه تحصیل کرد. نوشتن را با عضویت در تحریریه‌ی مجله‌ی ادبی Soufflés (نفس‌ها) شروع کرد. در اواسط دهه‌ی ۶۰ میلادی به رفتار خشونت‌آمیز پلیس اعتراض کرد و در اردوگاه نظامی حبس شد. اولین دفتر شعرش را در سال ۱۹۷۱ منتشر کرد.

بیست و شش ساله بود که به فرانسه مهاجرت کرد. در حین تحصیل در رشته‌ی روان‌شناسی بالینی دانشگاه پاریس با روزنامه‌ی لوموند همکاری کرد. تجربه‌ی روان‌درمان‌گری به او در نوشتن خلاقانه کمک کرد. جلون بر اساس روایت‌های بیماران‌اش اولین رمان‌اش را با نام «هارودا» در سال ۱۹۷۳ منتشر کرد. دو سال بعد به خاطر رمان «شب قدر» جایزه‌ی گنکور را برد و سال ۲۰۰۸ از نیکلاس سارکوزی رئیس‌جمهوری فرانسه نشان لژیون دونور را دریافت کرد. در این مطلب سه  رمان و یک ناداستانی که از این نویسنده‌ به زبان فارسی برگردانده شده، معرفی ‌شده‌اند.

۱- مرگ نور

آفریقا، قاره‌ی پهناوری که بخش بزرگی از مساحت کره‌ی زمین را به خود اختصاص داده، خانه‌ی رنگین و سیاه‌پوستان است. همچنین مکانی مناسب است برای زندگی و حکمرانی دیکتاتورها و مستبدان.

سلطان حسن دوم، از جمله‌ی چنین حکمرانان بود که بر مراکش، کشوری در شمال آفریقا، حکومت می‌کردند. او که نقش اساسی در گفت‌و‌گو و مذاکره‌ی خاندان سلطنتی مراکش با دولت فرانسه برای استقلال سرزمین‌اش ایفاء کرده بود، پس از مستقل شدن این کشور به فرماندهی ستاد ارتش منصوب و رسما ولیعهد شد. پس از مرگ پدر، در ماه فوریه‌ی سال ۱۹۶۱ به سلطنت رسید و سرکوب مردم  را شروع کرد.

افسران ناراضی ارتش، در سال ۱۹۷۲ با برنامه‌ریزی و اجرای کودتا قصد داشتند قدرت را در دست بگیرند اما شکست خوردند. پنجاه‌و‌هشت افسر عالی‌رتبه به زندان مخفی، نوساز و مخوف تازمامارت در جنوب شرقی کشور منتقل شدند. آن‌ها در تاریکی مطلق و سلول‌هایی که ارتفاع‌شان به اندازه‌ای کم بود که کسی نمی‌توانست بایستد، هجده سال محبوس بودند. طاهر بن‌جلون شرح درد و رنج زندانیان را در اثری با نام «مرگ نور» روایت کرده است.

در بخشی از رمان «مرگ نور» که با ترجمه‌ی محمدهادی خلیل‌نژادی و بهمن یغمائی توسط نشرچشمه منتشر شده، می‌خوانیم:

«ما مدفون شده بودیم. ما را زیر خاک کرده و سوراخ کوچکی برای تنفس باقی گذاشته بودند. اندازه ی سوراخ فقط در آن حد بود که حداقل هوای لازم برای نفس کشیدن تو بیاید، که آن قدر زنده باشیم و آن قدر در شب زندگی کنیم تا تاوان لازم را پس بدهیم. در این زندان، سرعت مرگ را طوری تنظیم کرده بودند که به آرامی بیاید سراغ مان، تفریح کنان بیاید و همه ی وقت آدم را به خود مشغول کند. وقت ما که دیگر آدم نبودیم و وقت آن هایی که هنوز ما را زیر نظر داشتند. در این شرایط از عقل چه کاری برمی آمد؟ امان از «کندی»! کندی، همان دشمن اصلی که پیراهن مرگ تن مان کرده و به زخم های ما آن قدر فرصت می دهد تا باز بمانند و خوب نشوند. کندی که قلب ما را با آهنگ دلپذیر آدم های نیمه مرده به تپش درمی آورد. گویا باید آرام آرام خاموش می شدیم. انگار شمعی دور از خود بودیم.»
کتاب مرگ نور اثر طاهر بن جلون نشر چشمه

۲- تادیب

نتیجه‌ی اعتراض مسالمت‌آمیز به استبداد و بی‌عدالتی و شرکت در تظاهرات دانشجویان در اوج دوران اختناق دیکتاتوری سلطان حسن دوم در سال ۱۹۶۵ دستیگری و اعزام جوانان به اردوگاهی در الحاجب برای گذراندن خدمت سربازی است. بن جلون یکی از آن‌هاست که عضو حزب و دسته‌ای نیست و فقط برای تغییر دادن چیزهایی که به نظرش شرافت‌مندانه می‌آیند در تظاهرات شرکت کرده. اما ماموران بعد از هجوم به خانه‌ی پدری‌اش و تحویل بلیت درجه سه‌ی قطار به پدرش می‌گویند: «به نفع‌اش است فرار نکند.» ۹۴ نفر از هم‌دانشگاهی‌ها و دوستانش با فرهنگ‌ها و عادات متفاوت به دستور ژنرال دستگیر و در اردوگاه زندانی هستند. نویسنده که شاهد زنده‌ی این زندان است در «تادیب / روایت یک تحقیر» از جوانانی می‌گوید که به خاطر خواستن اندکی دموکراسی شکنجه شدند و رفتارهای تحقیرآمیز و آزار و اذیت را تحمل کردند.

در بخشی از ناداستان «تادیب / روایت یک تحقیر» که با ترجمه‌ی محمدمهدی شجاعی توسط نشر برج منتشر شده، می‌خوانیم:

«در برنامه‌ی تأدیب و سربه‌راه کردن ما، آزمون‌های جسمانی هم قطعاً بوده است تا استقامت بدنی‌مان را هم بسنجند؛ اما تحقیر جای دیگری داشت؛ ساعت‌ها ما را در اختیار گروهبان‌های بی‌سوادی می‌گذاشتند که با زبانی تند با ما حرف می‌زدند، هر روز یادمان می‌انداختند زندگی‌مان در دستان استواری روانی و فرماندهی است که از رحم و مروت بویی نبرده است. اما اینکه نمی‌دانیم چقدر اینجا هستیم، کی آزاد می‌شویم، اصلاً آزاد می‌شویم یا نه، همین بدترین شکنجه است.»
کتاب تادیب روایت یک تحقیر اثر طاهر بن جلون نشر برج

۳- عسل و حنظل

طنجه شهری است که دری گشوده به آفریقا و پنجره‌ای رو به اروپا دارد. اما برای ایرانی‌ها اسم این شهر با ابن‌بطوطه گردشگر مسلمان و سفرنامه‌اش گره خورده است. این شهر و بندر مکانی برای شروع سفر بود. ژان ژنه نویسنده‌ی فرانسوی در میانه‌ی دهه‌ی ۶۰ میلادی می‌نویسد: «طنجه برایم تجسمی از خیانت بود که به نظرم رسید چاره‌ای ندارم جز این‌که در ساحلش پیاده شوم.» اما از زمانی که خلافکاران و قاچاقچیان مواد مخدر در شهر جولان دادند، طنجه افول کرد.

یکی از مردان سرشناس که کودک‌آزار است به چند نوجوان دختر تعرض می‌کند. اهالی شهر وحشت می‌کنند و در خود فرو می‌روند. طاهر بن جلون این رویداد تراژیک را دستمایه‌ی نوشتن «عسل و حنظل» می‌کند تا سرگذشت دردناک سامیه شخصیت اصلی رمان را روایت کند.

دختر شاد و شنگول که عاشق شعر و ادبیات است به زندگی‌اش پایان می‌دهد. والدین‌اش از هم متنفر می‌شوند. پدر و مادر غرق فساد، تاریکی و خشم می‌شوند. چیزی نمانده زندگی‌شان نابود شود که مهاجری به شهر می‌رسد تا مرهمی بگذارد بر زخم‌های این خانواده‌ی درهم شکسته. ‌

در بخشی از رمان «عسل و حنظل» که با ترجمه‌ی محمدمهدی شجاعی توسط نشر برج منتشر شده، می‌خوانیم:

«صبح امروز، رفتم طبقه‌ی اول، در و پنجره‌های هال را باز کردم. گربه‌ها توی هال قضای حاجت می‌کنند. همه‌چیز را تمیز کردم. تمام صبح گذاشتم هوای آزاد بیاید توی خانه تا هوا عوض شود. ناگهان خسته شدم، جان نداشتم، روی زمین نشستم، به مبل تکیه دادم. چشمانم را بستم تا گریه نکنم. شوهرم همیشه سرزنشم می‌کند که طبقات بالی زیرزمین را غذغن کرده‌ام. با وسواس زیاد هال را برای عروسی دخترم آماده کرده بودم. کارها را به بهترین لحاف‌دوز شهر شپرده بودم؛ محمد موشه خیلی مشهور بود. مادرش یهودی بود و پدرش مسلمان. خیال‌بافی می‌کردم. جشن را توصر می‌کردم و می‌توانستم صدای موسیقی جشن را بشنوم. حالا اینجا مستراح گربه‌های وحشی شده است.»
کتاب عسل و حنظل اثر طاهر بن جلون نشر برج

۴- درباره‌ی مادرم

مادر مسلمان و زحمت‌کش که در نوجوانی ازدواج کرده وچاره‌ای نداشته جز اینکه توانایی‌هایش را در بچه‌داری، خانه‌داری و شوهرداری نشان دهد. همیشه حامی شوهری بوده که چنگی به دل نمی‌زده و همه‌ی عمر دست به دامان خداوند بوده تا بچه‌هایش سالم بمانند و خطری تهدیدشان نکند. حالا او در دوران کهنسالی، فرتوت و بیمار، حافظه‌اش را از دست داده و برای پسرش حرف می‌زند. اسرار مگو را افشا می‌کند. عشق‌‌های ناگفته، رنج و عذاب زندگی با مردی که دوست نداشته و … را به زبان می‌آورد. نویسنده درد ‌کشیده، حرف‌هایش را ‌شنیده و او را کشف کرده است. بن جلون با درهم‌آمیختن تخیلات و اطلاعاتی که به دست آورده «درباره‌ی مادرم» را نوشته است. او زندگی مادرش را از نو بنا کرده. شادی‌هایش را تجسم کرده و غم و اندوه‌اش را تخمین زده. این کتاب رمان است. چون نویسنده چیزی از زندگی مادرش نمی‌دانسته، پس آن را ساخته.

در بخشی از رمان «درباره‌ی مادرم» که با ترجمه‌ی محمد مهدی شجاعی توسط نشر برج منتشر شده، می‌خوانیم:

«چند روز بعد، مادرم با لحنی که انگار تسلیم قضا و قدر شده است، بدون هیچ هیجانی به من گفت: دخترم فکر کنم ازدواج می‌کنی. پدرت موافق است چون خانواده‌ی پسری را که مادرش را دیده‌ام، خوب می‌شناسد، از سادات‌اند، از فرزندان مولای ادریس، نجیب‌اند، از نوادگان پیامبر عزیزمان هستند. مرد جوان با پدرش کار می‌کند، پدرش در بازار بزرگ تاجر است، مغازه‌اش درست کنار مغازه‌ی عمویت، سیدی عبدالسلام است. به حرف‌هایش گوش دادم و گفتم: ولی مامان، من تازه پانزده سالم شده! هنوز عروسک‌بازی می‌کنم!» 
کتاب درباره‌ مادرم اثر طاهر بن جلون نشر برج
برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه