معرفی کتاب «اسب سیاه»؛ مسیر متفاوت موفقیت

احتمالا اسم کتاب اسب سیاه به تازگی به گوش شما خورده و پس از شنیدن اینکه این کتاب درباره موفقیت است، تصور کردید که این یکی دیگر از کتابهای انگیزشی موجود در بازار است که با دادن وعدههای پوچ میخواهد وقت شما را تلف کند. فرمول همه کتابهای موفقیت مشخص است؛ هدف خودت را بدان، ساعتها و روزها و سالها بیوقفه تلاش کن و در نتیجه این تلاش و کوششها، به موفقیت خواهی رسید. همه ما میدانیم که جهان حقیقی به این شکل عمل نمیکند و نمیتوان بر روی مسیر زندگی خودمان به این راحتی فرمولی کلی گذاشت. این همان چیزی است که کتاب اسب سیاه را از تمام کتابهای موفقیت موجود در بازار متمایز میکند. برای معرفی این کتاب ابتدا باید اصطلاح اسب سیاه را توضیح بدهیم.
اسب سیاه چیست؟
اسب سیاه در واقع به یک اصطلاح غربی اشاره دارد. داستان آن از یک مسابقه اسبسواری گرفته شده است. در این مسابقه همه بر روی اسبهای مختلف در حال شرطبندی بودند تا اینکه مردی در میان این شرطبندیها، تمام پول خود را بر روی یک اسب شرطبندی میکند؛ اما این اسب ظاهری متفاوت با دیگر اسبها داشته. این اسب یک اسب سیاه بوده است. بخاطر تفاوتی که این اسب با دیگر اسبها داشته، هیچکس روی آن شرطبندی نمیکرده و همه ترجیحا شرطبندی خود را بر روی اسبهای با ظاهر عادی و احتمالاتی مطمئن میگذاشتند؛ اما در کمال تعجب همگان اسب سیاه با سرعت بیشتری از همه اسبها حرکت میکند و پیروز میدان میشود. این اصطلاح اولین بار توسط دوک جوان در سال 1831 به کار برده شد و اسب سیاه از آن به بعد به افرادی گفته میشود که با وجود تمام تفاوتها و تناقضهایی که در مسیر خود با دیگران دارند، از طریق راه خودشان به موفقیت میرسند و این دقیقا موضوعی است که در کتاب اسب سیاه مطرح میشود.
مسیر موفقیت برای همه یکی نیست
هرگاه که میخواهیم داستان موفقیت زندگی شخصی را روایت کنیم، به سراغ افرادی میرویم که انگار مسیر موفقیت برای آنها از ابتدا مشخص بوده است. افرادی مانند موتزارت که از کودکی نابغهای در موسیقی بوده یا وارن بافت که از یازده سالگی در امر بورس شروع به کار کرده. این افراد از همان ابتدا مسیر موفقیتشان مشخص بوده است. سپس اگر از دیگران مسیری بخواهیم که از طریق آن بتوانیم به بیشترین میزان موفقیت برسیم، احتمالا پاسخی که میگیریم آن است که باید در دانشگاه ثبتنام کنیم، دوره لیسانس را به شکل کامل بگذرانیم و پس از گرفتن مدرک دانشگاهی، در شغلی مرتبط مشغول به کار بشویم و یکی یکی پلههای ترقی را طی کنیم تا به موفقیت برسیم. شاید این مسیر معقول به نظر بیاید؛ اما در حقیقت مسیر موفقیت برای هر شخصی کاملا متفاوت با دیگری است. کافی است با خواندن بیوگرافی بسیاری از افراد موفق متوجه این موضوع بشویم که داستان به موفقیت رسیدن هرکدام از آنها متفاوت از یکدیگر هستند. تاد رز و اگی اگاس تحقیقات خود را صرف مصاحبه، مطالعه و تحلیل این اسبهای سیاهی کردند که بر خلاف تصور همه، توانستند موفق باشند. در بخشی از کتاب میخوانیم:
ما هر دو در دل روزگار استانداردسازی تقلای بسیار کردهایم و رنج بسیار بردهایم تا خود را به عرف جامعه و کار و دانشگاه برسانیم و سازگار کنیم. هرگز هم موفق نشدیم. شاید هم رسیدنمان به جایگاه فعلی کاملاً دستبرقضا و از روی بخت و اقبال بوده، ولی مطمئنیم که این موفقیت یا هرچه اسمش را میگذارید، تنها به یاری شکستن قواعد بازی به دست آمده است. نه از روی گستاخی و لجاجت، بلکه از روی ضرورتی تلخ. همه کوشش ما برای دنبال کردن فرمول استاندارد موفقیت تنها به شکست انجامید. همین درک بود که این اندیشه را در سر ما بیدار کرد که بررسی اسبهای سیاه شاید فرصت خوبی برای ردگیری چگونگی رسیدن به موفقیت شخصی باشد. به نظرمان اگر بتوان قاعدهای را تعریف کرد که راهکار نخبه شدن را به هر فردی فارغ از زمان و مکان بیاموزد، لابد میتوان این راهکار و قاعده را در زندگی نخبگانی جستوجو کرد که خارج از سیستم به موفقیت رسیدهاند.
موفقیت، کامیابی، زندگی
پس کتاب اسب سیاه یک کتاب درباره موفقیت نیست. این کتاب به شما آموزش نمیدهد که چگونه در طی سی روز به ثروتی هنگفت برسید! یا هفت قدم که اگر آنها را انجام بدهید به آرزوهایتان دست خواهید یافت. این کتاب در مورد مباحثی بسیار عمیقتر از موفقیتهای دم دستی مانند ثروت یا قدرت است. کتاب اسب سیاه موفقیت را در ابعادی گستردهتر بررسی میکند. اموری مانند شاد زیستن، کامیاب بودن، علاقه به هدف و در نظر گرفتن شرایط در این کتاب مورد بررسی قرار میگیرند. اسبهای سیاه در واقع هرگز به این فکر نکردند که چقدر در مسیر کارشان ثروت به دست میآورند یا چقدر در کارشان استاد خواهند شد. درعوض نگاهشان به این مسئله بود که جایی فرصتی وجود دارد که با ویژگیهای فردی آنها همخوان است و این همان موضوعی است که مسیر حقیقی موفقیت را فراهم خواهد کرد. موضوعات بسیاری زندگی پیچیده بشر را تحت الشعاع قرار میدهند و نوشتن فرمولی یکسان برای زندگی تک تک افراد کار بیهودهای است. کامیابی و احساس رضایت در زندگی هر فردی متفاوت از دیگری است و لزوما به موضوعاتی پیش پاافتاده مانند ثروت خلاصه نمیشود. در بخشی دیگر از کتاب میخوانیم:
درواقع ما این نکته را دریافتیم که تنوع و گونهگونی این شخصیتها مثل همه آدمهای دنیاست و هرکدام شکلی و چهرهای دارند و به همان اندازه غیرقابلپیشبینیاند. برخی خشن بودند و حملهور، برخی کمرو و محترم. برخی ستیزهجو بودند و برخی مهربان و آشتیخو. اصلاً اسبهای سیاه را از روی شخصیتشان نمیشود تعریف کرد. از روی انگیزهها، زمینه اجتماعی، رویکرد، کارورزی و تحصیلاتشان هم قابل تعریف و دستهبندی نیستند. ولی یک چیز بود که همه این آدمها را به هم پیوند میداد و زیر یک چتر گرد میآورد. اسبهای سیاه کامیاباند.
کتاب «اسب سیاه» برای چه کسانی مناسب است؟
اما مخاطب کتاب اسب سیاه کیست؟ مخاطب این کتاب هر کسی است که بخاطر نرسیدن به موفقیت خود را سرزنش میکند. مخاطب این کتاب افرادی هستند که با تصور اینکه اگر طبق سیستم از پیش تعیین شده برای آنها پیش بروند، در نهایت به موفقیت خواهند رسید و برای همین زندگی خود را صرف بازی کردن بر اساس قواعدی میکنند که شاید کاملا با شخصیت آنها تناقض داشته باشد ولی با تصور اینکه در نهایت آنها را کامروا خواهند کرد در آن مسیر ادامه میدهند. این کتاب یک کتاب انگیزشی نیست. کتاب اسب سیاه تحقیقات روانشناسهایی است که به تحلیل مهمی در باب ذات انسان، ذات جامعه و ذات خواستههای بشر پرداختند و در نهایت به پاسخی رسیدند که باید به تمام افراد جهان منتقل بشود. اگر شما هم با مباحث مطرح شده در این مقاله همذاتپنداری میکنید، پس شک نکنید که این کتاب برای شماست.
منبع: دیجیکالا مگ