مگی جیلنهال؛ از نقش‌های پیچیده تا اولین تجربه‌ی کارگردانی در هالیوود

۱۳ دی ۱۴۰۰ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۸ دقیقه
مگی جیلنهال

پس از تشویق‌ها و تحسین‌های پی‌درپی برای به نمایش گذاشتن نقش‌های پیچیده و دشوار، مگی جیلنهال حالا با اولین فیلمش «دختر گمشده» آن «اشتیاق خاموش» حضور پشت دوربین‌ را تجربه می‌کند. نام او با حضور در فیلم «منشی» (Secretary) بر سر زبان‌ها افتاد و حالا در اولین تجربه‌ی کارگردانی‌اش حقایق تاریک و پیچیده‌ی مادرانگی را کنکاش می‌کند. او همیشه به این سوژه که آن را «زنان گرفتار» می‌نامد، علاقه داشته است. به قول خودش زنانی که چالش‌برانگیزند. اینها واقعا به من نیاز دارند.»

این نقل قول دقیقا وجه تمایز بازیگری همچون جیلنهال را با بازیگران معاصر هدف می‌گیرد. او در مقام یک بازیگر نامزد اسکار و حالا با دختر گمشده اقتباسی‌اش از رمان النا فرانته، فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان جایزه‌برده (برای این فیلم جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه را از جشنواره‌ی ونیز و همچنین بهترین کارگردانی و فیلم‌نامه را از جوایز مستقل گاتهام دریافت کرد)، به زنانی علاقه‌مند است که قصه‌هایشان را معمولا کسی نمی‌گوید. او در زوایای ناخوشایند و تمایلات تلخ و سوزاننده‌ی شخصیت‌هایش غرق می‌شود و موقعیت امروزش را با همرنگ جماعت شدن و پیروی از الگوهای کلیشه‌ای نساخته است.

این الگو، همان فرمول کلیشه‌ای ستاره شدن، دقیقا در همان ابتدای فعالیت حرفه‌ای جیلنهال در اواخر دهه‌ی نود میلادی، تازه ریشه دوانیده بود. زیبایی او، صورت قلب‌شکل و چشم‌های برجسته‌ی آبی یخی‌اش، آن غمی که در کجی گوشه‌های لبش پیداست، همیشه این احساس را به تو می‌دهد که انگار از زمانه‌ی دیگری آمده است. می‌توان او نسخه‌ی معاصر مری پیکفورد سینمای صامت دانست.

شری نازنین

مگی جیلنهال در نقش مادر معتاد سابقا بزهکار در «شری نازنین»، سال ۲۰۰۶

صنعت سینما در ابتدای ورود جیلنهال این نگرانی بیهوده را داشت که به او به آن شکل و اندازه‌ای که باید و مرسوم است جذاب نیست؛ نقدی که جیلنهال آن زمان با اعتماد به نفس نادیده گرفت، اما بعدها اعتراف کرد که شنیدنش برایش سخت بوده است. زمانی هم که خودش سعی نمی‌کرد روی کلیشه‌های مرسوم پرسونای زن لوند مانور دهد، به او انگ غیرعادی بودن زدند؛ برچسبی که او قاطعانه رد می‌کند و می‌گوید: «این برچسب را به تو می‌زنند تا حذفت کنند.»

شاید این حقیقت که جیلنهال اولین حضور مهمش در سینما را با نقش کارمند سلطه‌پذیر فیلم عاشقانه‌ی مازوخیستی سادیستی استیون شینبرگ، منشی، تجربه کرده است، صنعت سینما را نسبت به جایگاهی که این بازیگر می‌خواسته در جریان اصلی تقریبا یک‌دست سینما داشته باشد، گیج کرده است. او یک جور شیرینی، یک هوش عاطفی قاطع و تأثیرگذاری را به موضوعات هنجارشکنانه‌ی این فیلم اضافه کرده است که سخت بتوان برچسب هزره‌نگارانه و سوء استفاده از چنین سوژه‌ای برای جذب مخاطب را به آن زد. جیلنهال در این فیلم در کنار جیمز اسپیدر نقش زن جوانی را بازی می‌کند که به‌تازگی از بیمارستان روانی آزاد شده است و به‌عنوان منشی در دفتر یک وکیل مرد (اسپیدر) شروع به کار می‌کند، اما طولی نمی‌کشد که رابطه‌ی بین آن دو فراتر از رابطه‌ای کاری می‌رود.

لاری کولیر، که در درام جسورانه‌اش «شری نازنین» (Sherrybaby) جیلنهال را در نقش یک مادر و معتاد بزهکار سابق که از زندان برگشته و در فرایند بهبودی از اعتیاد می‌خواهد زندگی‌اش را دوباره به دست بگیرد، به بازی گرفت، خیلی زود متوجه شد که یکی از نقاط قوت جیلنهال در مقام بازیگر دقیقا همان چیزی بود که او را از بسیاری همتایان هم‌عصرش جدا می‌کرد. کولیر در گفت‌وگویی پیش از اکران «شری نازنین» درباره‌ی جیلنهال چنین گفت: «من فکر می‌کنم فرهنگ سلبریتی همرنگی می‌طلبد و مگی اصلا از جنس همرنگ شدن با جماعت نیست، واقعا به دنبال این است که مسیر خودش را پیدا کند. این حتی در شکل پوشش او هم پیداست. می‌دانم واقعا شاید سطحی به نظر بیاید، اما همه‌ی این‌ها فقط یک چیز را نشان می دهد؛ او آدم خودش است.»

فیلم منشی

مگی جیلنهال در فیلم منشی، سال ۲۰۰۲

جیلنهال از یک خانواده‌ی سینمایی می‌آید، اما تربیتش همچون الگوی مرسوم تربیتی فرزندان لوس نسل دوم هالیوود نبوده است. او شانزدهم نوامبر ۱۹۷۷ در نیویورک با نام مارگالیت روث جیلنهال به دنیا آمده، خواهر بزرگ‌تر جیک جیلنهال بازیگر، دختر استفان جیلنهال کارگردان و نائومی فونر فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان است. (فیلم محصول ۱۹۹۵ «گم‌شدن آیزایا» (Losing Isaiah) با بازی جسیکا لنگ و هالی بری از جمله همکاری‌های مشترک پدر و مادر او در مقام کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس است. مادرش نویسندگی آثاری همچون فیلم محصول ۲۰۰۵ «فصل همایش» (Bee Season) با بازی ریچارد گیر و ژولیت بینوش و همین‌طور فیلم محصول ۱۹۸۸ «از نفس‌افتاده» (Running on Empty) به کارگردانی سیدنی لومت را هم در کارنامه‌اش دارد.)

او به شوخی پدر و مادرش را از پیروان تروتسکی، رهبر شاخه‌ی اپوزیسیون‌ چپ‌گرای درون حزب کمونیسم روسیه، اما از آن دسته مادر و پدرهایی می‌داند که بستر رشد و تربیت بچه را برای مواضع سیاسی داشتن فراهم کرده‌اند که در واقع جوهر هویت مگی را شکل داده است. او همیشه گفته است که «فعالیت سیاسی برایم بسیار مهم است. پدر و مادرم در تمام زندگی‌ام سیاسی و رادیکال بوده‌اند، آن‌ها به من یاد داده‌اند که اگر بخشی از جامعه‌ی جهانی هستم، این مسؤولیت من است که برای حق و برابری مبارزه کنم.»

فعالیت‌های سیاسی جیلنهال از رساندن رأی‌دهندگان به حوزه‌های رأی‌گیری در فلوریدا را شامل می‌شود تا سخنرانی در دفاع از چلسی منینگ، سرباز امریکایی که سال ۲۰۱۰ به اتهام در اختیار قرار دادن اطلاعات طبقه‌بندی شده به سایت ویکی‌لیکس هنگام خدمت ارتش در عراق بازداشت شد و بعد به کویت و از آنجا به خاک آمریکا منتقل شد، و همین‌طور میزبانی مراسمی خیریه در حمایت از جنبش «پوسی رایت» در روسیه.

اولویا کولمن در نمایی از «دختر گمشده»

اولیویا کولمن در نمایی از دختر گمشده

بحث‌برانگیزترین اقدام سیاسی او سال ۲۰۰۵ بود که سیاست امور خارجه‌ی ایالات متحده را نشانه گرفت و ایالات متحده را «به نوعی مسؤول» حملات تروریستی یازده سپتامبر دانست؛ اظهاراتی که با انتقادات شدیدی از سوی کاربران فضای مجازی مواجه شد. جیلنهال ابتدا جسورانه اعلام کرد؛ «کسی که شجاعت چنین پرسشگری‌هایی را نداشته باشد، به قربانیان حملات یازده سپتامبر خیانت کرده است.» اما بعدها گفت: «از آنچه گفتم پشیمانم، اما می‌دانم که نیتم خیر بود. نه فرش قرمز و نه مصاحبه‌ای درباره‌ی یک فیلم، جایی مناسب برای صحبت از مواضع سیاسی‌ام نیست.»

یک درس مهم دیگری که جیلنهال از والدینش گرفت همین تغییرات ناگهانی و بالا و پایین‌های صنعت سینما بود که در آن «تو یک لحظه می‌توانی بر فراز جهان ایستاده باشی و سال بعد هیچ‌ جا نباشی. بعد، دوباره، مورد توجه باشی و بعد به یک‌باره، باز نباشی. من این را در زندگی مادر و پدرم دیدم و دیدم که چطور اذیتشان کرد. بنابراین فکر می‌کنم چون شاهد آن بودم، کمی آماده‌ [برای جنگم].»

همین رویکرد واقع‌بینانه‌ی اوست که باعث می‌شود از پرسش‌هایی درباره‌ی رقابت میان او و برادرش، جیک که فعالیت حرفه‌ای‌اش چند سال پیش از او با فیلم محصول ۲۰۰۱ «دانی دارکو» (Donnie Darko) ساخته‌ی ریچارد کلی آغاز شد، خودش را نبازد، گرچه کمی خاطرش را آزرده می‌کند.

شکل نگاه جلینهال به ساز و کار صنعت سینما هم به گونه‌ای بوده است- او کارش را با نقش‌های کوچک در فیلم‌های پدرش آغاز کرد و در تریلر علمی تخیلی و روان‌شناختی «دانی دارکو» در نقش خواهر جیک ظاهر شد که تعادل هوشمندانه‌ای را در انتخاب‌هایش ایجاد کرده است؛ او خودش را در فیلم‌های خبرساز یا بلاک‌باستر مثل «لبخند مونالیزا» (Mona Lisa Smile) در کنار بازیگری همچون جولیا رابرتس و همچنین «شوالیه‌ی تاریکی» (The Dark Knight) محصول ۲۰۰۸ کریستوفر نولان تا پروژه‌های مستقل جسورانه‌ و چالش‌برانگیزتری محک زده است. در فیلم محصول ۲۰۰۳ لبخند مونالیزا به کارگردانی مایک نیوول، جیلنهال نقش یک دانشجوی آزاداندیش هنر را در دوره‌ای بازی می‌کند که هدف اصلی بیشتر دخترها ازدواج و داشتن یک زندگی زناشویی ایده‌آل ویترینی است. در شوالیه‌ی تاریکی هم به جای کیتی هولمز در قسمت اول سه‌گانه‌ی بتمن نولان در نقش محبوب بتمن (با بازی کریستین بیل) ظاهر شده است.

فیلم مربی مهدکودک

جیلنهال در «معلم مهد کودک»، سال ۲۰۱۸

از جمله پروژه‌های مستقل جیلنهال می‌توان به کمدی سیاه محصول ۲۰۱۴ لنی آبراهامسون، «فرانک» (Frank)، اشاره کرد که در آن نقش موزیسینی به‌شدت بدخلق را مقابل مایکل فاسبندر، که همیشه یک ماسک پاپیه ماشه بر سر دارد، بازی می‌کند. (فیلم ماجرای یک موزیسین جوان امیدوار به آینده را روایت می‌کند که به یک گروه موسیقی پاپ می‌پیوندد. در جریان تهیه‌ی اولین آلبوم موسیقی آن‌ها، مشکلات شخصی هر یک از اعضا در گروه تنش به وجود می‌آورد.) یا در فیلم دیگری به نام «مربی مهدکودک» (The Kindergarten Teacher) به کارگردانی سارا کولانجلو نقش زنی را بازی می‌کند که به طور وسواس‌گونه‌ای درگیر پرورش استعداد شاعری یک بچه‌ی شش‌ساله می‌شود.

تلویزیون هم فرصت‌های خوبی را در اختیار جیلنهال قرار داد. نمونه‌اش سریال درام تاریخی «دوز» (The Deuce) ساخته‌ی جورج پلکانوس و دیوید سیمون از شبکه‌ی اچ‌بی‌اُ (۲۰۱۷-۲۰۱۹) که در دهه‌ی هفتاد و هشتاد میلادی در نیویورک می‌گذرد و جیلنهال نقش کندی، کارگر جنسی‌ای را که تبدیل به کارگردان فیلم‌های هرزه‌نگاری می‌شود، در کنار بازیگرانی همچون جیمز فرانکو بازی می‌کند. او تنها به شرطی حاضر به بازی در این فیلم شد که بتواند تهیه‌کننده‌ی پروژه هم باشد تا در فیلم‌نامه و تدوین هم نقش داشته باشد. جیلنهال همچنین برای نقش‌آفرینی در سریال کوتاه در ژانر تریلر سیاسی جاسوسی محصول ۲۰۱۴ بی‌بی‌سی، «زن محترم» (The Honourable Woman) به نویسندگی و کارگردانی هوگو بلیک، جایزه‌ی بهترین بازیگر نقش اول سریال کوتاه یا فیلم تلویزیونی گلدن گلوب را دریافت کرد. داستان این سریال درباره‌ی زنی به نام نسا استاین (جیلنهال) است که کسب و کار خود را در سازمان بین المللی امریکا از پدرش به ارث می‌برد. او در سیستم‌های مبادلاتی امریکا متوجه رخنه‌ای از سوی دولت اسرائیل و رفته‌رفته متوجه گستردگی فساد می‌شود. بررسی این بحران مالیاتی پای چندین کشور را به ماجرا باز می‌کند.

فیلم لبخند مونالیزا

جیلنهال به همراه جولی استایلز در نمایی از فیلم «لبخند مونالیزا»

جیلنهال حالا تمام این تجربه‌ها را در اقتباس سینمایی‌ فوق‌العاده و پرپیچ و خمش از رمان فرانته، دختر گمشده، به کار گرفته است. نزدیکی آشکاری بین او و فرانته وجود دارد؛ هر دو به شخصیت‌های غیرقابل پیش‌بینی و سخت زن‌ها علاقه‌ دارند. و فرانته تنها به این شرط با اقتباس از رمانش موافقت کرد که فقط و فقط جیلنهال کارگردان آن باشد. جیلنهال می‌گوید این شرط فرانته به او اعتماد به نفسی برای انجام این کار داد که آن زمان نیاز داشت.

دختر گمشده با جوایزی که تاکنون در رشته‌های بهترین فیلم، بهترین فیلم‌نامه، بهترین کارگردانی اول و بهترین بازیگر نقش اول زن (برای اولیویا کولمن) در جوایز گاتهام دریافت کرده است، احتمال موفقیت در جشنواره‌های دیگر را هم دارد. البته این موفقیت هیچ مشخص نیست، چرا که فیلم قصه‌ی «مادری غیرمعمولی» (که نقش میانسالی‌اش را کولمن و جوانی‌اش را جسی باکلی بازی می‌کند) را روایت می‌کند که خودش را در ناکامی‌های مادرانه‌اش مقصر و محکوم نمی‌داند. او از آن دسته شخصیت‌هایی است که مخاطبان معمولی و رأی‌دهندگان جوایز احتمالا چالش‌برانگیز، مبهم و تا حدی ترسناک می‌دانند، لنگه‌ی خود جیلنهال.

منبع: theguardian

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه