۱۳ فیلم ترسناک که در پایان فیلم هیولا ظاهر می‌شود

۱ خرداد ۱۴۰۲ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۱۶ دقیقه

گاهی اوقات کمتر نشان دادن یعنی بیشتر نشان دادن، خصوصا وقتی صحبت از فیلمهای ترسناک میشود؛ ژانریکه اساسش تحریک واکنشهای شدید و لحظهای در تماشاگران است. فیلم ترسناک شباهت زیادی به کمدی دارد، از این جهت که بیشتر فیلم جوری چیده شده است که در نهایت به یک اختتامیه مهم برسد. این مسئله به ویژه هنگامی صادق است که بسیاری از فیلمهای ترسناک حول محور افشای هویت یک هیولا یا قاتل متمرکز شدهاند. بعضی فیلمها همان ابتدا هیولا را نشان میدهند، در حالی که برخی دیگر افشاسازی را تا حداقل نیمههای فیلم به تاخیر میاندازند.

با این حال اغلب اوقات فیلمسازان ترجیح میدهند برای نشان دادن هیولا تا پرده سوم فیلم صبر کنند، که میتواند از ۳۰ دقیقه انتهایی فیلم تا حتی ثانیههای پایانی را شامل شود. این اتفاق هم میتواند تماشاگران را به شدت متحیر کند یا در برخی موارد ناموفق منجر به ناامیدی شود. این فهرست شامل ۱۳ فیلمی است که تا پایان هیولای خود را از دید مخاطبان پنهان نگاه میدارند.

کتاب فرهنگ کوچک وحشت اثر سید حسن حسینی انتشارات ساقی

۱۳) سرزمینهای مرزی (The Borderlands)

فیلم سرزمین های مرزی

  • کارگردان: الیوت گلدنر
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۸ از ۱۰
  • سال انتشار: ۲۰۱۳

«سرزمینهای مرزی» یک بازی شوم کوچک با مخاطبان خود انجام میدهد و شما را در یک احساس امنیت کاذب فرو میبرد. این واقعا یکی از آن فیلمهایی است که با وجود کیفیت مناسب کلی، چند دقیقه پایانیاش به تنهایی برای تماشای کل فیلم کافی بنظر میرسد.

داستان که از طریق تصاویر آرشیوی روایت میشود بسیار جالب است؛ سه نفر از مردانی که برای واتیکان کار میکنند، شامل دیکن (گوردون کندی)، گری پارکر (رابین هیل) و پدر مارک آمیدون (آیدان مکآردل)، وظیفه بررسی کلیسایی در حومه دوون را برعهده میگیرند. در حین بررسی اولیهشان، کشیش کلیسا، پدر کرلیک، به آنها میگوید که معجزهای رخ داده است. در طول فیلم این مردان شاهد اتفاقات عجیب و وحشتناکی در داخل و خارج کلیسا هستند؛ از جمله صداهایی شبحگون و کودکانی که گوسفند به آتش میکشند. رفتهرفته فاش میشود که این کلیسا بر روی بقایای معبد بتپرستان ساخته شده است که از آن جهت آیین قربانی کردن برای یک موجود شیطانی استفاده میشد.

در لحظات پایانی فیلم هنگامی که دیکن و گری به اعماق کلیسا وارد میشوند، در نهایت با هیولا ملاقات میکنند. آنها همانطور که به دنبال پاسخ سوالاتشان هستند به یکباره خود را به معنای واقعی در شکم آن جانور مییابند. این دو نفر از یک تونل تنگ و تاریک عبور میکنند اما با ناپدید شدن راه ورودی در درون معده این موجود شیطانی به دام میافتند. به همین منوال اسید معده از بالا شروع به چکیدن میکند و دیکن و گری که به آرامی در حال هضم شدن هستند با عذاب فریاد میکشند.

۱۲) پسر (The Boy)

فیلم پسر

  • کارگردان: ویلیام برنت بل
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۶ از ۱۰
  • سال انتشار: ۲۰۱۶

«پسر» نمونه بارز فیلمی با چیدمان جذاب است که متاسفانه در انتها از نفس میافتد. حیف زیرا فیلم با بد بودن فاصله دارد و حتی داری تعلیق مناسب و بازیهای خوبی هم هست.

این فیلم درباره یک پرستار بچه، گرتا ایوانز (لورن کوهان)، است که توسط یک زوج مسن به نام هلشایر برای یک شغل خاص استخدام میشود. به نظر میرسد که آنها به گرتا برای مراقبت از پسرشان، برامس، وقتی در تعطیلات هستند نیاز دارند. به سرعت مشخص میشود که برامس چیزی بیشتر از یک عروسک چینی در سایز یک کودک با نگاهی خیره نیست. با وجود عجیب بودن این کار، گرتا آن را میپذیرد و حتی به قوانین غریب هلشایرها تن میدهد؛ شامل کتاب خواندن برای برامس و پخش موسیقی با صدای بلند برای او. به مانند هر فرد عاقلی، او در نهایت از انجام این قوانین سرباز میزند و همین جاست که همه چیز شروع به ترسناک شدن میکند و برامس ظاهرا با پای خودش شروع به حرکت میکند.

تنها در آخرین لحظه است که حقیقت غمانگیز فاش میشود؛ برامس واقعی در واقع پسر مبتلا به بیماری ذهنی هلشایرها است که از سالها قبل در دیوارهای خانه پس از آتشسوزی زندگی میکند. این پایان مایه شرمساری است، زیرا تمام تعلیق فیلم در این نقطه به بدترین شکل ممکن از بین میرود. دسیسه ترسناک پنهان شدن در دیوارها دیگر بدل به کلیشه شده است و بیشتر مناسب پارودیها است تا یک فیلم ترسناک واقعی.

۱۱) کودکان ذرت (Children of the Corn)

فیلم کودکان ذرت

  • کارگردان: فریتز کیرش
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۶ از ۱۰
  • سال انتشار: ۱۹۸۴

نوشتههای استفن کینگ، حتی در گیجکنندهترین حالت خود، همچنان موفق به سرگرم کردن خوانندگان میشوند. یک نمونه از آن اقتباس سینمایی سال ۱۹۸۴ از داستان کوتاهش «کودکان ذرت» است. با وجود اینکه این فیلم که با بهترین آثار اقتباسی از نوشتههای کینگ فاصله زیادی دارد، همچنان مخاطبان را سرگرم میکند.

داستان حول محور زن و شوهری به نامهای ویکی (لیندا همیلتون) و برت (پیتر هورتون) میچرخد که خود را در شهری متروکه در مناطق روستایی نبراسکا مییابند. متاسفانه این شهر تحت کنترل یک جوان آشفته یعنی آیزاک (جان فرانکلین) و زیردستش مالاچای (کورتنس گینز) است.از طریق آموزههای آیزاک، آنها فرقهای از کودکان ایجاد کردهاند که سه سال پیش از آن برای قتل تمام بزرگسالان شهر آماده بودند. به نظر میرسد این فرقه در خدمت موجودی شیطانی است که آیزاک تنها از آن به عنوان «کسی که پشت ردیفها راه میرود» یاد میکند.

تنها در پایان فیلم است که در نهایت این موجود شیطانی را طی یکسری از افشاگریها میبینیم. هنگامی که آیزاک مورد خیانت مالاچای قرار میگیرد و به صلیب آویخته میشود، یک انرژی قرمز شرمآور بدن او را فرا میگیرد. ما بعدا شاهد پخش شدن این استفراغ الکتریکی قرمز در سراسر مزرعه ذرت هستیم، اتفاقی که تائید میکند این همان موجود شیطانی است که پشت ردیفها به راه میافتد. البته شاید مخفی نگاه داشتن هویت شیطان تا پایان فیلم آنچنان هم ایده خوبی نبوده باشد.

کتاب بیلی سامرز اثر استفن کینگ نشر روزگار

۱۰) شیطان بدون چهره (Fiend Without a Face)

فیلم شیطان بدون چهره

  • کارگردان: آرتور کربتری
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۱ از ۱۰
  • سال انتشار: ۱۹۵۸

دهه ۱۹۵۰ دوران باشکوهی برای آثار علمی تخیلی و ترسناک بود و هیولاها، هم خاطرهانگیز هم بامزه، پرده نقرهای را تسخیر کردهبودند از عنکبوتهای غولپیکر گرفته تا زنبور و چشمهای خزنده و درختان قاتل. با این حال در آن زمان برخی فیلمها نه تنها داستانی جذاب بلکه هیولاهای سطح بالایی نیز داشتند.

فیلم «شیطان بدون چهره» حول گروهی از مردم بنا شده است که مورد حمله موجوداتی نامرئی هستند که از مغز و نخاع انسان تغذیه میکنند. در نهایت مشخص میشود که آنها محصولات ناخواسته آزمایش یک دانشمند برای ورق زدن صفحات یک کتاب به وسیله قدرت ذهن هستند. این موجودات دشمنانی منحصر به فرد به شمار میروند زیرا دیده نمیشوند و شخصیتها از شکست دادنشان درمانده میشوند. زمانی که تشعشعات هستهای فاش میسازد که این موجودات مغزهایی با گیرنده حسی هستند همه چیز تغییر میکند.

نکته مهم این فیلم محصول ۱۹۵۸ این است که هرگاه به مغزها شلیک میشود، خونی لزج و قیرمانند از آنها بیرون میریزد. برای فیلمی انقدر قدیمی، این یک جلوه بسیار خشونتآمیز است با مفهومی وحشتناک آن هم برای دورهای که سانسور جولان میداد.

۹) مگس (The Fly)

فیلم مگس

  • کارگردان نسخه اول: کرت نیومن
  • امتیاز IMDb به فیلم اول: ۷.۱ از ۱۰
  • سال انتشار نسخه اول: ۱۹۵۸
  • کارگردان نسخه بازسازی: دیوید کراننبرگ
  • امتیاز IMDb به فیلم دوم: ۷.۶ از ۱۰
  • سال انتشار نسخه بازسازی: ۱۹۸۶

این نمونهای نادر از یک فیلم و بازسازی آن است که هر دو یک هیولا را به دو روش کاملا متفاوت نمایش میدهند. «مگس» هم در نسخه اصلی ۱۹۵۸ و هم در بازسازی ۱۹۸۶ داستان آزمایشی علمی را روایت میکند که غیرقانونی و کنترلنشده پیش میرود. هر دو فیلم طرح داستانی یکسانی دارند، هرچند که در لحن و اجرا بسیار متفاوت هستند.

در هر دو مورد ما با مفهوم دستگاه انتقال از راه دور آشنا میشویم که به ترتیب دو نسخه توسط آندره دلامبر (دیوید هدیسون) و سث براندل (جف گلدبلوم) ساخته شدهاند. هر دوی این مردها در حین آزمایش قابلیتهای اختراع مهم خود به طور تصادفی دیانای خود را با مگس ترکیب میکنند. در نسخه ۱۹۵۸ تغییر آندره آنی است و او را مجبور میکند که دست و صورتش را با حوله بپوشاند. با این حال در نسخه ۱۹۸۶ دگرگونی سث تدریجی است و با بیماریهای پوستی عجیب آغاز میشود و در نهایت به یک تکه گوشت از ریخت افتاده و زوائد جهشیافته بدل میشود.

اما هر دو فیلم از این جهت شبیه به هم هستند که شما هرگز شکل نهاییشان را تا پایان فیلم نمیبیند. در نسخه ۱۹۵۸ سر آندره با مگس جایگزین شده است، با یک نما به وسیله چندین عدسی که دید مگس را بازسازی میکند. در نسخه ۱۹۸۶ آرواره سث کنده میشود و دگردیسی بیمارگونه او را تا مگس شدن آغاز میکند.

۸) گوست واچ (Ghostwatch)

فیلم گوست واچ

  • کارگردان: لزلی منینگ
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
  • سال انتشار: ۱۹۹۲

«گوست واچ» یک هیولای معمولی ندارد، در واقع خود فیلم یک نمونه عجیب و غریب و متفاوت از فیلمهای ترسناک دیگر است. «گوست واچ» همراه با وضعیت کالتگونهای که به مدت طولانی آن را حفظ کرده است، اثری تاثیرگذار برای ساخت پروژههای ترسناک مستندگونه بعد از خود شد. گزارش شدهاست که فیلم «میزبان» چند نشانه از این کلاسیک ترسناک بریتانیایی وام گرفته است. این فیلم در واقع یک اثر ساختگی و قلابی است که برای فریب مخاطبان شبیه برنامههای واقعی شبکه بیبیسی ساخته شد و به مشروعیت وقایع ماورایی میپردازد. این به معنای حضور چهرههای واقعی تلویزیونی چون مایکل پارکینسون، سارا گرین و حتی کریگ چارلز در فیلم است. گرین در حال برقراری ارتباط زنده از خانهای در حومه شهر است که خانواده ساکن در آن معتقدند با روحی سروکار دارند که نامش آقای پایپز است. در طول فیلم تنها به شکل مختصر نگاهمان به آقای پایپز میافتد و هرگز نمیتوانیم بیش از یک یا دو ثانیه ظاهر او را تشخیص دهیم.

در لحظات پایانی دلهرهآور فیلم، وقتی که پخش زنده به کنار میرود، بالاخره دید بهتری از روح به ما داده میشود. همچنین میفهمیم که آقای پایپز باهوش از پخش زنده شبکه تلویزیونی به عنوان آئینی گسترده برای طلسم کردن دیگران در سراسر کشور بهره برده است. فیلم به طرز وحشتناکی همراه با پارکینسون به پایان میرسد، او به تنهایی در استودیوی خالی شبکه سرگردان است و احتمالا در پایان فیلم توسط آقای پایپز تسخیر شده است.

۷) بدخیم (Malignant)

فیلم بدخیم

  • کارگردان: جیمز وان
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۲ از ۱۰
  • سال انتشار: ۲۰۲۱

ما واقعا در دوران جادویی سینمای وحشت زندگی میکنیم، مخصوصا اگر بتوانیم انتظار جنون افسارگسیخته بیشتری را مانند فیلم «بدخیم» اثر جیمز وان داشته باشیم. این فیلم درباره مدیسون (آنابل والیس) است، زنی که که پس از مرگ شوهرش خود را درگیر تصور صحنه قتلهای بسیار میبیند. همانطور که واقعیت برای مدیسون شروع به محو شدن میکند، ما به تدریج بیشتر با چهره پشت این قتلها، گابریل، آشنا میشویم. جدا از لباسهای سیاه و موهای بلندی که صورتش را میپوشاند، این شخص تنها با صدای شومش قابل شناسایی است. همچنین هر زمان که گابریل میدود، تقریبا بنظر میرسد که انگار در حال دویدن بهعقب است و میتواند بدنش را به سمتهای عجیبی بچرخاند. گابریل و مدیسون بنظر ارتباط روانی عجیبی با هم دارند و ذهن مدیسون کاملا برای تحت تاثیر او قرار گرفتن باز است.

با این حال در یک پیچ و تاب داستانی با مایههای علمی تخیلی، مشخص میشود که گابریل دوقلوی بهم چسبیده و شیطانی مدیسون است که در حال حاضر پشت جمجمه او زندگی میکند. این نه تنها از طریق فلاشبک مشخص میشود، بلکه زمانی که مدیسون بازداشتشده به طور ناگهانی در سلول خود تشنج میکند. سپس گابریل از پشت سرش بیرون میآید و همسلولیهای شوخش را به وحشت میاندازد و آنها را سلاخی میکند.گابریل یک ایده واقعا بکر و دور از ذهن برای شخصیت شرور است و پایان فیلم خیرهکننده بنظر میرسد.

۶) میزبان (Host)

فیلم میزبان

  • کارگردان: راب سویج
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
  • سال انتشار: ۲۰۲۰

هنگامی که کووید ۱۹ صنعت فیلم را سال ۲۰۲۰ به تعطیلی کشاند، برخی از فیلمسازان ترجیح دادند که در محدودیتها خلاقیت منحصربهفردی به خرج دهند. یکی از این خالقان راب سویج بود که موفق شد یک فیلم به وسیله تماس ویدیویی زوم بسازد. «میزبان» با زمانی کمتر از یک ساعت گروهی از دوستان را به تصویر میکشد که از راه دور و از طریق تماس ویدیویی برای رفع کسالت قرنطینه کنار یکدیگر جمع شدهاند. با این حال وقتی که نیرویی از سوی دیگر فراخوانده میشود، شیطنت یکی از دخترها منجر به ورود یک روح شیطانی میگردد.

یکی یکی از اعضای گروه انتخاب میشوند و هر کدام وحشیانهتر از دیگری کشته میگردد، تا اینکه تنها دو دختر باقی میمانند؛ جما (جما مور) و هیلی (هیلی بیشاپ). جما حتی قوانین قرنطینه را برای رفتن به خانه هیلی میشکند. همانطور که زمان تماس تصویری زوم به پایان میرسد، این دو نفر با استفاده از چراغ قوه راه را روشن میکنند و فلاش نهایی دوربین درست هنگام قطع تماس یک هیولا با ظاهری وحشتناک را نشان میدهد.

۵) آروارهها (Jaws)

فیلم آرواره ها

  • کارگردان: استیون اسپیلبرگ
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
  • سال انتشار: ۱۹۷۵

تا با به امروز جمله «تو به یه قایق بزرگتر نیاز خواهی داشت» مسلما یکی از مشهورترین نقل قولها از یک فیلم به شمار میرود و دلیل آن هم موجه است. «آروارهها» نه تنها یکی از بلاکباسترهای اصیل سینماست، بلکه نشان داد که چطور میتوان از ضرر تولید به سوددهی خالص رسید.

مشخص و مستند شده است که کار با کوسه مکانیکی استفاده شده در فیلم کلاسیک تولید ۱۹۷۵ اسپیلبرگ همچون یک کابوس بود. به همین دلیل است که با صرف نظر از چند لحظه کوتاه، کوسه عملا تا نیمه فیلم ظاهر نمیشود و در پرده سوم کمکم برجسته میگردد. اسپیلبرگ با قرار دادن ما به معنای واقعی کلمه در زاویه دید کوسه اجازه میدهد تا از طریق چشمان این شکارچی آبزی اتفاقات را تماشا کنیم. با این حال زمانی که در نهایت کوسه خودش را نشان میدهد، به شدت خاص است و یکی از تاثیرگذارترین لحظات فیلم را رقم میزند. چه کسی میتواند لحظه ماندگار بیرون پریدن کوسه از اقیانوس وقتی که مارتین برودی (روی شیدر) در حال طعمه انداختن در آب است را از یاد ببرد؟

علیرغم محدودیتهای کوسه مکانیکی، حتی با گذشت ۴۰ سال از اکران فیلم همچنان با اثر چشمگیری مواجه هستیم. این یک هیولای سینمایی است، به همان اندازه ترسناک؛ چه زیر آب خودنمایی کند و چه در حال خشونت در حال حمله به قایق ماهیگیری باشد.

تی شرت آستین کوتاه مردانه مدل Jaws

ماوس پد طرح اسپیلبرگ مدل MP 0344

۴) اسکینامارینک (Skinamarink)

فیلم اسکینامارینک

  • کارگردان: کایل ادوارد بال
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۵ از ۱۰
  • سال انتشار: ۲۰۲۲

فیلمی که موردتحسین علاقمندان به فیلمهای ترسناک آنالوگ قرار گرفت و در مقابل تماشاگران عام سینما از آن متنفر شدند، برای همین نامیدن «اسکینامارینک» به عنوان یک فیلم تفرقهافکن هم باز حق مطلب را ادا نمیکند. صرف نظر از اینکه چه دیدگاهی در مورد فیلم دارید، نمیتوان انکار کرد که این فیلم ترسناک کمهزینه مطمئنا در زمان انتشارش سروصدای زیادی به پا کرد.

این فیلم به کارگردانی کایل ادوارد بال داستان کوین (لوکاس پل) و کایلی (دالی رز تترو) را روایت میکند، دو بچه کوچک که شبی از خواب بیدار میشوند و میفهمند همه چیز سرجایش نیست. نه تنها پدرشان حضور ندارد، بلکه تمام راههای خروجی و پنجرهها به دنیای بیرون ناپدید شده و این خواهر و برادر در خانه اسیر شدهاند. این دو که کار دیگری ندارند، روزها جلوی تلویزیون زندگی میکنند و تنها به تماشای کارتونهای قدیمی میپردازند. با این حال زمانی که یک صدای شوم و بیجسم از آنها میخواد به طبقه بالا بیایند همه چیز هولناکتر میشود. در نهایت آن چیز کایلی را پس از برداشتن دهان و چشمهایش در یکی از ترسناکترین لحظات فیلم مطالبه میکند.

در صحنههای پایانی فیلم کوین منزوی توسط این موجود فریب میخورد و به حدقه چشمش چاقو میزند. پس از این از طریق یک زیرنویس به ما اطلاع داده میشود که کوین به مدت ۵۷۲ روز، تقریبا یک سال و نیم، مورد رحم بوده است. همانطور که فیلم به پایان میرسد، در نهایت ما موجود را با چهرهای سفید و از ریختافتاده و مبهم میبینیم که در تاریکی مبهم فیلم خیره است. در فیلمی که عمدتا در آن قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد، این نما قطعا آزاردهنده به شمار میرود.

کتاب داستان‌های ترسناک برای گفتن در تاریکی کابوس‌های شبانه اثر آلوین شوارتز انتشارات نبض دانش

۳) لبخند (Smile)

فیلم لبخند

  • کارگردان: پارکر فین
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
  • سال انتشار: ۲۰۲۲

۲۰۲۲ سالی پر از آثار تازه در ژانر ترسناک بود، اما هیچکدام در بازاریابی همچون «لبخند» عمل نکردند. چه کسی میتواند تصویر افراد با لبخند گربه چشایر را که در پسزمینه بازیهای لیگ برتر بیسبال ایستاده بودند فراموش کند؟

این فیلم به کارگردانی پارکر فین داستان روانپزشکی به نام رز (سوزی بیکن) را روایت میکند که پس از خودکشی یک بیمار خود را در تیررس چیزی شوم مییابد. حالا هرجا که رز میرود، افرادی را میبیند که لبخندهای ترسناک و لرزانی دارند؛ همچون همان لبخندی که بیمارش قبل خودکشی داشت. در نهایت مشخص میشود که دلیل وضعیت کابوسوار او موجودی است که از آسیبهای روانی تغذیه میکند.

در حالی که فیلم ما را در مورد ظاهر این موجود از طریق برخی نقاشیها و توهمات رز گول میزند، در صحنه پایانی است که در نهایت او را در شکوه تمام چون یک برج انساننما با پوست رنگپریده، موهای بلند و چشمان گودرفته میبینیم. بعد از اسیر کردن رز، او پوست صورتش را جدا میکند تا چهرهای خونین و هیولایی با چند ردیف دندان پیچخورده نمایان شود. سپس چون یک آبنبات چوبی از طریق دهان رز وارد او میشود.

۲) آنفرندشده (Unfriended)

فیلم غیردوستانه

  • کارگردان: لوان گابریاتزه
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۵.۶ از ۱۰
  • سال انتشار: ۲۰۱۴

وحشت سایبری، داستانهای شومی که از اینترنت به عنوان وحشت بهره میبرند، از زمان آغاز تاکنون به شکل فزایندهای متداول شدهاند. «آنفرندشده» فیلمی است که اگرچه از منظر شخصیتپردازی سطحی بنظر میرسد، اما از قالب عجیب و غریبش نهایت استفاده را میبرد.این فیلم از طریق دسکتاپ بلر (شلی هنیگ)، دانش آموز دبیرستانی، روایت میشود که در حال یک مکالمه تصویری با دوست پسرش و دوستان دیگرش است. با این حال، یک عضو ناشناس در تماس وجود دارد که در ابتدا گروه متوجه حضورش نمیشوند ولی خیلی زود آن را میفهمند. در نهایت آنها این اکانت را به لورا بارنز (هیتر سوزامن) نسبت میدهند؛ همکلاسیشان که پس از لو رفتن یک ویدیو از او هنگام مستی در یک مهمانی خودش را کشت. شبح سایبری لورا با حقایقی شرمآور در مورد هر یک از همکلاسیهای سابقش شروع به گرفتن انتقامی خونین از آنها میکند.

چیزی تا پایان فیلم باقی نمانده است که بلر، آخرین کسی که باقی مانده، سرانجام توسط روح فراخوانده میشود. در لحظهای وحشتناک لپ تاپ به شدت بسته میشود و لورای شیطانی از تاریکی بیرون میجهد و فیلم با جیغ بلر به پایان میرسد.

۱) زن (The Woman)

فیلم زن

  • کارگردان: لاکی مک کی
  • امتیاز IMDb به فیلم: ۶ از ۱۰
  • سال انتشار: ۲۰۱۱

علیرغم آنچه ممکن است پوستر فیلم «زن» به شما القا کند، فیلم حاوی چندین هیولا است، ولی نه آنکه شما انتظارش را دارید. این فیلم در واقع دنبالهای است بر فیلمی کمترشناختهشده به نام «فرزندان» که در آن ما با زن موردنظر با بازی پولیانا مکینتاش آشنا میشویم. در همان نگاه اول بلافاصله تصور میکنید این زن وحشی و خونآلود ضدقهرمان است. اینطور نیست، زیرا فیلم در واقع روی زنی تمرکز میکند که به طرز وحشیانهای توسط کلیکها، خانوادهای به ظاهر نرمال با رازهای شوم، شکنجه میشود.

نه تنها پدر خانواده کریس (شان بریجرز) یک اجتماعگریز آزاررسان است، بلکه پسرش برایان (زک رند) نیز یک سادیست کامل در نوع خودش به شمار میرود. این بدان معناست که زندگی اغلب برای همسر بیچاره کریس، بلا (آنجلا بتیس) و دو دخترش، پگی (لورن اشلی کارتر) و دارلین (شیلا مولهوسن) یک جهنم خالص است. به طور مداوم در طول فیلم به ما گوشزد و نشان داده میشود که وظیفه بچهها غذا دادن به سگهای خانواده است. حتی ما یک بار غذا دادن برایان را از نقطه نظر یکی از سگهای هار تماشا میکنیم.

در طول اوج شوکهکننده فیلم، پدر و پسر معلم پگی، خانم راتون (کارلی بیکر) را به سگها به عنوان غذا میدهند. سپس مشخص میشود که نقطهنظری که پیش از آن دیدیم متعلق به یک سگ نبوده است، بلکه دختر دیگر کریس، سوکت، دختری وحشی و بدون چشم است. سپس با منظرهای بیمارگونه مواجه میشویم که سوکت از ریخت افتاده و روانرنجور در حال تکهتکه کردن معلم بینوا است.

منبع: looper

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه