پل توماس اندرسون از نگاه ستارگان فیلم‌هایش؛ تولستوی زمانه!

۷ اسفند ۱۴۰۰ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۸ دقیقه
پل توماس اندرسون

پل توماس اندرسون، کارگردان «خون به پا خواهد شد» (There Will Be Blood) و «مگنولیا» (Magnolia) با «پیتزای شیرین‌بیان» (Licorice Pizza) بازگشته است و جولیان مور، لسلی منویل، مارتین شورت و برخی از نزدیک‌ترین همکارانش در مصاحبه‌هایشان از این می‌گویند که چرا و چگونه  همچنان به تعداد طرفداران و مریدان اندرسون افزوده می‌شود.

بن افلک او را به اورسن ولز تشبیه کرده است. کوئنتین تارانتینو او را «رقیب دوستانه» نامید. سام مندز او را یک «کارگردان واقعی» معرفی می‌کند. اما برای افرادی که او را بهتر می‌شناسند، پل توماس اندرسون یک دوست واقعی و به شدت دلسوز است که اتفاقا تعدادی از بهترین فیلم‌های ۲۵ سال گذشته را ساخته است. او اکنون با «پیتزای شیرین‌بیان» بازگشته است، اولین فیلم او در چهار سال گذشته، که در آن آلانا هایم، کوپر هافمن (پسر فیلیپ سیمور فقید) و بردلی کوپر بازی می‌کنند.

«پیتزای شیرین بیان» از بسیاری از فیلم‌های قبلی اندرسون پرهیاهوتر، روان‌تر و طنزآمیزتر است، و داستانی پر از عشق جوانی و دغدغه‌ی یافتن جایگاه خود در جهان را روایت می‌کند. این اساسا یک فیلم پل توماس اندرسونی است، اما دنیایی دور از تراژدی شکسپیری «خون به پا خواهد شد» یا شیدایی پر زرق و برق «شب‌های عیاشی» (Boogie Nights) ارائه می‌کند.

تصور کارگردان فیلم‌هایی مانند «خون به پا خواهد شد»، «استاد» (The Master) و «نخ خیال» (Phantom Thread) به عنوان یک وسواس فکری – مانند بسیاری از شخصیت‌های اصلی او – سخت نیست. فیلم‌های اندرسون اغلب مراقبه‌ای درباره‌ی وضعیت پرتنش روان آمریکایی است. در «خون به پا خواهد شد»، دنیل پلین ویو (با بازی دنیل دی-لوئیس) کاوشگر نفت قرن نوزدهم، یک فرد خودخواه است که با طمع و جاه‌طلبی و از طریق جستجوی پول و قدرت به عشق و نفرت افراط‌گونه‌ای سوق داده می‌شود. در فیلم «استاد» که پس از جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد، آمریکا با زخم‌هایی که توسط کهنه‌سرباز دیوانه‌ای با بازی واکین فینیکس تجسم یافته است، از هم گسسته می‌شود.

اثر چرخشی سه ساعته که در «مگنولیا» در روزهای پایانی قرن بیستم اتفاق می‌افتد، جامعه‌ی از هم گسیخته و مردم منزوی و افسرده را به نمایش می‌گذارد. اما به نظر می‌رسد که اندرسون بر خلاف بسیاری از کارگردان‌ها، زیر بار هنرش نیست. به نظر می‌رسد اندرسون هنوز روحیه‌ی پسر جوانی را دارد که با حس شوخ‌طبعی همراه است، که به طور مرتب در مصاحبه‌ها ظاهر می‌شود و بسیاری از همکاران قدیمی او می‌گویند که در صحنه‌ی فیلمبرداری نیز همین‌گونه است. با اندرسون، روابط کاری اغلب به دوستی‌های طولانی تبدیل می‌شود.

جولین مور، که اندرسون او را برای اولین از پنج نامزدی اسکارش در «شب‌های عیاشی» کارگردانی کرد، زمانی را به یاد می‌آورد که برای اولین بار در یک مهمانی در لس‌آنجلس با جوان ۲۵ ساله‌ی آن زمان ملاقات کرد: «او پیش من آمد و گفت فیلمنامه‌ای نوشه است و من باید آن را بخوانم. او خارق‌العاده و پرانرژی و سرزنده بود. من فیلمنامه را خواندم و برای بازی در فیلمش هیچ شکی نداشتم.»

در آن زمان، اندرسون فقط درام جنایی «برد دشوار» (Hard Eight) را کارگردانی کرده بود، که علیرغم بازی ساموئل ال جکسون و گوئینت پالترو (و جان سی ریلی جوان و همچنین فیلیپ بیکر هال همکار همیشگی اندرسون)، به لطف تهیه کنندگانی که فیلم را مجددا تدوین و نامگذاری کرده بودند، تعداد کمی آن را دیده بودند. این در حالی است که بعدها پس از اینکه اندرسون نسخه‌یاصلی خود را به جشنواره‌ی کن ۱۹۹۶ ارسال کرد، «برد دشوار» مورد تحسین قرار گرفت. مور می‌گوید که بازیگران تنها به خاطر فیلمنامه‌ای که او در سال ۱۹۹۵ آن را به پایان رسانده بود، با «شب‌های عیاشی» قرارداد امضا کردند. شواهد کافی از استعداد شگرف نویسنده‌اش وجود داشت.

مور درباره‌ی اندرسون می‌گوید: «با پل، هرگز احساس نمی‌کردم که زیر دست یک متخصص هستم و این حس همنگام کار با او همیشه در من وجود داشت. کاملا مشهود بود که او یک استعداد بزرگ است، حتی در ۲۶ سالگی. در فیلمنامه بسیار واضح بود که شب‌های عیاشی چقدر عالی است، و در نهایت او هرآنچه نوشته بود را در فیلم آورد.»

شب‌های عیاشی قطعه‌ای جسورانه از فیلم‌سازی هنرمندانه است که با یک نمای ریلی چهار دقیقه‌ای آغاز می‌شود که درون و بیرون یک دیسکوتک دهه‌ی ۷۰ را به هم گره می‌زند. کارگردان جوان با انجام نماهای پیچیده، بازیگران بزرگ و نسبتا کم تجربه و رابطه‌ی کاری دشوار با برت رینولدز، با یک وظیفه‌ی بزرگ روبرو شد.

در حالی که مور صحنه را یک «آشوب» بزرگ به یاد می‌آورد، از فیلمبرداری اندرسون با نهایت علاقه یاد می‌کند و از همکاری نزدیک با رینولدز لذت می‌برد. او می‌گوید: «برت از زمان دیگری آمده بود، او بزرگ‌ترین ستاره‌ی سینمای جهان در دهه‌ی ۷۰ بود و اینجا او در این فیلم مستقل حضور داشت.» رینولدز در زندگی‌نامه‌ی خود اعتراف کرد که فیلم را ندیده یا تمایلی به این کار نداشته است، علیرغم اینکه این فیلم بهترین بازی در دوران حرفه‌ای او بود و گلدن گلوب و تحسین‌هایی که در دهه‌های گذشته دریافت نکرده بود را برایش به ارمغان آورد.

اگرچه رینولدز و اندرسون سر صحنه با هم درگیر شدند، اما مور نحوه‌ی کار کارگردان با ستاره‌ی «بازماندگان» (Deliverance) و «اسموکی و بندیت» (Smokey and the Bandit) را تحسین می‌کند. برت ستاره‌ی بزرگی بود و ایده‌های زیادی در مورد اینکه چگونه می‌خواهد کارها را انجام دهد داشت و آنچه در مورد پل قابل توجه است این بود که او به برت فضایی داد تا کارهای مورد نیاز خود را برای ایفای نقش انجام دهد. او می‌افزاید: «به یاد دارم که یک شب برت اصرار داشت که به روشی خاص فیلمبرداری کند و زمان زیادی طول کشید، و این روشی نبود که پل به‌طور خاص از آن استفاده کند، اما او می‌دانست که بهتر است به او اجازه دهد که این کار را انجام دهد.»

اندرسون همیشه یک کارگردان بازیگر بوده است. این همان چیزی است که باعث شد او دو بار با دنیل دی لوئیس و خواکین فینیکس کار کند که هر دو در پروژه‌های خود بسیار گزینشی هستند. او ۲۰ سال با فیلیپ سیمور هافمن بزرگ فقید همکاری داشت.

مور قدردانی اندرسون از بازیگران را به عنوان «عشق شدید به انسان‌ها» توصیف می‌کند و اضافه می‌کند که «او از نظر احساسی در هر مرحله با شما همراه است. همیشه حامی است، هرگز انتقادی نیست.» دوربین اندرسون به گونه‌ای بر چهره‌ی بازیگران می‌نشیند که یادآور فیلم‌سازی است که او به شدت به او علاقه‌مند است، یعنی جاناتان دمی، کارگردان فقید «سکوت بره‌ها» (The Silence of the Lambs).

اندرسون هر ذره‌ای از احساسات، هر شکست و ویرانی و کلیت غم و اندوه انسان را اغلب همه در یک قاب به تصویر می‌کشد. روشی را در نظر بگیرید که او برای واکین فینیکس در فیلم «استاد» استفاده می‌کند، در حالی که چهره و بدن بازیگر مانند گربه‌ای است که دراز کشیده است. آهنگ‌های اندرسون آنقدر تاثرگذار هستند که یک نمای نزدیک از فینیکس می‌تواند تاریخ کامل عشق، از دست دادن و جستجوی غیرممکن برای خوشبختی را بازگو کند.

جولیان مور

برت رینولدز و جولیان مور در فیلم «شب‌های عیاشی»

کوین جی اوکانر، که نقش مکمل در فیلم «استاد» و نقش اصلی در «خون به پا خواهد شد» داشت و همچنین با فرانسیس فورد کاپولا، رابرت آلتمن و استیو مک‌کوئین کار کرده است، می‌گوید که اندرسون با دادن فضا به بازیگران و همچنین توجه ستودنی به جزئیات کارگردانی می‌کند. صحنه‌ای را در طول فیلمبرداری «خون به پا خواهد شد» به یاد می‌آورد که دی لوئیس پشت میز نشسته بود و اندرسون آن را به روش‌های مختلف فیلمبرداری می‌کرد اما به چیزی که دوست داشت نمی‌رسید.

در پایان، اوکانر می‌گوید، اندرسون به سمت میز رفت و یک لیوان آبجو را روی میز انداخت تا باقیمانده‌ی آن بیرون بریزد و این همان چیزی بود که او را در فیلمبرداری این سکانس خوشحال کرد. اوکانر حین مقایسه‌ی اندرسون با یک نقاش، می‌گوید فینیکس سر صحنه فیلمبرداری «استاد» به او گفت: « پس قرار است کار به این صورت انجام شود.»

این دیدگاهی است که توسط لسلی منویل، که با اندرسون در «نخ خیال» کار کرده است، تکرار شده است. او می‌گوید: «چیزی که من در مورد نحوه‌ی کار او دوست دارم این است که او واقعا به شما اجازه می‌دهد هرچه دارید رو کنید. وقتی می‌بیند شما این کار را انجام می‌دهید، هیجان‌زده می‌شود و این عالی است.» منویل همکار همیشگی کارگردان مایک لی، و یکی از تحسین برانگیزترین مجریان تلویزیون بریتانیا، از آنچه در اندرسون پیدا کرد شگفت زده شد.

منویل که این فرآیند را «غیر هالیوودی» می‌نامید، مجبور نبود برای نقش سیریل سخت‌گیر، خواهر وسواسی دی‌لوئیس، تست بازیگری بدهد. درعوض، اندرسون یک روز صبح ساعت ۱۱ با او تماس گرفت و آن‌ها در مورد فیلم و شخصیت‌ها صحبت کردند. او موافقت کرد که فیلمنامه را با اکسپرس به او برساند، زیرا به ایمیل اعتمادی ندارد!

کارگردان به روشی مشابه اوکانر را برای فیلم «خون به پا خواهد شد» انتخاب کرد. با تاکید بر اینکه اندرسون «طبق قوانین هالیوود» بازی نمی‌کند، این بازیگر که به خاطر نقش‌هایش در فیلم‌های «بیوه‌ها» (Widows)، «مومیایی» (The Mummy) و «ارباب توهمات» (Lord of Illusions) شناخته می‌شود، به عنوان هنری، «برادر» شخصیت دی لوئیس انتخاب شد.

هنگام کار با اندرسون، غافلگیری یک موضوع تکراری است. مارتین شورت، کمدین افسانه‌ای، قبل از اینکه در «خباثت ذاتی» (Inherent Vice) در نقش دندان‌پزشک عجیب رودی بلاتنوید انتخاب شود، کارگردانی اندرسون را «تاریک و غم‌انگیز» می‌دانست، اما بعد او را «با محبت و سرزنده» دید و اشتیاق او را تحسین می‌کرد.

منویل همچنین تجربه‌ی اسکار خود را با اندرسون اینگونه شرح می‌دهد: «این اولین جایزه‌ی اسکار من بود، بنابراین برایم تازگی داشت. من با پسرم آنجا بودم، پل با مایا رودولف (همکار و دوست همیشگی اندرسون) و جانی گرینوود [آهنگساز] با همسرش آنجا بودند. داشتیم از گرسنگی میمردم! و سپس ما به مهمانی دعوت شدیم. نمیدونستم چطوریه، ازش پرسیدم و اون میگه همینجوریه مثل اسکار اما با مدلای بیشتر، پس ما رو پایین آورد و همه اونجا نشستیم و املت خوردیم و کوکتل نوشیدیم چون هیچ کدوم از ما در باز کردن سر صحبت و گفت‌و‌گو عالی نبودیم.»

اندرسون در طول دوران حرفه‌ای خود، که اکنون وارد دهه‌ی چهارم شده است، مورد تحسین قرار نگرفته است، و جوایز و تندیس‌ها تا کنون از او دوری کرده‌اند – اگرچه به نظر می‌رسد او در فصل جوایز امسال خوش بدرخشد. اما جوایز برای هنرمندی مانند اندرسون چه معنایی دارد؟ کاترین واترستون، که با نقش اول زن در «خبتثت ذاتی» اسم و رسمی پیدا کرد، این را به بهترین وجه می‌گوید: «به طور کلی، هذل بیش از حدی که اغلب برای توصیف استعدادهای افراد در صنعت سرگرمی استفاده می‌شود، مضحک و گمراه‌کننده است، اما وقتی صحبت از پل می‌شود، تمجیدها و هیاهوهای بی‌شمار برای او ناکافی است. باید به او اسکار بدهید، اما به نظرم لایق دریافت جایزه‌ی پولیتزر است. او جان هیوستون نسل خود نیست. او تولستوی است!»

منبع: independent

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه