کتاب دلایل خوب برای احساس‌های بد؛ مشکلات روحی و روانی چرا وجود دارند؟

۲۳ آبان ۱۴۰۰ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۲۹ دقیقه
دلایل خوب برای احساس‌های بد

سیر کند و آهسته‌ی پیشرفت فرایند تشخیص و درمان اختلالات روانی، الهام‌بخش عده‌ای زیادی از متخصصان حوزه‌ی سلامت روان برای اتخاذ رویکردهای جدیدی نسبت به شناخت و درمان این نوع اختلالات بوده است، تا شاید به این طریق پیشرفت چشمگیر و محسوسی در این حوزه حاصل شود. کتاب «دلایل خوب برای احساس‌های بد؛ چرا اضطراب، افسردگی، پرخوری، بی‌حوصلگی و … وجود دارند؟» هم با همین رویکرد یک سؤال بنیادی و نوین را در این حوزه مطرح می‌کند.

در واقع نویسنده‌ی این کتاب به جای اینکه بپرسد چرا برخی افراد به لحاظ روحی و روانی دچار بیماری می‌شوند، این پرسش را مطرح می‌کند که چرا فرایند «انتخاب طبیعی»، انسان‌ها را در برابر بیماری‌های روانی این‌قدر آسیب‌پذیر کرده است. طبیعتاً محدودیت‌های مربوط به مبحث انتخاب طبیعی همه‌ی ما را به سوی یک پاسخ مشخص هدایت می‌کنند، اما مباحث دیگری هم در این حوزه وجود دارند که به همان اندازه مهم هستند.

محیط زندگی فعلی ما با محیطی که اجداد ما در آن تکامل یافته‌اند بسیار متفاوت است و همین مسئله ما را در برابر انواع اختلالات روانی آسیب‌پذیرتر می‌کند. احساسات بدی همانند اضطراب و بدخلقی یا احساس درد و حتی سرفه، در برخی از موقعیت‌های خاص برای ما مفید هستند، اما بیشتر از اینکه به خود ما کمک کنند به ژن‌های ما کمک می‌کنند.

آن‌ها درست همانند سنسورهای حساس به دود که در برخی از آشپزخانه‌ها وجود دارد، مستعد هشدارهای اشتباه و آزاردهنده نیز هستند. اضطراب اجتماعی هم که این روزها تقریباً به پدیده‌ای جهانی تبدیل شده است. زیرا آن گروه از اجداد ما که اهمیت می‌دادند دیگران در موردشان چه فکری می‌کنند غالباً عملکرد بهتری نسبت به دیگران داشته‌اند و این رویکرد رفتاری در وجود انسان نهادینه شده است.

در حقیقت این احساس گناه است که وجود اخلاقیات را ممکن می‌سازد، همان‌طور که غم و اندوه بهای سنگین و دردناک عشق است. شناخت منشأ تکاملی چنین علائمی به تشخیص افتراقی آن‌ها از بیماری‌ها دیگر کمک می‌کند. تلاش برای درک یک احساس در وهله‌ی مستلزم درک فردیت افراد است.

نویسنده‌ی این کتاب با تکیه بر تجارب بالینی خودش و بیمارانش به همراه نظریات موجود در حوزه‌ی زیست‌شناسی تکاملی، سعی دارد به ما نشان بدهد که چگونه وجود احساسات منفی در برخی از موقعیت‌های خاص می‌توانند برای ما مفید باشند، کما اینکه در هر حال برای انسان طاقت‌فرسا محسوب می‌شوند.

مثلاً اضطراب مانع از آسیب‌دیدگی ما در مواجهه با خطرات می‌شود، اما هشدارهای نادرستی هم که گاها به خاطر وجود استرس تجربه می‌کنیم اجتناب‌ناپذیر است. خلق و خوی پایین و بی‌حوصلگی ما را از هدر دادن وقت و انرژی‌مان برای رسیدن به اهدافی که دست‌نیافتنی هستند باز می‌دارد، اما اغلب به افسردگی بیمارگونه تبدیل می‌شود.

سایر اختلالات روانی مانند اعتیاد و بی‌اشتهایی نیز از عدم انطباق بین محیط مدرن و محیط مربوط به گذشته‌ی باستانی اجداد ما ناشی می‌شود.

علاوه بر این‌ها دلایل تکاملی موجهی هم برای بروز اختلالات جنسی و یا حتی عدم انقراض ژن‌های مرتبط با بروز اسکیزوفرنی نیز وجود دارد. روی هم رفته، این نظریات و بسیاری از مباحث مشابه دیگر به توضیح علت فراگیر شدن رنج‌های روانی انسان کمک می‌کنند و روش‌های جدیدی را برای تسکین دادن آن‌ها به ما نشان می‌دهند.

در ادامه‌ی این مقاله از دیجی‌کالا مگ، ما کتاب «دلایل خوب برای احساس‌های بد؛ چرا اضطراب، افسردگی، پرخوری، بی‌حوصلگی و … وجود دارند؟» را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم و موضوعات کلیدی طرح شده در آن را به ترتیب فصول به صورت خلاصه مرور می‌کنیم. با ما همراه باشید.

درباره‌ی نویسنده

دکتر رندولف ام نسی

دکتر رندولف ام نسی (Randolph M. Nesse) یکی از بنیان‌گذاران رشته پزشکی تکاملی است که با همکاری جورج سی ویلیامز کتاب معروف «چرا بیمار می‌شویم» را نوشته است. او سال‌ها به عنوان استاد روان‌پزشکی، استاد روانشناسی و هیئت‌علمی پژوهشی در دانشگاه میشیگان خدمت کرده است.

دکتر نسی در حال حاضر مؤسس و مدیر مرکز مطالعات تکاملی و پزشکی در دانشگاه ایالتی آریزونا است، جایی که او همچنین در گروه پزشکی به عنوان استاد مشغول به تدریس هم می‌باشد. او عضو انجمن علوم روانشناسی، عضو ممتاز انجمن روان‌پزشکی آمریکا، و عضو منتخب انجمن توسعه‌ی علوم در آمریکا است.

موضوعات و مفاهیم کلیدی کتاب «دلایل خوب برای احساس‌های بد»

دلایل خوب برای احساس‌های بد

همه ما شنیده‌ایم که چگونه انسان‌ها در طول زمان برای انطباق بیشتر با شرایط محیطی و افزایش احتمال زنده ماندن و تولیدمثل، تکامل پیدا کرده است. اما آیا تا به حال به این مسئله فکر کرده‌اید که چرا گونه‌ی ما هنوز با این همه ناکارآمدی و مشکلات ذاتی دست و پنجه نرم می‌کند، طوری که گذراندن یک روز معمولی می‌تواند مانند برای هر انسان یک مبارزه حماسی تمام‌عیار باشد.

این دقیقاً همان سؤالی است که نویسنده‌ی کتاب راندولف ام نسی در کتاب «دلایل خوب برای احساسات بد» سعی کرده تا به آن پاسخ بدهد. همان‌طور که نویسنده در این کتاب توضیح می‌دهد، دلایل خوبی برای تمام احساسات آزاردهنده و آشفته‌ای که ما تجربه می‌کنیم وجود دارد.

در مورد اختلالات نگران کننده‌ای که در ارتباط با چیزهایی مثل تغذیه، رابطه جنسی و مواد مخدر وجود دارد هم همین دلایل خوب و منطقی، وجود دارد. بنابراین آنچه که ممکن است نوعی ناسازگاری با فرایند تکامل به نظر برسد، در واقع نمونه‌های مفیدی از سیستم‌های داخلی‌ای است که در طول زمان در وجود خودمان ایجاد کرده‌ایم و همچنین بازتاب این سیستم‌های درونی در تضاد با زندگی مدرن بشر امروزی.

گاهی اوقات ممکن است چنین به نظر برسد که احساسات، ما را از داشتن یک زندگی پربار باز می‌دارد و محروم می‌کنند، اما در واقع حتی ناخوشایندترین واکنش‌های احساسی ما هم دلایل منطقی و خوبی وجود دارد. درک این دلایل می‌تواند به ما کمک کند تا احساس بهتری نسبت به خودمان داشته باشیم.

مفاهیم کلیدی مطرح شده در این کتاب به ترتیب موضوع و با رعایت ترتیب شماره‌گذاری بر مبنای محتویات کتاب در زیر آمده است:

مفهوم کلیدی شماره ۱: انتخاب طبیعی و محیط مدرن هم برای ما مزایای بی‌شماری را به همراه داشته و هم آسیب‌پذیری‌های بی‌شماری را به ما تحمیل کرده است

انتخاب طبیعی

در طی نسل‌های بی‌شمار، فرآیند انتخاب طبیعی مجموعه‌ای از مزیت‌های زیستی و انطباقی را برای ما به ارمغان آورده است، مانند تغییر زاویه‌ی خم شدن انگشت‌های شست بر خلاف جهت انگشت‌های دیگر که گرفتن و نگه داشتن اشیا را برای ما امکان‌پذیر می‌کند یا افزایش دامنه‌ی حساسیت تارهای صوتی که امکان صحبت کردن را برای ما فراهم می‌کند.

هنگامی که این ویژگی‌ها با مغز تکامل‌یافته‌ی انسان ارتباط برقرار می‌کنند و هماهنگ می‌شوند، به ما امکان خلق هنرهای دستی شگفت‌انگیز را می‌دهند و یا اینکه به ما این امکان را می‌دهند تا عمیق‌ترین افکار خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم.

اما علیرغم دستاوردهای فراوان فرایند تکامل انسان، ما هنوز در برابر بسیاری از بیماری‌های جسمی و روانی که ما را آزار می‌دهند، مصونیت پیدا نکرده‌ایم. در حالی که برخی از بیماری‌ها، مانند زخم‌های عفونی و فلج اطفال، کمتر از گذشته زندگی ما را با تهدیدات جدی مواجه می‌کنند، اما بیماری‌های مثل سرطان و افسردگی مزمن هنوز هم از میان ما قربانی می‌گیرند.

این مسئله تا حدی به این دلیل است که محیط پیرامون ما همراه با ما تغییر می‌کند و به طور مداوم ما را با خطرات بالقوه‌ی جدیدی مواجه می‌کند، مانند غذاهای فرآوری شده‌ی سرشار از قند، نمک و چربی‌های اشباع‌شده. در گذشته‌های دور این مواد کمیاب بودند، بنابراین بدن ما ولع سالمی برای آن‌ها داشت.

اما به دلیل فراوانی و اشباع شدن ناگهانی بازار از وجود آنها، بدن ما هنوز نتوانسته خود را برای مقابله با آن‌ها تجهیز کند. بنابراین همه‌ی ما خواسته یا ناخواسته با سطوح بالایی از چاقی، بیماری قلبی و همچنین اختلالات تغذیه‌ای مانند بی‌اشتهایی و پرخوری عصبی مواجه می‌شویم.

به هر حال، احتمال کمی وجود دارد که فرایند انتخاب طبیعی به ما در غلبه بر چنین مسائلی کمک کند، زیرا سلامت و طول عمر چیزی نیست که به انتخاب طبیعی مربوط باشد. در واقع، فرایند انتخاب طبیعی روی ویژگی‌هایی که منجر به افزایش شانس تولید مثل ما می‌شوند، تاکید دارد. در واقع همان تمایل درونی هر انسان برای ازدواج و تولیدمثل که به صورت غریزی در وجود همه ما قرار دارد.

انتخاب طبیعی همچنین دارای محدودیت‌ها و شرایط خاصی است که عملاً تداوم نقص را در نسل‌های آتی تضمین می‌کند.

برای مثال، انسان‌ها حس بینایی نسبتاً قوی‌ای دارند، اما ما مطمئناً آن نوع دید تلسکوپی را نداریم که یک عقاب دارد. از نظر تئوری، انسان باید قادر باشد تا در طی فرایند تکامل چشم‌های جدیدی برای خودش خلق کند که نواقص چشم‌های قبلی را برطرف کند، اما این کار هزاران نسل طول می‌کشد و این روند قبل از اینکه منجر به بهبود بینایی ما شود، منجر به بدتر شدن آن می‌شود.

هرگونه پیشرفت تکاملی در قوه‌ی بینایی یا قدرت مغز برای انسان هزینه‌ای در پی دارد. اگر بخواهیم دید تلسکوپی بیشتری داشته باشیم، به این معنی است که دید محیطی رنگی را که در حال حاضر از آن لذت می‌بریم از دست خواهیم داد. به همین ترتیب، اگر بخواهیم مغزهای بزرگ‌تر و قوی‌تری داشته باشیم، به سرهای بزرگ‌تری نیاز داریم که این مسئله خطر مرگ در هنگام زایمان را افزایش می‌دهد.

البته، ویژگی‌های خاصی هم وجود دارد که دوست داریم از شر آن‌ها خلاص بشویم، مانند احساس استرس و اضطراب. اما این مسئله نیز برای ما هزینه‌هایی به همراه خواهد داشت. همان‌طور که در بخش بعدی خواهیم دید، این احساسات بد به ما کمک می‌کنند تا خطر را احساس کنیم و زنده بمانیم و عدم وجود آن‌ها به مثابه افزایش ریسک مرگ و آسیب‌پذیری برای انسان است.

مفهوم کلیدی شماره ۲: احساسات به ما کمک می‌کنند تا زنده بمانیم و ژن‌های خود را به نسل بعد منتقل کنیم

ژنتیک

هنگامی که احساس درد جسمی یا روحی می‌کنیم، ممکن است به پزشک مراجعه کنیم تا این احساسات منفی را کاهش دهیم یا به طور کلی آن‌ها را حذف کنیم. اما اگر دلایل مهمی برای وجود احساس درد یا حتی حسادت وجود داشته باشد، چه؟

تعداد کمی از مردم تمایل دارند که حسادت عاشقانه را تجربه کنند، اما نمی‌توان انکار کرد که این یک احساس قدرتمند است. در واقع، بین سال‌های ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۵، ۳۴ درصد از قربانیان قتل زن در ایالات متحده به واسطه‌ی حسادت یک شریک عاطفی مرد کشته شدند.

با این حال، حتی در مورد وجود احساس حسادت هم دلایل خوبی وجود دارد. در واقع این مسئله باز هم به تولیدمثل و انتقال ژن‌های ما به نسل بعد برمی‌گردد.

فرض کنید دو زوج دگرجنسگرا وجود دارد: در زوج الف، مرد آن‌قدر با شریک عاطفی‌اش راحت است که به هیچ وجه روابط او با دیگران را محدود نمی‌کند، در حالی که در زوج ب، مرد حتی با کوچک‌ترین نشانه‌ای از خیانت، از شدت خشم و حسادت برافروخته می‌شود.

زوج بدون حسادت ممکن است رابطه‌ای شادتر داشته باشند، اما احتمال بیشتری وجود دارد که زن، فرزند مرد دیگری را باردار شود. این به این معنی است که مرد آسان‌گیر که احساس حسادت نمی‌کند ممکن است با شرایطی مواجه شود که ۹ ماه قادر به انتقال ژن‌های خود به نسل بعد نباشد. در همین حال، مرد حسود در زوج ب ممکن است به طور آزاردهنده‌ای نسبت به همسرش احساس مالکیت داشته باشد، اما رفتار او ممکن است احتمال انتقال ژن‌های او را به نسل بعد افزایش دهد.

به غیر از حسادت، احساسات ناخواسته‌ی دیگری نیز وجود دارند که مزایای کمتری برای ما به همراه دارند. مزایایی مانند کمک کردن به ما برای جلوگیری از ضرر و خطرات احتمالی. به طور خاص، اضطراب یک علامت هشدار است که بر مبنای تهدیدهای احساس شده شکل می‌گیرد، در حالی که کارکرد غم و اندوه این است که به ما بیاموزد چگونه باید از خطرات و سوانح اجتناب کنیم.

اگرچه این احساسات به ما کمک می‌کنند موقعیت‌های خطرناک بالقوه را تشخیص بدهیم و از آن‌ها دوری کنیم، اما متأسفانه هیچ پاسخی در مورد کارهایی که باید در چنین موقعیت‌هایی انجام دهیم، به ما ارائه نمی‌دهند.

به عنوان مثال، اگر قرار باشد با یک سازمان که به لحاظ اخلاقی فعالیت‌های مشکوکی دارد قراردادی امضا کنید، ممکن است برای شما تا حدودی اضطراب ایجاد شود، اما این احساس اضطراب لزوماً به شما کمک نمی‌کند تا بهترین راه حل را در این موقعیت پیدا کنید.

از سوی دیگر، احساسات مثبتی مانند شوق و اشتیاق می‌تواند ما را به سمت شناخت فرصت‌های خوب راهنمایی کند. احساس لذت هم می‌تواند به همراه آن نوع دستاوردهایی باشد که باید برای ادامه دادن آن‌ها همیشه تلاش می‌کنیم.

اگرچه احساسات ما می‌توانند رفتارهای خاصی را در ما تشویق یا حذف کنند، اما موقعیت‌های بسیار کمی وجود دارد که تماماً سودمند یا کاملاً بد هستند. بنابراین طبیعی است که در زندگی احساسات مختلطی را همراه با هم تجربه کنیم.

یک متخصص سلامت روان که با رویکرد تکاملی به فرایند درمان می‌نگرد، به خوبی می‌داند که احساسات منفی بیمار می‌تواند یک واکنش مقتضی و کاملاً طبیعی به یک موقعیت خاص باشند و لزوماً دلیلی برای خلاص شدن از شر آن‌ها وجود ندارد، بلکه این شرایط و موقعیت بیمار است که باید با نیازهای روانی او منطبق شود.

اگر فردی دچار عدم تعادل روحی باشد، درمانگر به جای کمک به بیمار برای سرکوب این احساسات ناخواسته، باید علت اصلی این عدم تعادل روحی را کشف و سپس درمان کند.

مفهوم کلیدی شماره ۳: درک علت اضطراب و حملات هراسی می‌تواند در درمان آن‌ها مفید باشد

استرس

اضطراب می‌تواند به اشکال مختلفی ظاهر شود. مثلاً وقتی که صبح در مسیر رسیدن به محل کار از خودتان می‌پرسید اتو را از برق کشیدم یا نه؟ یا اینکه به عنوان مثال در لحظاتی به ظاهر تصادفی در طول روز تسلیم حملات هراسی می‌شوید.

این روزها، حدود ۳۰ درصد از مردم در سراسر جهان با نوعی از اختلال‌های اضطرابی دست و پنجه نرم می‌کنند. بنابراین بیایید نگاه دقیق‌تری به این مسئله بیندازیم که چگونه اضطراب می‌تواند برای ما مفید باشد، علی‌رغم اینکه کنار آمدن با آن برای همه سخت و دشوار است.

احساس اضطراب ما در طول نسل‌های بسیار توسط فرایند انتخاب طبیعی حفظ شده و امروز به ما رسیده است.

این احساس به ما این امکان را می‌دهد تا موقعیت‌های خطرناک را تشخیص دهیم و نسبت به آن‌ها واکنش مناسبی نشان دهیم و از موقعیت‌های مشابه در آینده اجتناب کنیم. به عبارت دیگر، اضطراب به ما کمک می‌کند تا زنده بمانیم، بنابراین قطعاً یک ویژگی مهم است که باید در وجود انسان حفظ شود.

چیزی که برای ما تا حدودی مبهم است این است که چرا ما اغلب بدون وجود هیچ دلیل آشکاری احساس اضطراب می‌کنیم. اساساً، اضطراب مانند زنگ خطر آتش‌سوزی عمل می‌کند و وقتی دود شروع به ظاهر شدن می‌کند به ما هشدار می‌دهد تا شعله‌ها را خاموش کنیم یا قبل از اینکه در معرض خطر قرار بگیریم فرار کنیم.

درست همانند زنگ خطر آتش‌سوزی که گاهی بی دلیل و بدون وجود دود یا آتش‌سوزی روشن می‌شود، احساس اضطراب هم گاهی بدون اینکه هیچ خطری وجود داشته باشد، فعال می‌شود و به کار می‌افتد. اما به‌هرحال هشدارهای نادرست گاه به گاه، به داشتن یک سیستم هشداردهنده قوی که ممکن است بارها جان شما را نجات دهد، می‌ارزد.

یک حمله هراسی به ظاهر تصادفی را می‌توان به عنوان یک هشدار اشتباه نگران‌کننده اما ارزشمند در نظر گرفت. ممکن است در حال تماشای تلویزیون یا خواندن کتاب باشید، و لحظه‌ی بعد که ضربان قلبتان شروع به بیشتر شدن می‌کند، در قفسه‌ی سینه‌تان احساس فشار کنید و ناگهان در تمام بدنتان احساس سرما و سوزش بکنید.

قطعاً برای هر کسی کنار آمدن با این احساسات دشوار است، با این وجود آن‌ها بخش مهمی از سیستم‌های هشدار درونی ما هستند. خوشبختانه، داشتن درک تکاملی از اضطراب می‌تواند به کاهش علائم آن کمک زیادی بکند.

تصور کنید وقتی که با دوستتان مشغول صحبت بوده‌اید حواستان به زمان نبوده و حالا مجبور هستید در تاریکی شب به خانه بروید. ناگهان، وحشت بر شما غلبه می‌کند و احساس می‌کنید که باید تا آنجا که می‌توانید سریع‌تر به سمت خانه بدوید. حالا تصور کنید اگر شما در زمان شکارچیان نخستین زندگی می‌کردید، آن حمله هراسی ممکن بود جان شما را از بلعیده شدن توسط ببر نجات بدهد.

دانستن این مسئله که اضطراب ما از اینجا سرچشمه می‌گیرد می‌تواند ما را در چنین موقعیت‌هایی تسکین بدهد، اما فواید دارو را هم می‌توان از دیدگاه تکاملی بررسی کرد.

هنگامی که دارو به شما اجازه می‌دهد تا مدتی را بدون حملات هراسی زندگی کنید، بدن و ذهن شما به طور ناخودآگاه آن محیط را امن تشخیص می‌دهند. سپس ذهن شما به گونه‌ای تنظیم می‌شود که، حتی زمانی که دیگر دارو مصرف نمی‌کنید، محیط اطراف شما را امن و بی‌خطر ارزیابی کند.

مفهوم کلیدی شماره ۴: افسردگی می‌تواند ناشی از اختلال در تنظیم خلق و خو باشد

افسردگی

بسیاری از ما با اثرات تضعیف‌کننده‌ی افسردگی آشنا هستیم، چه از طریق تجارب خودمان چه از طریق نزدیکانمان. در واقع، افسردگی بیش از هر بیماری دیگری در جهان باعث ناتوانی انسان می‌شود.

اما با وجود آشنایی متخصصان با افسردگی، تشخیص آن بسیار دشوار است. چه زمانی بدخلقی فرد به افسردگی تبدیل می‌شود؟ و غم و اندوهی که فرد پس از فقدان یکی از عزیزانش تجربه می‌کند، چه مقدار باید به طول بیانجامد تا اینکه به عنوان افسردگی بالینی در نظر گرفته شود؟

برای پاسخ به سؤالاتی از این دست، در وهله اول باید این نکته را بدانیم که چرا ما حالات خلقی متفاوتی را تجربه می‌کنیم.

در حال حاضر ممکن است هر یک از حالات خلقی مختلف را تجربه کنید. شاید شما احساس بی‌حوصلگی و دمق بودن داشته باشید یا برعکس، احساس ذوق و شوق و سرشار از انرژی بودن. یکی از دلایل اصلی این تفاوت‌ها و تغییرات خلقی این است که به ما این توانایی را می‌دهند تا بفهمیم در مواجهه با موقعیت‌های مطلوب یا نامطلوب چقدر باید انرژی صرف کنیم.

فرض کنید به دوران شکارچیان نخستین برگشته‌اید و قصد دارید مقداری تمشک بچینید. برای انجام این کار، شما باید حداقل سه مسئله را در نظر بگیرید: برای جمع‌آوری تمشک چقدر باید تلاش کنم؟ چه زمانی متوجه خواهم شد که زمان حرکت از یک منطقه به منطقه دیگر فرا رسیده است؟ و چه زمانی متوجه خواهم شد که زمان آن فرا رسیده است که از چیدن تمشک دست بکشم و به کار دیگری بپردازم؟

در واقع هر سه سؤال فوق را می‌توانید با توجه به روحیه خودتان در آن موقعیت پاسخ بدهید. تغییرات خلق و خو به شما کمک می‌کند تا به اندازه‌ای تمشک بچینید که نیازهای شما را برآورده کند، و در عین حال قبل از اینکه بار شما بیش از حد سنگین بشود، به شما می‌گوید که چه زمانی از جمع کردن تمشک دست بکشید. در همین حال، ممکن است در برخی از مناطق خاص خلق و خوی ضعیفی بر شما حاکم شود تا به شما اطلاع دهد که با هدفی دست نیافتنی روبرو هستید و زمان آن رسیده که از هدر دادن انرژی خود خودداری کنید و به سراغ فعالیت دیگری بروید.

در زمان شکارچیان نخستین، گزینه‌ها و انتخاب‌های پیش روی انسان به احتمال زیاد بسیار ساده‌تر از مواردی بودند که در دنیای اجتماعی پیچیده امروزی با آن روبرو هستیم. بنابراین زمانی که روحیه شما تحت تأثیر مسائل کاری یا روابط شما قرار می‌گیرد، ممکن است شرایط کمی گیج‌کننده به نظر برسد.

آیا زمانی که هر روز شرایط کاری شما ناخوشایند است، باید کار خود را رها کنید؟ آیا باید رؤیای خود را برای نویسنده شدن دنبال کنید، حتی اگر شانس موفقیت شما در این راه بسیار ناچیز باشد؟ آیا با توجه به اینکه شما و همسرتان هر روز دعوا می‌کنید باید کماکان در کنار یکدیگر زندگی کنید؟

گاهی اوقات برنامه‌های ما آن‌طور که مد نظر ما است پیش نمی‌رود و این مسئله می‌تواند باعث شود که احساس ناامیدی کنیم. اما وقتی نمی‌توانیم در کاری که انجام می‌دهیم تسلیم شویم یا برنامه‌هایمان را تغییر دهیم، آن وقت است که خلق و خوی پایین ما می‌تواند منجر به افسردگی بالینی عمیق شود.

مفهوم کلیدی شماره ۵: رویکرد تکاملی می‌تواند به ما در درمان دلایل اصلی افسردگی کمک کند، نه اینکه فقط علائم آن را سرکوب کند

افسردگی

متأسفانه، در دنیای مدرن بی‌نهایت مسیر مختلف برای رسیدن به مقصد افسردگی وجود دارد. این مسئله می‌تواند به دلیل احساس درماندگی و عجز نسبت به درمان یکی از نزدیکانتان باشد که به مواد مخدر معتاد است یا حتی عدم ارتقا شغلی شما پس از سال‌ها کار کردن و کسب تجربه در یک سازمان.

در برخی از موارد هم افسردگی نتیجه اختلال در مکانیسم‌های تنظیم خلق و خوی افراد است.

به عنوان مثال، هنگامی که افراد به دیس‌تایمیا مبتلا می‌شوند، خلق و خوی پایه‌ی آن‌ها به طور مزمن در سطح پایینی قرار می‌گیرد و در نتیجه برای انجام هر کاری باید تلاش و تقلای زیادی بکنند.

اما افراد مبتلا به اختلال هایپومانیا که دقیقاً در نقطه‌ی مقابل دیس‌تایمیا قرار می‌گیرد، به طور مزمن خلق و خوی بالایی دارند که می‌تواند منجر به اعتیاد افراد به کار شود، به طوری که در آن فرد قادر به تشخیص نیست که چه زمانی باید دست از کار کردن بکشند.

زندگی کردن با هر یک از این دو حالت متضاد و افراطی و اختلال در مکانیسم‌های تنظیم خلق و خو می‌تواند منجر به مشکلات و اختلالات جدی‌ای برای فرد شود. کم خلقی شدید و مزمن می‌تواند منجر به افسردگی روان‌پریشی شود که با هذیان و توهم همراه است.

در مقابل، خلق و خوی بالا به صورت مزمن می‌تواند منجر به بروز شیدایی شود که با تجربیات و علائم روان‌پریشی نیز همراه است. آنچه که حتی از این موارد هم نگران‌کننده‌تر است این است که علائم روان‌پریشی ظاهراً می‌توانند بدون هیچ دلیلی بروز پیدا کنند و یا اینکه ناپدید شوند.

از آنجایی که پیدا کردن منشأ اصلی افسردگی در بیماران اغلب کار دشواری است، روان‌پزشکان معمولاً علائم و نشانه‌های مختلف افسردگی را به عنوان یک بیماری مستقل تلقی می‌کنند و صرفاً سعی در برطرف کردن همین علائم دارند.

در مورد اختلال دوقطبی، درمان علائم رویکردی منطقی است، زیرا این اختلال یک بیماری ارثی است که منجر به تغییر خلق و خوی فرد بین حالت شیدایی و افسردگی می‌شود. اما در اکثر موارد دیگر، مشکل بیمار ارثی نیست و درمان علائم مشکل را حل نمی‌کند.

اما وقتی به هدف تکاملی تغییرات خلقی نگاه می‌کنیم، می‌توانیم درک بهتری نسبت به افسردگی و فرایند درمان آن داشته باشیم.

سیستم تنظیم خلق و خوی ما در واقع بخشی مهم و کارآمد از فرآیندهای ذهنی ما را تشکیل می‌دهد. اما برای اینکه این سیستم به درستی کار کند و ما دچار حالت‌های افراطی افسردگی یا شیدایی نشویم، باید به سه عامل مهم توجه کنیم: شرایط زندگی‌مان، نحوه ارتباط ما با این شرایط و نحوه عملکرد مغزمان.

شناخت درمانی در درمان اختلالات خلقی رویکردی بسیار مفید است زیرا به بیماران کمک می‌کند تا دیدگاه جدیدی نسبت به زندگی خودشان پیدا کنند.

مفهوم کلیدی شماره ۶: اقدامات روان‌پزشکی با اتخاذ رویکرد شخصی‌تر و فردی‌تر می‌تواند تا حدود زیادی بهبود پیدا کند

جلسه روان‌درمانی پویشی

ما به لطف روش‌های علمی، که یک نظریه را قبل از تبدیل شدن به یک قانون بارها و بارها و از جهات مختلف به دقت آزمایش می‌کنند گام‌های بزرگی در درک جهان برداشته‌ایم. اما آنچه که در یک حوزه علمی کار می‌کند همیشه در حوزه‌های دیگر علم جواب نمی‌دهد.

هنگامی که روانشناسان سعی می‌کنند یک قانون کلی برای پدیده‌ای بیابند، مانند اینکه چرا افراد افسرده می‌شوند، به این رویکرد «نوموتتیک» می‌گویند. متخصصان برای یافتن همبستگی بخش‌های گسترده‌ای از جامعه را مورد بررسی قرار می‌دهند. مثلاً در بررسی‌های آن‌ها مشخص می‌شود که زنان در اوایل زندگی خود دو برابر مردان افسردگی را تجربه می‌کنند.

اما این رویکردهای تعمیم‌یافته غالباً هیچ کمکی به فرد کمک نمی‌کند، زیرا شرایط و وضعیت هر فرد منحصربه‌فرد است و درک این تفاوت‌ها برای درک منشأ افسردگی یک فرد بسیار مهم است. علت‌های منحصر به فردی که منجر به بیماری یک نفر شده، توضیحات آیدیوگرافیک نامیده می‌شود، اما حتی زمانی که ما روی این موارد هم تمرکز می‌کنیم، تشخیص دلایل اولیه بروز بیماری ممکن است دشوار باشد.

بیایید دو مورد از بیماران مبتلا به افسردگی را در نظر بگیریم. خانم الف سابقه‌ی افسردگی را در بین اعضای خانواده‌اش دارد و شوهرش به این دلیل که احساس می‌کند قادر به کمک کردن به همسرش نیست، به طور فزاینده‌ای از او فاصله گرفته است. خانم ب به دلیل درد مزمن و اضطراب مداوم از بی‌خوابی رنج می‌برد. شوهرش اغلب ناراحت است و او را متهم می‌کند که در انجام وظایف خانه کوتاهی می‌کند.

قبل از هرگونه نتیجه‌گیری، باید بدانید که خانم الف و خانم ب هر دو یک نفر هستند و مشکل این است که ما هیچ روشی برای تشخیص اینکه کدام توضیح ایدیوگرافیک، علت اصلی افسردگی اوست، در دسترس نداریم.

اما این بدان معنا نیست که ما نمی‌توانیم روشی برای تعیین اینکه کدام عوامل در زندگی افراد بیشترین تأثیرات نامطلوب را بر خلق و خوی آن‌ها می‌گذارند، ارائه کنیم. از این گذشته، علیرغم این واقعیت که شرایط هر فردی هر بیمار منحصر به فرد است، اما به طور گسترده توافق شده است که وضعیت عاطفی همه افراد تحت تأثیر عوامل یکسانی قرار می‌گیرد.

این عوامل تأثیرگذار شامل موارد زیر است:

  • منابع اجتماعی، مانند دوستان و نفوذ اجتماعی است.
  • شغل و حرفه‌ای که انجام می‌دهیم.
  • فرزندان و سایر اعضای خانواده.
  • درآمد و سایر منابع ثروت.
  • توانایی‌ها، سلامتی و سایر منابع شخصی.
  • عشق و صمیمیت جنسی در یک رابطه معنادار.

با ضمیمه کردن یک امتیاز به هر یک از این عوامل، هم رویکرد ایدیوگرافیک و هم یک رویکرد علمی را برای اختلالات خلقی به کار می‌گیریم. با انجام این کار، ما در موقعیت بهتری برای درک علل اساسی افسردگی افراد خواهیم بود.

مفهوم کلیدی شماره ۷: فرایندهای «انتخاب خویشاوندی» و «انتخاب اجتماعی» می‌توانند ماهیت نوع‌دوستانه و فداکارانه‌ی انسان را توضیح دهند

کمک کردن به دیگران

واضح است که همه ما ظرفیت تحمل درد و رنج روانی را داریم. اما با وجود همه اینها، ما همچنین استعداد قابل‌توجهی برای دوست داشتن و مراقبت از دیگران هم داریم. در واقع، گاهی اوقات ممکن است آن‌قدر روی کمک به دیگران تمرکز کنیم که با این کار رفاه و سلامت خودمان را به خطر بیندازیم.

رفتارهایی مانند این را می‌توان نوعی نوع دوستی در نظر گرفت. اما پرسشی که برای روانشناسان تکاملی وجود دارد این است که چگونه ممکن است رفتارهای خود ویرانگر بالقوه‌ای مانند این از نسلی به نسل بعد منتقل شود؟

یکی از نظریه‌های حوزه مطالعات تکاملی با عنوان انتخاب خویشاوندی شناخته می‌شود که در سال ۱۹۶۴ توسط زیست‌شناس بریتانیایی ویلیام همیلتون برای اولین بار ارائه شد. فرایند انتخاب خویشاوندی مستقیماً با ساختار دی‌ان‌ای ما در ارتباط است و در یک سطح بیولوژیکی تشخیص می‌دهد که انسان‌های دیگر هم بخش قابل توجهی از کدهای ژنتیکی مشابه ما را دارند.

بنابراین، حتی اگر به اشتراک گذاشتن خوراکی‌هایتان با پسرعموهایتان به این معنی باشد که شما مواد مغذی کمتری دریافت خواهید کرد، اما باز هم چنین رفتاری منطقی است زیرا یک هشتم کدهای ژنتیکی پسرعموهای شما دقیقاً مشابه شما است.

تا زمانی که این خصیصه‌های نوع دوستانه بیشتر از اینکه به مردم آسیب برساند، به آن‌ها کمک می‌کند، این ویژگی‌ها در نهایت طی فرایند تکامل از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. این فرایند همچنین توضیح می‌دهد که چرا زنبورهای عسل به گونه‌ای تکامل یافته‌اند تا پس از نیش بمیرند، زیرا این اتفاق در نهایت در محافظت از سلامت کل کندو است.

علاوه بر این فرایند، نظریه دیگری هم وجود دارد که نه تنها توضیح می‌دهد که چرا نوع‌دوستی از نسلی به نسل بعد منتقل می‌شود، بلکه به شما توضیح می‌دهد که چرا انسان‌ها در قسمت عمده‌ی عمر خود به یک شریک جنسی متعهد هستند.

این تئوری انتخاب اجتماعی نامیده می‌شود و توضیح می‌دهد که چگونه ممکن است به سمت افرادی کشش و تمایل داشته باشیم که شانس بیشتری برای تولیدمثل برای ما فراهم کنند. بنابراین، نوع‌دوستی، سخاوت و وفاداری همگی ویژگی‌های مطلوبی هستند که به احتمال زیاد به سمت آن‌ها جذب می‌شویم.

بنابراین، در طول چندین نسل، این نوع انتخاب منجر به تولید جمعیتی می‌شود که تعداد قابل‌توجهی از افراد آن نوع‌دوست بوده و وفاداری را در شریک عاطفی خود تحسین می‌کنند.

مفهوم کلیدی شماره ۸: ظرفیت ما برای عشق و مراقبت کردن از دیگران نیز با احساس نگرانی و اندوه همراه است

عشق و ماتم

توانایی ما برای ایجاد روابط عاطفی عمیق ممکن است در ظاهر زیبای به نظر برسد، اما برای این گونه ارتباطات عاطفی باید بهایی پرداخت. در واقع، ظرفیت ما برای مراقبت کردن از یکدیگر به این معنی است که ما عمیقاً به آنچه که دیگران در مورد ما فکر می‌کنند اهمیت می‌دهیم.

به هر حال، همه‌ی ما تمایل داریم که از سوی همسرمان به عنوان یک شریک جنسی مطلوب دیده شویم تا از طریق تولیدمثل با او ژن‌هایمان پس از مرگمان هم زنده بماند. در نتیجه، ممکن است هر کاری که از دستمان بر می‌آید برای راضی نگه داشتن طرف مقابلمان انجام دهیم.

اما همان‌طور که احتمالاً می‌دانید، راضی کردن مردم همیشه هم آسان نیست. وقتی یک نفر را خوشحال می‌کنید، ممکن است به طور همزمان باعث شوید که شخص دیگری کمتر به شما توجه کند، که خود این مسئله می‌تواند باعث شود که ذهنتان بین این دو نفر درگیر شود.

راضی کردن دیگران اغلب در تصمیم گیری‌های بزرگ زندگی نقش مهمی دارد، مثل ازدواج یا انتخاب شغل. این مسائل انتخاب‌های پرمخاطره‌ای هستند که معمولاً منجر به شاد شدن برخی افراد و ناامید کردن دیگران می‌شوند. جای تعجب نیست که امروزه اضطراب اجتماعی این‌قدر رایج و متداول است.

اهمیت دادن به دیگران نیز غالباً به قیمت تجربه کردن غم و اندوه تمام می‌شود، که یکی از دردناک‌ترین و ناتوان‌کننده‌ترین احساساتی است که انسان می‌تواند تجربه کند. زمانی که انسان در غم و اندوه از دست دادن یکی از عزیزان خود هست، ممکن است سال‌ها به طول بیانجامد تا توان و عملکرد قبلی خود را بازیابد.

بنابراین این سؤال مطرح می‌شود که چه اتفاقی می‌افتاد اگر اصلاً مجبور نبودیم عزاداری کنیم؟ آیا واقعاً به این همه درد و رنج نیازی هست؟

در واقع برای این مسئله هم دلایل خوبی وجود دارد. درست است که حتی فکر کردن به چنین سناریویی ممکن است دردناک باشد، اما تصور کنید که در یک قایق هستید و فرزندتان در آب می‌افتد. ترس شما از غم و اندوه چنین فقدانی باعث می‌شود تمام تلاش خود را برای نجات او انجام دهید.

اما اگر به هر دلیلی شما یکی از عزیزانتان را از دست بدهید، روند سوگواری شامل بازپخش سناریوی مرگ آن فرد در ذهن شما به صورت مکرر خواهد بود و هر بار با خودتان فکر می‌کنید که برای جلوگیری از این فاجعه چه کاری از دست شما ساخته بود.

بنابراین، اگر بعداً با وضعیت مشابهی روبرو شوید، یک الگوی عمل برای محافظت از خودتان و فرزندانتان در ذهن دارید. علاوه بر این، سایر افراد خانواده هم در غم شما شریک خواهند بود و مطمئناً در آینده اقدامات احتیاطی مشابهی را انجام خواهند داد.

مفهوم کلیدی شماره ۹: توان باروری همیشه همراه با ارضای جنسی است

بارداری

اگر کسی به شما بگوید که زندگی جنسی بی‌عیب و نقصی دارد، احتمالاً در حال انکار حقیقت است. تقریباً همه انسان‌ها مشکلاتی در ارتباط با روابط جنسی دارند.

شاید شما هرگز از نظر جنسی جذب شریک زندگی خود نشده باشید. شاید هرگز نتوانسته باشید ارگاسم را تجربه کنید یا اینکه احساس کنید کسی خواسته‌های شما را درک می‌کنید. مسئله هر چه که باشد، عدم رضایت از رابطه جنسی مسئله‌ای بسیار رایج است، حتی اگر بیشتر مردم ترجیح دهند که در مورد آن صحبت نکنند.

از دیدگاه تکاملی، این مسئله کمی غیرعادی به نظر می‌رسد. از آنجایی که رابطه جنسی مهم‌ترین عامل در انتقال ژن‌های ما به نسل بعد است، چرا این روابط همیشه رضایت‌بخش نیستند؟ خوب، هر چقدر هم که غم‌انگیز به نظر برسد، انتخاب طبیعی تولید مثل مؤثر را بر رضایت جنسی ترجیح داده است.

مشکل اینجا است که بسیاری از ما به سوی شرکای عاطفی جوان، جذاب و سالمی گرایش داریم که بهترین مزایای ژنتیکی ممکن را برای بقا به فرزندانمان منتقل می‌کنند و اگر شریک زندگی شما مهربان، وفادار و مرفه باشد، شانس شما برای داشتن فرزندان بیشتر افزایش پیدا می‌کند و این فرزندان نیز منابع مورد نیاز برای تشکیل و تربیت خانواده خود را در اختیار خواهند داشت. به عبارت دیگر، ما همه چیز را با هم می‌خواهیم.

با وجود این ایدئال‌ها در ذهن همه‌ی ما به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه، به راحتی می‌توان فهمید که چرا اکثر افراد از روابط جنسی خود رضایت کافی را ندارند.

همچنین این واقعیت نیز وجود دارد که خود عمل جنسی می‌تواند رضایت‌بخش نباشد، به خصوص برای زنان. بر اساس یک نظرسنجی که در سال ۱۹۹۹ در آمریکا انجام شد، ۲۵ درصد از زنان آمریکایی اعلام کردند که در رابطه‌ی جنسی خود نمی‌توانند به ارگاسم برسند، در حالی که تنها ۷ درصد از مردان آمریکایی با این مشکل مواجه بودند.

مفهوم کلیدی شماره ۱۰: دسترسی فعلی ما به غذا و دارو با نحوه‌ی تکامل ما در تضاد است

تنوع غذایی

اگر تا به حال سعی کرده باشید که کمی بیشتر ورزش کنید، سیگار نکشید یا مصرف غذاهای ناسالم را کاهش دهید، می‌دانید که انجام کارهایی که بدون شک برای شما مفید است چقدر سخت است. برای بسیاری از ما، رسیدن به تناسب اندام آن‌قدر سخت است که به مکمل‌ها و محصولات خودیاری روی می‌آوریم.

دلیل اینکه ما برای از دست دادن وزن اضافه‌ی خود با مشکل مواجهیم، در واقع بسیار ساده است: مکانیسمی که ما برای تنظیم وزن بدن خود در طول تاریخ ایجاد کرده‌ایم، برای دنیای مدرن مناسب نیست.

این مکانیسم به زمانی برمی‌گردد که اجداد شکارچی ما مجبور بودند خود را با هر چیزی که می‌توانستند سیر کنند. اما امروزه می‌توانیم در راهروهای سوپرمارکت‌های مملو از مواد غذایی در سراسر جهان قدم بزنیم.

متأسفانه، مکانیسم تنظیم وزنی که ما به ارث برده‌ایم، با دسترسی همیشگی به غذاهای خوشمزه سازگاری ندارد. در دنیای مدرن هم مقدار غذایی که می‌خوریم و هم زمانی که صرف غذا خوردن می‌کنیم از کنترل ما خارج شده‌اند. در موارد شدید، همین مکانیسم ناکارآمد تنظیم وزن می‌تواند منجر به اختلالات تغذیه‌ای مانند پرخوری عصبی و بی‌اشتهایی شود.

ناتوانایی در سازمان‌دهی به چیزهایی که برای ما لذت‌بخش است در مورد مواد مخدر نیز نمود پیدا می‌کند، اما تفاوت اصلی آن با غذا خوردن در این است که ما هیچ مکانیسم داخلی‌ای برای سازمان‌دهی به مصرف مواد نداریم.

لذت به خودی خود معمولاً مشکلی ندارد. در واقع لذت به ما کمک می‌کند تا یاد بگیریم و تجربه کسب کنیم. در بیشتر موارد، یک تجربه لذت‌بخش با افزایش ترشح دوپامین شروع می‌شود، که به عنوان انگیزه‌ای برای تکرار هر فعالیتی که باعث لذت می‌شود عمل می‌کند.

اما چنین تجربیاتی معمولاً با احساسی همراه است که به ما می‌گوید چه زمانی باید متوقف شویم. مثلاً اگر بیش از حد آب‌نبات بخوریم، لذت تبدیل به حالت تهوع می‌شود. در واقع این نحوه‌ی کار سیستم سازمان‌دهی درونی ما است.

با این حال، هیچ سیستم قابل مشابهی برای سازمان‌دهی به داروهای امروزی در بدن انسان‌ها وجود ندارد، زیرا زمانی که سیستم‌های درونی ما در حال توسعه و تکامل بودند، داروهای امروزی توسط انسان‌ها مصرف نمی‌شدند.

این مسئله در مورد مواد مخدر می‌تواند برای ما به شدت خطرساز باشد: آن‌ها همانند چیزهای دیگر باعث لذت می‌شوند، اما برخلاف چیزهای دیگر، میل بی حد و حصری را در ما ایجاد می‌کنند که در نهایت می‌تواند منجر به رفتارهای خود تخریبی شود.

تاکنون، هیچ درمان مؤثری برای ساماندهی به رابطه‌ی آشفته ما با غذا و مواد مخدر کشف نشده است. اما وقتی رشته‌های روان‌پزشکی و زیست‌شناسی تکاملی را گرد هم می‌آوریم، می‌توانیم ببینیم که راه‌حل این مشکلات کجاست.

نکته‌ی پایانی

دلایل خوب برای احساس‌های بد

زیست‌شناسی تکاملی نظریات و دیدگاه‌های ارزشمندی را در مورد درک ریشه‌ی احساسات و رفتارهای روزمره و همچنین اختلالات روحی ما ارائه می‌دهد. با درک فرایند شکل‌گیری و تکامل سیستم‌های داخلی‌مان، می‌توانیم درک بهتری از مسائلی مانند اختلالات خلقی پیدا کنیم و آن‌ها را به‌عنوان عملکرد نادرست مکانیسم‌های تنظیمی بدن در نظر بگیریم.

روانشناسی تکاملی همچنین می‌تواند به ما کمک کند تا به جای تلاش برای یافتن راه‌هایی برای درمان علائم و نمودهای ظاهری اختلالات روانی یا تلاش برای سرکوب احساسات ناخواسته‌ی خود، علت اصلی آن‌ها را پیدا کنیم. در واقع همان‌طور که زیست‌شناسی تکاملی اشاره می‌کند، حتی برای ناخوشایندترین احساسات ما هم دلایل خوبی وجود دارد.

خرید کتاب دلایل خوب برای احساس‌های بد از دیجی‌کالا

خرید کتاب دلایل خوب برای احساس‌های بد از فیدیبو

برچسب‌ها :
دیدگاه شما

یک دیدگاه
  1. نمکتاب

    ممنون که کتابهای می خواهید کتابهای خوبی بهمون معرفی کنید…

loading...
بازدیدهای اخیر
بر اساس بازدیدهای اخیر شما
تاریخچه بازدیدها
مشاهده همه