چرا موسیقی یوهانس برامس شگفت‌انگیز است؟

۱۴ فروردین ۱۴۰۲ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۹ دقیقه
یوهانس برامس

بسیاری از آهنگسازان بزرگ تاریخ در دوران حیات نادیده گرفته شده‌اند. البته آن‌ها می‌دانستند که ارزش واقعی ساخته‌هایشان روزی درک می‌شود؛ به همین دلیل است که گوستاو مالر (آهنگساز رمانتیک اتریشی که موسیقی‌دان‌های شاخص وقت از ساخته‌های نوآورانه‌اش استقبال نکردند) می‌گفت: «زمان من هنوز فرا نرسیده است». یوهانس برامس اما شرایط متفاوتی را تجربه کرد. یکی از زندگی‌نامه‌نویس‌هایش دراین‌باره می‌گوید: «اوج محبوبیت و دوران طلایی برامس، همان دوران حیاتش بود». تقریبا از همان تصنیف‌های اول، همه‌ به نبوغ وی پی بردند و او را تحسین کردند. روبرت شومان از برامس به‌عنوان «ناجی جدید موسیقی» نام برد، آن‌ هم در روزهایی که به‌تازگی ۲۰ ساله شده بود! وقتی پس از سمفونی اول برامس، اصطلاح «سه ب کبیر» (باخ، بتهوون، برامس) سر زبان‌ها افتاد، او هنوز به ۴۰ سالگی نرسیده بود. ستایش‌ها یکی پس از دیگری از راه رسید و هرگز متوقف نشد. برامس جایگاه خود را در معبد بزرگان تثبیت کرده بود؛ خودش واقف بود، دیگران هم می‌دانستند.

موسیقی برامس شاید واضح و قابل درک باشد اما مردی که در پشت این قطعه‌ها پنهان شده است، هنوز هم ناشناخته جلوه می‌کند. شخصیت برامس را باید یک معما بدانیم و حتی دوستان، همکاران، معشوقه‌ها و اعضای خانواده‌اش هم شناخت کاملی از او نداشتند و اگر توصیف‌های آن‌ها از شخصیت این آهنگساز را بشنوید، با اِلمان‌های ضدونقیض روبه‌رو می‌شوید. افراد مختلف، او را ترش‌رو، رُک، سخاوتمند، بی‌احساس، ناخوشایند، رازدار، خجالتی، بدجنس، جدی، خسته‌کننده و حتی کودک توصیف کرده‌اند. دوستانش (که اغلب آهنگساز، هنرمند و منتقد بودند) او را می‌شناختند و نمی‌شناختند. برامس می‌توانست نسبت به قواعد پذیرفته‌شده از سوی جامعه بی‌اعتنا باشد، گاهی بداخلاقی به خرج دهد یا طعمه‌آمیز و توهین‌آمیز حرف بزند. در عین حال می‌توانست مهربان باشد، دیگران را راهنمایی یا حتی از نظر مالی به دوستان، خانواده یا موزیسین‌های دیگر کمک کند.

در هر حال، همه او را دوست داشتند و تحسین می‌کردند، به‌ویژه دوستان نزدیکش، روبرت شومان، همسرش کلارا شومان و نوازنده‌ی ویولن مجارستانی، یوزف یواخیم. برامس با اینکه با افراد متعددی آشنا شد اما هرگز ازدواج نکرد و صاحب فرزند نشد. او علاقه‌ای نداشت که احساسات خود را با کسی درمیان بگذارد؛ تقریبا هیچ‌گاه درباره‌ی وضعیت‌ روحی و دیدگاه‌هایش چیزی نمی‌نوشت و چیزهایی که می‌نوشت را هم پس از مدتی آتش می‌زد.

کتاب آثار برگزیده برای پیانو اثر یوهانس برامس

یوهانس برامس سال ۱۸۳۳ در هامبورگ به‌ دنیا آمد. یک خواهر بزرگ به نام الیزابت و یک برادر کوچک به نام فریتز داشت. والدینش، یوهان جیکوب و یوهانا کریستینه، زوج ناهمگونی بودند. پدرش یک جوان خوش‌تیپ و جویای ‌نام به حساب می‌آمد که عاشق موسیقی است و می‌خواهد وارد مسیر هنر شود اما بیشتر از اینکه بااستعداد باشد، ماجراجو بود و به‌سختی از طریق موسیقی درآمدزایی می‌کرد. مادرش که ۱۷ سال بزرگتر از پدر بود (او در روز ازدواج، ۴۱ ساله بود) از طبقه‌ی اجتماعی بهتری آمده و به‌شدت جاه‌طلب بود. یوهانا با اینکه تحصیلات آکادمیک نداشت اما روشن‌فکر بود و به هنر اهمیت می‌داد.

آن‌ها خیلی زود متوجه شدند که فرزندشان استعداد دارد و تا آنجا که از نظر مالی امکان‌پذیر بود، برای برامس هزینه می‌کردند و او را به کلاس‌های موسیقی گوناگون می‌فرستادند. زندگی در پایین‌شهرِ هامبورگ اما آسان نبود و پدر مجبور شد تا او را برای نوازندگی پیانو به کافه‌های نامتعارف شهر بفرستد. پسرک خوش‌‌چهره‌ی موبور؛ شب‌های کابوس‌واری را در این کافه‌ها تجربه کرد، از ملوان‌های دائم‌الخمر و آزاردهنده تا لحظات ناخوشایندی که مجبور به تماشای آن‌ها بود و رفتارهای بدی که دیگران با او داشتند.

یوهانس برامس

برامس به‌شدت تحت‌تأثیر این دوره‌ی سه ساله قرار گرفت. او که از نظر روحی و روانی آسیب دیده بود، از سوی والدین به حومه‌ی شهر فرستاده شد تا مدتی را نزد یکی از فامیل‌هایش زندگی کند و بهبود یابد. او آنجا زیباییِ طبیعت را کشف کرد و به‌تدریج، ترومای سخت خود را پشت سر گذاشت اما جای زخم‌های آن‌ روزها با او باقی ماند و رهایش نمی‌کرد. برامس از نظر فیزیکی هم رشد خوبی نداشت و حتی زمانی که به ۳۰ سالگی رسید، جثه‌ی کوچکی داشت. او ریش درنیاورده بود و در بزرگسالی هم همانند یک نوجوان به نظر می‌رسید؛ برای جوانی که می‌خواهد به دنیای چالش‌برانگیز پیانو و آهنگسازی قدم بگذارد، این فیزیک و ظاهر در آن روزها خجالت‌آور محسوب می‌شد.

دوگانگی‌های شخصیتی برامس و تجربیات آسیب‌زای دوران نوجوانی باعث شد تا در زندگی و تصمیمات خود با مشکلات اساسی روبه‌رو شود. او با هیچ‌کدام از ساختارهای اجتماعی کنار نمی‌آمد و زندگی آدم‌های معمولی برایش آرامش‌بخش نبود، مثلا اینکه بخواهد اشرافی زندگی کند، همسر و فرزند یا یک شغل ثابت داشته باشد. با اینکه درآمد خوبی داشت اما هرگز ولخرجی نمی‌کرد و زندگی ساده‌ را ترجیح می‌داد. خانه‌اش کوچک و معمولی بود، در رستوران‌های ارزان‌قیمت غذا می‌خورد و همانند آدم‌های فقیر لباس می‌پوشید.

کتاب زیباترین آهنگ های برامس برای پیانو اثر یوهانس برامس انتشارات هنر و فرهنگ

یوهانس برامس یک مناظره‌گر تمام‌عیار بود؛ دوست داشت در گفتگوها شرکت کند و دیگران را به چالش بکشد. او اگرچه تحصیلات رسمی بالایی نداشت اما با مطالعات شخصی، به حدی رسیده بود که می‌توانست با افراد تحصیل‌‎کرده هم گفتگوهای تخصصی کند. او کتاب‌خانه‌ی بزرگی داشت و کتاب نُت‌های استادان بزرگ موسیقی را جمع‌آوری می‌کرد. قفسه‌ی ظروف و کُمد لباسش همیشه آشفته و نامرتب بود اما کتاب‌هایش را با نظم و دقت کنار هم قرار می‌داد و به دوستانش فخر می‌فروخت که هر کتابی را بخواهد، سریعا پیدا می‌کند، حتی در تاریکی. استعداد موسیقیایی برامس باعث می‌شد تا پیشنهادهای کاری زیادی دریافت کند اما آن‌ها را رد می‌کرد یا پس از مدتی کوتاه، تصمیم به خروج می‌گرفت. او در نهایت در شهر وین، سُکنا گزید و کارگردان هنری «جامعه‌ی دوستداران موسیقی» شد. این پست از آنجایی اهمیت داشت که به او اجازه می‌داد تا بر ارکستر، گروه کُر و طراحی کنسرت‌ها نظارت داشته باشد، او چند سال بعدی را به همین پست اختصاص داد.

دوگانگی‌ها روابط عاشقانه‌ی او را هم شامل می‌شد. بزرگ‌ترین عشق زندگی برامس، کلارا شومانِ دست‌نیافتنی بود. کلارا علاوه‌بر زیبایی، برای نواختن پیانو و دانش موسیقی بالایش شناخته می‌شد؛ زنی که همان بانوی ایده‌آلِ رویاهای برامس بود. در سوی مقابل، هیچ‌چیز نمی‌توانست پایه‌های ازدواج کلارا و روبرت را سست کند، ازدواج آن‌ها نتیجه‌ی یک عشق واقعی بود. هنگامی که برامس برای نخستین بار با کلارا ملاقات کرد، ۲۰ ساله بود و هنوز یک جوان احساسی و شکننده محسوب می‌شد و کلارا؟ او ۱۴ سال بزرگ‌تر و مادر شش کودک بود. کلارا و همسرش علاقه‌ی زیادی به برامس داشتند و با او همانند عضوی از خانواده‌ی خود رفتار می‌کردند. پس از مرگ روبرت، برامس به کلارا کمک کرد تا از دوران سخت اندوه و سوگواری عبور کند. آن‌ها یک بار به مسافرت دونفره رفتند و تا پایان زندگی دوستان نزدیک باقی ماندند.

شخصیت درون‌ستیزِ برامس اما در یک نقطه، تعادل داشت: موسیقی. قطعه‌های او برخاسته از روبرت شومان، فرانتس شوبرت، لودویگ فان بتهوون، ترانه‌های فولکور اروپایی و موسیقی کولی بود. او موسیقی رمانتیکِ ملودی‌محور و احساسی خود را با فرم‌های کلاسیک پیوند زد و آثار نوآورانه‌ای خلق کرد که در فرم و ساختار آن‌ها احساس موج می‌زد. او از لحن فرارمانتیکِ ساخته‌های فرانتس لیست و ریشارد واگنر بیزار بود و ترجیح می‌داد به گذشته و آثار یوهان سباستیان باخ، جرج فردریک هندل، پالسترینا و موسیقی کلیسایی قرون‌وسطایی تکیه کند. او با وسواس فراوان، ساخته‌هایش را تغییر می‌داد و با اینکه به پیشنهادها و راهنمایی‌های دیگران اهمیتی نمی‌داد، نگاه به‌شدت نقادانه‌ای نسبت به کارهای خود داشت و اگر در آن‌ها نقص جزئی می‌دید یا راضی‌اش نمی‌کردند، آن‌ها را نابود می‌کرد.

کتاب سونات های ویولن اثر یوهانس برامس انتشارات نای و نی

برامس بین سال‌های ۱۸۵۶ الی ۱۸۶۵، دو عزیز خود را از دست داد: دوست نزدیکش روبرت شومان و همچنین مادرش. او دردهایش را به زبان موسیقی ترجمه کرد و «رکوئیم آلمانی» را نوشت، یک شاهکار مسلم درباره‌ی عشق، فقدان و تسکین. او رکوئیم را در سه‌ مرحله و در یک بازه‌ی زمانی ۱۴ ساله نوشت. مرحله‌ی اول بر اساس یک قطعه‌ی نیمه‌کاره بود که آن را سال ۱۸۵۴ – پس از خودکشی ناموفق روبرت شومان – رها کرده بود.

مرحله‌ی دوم تصنیف رکوئیم، با الهام از مرگ غیرمنتظره‌ی مادر آغاز شد. درگذشت مادر، برامس را مجاب کرد تا موومانِ اول و چهارم را تکمیل و موومانِ سوم و هفتم را تصنیف کند. برای او که همچنان تلاش می‌کرد از تلخی‌های دوران نوجوانی عبور کند، طبیعت التیام‌بخش‌تر از ارتباط با انسان‌ها بود. دریاچه‌های زوریخِ سوئیس، مکانی که برای استراحت و آهنگسازی گاهی به آن‌جا سفر می‌کرد، احتمالا دیگر منبع الهام وی برای تصنیف موومانِ چهارم (که فضایی صمیمی دارد) و ششم بوده است.

پس از افتتاحیه‌ی رسمی رکوئیم در سال ۱۸۶۸، برامس موومانِ پنجم را هم نوشت تا این پروژه را تکمیل کند. آواز سوپرانوی انفرادی موومانِ پنجم، ابراز احساسات درونی، سوگواری‌ برای مرگ مادر و ابراز حس تنهایی‌اش بود. قرار دادن این آواز در میانه‌ی رکوئیم، از نظر موسقیایی و مضمونی، تعادل تحسین‌برانگیزی در اپوس ۴۵ ایجاد کرد.

روبرت شومان یکی از عوامل اصلی علاقه‌مندی برامس به استفاده از متون کتاب مقدس بود. او نه تنها خواندن انجیل را به برامس آموخت بلکه به وی آموزش داد تا برداشت عمیق‌تر و انسانی‌تری از آن داشته باشد و به دیدگاه‌های متفاوتی برسد. برامس اگرچه مذهبی نبود اما به فرهنگ پروتستان زمانه‌اش احترام می‌گذاشت. انجیل لوتر برای او به بزرگی ادبیات کلاسیک آلمان بود. او حتی نام رکوئیم آلمانی (Ein Deutsches Requiem) را به این دلیل انتخاب کرد که اهمیت فرهنگی و سیاسی زبان آلمانی را یادآور شود، زبانی که از دیدگاه وی، هویت این کشور در آن نهفته است.

در رکوئیم، برامس مناجات‌نامه‌ی سنتی کلیسایی را به یک شعر روان‌شناختی تبدیل کرد. آیه‌های انجیل شاعرانگی پیدا کردند و او ۱۶ پاراگراف مختلف از کتاب‌های عهد جدید و قدیم را به کار گرفت تا احساسات شخصی‌اش را بروز دهد. هنگامی که رهبر ارکستر مشهور، کارل رینتالر پذیرفت که رکوئیم را اجرا کند، متن این سمفونی را بدعت دانست زیرا هیچ اسمی از عیسی مسیح (ع) به چشم نمی‌خورد. برامس اما هیچ تغییری در متن ایجاد نکرد، او می‌خواست که این متن‌ها یک بیانیه‌ی شخصی باشد که به مذهب محدود نشده است: «زیرا من یک خنیاگر هستم، زیرا من به چنین چیزی نیازی دارم». و در نهایت، واکنش‌ها به رکوئیم همان چیزی بود که او نیاز داشت، حس آرامش و تحسین شدن از سوی دوستان، همکاران و شنوندگان معمولی.

با اینکه نوآوری‌های موسیقیایی برامس در مقایسه با هم‌عصرانش همانند ریشارد واگنر چندان واضح و انقلابی نیست و اگرچه او مخالفانی جدی هم دارد (بنجامین بریتن قطعه‌های وی را هر سال یک‌بار گوش می‌کرد تا به خود یادآوری کند که آن‌ها بد هستند!) اما تاثیرگذاری‌‌اش بر آهنگسازها و موسیقی قرن بیستم را نمی‌توان نادیده گرفت. آهنگساز بریتانیایی، ادوارد الگار همواره از رسا بودن مضامین برامس و ساختار درست قطعه‌‌های وی سخن می‌گفت و آرنولد شونبرگ در سال ۱۹۳۰ مقاله‌ای برای برامس نوشت و طریقه‌ی استفاده‌ی او از فرم‌هایی کلاسیک را منبع الهام و پایه‌واساس نوآوری‌های خود در زمینه‌ی ملودی و هارمونی دانست. برامس زندگی‌اش را صرف خدمت به هنر کرد. او یک نابغه بود که همه‌چیز را قربانی کرد تا موسیقی خلق کند. او ترومای دردناک نوجوانی و دردهای درونی‌اش را به موسیقی تبدیل کرد و دنیایی ساخت که هر انسانی باید آن را تجربه کند.

آلبوم موسیقی برامس برای آرامش اثر یوهانس برامس

منبع: San Francisco Choral Society

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. Avatar Άθηνά

    لذت بردیم

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه