چرا «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» بدترین فیلم مجموعه‌ی بازی‌های گرسنگی است؟

زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۵ دقیقه

سال ۲۰۲۰ میلادی بود که سوزان کالینز، نویسنده‌ی مجموعه کتاب‌های «بازی‌های گرسنگی»، پیش‌درآمدی بر سه‌گانه‌ی محبوب خود منتشر کرد. طرفداران وفادار مجموعه که از خوشحالی دیگر سر از پا نمی‌شناختند به سراغ این کتاب جدید رفتند تا از ماجراهایی که ۶۰ سال پیش از داستان «بازی‌های گرسنگی» اتفاق می‌افتد سردربیاورند. در حالی که بسیاری از مجموعه‌های پرطرفدار تنها بر کسب سود تمرکز کرده و هر چند وقت یکبار پیش‌درآمد یا دنباله‌ای جدید منتشر می‌کنند، کتاب «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» ثابت کرد که بخشی جدایی‌ناپذیر از داستان این سه‌گانه است که به دنیاسازی بیشتر داستان کمک می‌کند. این کتاب از چگونگی تبدیل بازی‌ها به یک مسابقه‌ی کشتار حرف می‌زند که ریشه در اعمال سلطه‌ی یک حکومت خودکامه دارد و زوایای جدیدی از شخصیت رئیس جمهور اسنو را نشان می‌دهد که به عنوان آدم بد اصلی داستان شناخته می‌شود.

با وجود اینکه «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» بهترین کتاب مجموعه‌ی «بازی‌های گرسنگی» نیست، وقتی تیزر رسمی اقتباس سینمایی از این کتاب منتشر شد، شور و هیجان غیرقابل تصوری در میان طرفداران به راه انداخت که مدت‌ها بود برای دیدن داستان این پیش‌درآمد روی پرده‌ی نقره‌ای لحظه‌شماری می‌کردند. با انتشار لیست بازیگرانی که قرار بود در این فیلم ایفای نقش کنند دیگر «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» به مورد انتظارترین فیلم بازی‌های گرسنگی تبدیل شد. از ستاره‌های شناخته‌شده‌ای مثل پیتر دینکلیج، وایولا دیویس گرفته، تا بازیگران جوان آینده‌داری مثل تام بلیث، هانتر شیفر و ریچل زگلر.

آیا «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» توانست انتظارات را برآورده کند؟

به نظر می‌رسد که بخت با این فیلم یار نبوده است. این پیش‌درآمد تا به این لحظه پایین‌ترین میزان فروش میان تمام فیلم‌های مجموعه را داشته است و تنها ۴۴ میلیون دلار در آخر هفته‌ی افتتاحیه‌ی داخلی خود کسب کرده است؛ این در حالی است که ۴ فیلم دیگر همگی از مرز ۱۰۰ میلیون دلار هم فراتر رفتند. البته تا به امروز، این پیش‌درآمد کمترین میزان ریزش بینندگان پس از چهار هفته را تجربه کرده است و باید ببینیم آیا می‌تواند به میزان فروش فیلم‌های قبل نزدیک شود یا خیر.

«تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» همچنین با امتیاز ۶۲ درصد در وبسایت «راتن تومیتوز» کم‌ترین امتیاز این مجموعه را به خود اختصاص داده است؛ در حالی که با نگاهی به نقد و امتیازات فیلم‌های دیگر «بازی‌های گرسنگی» می‌بینیم که حداقل امتیاز آن‌ها ۷۰ درصد بوده است. البته نکته‌ی قابل توجه اینکه امتیاز تماشاگران به این فیلم ۹۱ درصد بوده که از چهار فیلم دیگر مجموعه بالاتر است. علت این امتیاز بالا را به سختی می‌توان توضیح داد؛ به نظر می‌رسد که با وجود تمام مشکلات ساختاری، حفره‌های داستانی و انحراف از منبع اصلی طرفداران «بازی‌های گرسنگی» از این فیلم راضی بوده‌اند.

فیلم با یک فلش بک از کوریولانوس اسنو جوان و تیگریس آغاز می‌شود که در یک دنیای جنگ‌زده به دنبال غذا می‌گردند. در این میان آن‌ها با مردی مواجه می‌شوند که برای تأمین غذا سراغ آدمخواری رفته است. سپس دو کودک به خانه‌ی اسنو برمی‌گردند و اینجاست که خبر کشته شدن پدر کوریولانوس توسط شورشیان ضدکاپیتال به گوش بچه‌ها می‌رسد. در اینجا کوریولانوس هنوز آدم بدی نشده و تنها یک بچه‌ی ساده است که می‌خواهد راه پدرش را در مقابله با شورشیان مناطق ادامه دهد.

همانطور که در کتاب هم آمده است، روایت اصلی فیلم بر داستان شکل‌گیری مجازات کاپیتال تمرکز دارد که پس از شکست در جنگ ایجاد شد تا مناطق ۱۲ گانه‌ی تحت سلطه‌ی دولت مرکزی را تحت کنترل نگه دارد. مبتنی بر این قانون، هر منطقه باید یک دختر و یک پسر بین ۱۲ تا ۱۸ ساله را انتخاب کرده و به پایتخت بفرستد تا آن‌ها در مسابقات «بازی‌های گرسنگی» شرکت کنند؛ این یعنی تا سرحد مرگ با یکدیگر مبارزه کنند تا بالاخره یکی از میان این ۲۴ نفر زنده بیرون بیاید. با نزدیک شدن به دهمین دوره‌ی بازی‌های گرسنگی، کوریولانوس (تام بلیث) هم باید مثل سایر دانشجویان دانشگاه کاپیتال به مسابقه وارد شود؛ مخصوصا که خانواده‌اش اصلا وضع خوبی ندارند و او به پولی که به برنده‌ی مسابقات می‌دهند نیاز دارد؛ آن هم درست موقعی که میزان مخاطبان این برنامه‌ی تلویزیونی از همیشه کمتر شده است. لوسی گری، که نقش آن به ریچل زگلر بازیگر خوش‌آتیه سپرده شده، یک خواننده‌ی بااستعداد است که حالا با کوریولانوس هم‌گروه شده و باید به او اعتماد کند تا جان خودش را از دنیایی که آن قدرها با آن آشنایی ندارد نجات دهد.

کتاب بازی های گرسنگی اثر سوزان کالینز نشر در دانش بهمن

انحراف از روایت اصلی کتاب

فیلم بازی‌های گرسنگی: تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها پر از شخصیت‌های متفاوت است که متأسفانه هیچ کدام آن‌ها کتنیس اوردین (جنیفر لارنس) نیستند که در قسمت‌های قبلی مجموعه بهترین ویژگی فیلم به حساب می‌آمد. اگر چه تام بلیث و ریچل زگلر شخصیت‌های کتاب را به زیبایی تصویر می‌کشند و اجرای فواق‌العاده‌ی آن‌ها لوسی و کوریولانوس را به مثابه‌ی کاراکترهای واقعی و باورپذیر نشان می‌دهد (و اصلا برای نجات این فیلم از حوصله‌سربر بودن حیاتی است)، اما هیچ دو بازیگری نمی‌توانند بار یک فیلم کامل را به تنهایی به دوش بکشند. همچنین ارتباط میان این دو کاراکتر به درستی ساخته و پرداخته نشده و فیلم به سرعت از رابطه‌ی آن‌ها عبور می‌کند؛ در حالی که اگر فرصت کافی به این شخصیت‌ها داده می‌شد می‌توانستند ارتباطات درهم‌پیچیده‌ای را به تصویر بکشند که بر عمق کاراکتر آن‌ها می‌افزاید. این نکته زمانی اهمیت پیدا می‌کند که می‌بینیم چگونه رابطه‌ی لوسی گری و کوریولانوس به مهم‌ترین جنبه‌ی داستان کتاب تبدیل می‌شود و برای پیشبرد داستان ضروری است؛ چرا که اگر از این مسئله سرسری عبور کنیم، سیر تبدیل کوریولانوس به پرزیدنت اسنو مبهم می‌ماند و داستان از توسعه‌ی شخصیت او بازمی‌ماند.

به نظر می‌رسد که فیلم ترجیح داده به جای لوسی گری، توجه خود را بر همکلاسی کوریولانوس، یعنی سجانوس پلینت (جاش آندرس ریورا) متمرکز کند. سجانوس پسر رئیس کنگره و مداع سرسخت حقوق مناطق دوازده گانه است که بی‌شک او را به هدف دشمنان تبدیل می‌کند. گفتگوهای این دو کاراکتر یک بحث فلسفی را مطرح می‌کند که سایه‌ی آن در سرتاسر فیلم دیده می‌شود؛ اینکه علت وجودی بازی‌های گرسنگی چیست؟

لوسی گری در فیلم تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها

برخی معتقدند که دولت مرکزی برای تنبیه نواحی دوازده گانه بعد از شورش این مسابقات را روی کار آورده؛ برخی دیگر فکر می‌کنند «بازی‌های گرسنگی» ایجاد شده‌اند تا یادآوری از قدرت نهفته‌ی مردم باشند؛ اما در نهایت این مجازات می‌خواهد به ما نشان دهد که انسان‌ها بدون صلح، رحم و نظم دقیقا به چه موجودات ترسناکی تبدیل می‌شوند. این یک دیدگاه ناامیدکننده از جهان است که در مقابل از سوی لوسی گری به چالش کشیده می‌شود. لوسی معتقد است انسان‌ها همه ذاتا خوب به دنیا می‌آیند و هر کس برای حفظ این خوبی در درون خود مبارزه می‌کند؛ بنابراین، کودکانی که در این دنیای تیره و تار به دنیا آمده‌اند مسئول بدی‌هایی که مرتکب می‌شوند نیستند و مجبورند برای حفظ زندگی خود بجنگند. این یکی از معدود نقاط مثبت فیلم است که البته آنقدر که باید و شاید در محوریت داستان قرار نمی‌گیرد و مثل آنطور که در روایت کالینز اتفاق می‌افتد، به یک مفهوم مرکزی تبدیل نمی‌شود.

در مقابل، داستان سجانوس مطابق کتاب پیش می‌رود و در فیلم نیز عاقبتی دلخراش در انتظار اوست. با این حال، ماهیت ارتباط کوریولانوس با سجانوس در مقایسه با کتاب دستخوش تغییراتی شده که دقیقا خلاف هدف رمان است. گفتگوهایی که بین این دو در فیلم شکل می‌گیرد از تلاش نویسندگان برای انسانی جلوه دادن کوریولانوس حکایت دارد که با هدف اصلی کتاب مغایرت پیدا می‌کند. در سه‌گانه‌ی «بازی‌های گرسنگی» کالینز نشان داد که چگونه ممکن است یک نوجوان باهوش که رفتار دوستانه‌ای دارد، به مرور زمان به یک رهبر قاتل و فاشیست تبدیل شود که هیچ چیز جلودارش نیست؛ شخصیتی که کتنیس اوردین (نقش اصلی بازی‌های گرسنگی) در تمام طول داستان با او در جنگ و ستیز بود.

یکی دیگر از عناصر اصلی کتاب که در فیلم به درستی به تصویر کشیده نشده، گفتگوهای ذهنی اسنو با خودش است. یکی از جذاب‌ترین بخش‌های کتاب سوزان کالینز، شیوه‌ی روایت ماهرانه‌ی اوست که به خواننده فرصت می‌دهد تا پیچیدگی‌ها و ریزه‌کاری‌های شخصیتی مثل کوریولانوس را دریابند و درک کنند چگونه اسنو از یک بچه‌ی معمولی به شخصیتی تشنه‌ی قدرت و از نظر اخلاقی فاسد تبدیل شد. این جنبه در کتاب از طریق مونولوگ‌های درونی کوریولانوس منتقل می‌شود که اجازه می‌دهد مخاطب ارتباط عمیق‌تری با این کاراکتر ایجاد کند. اینگونه است که از طریق نشان دادن تحولات فکری او، تغییر و تحولات درونی اسنو معنا و علت پیدا می‌کنند و خواننده به چرایی این انقلاب شخصیتی پی می‌برد.

افکار اسنو هستند که توجیهات درونی او برای اعمال وحشتناکی که از او سر می‌زنند را نشان می‌دهند؛ همچنین افکار او پنجره‌ای هستند به طرز نگاه اسنو به جامعه‌ای که در ویرانی فرورفته و این نکته‌ای است که متأسفانه جای خالی‌اش در فیلم احساس می‌شود. اسنوی کتاب کالینز هوش فوق‌العاده‌ای دارد و می‌تواند اطرافیان خود را به گونه‌ای فریب بدهد که به نفع اوست و جهت مکالمات را به همان سمت و سویی بکشاند که خواسته‌هایش را تأمین می‌کند. با توجه به وضعیت مالی بد خانواده‌اش و تلاش همیشگی اسنو برای پنهان کردن جایگاه اجتماعی خود، جای شگفتی ندارد که او بخواهد از چرب‌زبانی خود برای دستکاری دیدگاه دیگران استفاده کند و اصولا زندگی را به بازی بگیرد.

به نظر اسنو این تنها راهی است که انسان می‌تواند در زندگی برنده باشد. همین نگرش است که همیشه به او اجازه می‌دهد بدون ملاحظه به دیگران صدمه بزند. همچنین از طریق این افکار است که خواننده می‌فهمد چقدر لوسی گری برای اسنو اهمیت داشته؛ این ویژگی مهم اما در گفتگوهای درونی اسنو خودشان را نشان می‌دهند که از نشان دادن آن‌ها در فیلم غفلت شده است. همین موجب می‌شود شخصیت کوریولانوس به درستی شناخته نشده و اقدامات او تکانشی و بی‌معنی تلقی شوند؛ حال آنکه کتاب زمینه‌های لازم برای شناخت پیچش شخصیتی اسنو را فراهم کرده بود.

اسنو در فیلم تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها

«تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» نسخه‌ی ملایم‌تری از اسنو را به تصویر می‌کشد. این دقیقه‌ی نتیجه‌ی آن است که مخاطب نمی‌داند در ذهن اسنو چه می‌گذرد. برای نمونه در فیلم، اسنو کاملا به لوسی گری متعهد است و اینطور به نظر می‌رسد که می‌خواهد با او فرار کند؛ در کتاب اما اسنو انتخاب خود را زیر سوال می‌برد و مدام در ذهنش با این مسئله دست و پنجه نرم می‌کند که این زندگی نیست که او برای خودش متصور بود. مثال دیگر زمانی است که فیلم جنبه‌ی مثبتی از رابطه‌ی بین کوریولانوس و تیگریس را نشان می‌دهد، انگار که اسنو همیشه نسبت به زنان مهربان رفتار می‌کند؛ در حالی که در کتاب می‌خوانیم که اسنو در فکر لو دادن تیگریس است. رابطه‌ی پیچیده و ناراحت‌کننده‌ی اسنو با پدر و مادر سجانوس نیز به سختی در فیلم ذکر شده؛ در حالی که از افکار اسنو است که متوجه می‌شویم او چگونه از خیرخواهی والدین سجانوس سوءاستفاده کرده است.

سهل‌انگاری در به تصویر کشیدن نقاط عطف داستانی

زمانی که بالاخره اسنو بعد شرور و تاریک خود را در آغوش می‌کشد، فیلم ناگهان تمام می‌شود و تنها یک نقل قول از اسنوی بزرگسال باقی می‌ماند که به تماشاچی یادآوری می‌کند چه تحول ترسناکی در شرف وقوع است. آنچه اسنو را به آدم بد ماجرا تبدیل می‌کند تصمیمی است که او در مواجهه با سجانوس می‌گیرد؛ این تصمیم متعاقبا بر رابطه‌اش بر لوسی گری نیز تأثیر می‌گذارد و به عنوان نقطه عطفی مهم در شخصیت او عمل می‌کند؛ اینجاست که شرارت درونی اسنو تقویت شده و هر نیروی خیری در وجود او برای همیشه سرکوب می‌شود.

این صحنه‌های مهم که به عنوان لحظات کلیدی در داستان باید از شدت و تأثیرگذاری بالایی برخوردار باشند، در «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» به صحنه‌هایی سطحی و بیهوده تبدیل شده‌اند که با بی‌دقتی از آن‌ها عبور می‌شود و در مقایسه با کتاب از شدت، قدرت و عمق لازم برخوردار نیستند و فرصت کافی داده نمی‌شود تا مخاطب درگیر لحظه و در عظمت آن غرق شود.

این نقطه ضعف در جای جای فیلم دیده می‌شود؛ برای نمونه صحنه‌هایی آزاردهنده که باید مخاطب را متأثر کنند یا به فکر فروببرند، فدای یک شوخی بی‌فایده و جوک‌های نسنجینده‌ای شده‌اند که جز خنده‌ای سریع نتیجه‌ی دیگری ندارند؛ در عوض جریان پویای فیلم را قطع کرده و انسجام آن را از بین می‌برند.

بی‌توجهی به تجربه‌های فیلم‌های سابق مجموعه

«تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» نقطه ضعف بزرگی در کنار هم قرار دادن صحنه‌های مهم داستانی دارد. پلان‌ها بی‌معنی و بی‌دلیل یکی پس از دیگری می‌آیند، گفتگوهای بین شخصیت‌ها چیزی به محتوای داستان اضافه نمی‌کند و دیالوگ‌ها ساختگی و غیرواقعی به نظر می‌رسند؛ انگار که نویسندگان فیلم را مجبور کرده‌اند یک رمان پانصد صفحه‌ای را به اجبار در یک فیلم دو ساعت و نیمه جای بدهند. فیلم «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» همچنین داستان خود را به سه فصل طولانی تقسیم می‌کند که بعد از دیدن آن احساس می‌کنید انگار بیست فصل بوده است.

این را می‌دانیم که دو فیلم قبلی «بازی‌های گرسنگی» یعنی «زاغ مقلد» در زمان اکران پایین‌ترین امتیازات و نقدها را از منتقدین و طرفداران دریافت کردند. فیلم قبلی آن‌ها در این مجموعه، یعنی «آتش‌سوزی» با فروش ۸۶۵ میلیون دلاری در باکس آفیس جهانی و کسب بهترین امتیازات از سوی منتقدین، استانداردها را برای این مجموعه‌ی محبوب بالا برده بود؛ اما فیلم اول «زاغ مقلد»‌ ۷۵۵ میلیون دلار و فیلم بعدی تنها ۶۵۳ میلیون دلار فروختند که به نسبت قسمت قبل افت قابل توجهی را نشان می‌دهند. همین افول در میزان فروش بود که «بازی‌های گرسنگی» را به مسیر اشتباهی انداخت.

یکی از بزرگترین انتقاداتی که از این مجموعه و کمپانی «لایونزگیت» شد، تصمیم مبنی بر تقسیم کردن کتاب «زاغ مقلد» به دو فیلم بود. اگر چه این حرکت در آغاز به عنوان یک تصمیم عالی برای به تصویر کشیدن آخر و عاقبت کتنیس اوردین به حساب می‌آمد که راه را برای کسب سود بیشتر هموار می‌کرد، اما نتیجه‌ی معکوسی داشت و هم منتقدان و هم بینندگان معتقد بودند که اگر داستان «زاغ مقلد» در یک فیلم خلاصه می‌شد می‌توانست مهر پایان قوی‌تری بر مجموعه‌ای پرطرفدار باشد؛ تصمیمی که بی‌شک خدشه‌ای به داستان وارد نمی‌کرد.

این انتقادات بود که سازندگان «تصنیف پرندگان آوازخوان» را بر این داشت تا به جای تقسیم کتاب به دو فیلم، همه‌ی آن را در یک فیلم بگنجانند. کارگردان این پیش‌درآمد پیشتر در مصاحبه‌هایش اذعان داشته که از ابتدا قرار بود این فیلم را در دو قسمت به روی پرده‌ی سینماها بیاورند. فرانسیس لارنس که خود کارگردانی فیلم‌های دوقسمتی «زاغ مقلد» را بر عهده داشت، در گفتگو با EW تأیید کرد که واکنش‌های منفی به این فیلم‌ها موجب شد که در نهایت از تصمیم برای تقسیم «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» دست بکشند. لارنس در مصاحبه با مجله‌ی « People» نیز اینطور گفت:

بعد از شنیدن تمام بازخوردها و واکنش‌ها از سوی منتقدان، طرفداران و مردم بود که متوجه این احساس خشم و سرخوردگی ناشی از تصمیم جدا کردن کتاب «زاغ مقلد» به دو فیلم شدم؛ و این بسیار ناامیدکننده بود و من می‌توانم این موضوع را درک کنم.

چگونه می‌شد از شکست «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» جلوگیری کرد؟

نقل قولی که از زبان کارگردان فیلم آوردیم به خوبی نشان می‌دهد که شکست فیلم سابق مجموعه نقشی اساسی در ساخت این پیش‌درآمد داشته است. لارنس و استودیو که هردو از واکنش‌های منفی مخاطبان واهمه داشتند، تصمیم گرفتند این بار از گذشته‌ی خود درس بگیرند و کل داستان را در یک فیلم جمع کنند؛ بی‌توجه به این موضوع که کتاب‌های «زاغ مقلد» و «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» اساسا دو کتاب کاملا متفاوت هستند که ساختار روایی کاملا متفاوتی دارند و بهتر بود برای هر کدام تصمیمی متناسب با داستان آن اتخاذ می‌شد.

در مقام مقایسه باید به سومین کتاب سه‌گانه‌ی «بازی‌های گرسنگی» یعنی «زاغ مقلد» اشاره کرد که ۳۹۰ صفحه است و این یعنی ۱۲۸ صفحه از کتاب «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» کوتاه‌تر که با چیزی نزدیک به ۵۰۰ صفحه تا به امروز طولانی‌ترین کتاب مجموعه‌ی کالینز به حساب می‌آید؛ این در حالی است که اقتباس سینمایی اولی به دو فیلم تبدیل شد. نتیجه‌ی این تصمیم چیزی نیست جز شتابزدگی نویسندگان که موجب می‌شود مدام در محتوای اصلی دست ببرند و تغییراتی در آن ایجاد کنند تا بتوانند کل داستان را در یک فیلم دو ساعته جای دهند.

جدای از این حتی اگر تقسیم این کتاب به دو فیلم از نظر تجاری یا ساختاری به آن ضربه می‌زد، می‌توان فیلم‌های «اوپنهایمر» و «قاتلان ماه کامل» را به عنوان نمونه ذکر کرد که هر یک بیش از سه ساعت هستند، اما مخاطبان از آن‌ها استقبال کردند و برای دیدنشان در سینما صف کشیدند که نشان می‌دهد تماشاچی از دیدن فیلم‌های طولانی‌تر ابایی ندارد؛ البته به شرط اینکه فیلم هم کشش و گیرایی لازم را داشته باشد.

در «زاغ مقلد» نویسندگان مجبور شده بودند داستان را به نحوی برای فیلم بازنویسی کنند که حس تعلیق در پایان قسمت اول حفظ شده و مخاطبان برای قسمت دوم نیز برگردند. مشخصا این تعلیق و تقسیم داستانی در کتاب سوزان کالینز وجود نداشت. این اما خلاف کتاب پیش‌درآمد است که به راحتی می‌توان آن را به دو بخش جداگانه تقسیم کرد: بخش اول که ماجرای دهمین مسابقه‌ی «بازی‌های گرسنگی» را روایت می‌کند، و بخش دوم که بر داستان بازگشت اسنو و لوسی گری به هم تمرکز دارد. نقطه‌ی بازگشت لوسی گری به منطقه‌ی دوازده و برملا شدن راز اسنو می‌توانست احساس تعلیق کافی برای مخاطبان ایجاد کند که بخواهند برای دیدن ادامه‌ی داستان به سالن‌های سینما برگردند.

کتاب بازی های گرسنگی زاغ مقلد اثر سوزان کالینز نشر در دانش بهمن

تقسیم کتاب «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» به دو فیلم همچنین می‌توانست چندی از مهم‌ترین ایرادات و نواقص فیلم را که پیش از این به آن‌ها اشاره کردیم برطرف کند؛ برای نمونه، این تصمیم فرصت کافی به رابطه‌ی کوریولانوس اسنو و لوسی گری می‌داد تا شخصیت‌های آن‌ها پخته‌تر و ارتباط آن‌ها عمیق‌تر و بامعناتر شود. علاوه بر این، اگر زمان بیشتری صرف رابطه‌ی آن دو می‌شد مخاطبان هم می‌توانستند ارتباط بیشتری با این شخصیت‌ها برقرار کنند؛ بذری که در یک فیلم دو ساعت و نیمه که برای تعریف داستان عظیم خودش عجله دارد محصول خوبی نمی‌دهد.

از دیگر مزایای تقسیم فیلم به دو قسمت حفظ انسجام لحن و روایت داستان است. کمی قبل‌تر به جریان ناهمسو و احساس انقطاعی اشاره کردیم که گاه و بی‌گاه تمرکز داستان را برهم‌ می‌زد. با تقسیم فیلم به دو بخش، فیلم اول می‌توانست بیشتر شبیه یک فیلم سنتی «بازی‌های گرسنگی» عمل کند که بر مسابقات، صحنه‌های اکشن پرهیجان و جنبه‌های عاشقانه‌ی روابط کاراکترها تمرکز دارد؛ و فیلم دوم می‌توانست کمی جدی‌تر و تاریک‌تر باشد که دنیای منطقه‌ی دوازده را به تصویر می‌کشد. دو لحن متفاوت و دو روایت متفاوت می‌توانست به بهترین شکل تعادل ساختار روایی فیلم را حفظ کند و هم‌چنان بر وجود نوعی جدایی بین این دو بخش داستان تأکید داشته باشد. لازم به ذکر است که این تصمیم حتما ضامن سود استودیوی «لایونزگیت» می‌بود و می‌توانست درآمدهای حاصل از این اقتباس سینمایی را چندین برابر کند.

در مقایسه با اولین فیلم مجموعه‌ی «بازی‌های گرسنگی»، که بیش از ده سال از اکران آن می‌گذرد، «تصنیف پرندگان آوازخوان و مارها» از نظر اجرا و بازیگری کم نمی‌گذارد و گروه بازیگران آن عالی عمل می‌کنند، اما از نظر داستان و محتوا است که این فیلم کم می‌آورد و جادوی واقعی را روی صفحات کتاب رها می‌کند و نمی‌تواند زیبایی داستان آن را به درستی روی صفحه‌ی نمایش محقق کند. با این حال، این فیلم برای طرفداران دوآتشه‌ی «بازی‌های گرسنگی» چیزهای زیادی برای ارائه دارد و بی‌شک دیدن روزهای اولیه‌ی این ویرانشهر و شنیدن ترانه‌ی «درخت آویزان» از لوسی گری مو به تن‌تان سیخ خواهد کرد.

منبع: Pop Culture Press

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. nepatro

    واقعه خورد توی ذوقم از بازی ریچل زگلر
    ای که خیلی نچسب در اومده بود تا گریم اسنو و طراحی لباس مضخرف و دیالوگهای چرت و پرت و شعاری و سکانسهای اکشن تخیلی (مخصوصا بخش اولی که تازه بازی شروع شده بود همه داشتن اسلحه انتخاب میکردن لوسی بین ۲۳ نفر با خم کردن سر و بالا بردن دست جون سالم به در برد و ۵ شش تای دیگه مردن:)) و شخصیت پردازی ضعیفففففف، ولی باز تا آخر ۲ و نیم ساعت رو به عنوان طرفدار هانگر گیمز مشتاقانه و با لذت دیدم فقط حیف که انتظارم رو برآورده نکرد:((

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه